پایان نامه ارشد درمورد هوشبهر و هوش هیجانی، افزایش هوش هیجانی |
متخصصان باور دارند که آموزش طبیعی هیجانی که با هنرهای آزاد و نظامهای ارزشی نیز همراه است اهمیت ویژهای دارد. در درسهایی که شامل داستانهای مهیج است کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می کنند. پس آنها میتوانند یاد بگیرند که چه چیزی باعث احساس شخصیتها به صورت شادمانی، خشم، ترس و… شده و چگونه اینها با احساسات خود کنار آمده و یا مقابله آموزش مهارتهای اجتماعی نیز یکی از راههای افزایش هوش هیجانی است. این آموزشها شامل برنامه های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوتهای مردم، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف، اداره خود، برقراری ارتباط، ارزیابی خطرات، خودگفتاری مثبت، حل مسأله و مشکل، تصمیم گیری، ایجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است (سالووی، 1990). موضوع دیگر هوش هیجانی و مقابله با بحران است. دیده شده افرادی وجود دارند که به طور مداوم در مقابله با نتایج منفی دچار مشکل هستند و به نظر میرسد هیچگاه از شر حوادث بد در زندگی خلاص نمیشوند. در مقابل افرادی وجود دارند که حتی پس از غم انگیزترین تجارب به حال اولیه برمیگردند و حتی به جلو میروند. این موضوع مربوط به قابلیتهای هیجانی است که اجزای آن ترکیب کننده هوش هیجانی هستند (هوپر، 1999). هوش هیجانی به این صورت فرآیند مقابله را تشریح می کند: ابتدا لازم است آنچه را احساس میکنیم درک کنیم و لذا برای ایجاد ارتباط با احساسات خود به دو طریق کلامی و غیر کلامی عمل میکنیم. از آن گذشته، لازم است احساسات دیگران را نیز درک کنیم و با آنها همدلی کنیم. باید بدانیم که هیجانها در افکار اولویت ایجاد می کنند(منجر به بوجود آمدن تفکرات خاص میشوند)، حافظه را شکل می دهند، دیدگاههای مختلف حل مسأله خلق می کنند و خلاقیت را سهولت میبخشند (مایر، 1990). الفبای یادگیری هوش هیجانی شناخت هیجانهای اصلی و ترکیبات فرعی آنهاست. برخی از هیجانها را میتوان «اصلی» تلقی کرد; هیجانهایی که به مثابه رنگهای اصلی آبی، زرد و قرمزاند و سایر ترکیبات از آنها سرچشمه میگیرند. عنوان برخی از خانوادههای اصلی و برخی از اعضای آنها از این قرار است: خشم: تهاجم، هتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ، آزردگی، پرخاش، خصومت، اذیت، تندمزاجی، دشمنی (اسماعیلی و همکاران، 1386). اندوه: غصه، تاثر، دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احساس تنهایی، دل شکستگی، ناامیدی و در سطح آسیب شناختی افسردگی شدید (جلالی، 1381). ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، بهت، نگرانی، ملاحظه کاری، تردید، زودرنجی، ترسیدن، ترس ناگهانی یا شوک، وحشت و از نظر آسیب شناسی روانی هراس و وحشت زدگی (میلانی فر، 1383). شادمانی: شادی، لذت، آسودگی، خرسندی، سعادت، شوق، تفریح، احساس غرور، وجد، به هیجان آمدن، خشنودی، رضایت، شنگولی، از خود بیخود شدن و در سطح آسیب شناختی شیدایی (دانیل، 2003). عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، همریشگی، صمیمیت، پرستش، شیفتگی (جان، 2004). شگفتی: جاخوردن، حیرت، بهت، تعجب (شریفی، 1376). شرم: احساس گناه، دستپاچگی، حسرت، احساس پشیمانی، احساس پستی، افسوس، دل شکستگی، توبه (هوپر، 1999). فهرست مذکور یقینا نمیتواند کلیه سوالهای مربوط به طبقه بندی هیجانها را پاسخ دهد. برای مثال حسادت را که گونهای از خشم آمیخته با اندوه و ترس است چگونه میتوان طبقه بندی کرد. با این حال، قدم اول در این مسیر شناخت دقیق و ظریف انواع هیجانهاست. قدم بعدی خودآگاهی است; خودآگاهی به معنای وسیع کلمه عبارت است از تشخیص احساسات و یافتن واژگانی برای بیان آنها، یافتن پیوند موجود میان افکار، احساسات و واکنشها، آگاهی بر اینکه در تصمیم گیری فکر یا احساسات غلبه دارد، توجه کردن به پیامدهای انتخاب راههای مختلف و پیاده کردن این بینشها در تصمیم گیری درباره موضوعهایی نظیر سیگار کشیدن (مایر، 1990). یکی از اقدامات عملی برای غنا بخشیدن به خودآگاهی این است که هنگام هیجانی شدن از خود بپرسیم: «الان دقیقا چه احساسی دارم؟ آیا رنجیدهام؟ آیا حسودی میکنم؟ الان دقیقا چه فکری به ذهنم خطور کرد؟». پس از مدتی تمرین در مییابیم که همیشه برای واکنش نشان دادن نسبت به احساسات، طرق مختلفی وجود دارد. هر قدر شخص برای پاسخگویی به یک هیجان، راههای بیشتری را بداند زندگی پربارتری خواهد داشت. راه دیگر برای بسط خودآگاهی، نوشتن حالات درونی است. بعد از چندین ماه نوشتن حالات روحی مختلف خود – از آنجا که کلمه ها در ذهن گم میشوند نه روی کاغذ – میتوانیم خود را در یک نمودار تاریخی بررسی کنیم. مثلا میفهمیم که سال قبل در برابر یک مساله چگونه عصبانی میشدیم و امسال چگونه واکنش نشان میدهیم. همدلی، توانایی اجتماعی و هیجانی مهمی در این زمینه است، یعنی درک احساسات دیگران و خود را در جای آنان فرض کردن و احترام گذاشتن به تفاوتهایی که در احساسات افراد نسبت به چیزهای مختلف وجود دارد. توانایی برقراری ارتباط با افراد دیگر نیز از مولفههای هوش هیجانی است: فرد میبایست تمرین کند تا شنونده و پرسشگر خوبی باشد، بتواند میان آنچه دیگری انجام میدهد و آنچه میگوید تمایز قایل شود و سعی کند به جای رفتارهای نپختهای مثل عصبانی شدن یا منفعل بودن راههای بالغانهتری مثل جسارت و جرات ورزی را یاد بگیرد (گابریل، 2001). شکل گیری اجزای هوش هیجانی، ابتدا در سالهای اولیه زندگی کودک انجام میگیرد، اگرچه شکل گیری این ظرفیتها در خلال سالهای مدرسه نیز ادامه پیدا می کند. پیامی که یک دختر کوچک هنگامی که برای درست کردن پازل خود از مادر گرفتارش کمک میخواهد، دریافت می کند، بر حسب نحوه پاسخدهی مادر متفاوت است. چنانچه پاسخ مادر ابراز خشنودی آشکار از کمک کردن به او باشد، وی یک نوع پیام دریافت می کند و اگر پاسخ مادر این جواب موجز باشد که «مزاحم من نشو، کارهای مهمی دارم که باید انجام بدهم» برداشت کاملا متفاوتی پیدا می کند. تمام مبادلات کوچک میان والد و فرزند، دارای زیرمجموعهای عاطفی است و تکرار این پیامها در طی سالیان به شکل گیری دیدگاهها و تواناییهای عاطفی اساسی در کودکان میانجامد (انتوناکپولو، 2001). تحقیقات نشان می دهند که صرف بیتوجهی به کودک، از سوء رفتار آشکار بسیار مضرتر است; کودکانی که نادیده گرفته میشوند از همه کودکان دیگر بدتر عمل می کنند، از همه مضطربتر، بی توجهتر و بیاحساستر هستند و به صورت متناوب پرخاشگر و گوشه گیرند. میزان اجبار به تکرار کلاس اول در میان این کودکان 65 درصد است. سه چهار سال اول زندگی دورهای است که مغز کودک نوپا حدود دو سوم اندازه کامل خود رشد می کند و به لحاظ پیچیدگی، به گونهای متحول میشود که در تمام دوران زندگی، هیچگاه به این میزان رشد نخواهد کرد. در خلال این دوره، نسبت به دوران بعدی زندگی، فراگیری مطالب اساسی با سهولت بیشتری تحقق میپذیرد و فراگیری عاطفی نیز در پیشاپیش تمام آموختهها انجام میگیرد. در خلال این دوران فشار روانی جدی می تواند به مراکز یادگیری مغز آسیب برساند و از این رو به هوش افراد زیان وارد آورد (هین، 2004).
2-2-20- ویژگی افرادی که هوش هیجانی بالا دارند
هوشبهر و هوش هیجانی قابلیتهای متضاد نیستند بلکه بیشتر میتوان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوش بالا و هوش هیجانی پایین و یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا، علی رغم وجود نمونههایی نوعی، نسبتاً نادرند. فیالواقع میان هوشبهر و برخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد، هر چند این ارتباط آن قدر است که روشن کند این دو قلمرو اساساً مستقلاند. گونه خالص دارای هوشبهر بالا، یعنی کاملاً فاقد هوش هیجانی، تقریباً تصویر اغراق آمیزی از روشنفکرانی است که در قلمرو ذهن استادند اما در دنیای فردی ناکار آمدند. نیمرخهای آماری مردان و زنان در این خصوص تا حدودی متفاوت است. مرد دارای هوشبهر بالا با طیف گستردهای از علایق و تواناییهای ذهنی مشخص میشود که البته جای تعجبی ندارد. این مرد بلند پرواز و مولد، قابل پیش بینی وسرسخت است و در بند علایق فردی خود نیست. او همچنین عیب جو و فخر فروش مشکل پسند و بازدارنده، در تجارب احساسی ناراحت، غیر بیانگر و مستقل و از نظر عاطفی سرد و بیروح است. مردانی که از نظر «هوش هیجانی» بالا هستند، از نظر اجتماعی متوازن، خوش برخورد و بشاش هستند و در مقابل افکار نگران کننده یا ترس آور مقاومند. آنان در زمینه خدمت به مردم یا حل مشکلات، قبول مسئولیت و برخورداری از
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 04:33:00 ب.ظ ]
|