ویلیام مک­دوگال[127] در اولین نشریه خود درباره منش و شخصیت درباره گستردگی معانی خاص منش و شخصیت با دو مفهوم متفاوت بحث می کند. او در اواخر نوشته خود در این نشریه فرضیه­ای جالبی را مطرح می کند که مورد علاقه­اش می­باشد و در آن می­گوید که شخصیت ممکن است براساس تحلیل وسیعی از پنج عامل قابل تفکیک به نام های؛ منش، هوش، مزاج، خلق یا گرایش، خشم و غضب، توجیه شود. هریک از این عوامل خیلی پیچیده و دارای متغیرهای فراوان است. گرچه «عامل» در مفهومی که جک دوگال به کار برد، محدودتر از عنوانی بود که در آن زمان برای مفهوم عامل به کار می رفت اما این فرضیه یک پیش بینی غیرطبیعی و خیالی برای نتایج نیم قرن تلاش در سازماندهی مفهوم شخصیت در این قالب بود. دهه گذشته حاکی از یک همگرایی سریع دیدگاه ها در مورد ساخت شخصیت (یعنی زبان و مفهوم شخصیت) است(دیگمن[128]، 1990).

الف) ریشه ­های تاریخی عوامل پنج­گانه

براساس مروری دقیق بر نظرات جان[129] و همکاران او(1988)، تلاش منظم برای سازماندهی مفهوم شخصیت کمی بعد از پیشنهاد مک دوگال شروع شده است، گرچه این تلاشها به طور یقین با کارهای دو روانشناس آلمانی به نام های کلیج[130](1932) و بوم گارتن[131](1937) شروع می شود. کتل بررسی­های مورد نظر خود را براساس تحلیل عوامل از سال1943 شروع نمود. او تحلیل عوامل خود را براساس ارزیابی دانشجویان از یکدیگر و سپس این بررسی­ها به وسیله پرسشنامه و تست­های عینی توسعه داد و بدین­وسیله توانست هزاران اصطلاح در زبان انگلیسی را که تفاوت­های فردی را توضیح می دهند، سازماندهی نماید. تحقیقات کتل به سیستمی در تحلیل عوامل منجر شد که به نام سیستم 16عاملی مشهور است. مطالعات کتل براساس درجه بندی خصوصیات، به وسیله مطالعات دقیق و ماهرانه فیسکه[132](1949) به منظور تکرار کارهای کتل شروع شد. او با به کارگیری 21 مقیاس دو قطبی کتل نتوانست به بیشتر از پنج عامل ترکیبی دست یابد. به لحاظ وجود ابهام در معنای این عوامل، فیسکه تفسیری ارائه داد که از دیدگاهای معاصرش خیلی متفاوت نبود. کار فیسکه گرچه در مجلات به طور مکرر انتشار یافت و توسط محققین شخصیت نیز خوانده شد، اما تاثیر کمتری در توسعه سیستم­های سه­گانه که به طور معمول در کتابهای شخصیت پیدا می شد، گذاشت(بعنوان مثال: مدی[133]، 1989) این سه سیستم عبارت بودند از سیستم آیزنگ (1970)، گلیفورد (1975) و کتل. در اواخر سال 1950 نیروی هوایی آمریکا تلاش نمود که کارکرد موثر کارکنان خود را پیش ­بینی کند و این امر به عهده تیوپس[134] (1957) و کریستال[135] (1961) بود. این محققان تحلیل عوامل خود را براساس 30 مقیاس دو قطبی کتل که در مطالعه قبلی خود نیز آن را به کار برده بودند، گزارش کردند. آنها نیز همانند فیسکه که قبلاً گفته شده نتوانستند پیچیدگی نظریه کتل را در بررسی خود بپذیرند اما برخلاف فیسکه وجود پنج عامل را در بررسی شرح حالها تأیید کردند. تیویس و کریستال کار قبلی کتل و همبسته­های فیسکه را دوباره مورد تحلیل قرار دادند و تمام آنها را در پنج عامل قابل قبول به نام های شاد­خویی[136]، موافقت[137]، قابلیت اطمینان[138]، پایداری­ هیجانی[139] و فرهنگ[140] یافتند. متاسفانه مطالعه تیوپس و کریستال در یک گزارش صنعتی ناشناخته نیروی هوایی منتشر شد و در واقع برای تمام محقین شخصیت ناشناخته ماند و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنگ بر ادبیات ساخت شخصیت، مدل­های پیشرفته اتخاذ شده از روش­های تحلیل عوامل، غلبه داشتند. بورگاتا[141](1964)، با اطلاع از گزارش تیویس و کریستال، به منظور انعکاس پنج عامل بدست آمده این محققان مجموعه ­ای از توصیف­گر رفتار را برای ارزیابی دانشجویان از یکدیگر طراحی کرد. در هر پنج شیوه گردآوری داده­ ها بورگاتا پنج عامل ثابت را پیدا کرد: جرأتمندی[142]، توانایی دوست داشتن[143]، عاطفی[144]، هوش[145] و مسئولیت­ پذیری[146] . اسمت[147] (1967) با بهره گرفتن از مجموعه مقیاس­های دوقطبی کتل، براساس ارزیابی دانشجویان از یکدیگر، فقط برای پنج عامل شواهد پیدا کرد(دیگمن، 1990). نورمن[148] (1967)بررسی­های بیشتر خود را در سطوح مختلف انتزاعی زیرین پنج عامل با توجه به یک حد متوسط ادامه داد و در واقع به یک مدل سه لایه انتزاعی از داده های شخصیت دست یافت. از آن زمان، از طرف تمام نظریه­پردازان صفات، علی­رغم انتقادهای آنها فرض می شود که صفات ارزیابی شده، شخصیت وابسته به رفتارند. سطح اساسی صفات شخصیت، سطحی است که از پاسخ­های خاص به موقعیت­های خاص تشکیل یابد، طوری که پاسخها به طور نمونه یک نسخه اصلی برای موقعیت فراهم سازند. به عنوان مثال جمله «من به ندرت درباره آینده فکر می کنم در بررسیها به عنوان عادت، اعمال تکراری، رفتار متراکم با میل و مزاج تلقی خواهد شد .کارایی مفید یکی از این صفات ساختاری فوراٌ توسط اسمیت(1967) و ویگینز[149] و همکاران او (1968) به اثبات رسید آنها با به کارگیری مشخصاتی که اغلب ساختارهای مربوط به مسئولیت­ پذیری یا با وجدان بودن را تصریح می کند به متغیرهای پیش ­بینی کننده ­ای دست یافتند که می توانند پیشرفت تحصیلی دانشجویان زیر لیسانس را پیش بینی کنند. در دهه گذشته علاقه فزاینده بدیعی نسبت به مدل پنج عاملی وجود داشته است. گلدبرگ(1981) در نتیجه حاصل از کار خود در یک تحلیل واژگانی متوجه قدرت مدل گردید و خاطرنشان کرد که هر مدلی برای سازمان دادن به تفاوتهای فردی دارای چیزی شبیه این پنج بعد اصلی خواهد بود. علاوه برا این وی پیشنهاد نمود که پنج بعد بزرگ درجه­بندی شده می تواند چارچوبی برای خیلی از مباحث تئوریک درباره مفاهیم شخصیت باشد(دیگمن، 1990). دیگمن و تاکوموتوچوک[150] (1981) 6 مطالعه را براساس درجه بندی آنها مجدداٌ مورد تحلیل قرار دادند. آنان در این تحلیل قدرت پنج عاملی اصلی در درجه بندی را گزارش نمودند و نتیجه گیری کردند که این پنج عامل اولین بار توسط فیسکه و تیوپس و کریستال مشخص گردیده و ساخت تئوریکی موثری بدون توجه به اینکه آیا معلمان بچه­ها را درجه بندی می کنند، نمونه­های کارمندان یکدیگر را درجه­بندی می کنند، دانشجویان یکدیگر را درجه بندی می کنند یا نه، ارائه نمودند که نتایج این درجه بندی­ها کاملا یکسان بود. هوگان[151](1986)که مطالعات زیادی در مورد سازمان صفات بررسی کرده است، پیشنهاد می کند که 6 بعد اصلی احتمالاً تمام مشاهدات خاص را همچنان که برند[152](1984)انجام داده است، شامل خواهد داشت. تفاوت اصلی بین 6 عاملی و پنج عاملی احتمالاٌ مربوط به تقسیم بعد برون­گرایی به دو قسمت مردم آمیزی[153] و فعالیت[154] است. در پرسشنامه شخصیتی هوگان برون­گرایی به دو قسمت جاه طلبی[155] به معنی شادخویی یا سلطه­گری[156] و مردم آمیزی تقسیم شده است(دیگمن، 1990). اخیرا گلدبرگ فرم استانداری را برای آنچه که (پنج عامل بزرگ)نامیده، آماده نموده است؛ یک مجموعه متشکل از50 مقیاس خود-درجه بندی با ده مقیاس برای هریک از پنج صفت عاملی. ارزیابی­های پایایی برای نمرات عوامل از طریق جمع بندی غیروزنی نمرات مقیاس بین 84 % و 89%  پراکنده است(دیگمن و تاکوموتوجوک،1981). و در نهایت رابرت مک­کری­ و پل کاستا که در مرکز پژوهش پیری­شناسی موسسه ملی تندرستی در بالتیمور، مریلند، کار می­کردند، برنامه­ای را پیش گرفتند که پنج عامل شخصیت معروف به «5 عامل نیزومند» «پنج بزرگ[157]»را شناسایی کردند. مک­کری و کوستا، 40 مقیاس درجه بندی را به40 مقیاس درجه بندی قبلی گلدبرگ اضافه نمودند و توسط آزمودنی­های که اکثراً از افراد مسن بالتیمور بوده و همچنین توسط چهار یا پنج نفر از همسالان که آنها را خوب می شناختند، درجه­بندی گردیدند. تحلیل عاملی 80 مقیاس بر پنج عامل تأکید داشت. این پنج عامل با انواع شیوه ­های دیگر سنجش تأیید شدند، از جمله خود­سنجی­ها، آزمون های عینی، گزارش­های مشاهده­گران. سپس پژوهشگران یک آزمون شخصیت به نام پرسشنامه شخصیت  NEO ساختند که سر واژه­های به دست آمده از حرف اول سه عامل اول هستند. یافته هماهنگ این عوامل، از شیوه ­های سنجش مختلف، پیشنهاد می­ کند که آنها جنبه­های برجسته شخصیت هستند(مک­کری وکوستا، 1985). این پنج عامل بزرگ عبارتند از: 1)­ برون­گرایی، 2)­ روان­آزوده­گرایی، 3) مسئولیت­ پذیری، 4) موافقت، 5) پذیرندگی

ب) تفسیر ابعاد نظریه پنج عاملی شخصیت

در حالی که توافق­ها در مورد تعداد ابعاد لازم در حال گسترش است اما یکسانی کمتری در مورد معنی این ابعاد وجود دارد. با این وجود یک توافق عمومی وجود دارد که بعد اول درون­گرایی و برون­گرایی آیزنگ است. و بعد دوم وجود و تأثیرات عواطف منفی یا تهییج­پذیری منفی را نشان می­دهد. براساس کار گسترده آیزنگ طی سال­های متمادی بعد دوم معمولاً به روان­رنجورخویی در مقابل ثبات هیجانی وی مربوط می­شود، یعنی اینجا دو عامل اصلی و بزرگ آیزنگ که شصت سال پیش طرح شده است، وجود دارد. بعد سوم به طور کلی به عنوان موافقت تفسیر شده است(تیوپس و کریستال، 1961؛ نورمن، 1963؛ گلدبرگ، 1981؛ کوستا و مک­کری، 1985). با این وجود، به نظر می رسد مفهوم موافقت برای بعدی که به منظور نشان دادن جنبه­های انسانی فرد ظاهر می شود، مفهوم سستی باشد. این بعد با نوع دوستی، مهرورزی، مراقبت و حمایت عاطفی، در انتهای یک بعد، و خصومت، بی تفاوتی به دیگران، خود­محوری، کینه­ورزی و حسادت در طرف دیگر بعد مشخص می­شود. چند سال پیش گیلفورد و زیمرمن[158] (1949) مساعدت یا رفاقت[159] را به عنوان صفت اولیه پیشنهاد کردند. فیسکه(1949) همنوایی(با هنجارهای اجتماعی) را پیشنهاد نمود. دیگمن و تاکوموتوچوک(1981) با نادیده گرفتن مفهوم موافقت و تعلیم پذیری ذاتی آن، مفهوم همراهی دوستانه در مقابل فقدان همراهی خصمانه برای این بعد پیشنهاد دادند. درک ماهیت بعد چهارم مشکلات زیادی دارد. خیلی از نویسندگان این بعد را وجدانی­بودن پیشنهاد نموده ­اند. با این وجود، همان­طوری که دیگمن و اینوی[160](1986)خاطر نشان ساخته­اند وجدانی­بودن به عنوان یک مقیاس در تحقیق و نیز در تعریف لغوی آن در لغت­نامه هردو مبهم هستند. و همچنین در مطالعات این بعد از نظر شکلی هر دو بعد سوم و چهارم را دربرمی­گیرد. به طور کلی،  با وجدان بودن به عنوان انتخاب کلی در نظر گرفته شده و  تفسیر می شود. بعد پنجم به طور گوناگون تفسیر شده است: مثلا عقل(گلدبرگ، 1981؛ دیگمن و اینوی، 1986) هوش(بورگاتا) و پذیرندگی(کاستا و مک­کری) کل تعابیر گفته شده این­ها هستند. از این رو این بعد از عوامل به حیطه­های کم و ب [1] – Meili [2]- Jess, Feist [3] -Gregory, Feist [4] – Raymond Catell [5] – Hans Eysench [6] – Costa, Paul T

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...