کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 




اختیار مصدر باب افتعال بوده و از ماده خیر گرفته شده است. اختیار را در لغت به : «برگزیدن، انتخاب کردن[9]، رجحان دادن چیزی[10]، آزادى و تسلط داشتن بر عمل[11]، قدرت بر انجام دادن کار به اراده خویش مقابل اضطرار، اجبار[12] و در معنای مصدری مقابل اکراه[13] » معنا نموده اند. در کلیه کاربرد های لغوی ، معنای اقتدار و تسلط بر عمل و آزادی تصمیم تصریحا یا تلویحا استنباط می شود و لازمه این اقتدار و تسلط بر عمل آن است که فرد توانایی انتخاب یا عدم انتخاب اعمال مختلف را در حین ارتکاب عمل داشته باشد. پس آنجا هم که اختیار به برگزیدن و انتخاب کردن معنا می شود در واقع به معنای برگزیدن از سر آزادی اراده است و نه تحت تاثیر عامل غیر ارادی. موید این برداشت عبارت لغت نامه دهخدا و لسان العرب است که اختیار را به معنای تسلط داشتن بر عمل در مقابل اکراه و اضطرار قرار می دهند.   گفتار دوم: اختیار در اصطلاح   اختیار در اصطلاح از مفهوم لغوی خود دور نیفتاده است؛ بگونه ای که آن را به توانایی انتخاب تعریف می کنیم. بدین معنی که فرد توانایی این را داشته باشد که از بین چند موقعیت ممکن و مقدور، اراده خود را متوجه فعل خاصی کند، بدون اینکه تحت فشار داخلی و خارجی غیر قابل تحمل، ناچار به انتخاب فعل گردد. به این دلیل قید غیر قابل تحمل بودن را اضافه کردیم که بسیاری از تصمیم هایی که آدمی در طول زندگی می گیرد. همواره تحت تاثیر موقعیت های درونی و بیرونی صورت می گیرد، بگونه ای که فرد را به سوی انجام عمل خاصی می کشاند ولی وضعیت فرد در این گونه شرایط بگونه ای نیست که اختیار را از وی بگیرد؛ چرا که امکان انتخاب افعال دیگر بدون آنکه ضرر غیر قابل تحملی برای فرد اتفاق افتد، وجود دارد، در حالیکه در شرایط اضطراری و اکراهی، عدم انتخاب ارتکاب جرم تبعات و خسارات غیر قابل تحمل و جبران ناپذیری را برای شخص به همراه دارد. گفته می شود که فرد در شرایط اکراهی و اضطراری، مختار است؛ چرا که به هر حال می‌تواند خود را با اجرای قانون هماهنگ و از ارتکاب جرم به هر قیمتی اجتناب کند و تن به ضرر ناشی از ترک فعل اکراهی بدهد. بنابراین اکراه‌ شونده با اختیار و آزادانه و با داشتن حق انتخاب، ولی بدون رضای واقعی، آگاهانه تصمیم به ارتکاب جرم می‌گیرد.[14] در جواب باید گفت اینکه فرد مکرَه می تواند فعل اکراهی را انتخاب نکند، دال بر این نیست که مختار است چرا که فی الواقع ترک عمل اکراهی در این مورد با تقبل ضرر غیر قابل تحمل از جانب اکراه شونده همراه است، در حالیکه فرد مختار به کسی گفته می شود که بتواند از بین دو امر کاملا یکسان یکی را بدون اینکه مرجح قوی خارج از اراده در بین باشد[15]، انتخاب کند. آیا در شرایط اکراهی و اضطراری واقعا انتخاب بین فعل اکراهی یا ترک آن مساوی است؟! یقینا در این جا تمام دغدغه و تمرکز مرتکب، آن است که برای دفع ضرر غیر قابل تحمل از خود، فعل اکراهی را انتخاب کند. بنابر این در اثر تهدید، انگیزه بسیار قوی وجود دارد که ارتکاب جرم ترجیح یابد. همچنین همانطور که در تعریف اختیار بیان گردید، باید امکان انتخاب موقعیت های مختلف برای فرد، وجود داشته باشد.[16] بعبارتی وضعیت فرد در حین ارتکاب فعل باید بگونه ای بوده باشد که بتوان گفت توانایی انتخاب افعالی غیر از آن عملی که انتخاب کرده است را، داشته است. [17] آیا در شرایط اکراهی و اضطراری، فرد از چنین موقعیتی برخوردار است؟ خیر چرا که فرد در این شرایط، دو حق انتخاب بیشتر ندارد یا باید مرتکب جرم گردد یا باید متقبل ضرر گردد. بعنوان مثال وقتی فردی تهدید می شود به اینکه یا مال دیگری را سرقت کند یا فرزندش را به قتل می رساند. در این جا اولا امکان انتخاب بین سرقت و عدم ارتکاب آن مساوی نیست. چرا که انگیزه قوی نجات جان فرزند، موجب ترجیح قوی ارتکاب سرقت می گردد. ثانیا فرد توانایی انتخاب عملی غیر از این دو را ندارد. بعبارتی یا باید سرقت کند یا فرزندش کشته شود خارج از این دو، انتخاب دیگری ندارد. بنابر این فرد توانایی این راندارد که به انتخابی بپردازد که نه فرزندش کشته شود و نه سرقت کند. لذا این که گفته می شود فرد به هر حال می تواند ارتکاب جرم را بر نگزیند، فاقد ارزش لازم در تعریف حقوقی اختیار می باشد. ممکن است این ایراد گرفته شود که در اضطرار ممکن است اختیار زائل نگردد در حالیکه همچنان ارتکاب جرم تجویز گردد. لذا مبنای آن ضرورت است نه سلب اختیار. بعنوان مثال فردی، کودکی را در حال گرفتاری ببیند و برای نجات جان وی، دیوار خانه دیگری را خراب کند. در این صورت فرد در حالیکه واجد اختیار است، عملش جایز است. به نظر می رسد بتوان گفت در این جا بحث جایگزینی اختیار مطرح می گردد. بدین صورت که فرد به نمایندگی از کودک که فاقد اختیار است، مرتکب عمل می گردد و این عملش از لحاظ قانونی جایز است. لذا مبنای جواز ارتکاب عمل، همچنان سلب اختیار است. با وجود نقش مهم اختیار در حقوق کیفری، متاسفانه در بین حقوقدانان ما، مورد اغماض واقع شده است. در متون جزایی اختیار گاهی در مقابل اجبار قرار داده شده است و آن مواقعی است که فرد در اتکاب عمل مجرمانه از خود هیچ اراده ای ندارد. بررسی در کتب مختلف حقوقی نشانگر این است که تعدادی از حقوقدانان اختیار را به معنای اراده و در مقابل اجبار قرار داده اند و معتقدند که مختار کسی است ارتکاب فعل نتیجه خواست او باشد و اراده او بر ارتکاب فعل مذکور استقرار یافته باشد. چنانکه در موارد زیادی ملاحظه می شود که اکراه و اجبار به یک معنا بکار گرفته شده است و اکراه در این معنا اکراه تام دانسته شده است که اختیار اکراه شونده را می گیرد و او را در دست اکراه کننده، بی اراده می سازد.[18] عده ای اختیار را در اکراه و اجبار از بین رفته می دانند ولی برای اختیار در اکراه و اجبار دو معنا قائل شده اند. چنانکه سلب اختیار در اجبار را به معنای سلب اراده و سلب اختیار در اکراه را به معنای فقدان رضا و طیب نفس دانسته اند.[19] عده ای اکراه و اجبار را متفاوت از هم می دانند ولی در تعریف این دو مسامحه به خرج می دهند و می گویند اجبار شدید تر از اکراه است. چنانکه در اجبار اختیار زائل می شود ولی در اکراه اختیار وجود دارد و رضا از بین می رود[20]. چنانکه ملاحظه می کنیم این گروه اختیار را  در معنای اراده و رضا را در معنای اختیار بکار برده اند. همچنین اختیار گاهی در مقابل اکراه قرار داده شده است و آن مواقعی است که فرد در ارتکاب عمل مجرمانه ، اراده دارد ولی اختیارش مخدوش می گردد. در این تعریف اختیار مستقل از اراده و به معنی آزادی اراده در انتخاب عمل مجرمانه می باشد. آنچه مدنظر ما در این تحقیق می باشد اختیار به معنای توانایی انتخاب، در مقابل اکراه است نه در مقابل اجبار. مبحث دوم: تمایز اختیار از الفاظ مشابه پس از تعریف اختیار به معنای توانایی انتخاب، سعی بر این است که آن را از مفاهیم مشابه اراده، قصد، رضا و قدرت تمییز دهیم؛ چرا که در مواردی دیده شده است که بین معنای آنها خلط شده است. لذا با تعریف مفاهیم مذکور، به تبیین مرزهای آنها از یکدیگر می پردازیم. گفتار اول: اختیار و اراده (اراده داشتن)   در ابتدا بعنوان مقدمه باید بیان کرد که اراده داشتن با اراده کردن (قصد) تفاوت دارد. آنچه در معنای اراده داشتن می باشد، این است که فرد توانایی آن را داشته باشد که بطور آگاهانه در مورد انجام کاری تصمیم بگیرد؛ بعبارت ساده تر، توانایی خواستن داشته باشد ولی آنچه در معنای اراده کردن می باشد، خواستن است نه توانایی خواستن و آن زمانیست که این توانایی خواستن به انجام کاری تعلق گیرد که آنرا قصد نیز می نامیم. بعنوان مثال در مورد جرم قتل، این که فرد توانایی تصمیم گیری آگاهانه برای ارتکاب جرم قتل را دارد، واجد اراده می باشد(اراده داشتن) و این که قادر است از این توانایی آگاهانه استفاده کند و به سمت ارتکاب جرم قتل برود و سعی در انجام آن داشته باشد، جرم قتل را اراده و قصد کرده است(اراده کردن). آنچه در این قسمت سعی در تبیین آن داریم اراده داشتن و واجد اراده بودن است نه اراده کردن که البته در مباحث بعدی بطور مفصل به تبیین آن نیز پرداخته خواهد شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-11] [ 04:42:00 ب.ظ ]





 

  • 7. 2. 1. تشابهات موجود بین بزه پورسانت و ارتشاء

  جرم رشاء و ارتشاء در نظام حقوقی ایران هنگامی تحقق می‌یابند که مرتشی از کارکنان دولت یا سایر افراد مذکور در قانون باشد. در غیر این صورت جرائم رشاء و ارتشاء محقق نیست. در جرم اخذ پورسانت هم طبق ماده‌واحده‌ی ممنوعیت اخذ پورسانت، تنها در معاملات دولتی جرم دانسته شده است. در غالب موارد این کارمندان هستند که به علت ارتکاب این جرم تحت تعقیب قرار می‌گیرند. حتی قانون‌گذار در ماده 603 ق.م.آ که می‌توان حاکم به پورسانت‌هایی دانست که در معاملات داخلی اخذ می‌شود به کارمند بودن دریافت‌کننده کمیسیون اشاره کرده است. مطلب بعد اینکه هر دو جرم را می‌توان از مصادیق بدون بزه دیده برشمار آورد؛ زیرا شخصی از ارتکاب جرم مذکور زیان نمی‌بیند؛ یعنی جرم پورسانت طبعاً نمی‌تواند شاکی خصوصی داشته باشد و در بسیاری از موارد نیز مدعی‌العموم متضرر نخواهد بود. در رشوه هم‌چنین است، یعنی در اکثر موارد راشی و مرتشی راضی از ارتکاب عمل خود هستند و هر دو خود را صاحب منفعت می‌بینند و ضرری در کار نیست. شباهت دیگر این دو جرم در موضوع آن‌ها است، زیرا موضوع هر دو جرم با توجه به عبارات بکار رفته در ماده 3 ق تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاه‌برداری را می‌توان یکسان دانست و همچنین ماده‌واحده قانون ممنوعیت اخذ پورسانت در معاملات خارجی و ماده 109 ق.م ج.ن.م عبارت از وجوه، مال، سند پرداخت وجه، یا تسلیم مال، در ماده 603 ق. م. آ نیز نفع بکار رفته است؛ بنابراین، موضوع هر دو جرم هر چیزی است که جنبه مالی داشته باشد. درواقع هم شخص دریافت‌کننده پورسانت و هم دریافت‌کننده رشوه باید مالی را در عوض دریافت کنند. در غیر این صورت هر دو مرتکب جرمی نشده‌اند؛ که به‌تفصیل در توضیح دو جرم مزبور به این نکته اشاره شد.

  1. 7. 2. 1. تفاوت‌های موجود بین بزه پورسانت و ارتشاء

یکی از وجوه افتراق جرائم اخذ پورسانت و ارتشاء در کیفیت و چگونگی وقوع جرائم مذکور می‌باشد. بزه پورسانت هنگامی روی می‌دهد که معامله‌ای در بین باشد و فروشنده برای ترغیب خریدار مبادرت به پرداخت پورسانت بنماید؛ اما بزه ارتشاء هنگامی روی می‌دهد که کارمند دولت برای انجام یا عدم انجام کاری که مربوط به یکی از سازمان‌ها یا نهادهای دولتی می‌باشد مبادرت به قبول مزایای مالی مذکور در قانون می کند و از نظر قانون ایران ضرورتی ندارد که رشوه پس از انجام کار پرداخت شود و حتی اگر پس از انجام عمل نیز راشی مبادرت به پرداخت رشوه نماید جرائم رشاء و ارتشاء محقق هست. البته باید نوعی توافق هرچند ظاهری، بین راشی و مرتشی در این مورد صورت گرفته باشد.[25] به‌گونه‌ای که در عرف بتوان گفت که مرتشی به امید دریافت رشوه کار مورد نظر را انجام داده یا نداده است؛ اما در جرم اخذ پورسانت به نظر می‌رسد که چنین توافقی نیز ضروری نیست. زیرا به نظر می‌آید همان‌طور که برخی از نویسندگان هم بیان داشتند حتی اگر پورسانت پس از انجام معامله و بدون وجود پیشنهادی از سوی کارمند دولت و بدون توافق قبلی هم پرداخت شود جرم مذکور واقع می‌شود. تفاوت دیگر ارتشا و پورسانت ازاین‌قرار است که بر طبق تبصره 3 ماده‌واحده اخذ پورسانت در معاملات خارجی درصورتی‌که پورسانت گیرنده دریافت پورسانت را به اطلاع مسئول مربوطه برساند و وجوه مذکور را نیز به خزانه دولت واریز نماید عمل وی جرم محسوب نمی‌شود. به ‌عبارت ‌دیگر از نظر قانون ایران دریافت پورسانت جرم نیست بلکه عدم اطلاع اخذ پورسانت به مسئولین مربوط و واریز نکردن مزایای مالی اخذ شده به صندوق دولت موجبات تحقق کامل جرم پورسانت را فراهم می‌آورد. این در حالی است که برخلاف پورسانت در جرم ارتشاء به‌ محض اینکه کارمند دولت مبادرت به دریافت وجه یا مال، سند پرداخت وجه یا تسلیم مال می‌کند، جرم مزبور واقع می‌شود هرچند عمل مورد درخواست راشی را هنوز انجام نداده باشد.  

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:41:00 ب.ظ ]







>
  • 2. 1. ارتشا و پورسانت

شاید بتوان «رشاء» و «ارتشاء» را از قدیمی‌ترین جرائم تاریخ کیفری بشر دانست. سابقه تاریخی این دو جرم، به زمانی باز می‌گردد که بشر احساس نیاز به داوری و قضاوت نزد شخص ثالث را احساس کرد؛ یعنی از زمان پیدایش اولین مجموعه‌های بشری. انسان از همان روزهای اول که زندگی اجتماعی را در این کره خاکی آغاز کرد، برای برطرف کردن تزاحم حقوقش با حقوق دیگری، ناچار به درگیری و یا حل‌وفصل مسالمت‌آمیز دعوی شد. حل‌وفصل مسالمت‌آمیز هم جز از راه سپردن داوری به شخص ثالث، قابل اعتنا و اقناع آور نبود. مراجعه به این اشخاص ثالث بود که زمینه را برای بروز «ارتشاء» و «رشاء» فراهم آورد. هرکدام از طرفین، برای اینکه حتماً به نتیجه مطلوب خود برسند، راه‌های فرعی دیگر، غیر از ارائه اسناد و شواهد، پیش گرفتند. یکی برای احقاق حقش و دیگری برای اثبات باطلش. داوران و قضات هم به دلیل دارا بودن خصایص بشری، همچون طمع و دنیا دوستی، زمینه را برای ارضای حوائج خود مهیا دیدند و بدین‌سان، دو جرم «رشاء» و «ارتشاء» پا بر عرصه وجود نهادند. در مقابل، حکومت‌ها به دلیل اینکه این جرائم را مخل نظام حاکم و موجب بی‌اعتمادی مردم به حاکمیت می‌دانستند، مجازات بسیار شدیدی برای آن‌ها در نظر گرفتند. به‌ عنوان‌ مثال، در تاریخ هرودوت آمده است که کمبوجیه، دومین پادشاه هخامنشی، دستور داد تا سیسامنس، یکی از قضات بزرگ را به جرم دریافت رشوه اعدام کنند، پوست از تنش جدا کنند و آن پوست را بر مسند قضاوت پهن کنند. سپس پسر آن قاضی را به‌جای او منصوب کرد و به او یادآوری کرد که بر چه جایی نشسته است.[22] از اردشیر و داریوش نیز داستان‌های مشابه همین نقل‌شده است. در قوانین جزایی معاصر جهان نیز، به‌طور مفصل به این جرم توجه شده است. کنوانسیون‌های بین‌المللی متعدد مربوط به مبارزه با فساد اداری مؤید این مدعاست (همچون کنوانسیون OECD سال 1997، یا کنوانسیون مربوط به فساد اداری استراسبورگ 1999) ورای همه این‌ها، در دوران نورانی پس از ظهور اسلام نیز مبارزه با فساد مالی کارگزاران حکومتی، مورد توجه جدی قرار گرفت. نمونه بارز آن در سیره عملی امیرالمؤمنین علی × است. ایشان در فرمان مشهور خود به مالک اشتر می‌فرمایند: «… اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود و گزارش جاسوسان تو بر آن خیانت هم‌داستان بود، بدین گواه بسنده کن و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان، سپس او را خوار بدار و خیانت‌کار شمار و طوق بدنامی در گردنش درآر.»[23] اهتمام جدی دولت‌ها و نیز تعیین مجازات سخت و خوارکننده، همگی نشانگر این مسئله است که اثرات منفی این جرم، بسیار مخرب‌تر از بسیاری از جرائم مشهور اجتماعی است. اولین اثر مهمی که جرم ارتشاء می‌تواند داشته باشد، بی اعتمادی مردم به حکومت و حاکمان است. مردم در اثر رواج ارتشاء، دیگر به چشم ملجأ و مأمن به نظام حکومتی و قضایی نمی‌نگرند و این باعث می‌شود تا بزرگ‌ترین سرمایه یک دولت که اعتماد عمومی است، از بین برود. مرتشی، با دریافت مال یا امتیازی به‌ظاهر چشم‌گیر و درواقع اندک، تمامیت اعتبار و حیثیت حکومت را هدف می‌گیرد و ضربه جبران ناشدنی به بدنه حاکمیت وارد می‌کند. مرتشی، با دریافت رشوه، خدمات عمومی و رایگان را در جامعه تبدیل به خدمات خصوصی و مخصوص پرداخت‌کنندگان رشوه می‌کند و به‌ تدریج مسیر را بدان جا می‌کشاند که پرداخت و دریافت آن، به‌صورت یک سیره و عرف مسلم تبدیل می‌شود. کارمندی که موظف است خدمات را در قبال حقوق دریافتی از دولت به‌طور رایگان انجام دهد، تبدیل به کارمند بخش خصوصی شده و جز در ازا دریافت مبلغ، خدمتی ارائه نمی‌کند. راشی هم با مشاهده این صحنه، جهت تسهیل در روند کار خود، با طیب نفس و رضایت کامل، رشوه پرداخت می‌کند. چراکه در قبال پرداخت این مبلغ، فایده بیشتری به دست می‌آورد. درنهایت، ظاهراً نه راشی ناراضی است و نه مرتشی. هر دو به خواسته خود دست یافته‌اند. یکی به رشوه و دیگری به خدمات و نتیجه مطلوب. علی‌الظاهر، هیچ متضرری در جرم وجود ندارد و جرم، جرمی بدون بزه دیده است.[24] ولی حقیقت چنین نیست. بزه دیده این جرم، اعتماد ملی و مردمی به نظام حاکم است. بزه دیده‌ای که هیچ زبان گویایی ندارد تا بتواند علیه مجرمین، در محکمه عدالت اقامه دعوی کند. از همین رو اغلب حکومت‌ها با توجه جدی به جرم انگاری رشاء و ارتشاء و تأسیس نهادهای بازرسی ویژه، اقدامات اساسی انجام داده‌اند. در ایران نیز، متأثر از دوران حساس دفاع هشت‌ساله و حساسیت اعتماد ملی به دولت در حال جنگ، مجمع تشخیص مصلحت نظام، در سال 1367 اقدام به تصویب قانون «تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاه‌برداری» نمود. فارغ از بحث‌هایی که درزمینه‌ی مشروعیت تقنین توسط مجمع تشخیص وجود دارد، در حال حاضر ماده 3 این قانون، منبع اصلی مبارزه با ارتشاء در ایران است. پس از آن نیز، مواد مکمل دیگری در قانون مجازات اسلامی و قانون جرائم نیروهای مسلح به مجموعه قوانین مربوط به رشاء و ارتشاء افزوده شد.

  1. 7. 2. 1. مواد قانونی مربوط به رشاء و ارتشاء در ایران

ماده اصلی مربوط به جرم ارتشاء (دریافت رشوه)، ماده 3 قانون «تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبرداری» به همراه 5 تبصره آن است. بر اساس این ماده: «هر یک از مستخدمین و مأمورین دولتی اعم از قضایی و اداری یا شوراها یا شهرداری‌ها یا نهادهای انقلابی و به‌طورکلی قوای سه‌گانه و همچنین نیروهای مسلح یا شرکت‌های دولتی یا سازمان‌های دولتی وابسته به دولت و یا مأمورین به خدمات عمومی خواه رسمی یا غیررسمی برای انجام دادن یا انجام ندادن امری که مربوط به سازمان‌های مزبور می‌باشد وجه یا مال یا سند پرداخت وجه یا تسلیم مالی را مستقیماً یا غیرمستقیم قبول نماید در حکم مرتشی است، اعم از این‌که امر مذکور مربوط به وظایف آن‌ها بوده یا آنکه مربوط به مأمور دیگری در آن سازمان باشد، خواه آن کار را انجام داده یا نداده و انجام آن بر طبق حقانیت و وظیفه بوده یا نبوده باشد و یا آنکه در انجام یا عدم انجام آن مؤثر بوده یا نبوده باشد، به ترتیب زیر مجازات می‌شود: …» علاوه بر این، قانون مجازات اسلامی نیز در مواد متعددی با استناد به ماده فوق‌الذکر، «رشاء» (پرداخت رشوه) و نیز اشکال دیگر ارتشاء را به فهرست کیفری افزوده است. ماده 592 قانون مجازات اسلامی، ناظر به جرم «رشاء» بیان می‌دارد که: «هر کس عالماً و عامداً برای اقدام به امری یا امتناع از انجام امری که از وظایف اشخاص مذکور در ماده (3) قانون تشدید ارتشاء، اختلاس وکلاهبرداری مصوب 15/9/1376 مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌باشد وجه یا مالی یا سند پرداخت وجه یا تسلیم مالی را مستقیم یا غیرمستقیم بدهد در حکم راشی است و به‌عنوان مجازات، علاوه بر ضبط مال ناشی از ارتشاء، به حبس از شش ماه تا سه سال و یا تا (74) ضربه شلاق محکوم می‌شود.» ماده 590 ق.م.آ نیز برای مسدود کردن راه‌های فرعی پرداخت و دریافت رشوه، بیان می‌دارد: «اگر رشوه به‌صورت وجه نقد نباشد بلکه مالی بلاعوض یا به مقدار فاحش ارزان‌تر از قیمت معمولی یا ظاهراً به قیمت معمولی و واقعاً به مقدار فاحشی کمتر از قیمت به مستخدمین دولتی اعم از قضائی و اداری به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم منتقل شود یا برای همان مقاصد مالی به مقدار فاحشی گران‌تر از قیمت از مستخدمین و مأمورین مستقیم یا غیرمستقیم خریداری گردد، مستخدمین و مأمورین مزبور مرتشی و طرف معامله راشی محسوب می‌شود.»

-author-wrapper clearfix">
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:41:00 ب.ظ ]





مبحث اول : واژه شناسی گفتار اول : ارتداد در لغت واژه ارتداد دارای ریشه قرآنی است   که می فرماید:«و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره و اولئکاصحاب النار هم فیها خالدون»[1].«اگر کسی ازشما مرتد شود و از اسلام برگردد و در حال ارتداد و کفر بمیرد اعمال چنین کسانی در دنیا و آخرت تباه و باطل است و آنان گرفتار آتش و همیشه در آن اقامت خواهند داشت». در معنی و مفهوم ارتداد اتفاق تقریباً ایفاق نظر وجود دارد کما اینکه ابن فارس در مقایس اللغه می گوید:«راء و دال»،ریشه یک واژه اندکه در قالب های مختلف ریخته می شوندو معنای رجوع و بازگشت می دهند[2]. «جوهری»در مصباح اللغه نیز گفته است:ارتداد همان رجوع است و اسم مصدر آن ردّه به کسر راء می باشد[3].درمصباح المنیر آمده است:«شخص مرتد شده یعنی به کفر گرویده و ردّه اسم ارتداد است[4].». راغب اصفهانی در المفردات می نویسد:«ارتداد و ردّه بازگشت به راهی است که شخص از آن آمده است منتهی ردّه تنها در مورد کفر به کار می رود و ارتداد در مورد کفر و غیر آن است.»[5] درلغتنامه دهخدا آمده است:«ردّه عبارت است از مذهب اسلام خارج شدن .ردّه اسم مصدر از ارتداد به کسر «را»است،ولی معمولا به فتح تلفظ می شود و ارتداد برگشتن از دین و جزء آن را گویند. در شرع نیز به کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی کند واز اسلام برگشته باشد«مرتد»گویند.»[6] .ابن فارس درمقیاس اللغه می گوید:«مرتد را ازآن روی مرتد می گویند که خود را به کفر خویش برمی گرداند.»[7] با عنایت به مراتب فوق ارتداد عبارت است از بازگشت و رجوع از اسلام،و رجوع کننده را «مرتد»گویند. گفتار دوم : ارتداد در اصطلاح بند اول:ارتداد در قرآن 1-«ولا یزالون یقاتلونکم حتّی  یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[8].کافران پیوسته با شمامسلمانان نبرد کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند ،پس هر که ازشما از دین خود برگردد و در حال کفر باشد تا بمیرد ،اعمال چنین اشخاصی در دنیا و آخرت تباه و باطل گردد و آنان اهل جهنم اند در آن همیشه معذّب خواهند بود. در شأن نزول آیه مذکور گفته اند :«این آیه در مورد سریه  عبدالله بن جحش نازل شده است[9].جریان چنین بود که :پیش از جنگ بدر، پیامبر اسلام عبدالله جحش را طلبید نامه ای به او داد و هشت نفر از مهاجران را همراه وی نمود، به او فرمان داد پس آن که دو روز راه را پیمود نامه را بگشاید و طبق آن عمل کند. او پس از دو روز طی طریق نامه را گشود و چنین یافت: پس از آن که نامه را باز کردی تا نخله (زمینی بین مکه و طائف)پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده .عبدلله جریان را به همراهانش نقل نمود و اضافه کرد : پیامبر مرا از مجبور ساختن شما در این راه منع کرده است. بنابرین هرکس آماده شهادت است با من بیایید و دیگران باز گردند. همه با او حرکت کردند.هنگامی که به «نخله» رسیدند به قافله ای از قریش برخورد کردند که«عمرو بن حضرمی»در آن بود. چون روز آخر رجب(یکی از ماهای حرام) بود،در مورد حمله با آنها به مشورت پرداختند. بعضی از انها گفتند اگر امروز از آنها دست برداریم ،وارد محیط حرم خواهند شد و دیگر نمی توان متعرض آنان شد.سرانجام شجاعانه به آنان حمله کردند:«عمرو بن خضرمی » را کشتند و قافله را با دو نفر اسیر نزد پیامبر آوردند. پیامبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماه های حرام نبرد کنید و دخالتی در غنائم و اسیران نکرد.مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنان پرداختند و مشرکان نیز زبان به طعنه گشودند که محمد(ص)جنگ و خونریزی را در ماه های حرام ،حلال شمرده. در این هنگام آیه فوق نازل شد. پس از اینکه این آیه نازل شد عبدالله بن جحش و همراهانش ابراز کردند که در این راه برای درک ثواب جهاد کوشش کرده اند و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه دوم (انّ الّذین آمنو و الّذین هاجروا….)نازل گردید.» همان طورکه در شأن نزول خواندیم آیه درصدد پاسخ گویی به سوألات مربوط به جهاد در ماه های حرام است اما در انتهای آیه مسلمانان را خطاب قرار می دهدکه مبادا تحت تأثیر تبلیغات سوء مشرکان قرار گیرید و به آنان بیدار باش می دهد که مشرکان دائما درصددند که شما را اگر بتوانند از اسلام برگردانند. سچس اعلام خطر می فرماید که هر کدام از مسلمانان از اسلام برگردد وهمچنان کافر بمیرد و این کفر تمام اعمال نیکش را در این جهان و آن جهان باطل و بی خاصیت می سازد و به همین دلیل همواره در عذاب الهی خواهد بود . 2.«یا قوم ادخلوا الارض المقدسه الّتی کتب الله لکم و لا ترتّدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین»[10].ای قوم به سرزمین مقدسی که خدا در سرنوشت شما مقرر کرده داخل شوید و پشت به حکم خدا نکنید که زیانکار شوید. این آیه مربوط به قوم موسی علیه السلام است و ارتباطی به بحث ارتداد فکری و عقیدتی ندارد زیرا وقتی حضرت موسی به آنان دستور داد تا وارد سرزمین مقدس شوند،آنان تمرّد کرده گفتند: « در آن سرزمین مقدس گروهی مقتدر و قاهر و ستمگر هستند و هرگز تا آنها از آنجا بیرون نروند ما داخل نخواهیم شد» که آیه آنان را از این که به دوران قبل از بعثت موسی و نجات از سلطه فرعون بازگردند بر حذر می دارد و در واقع به بحث لغوی ارتداد مربوط می شود. 3.«یا اّیها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوما یحبّهم و یحبّونه اذّلهٍ علی المومنین اعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومه لائم ذالک فضل الله یأتیه من یشاء و الله واسع علیم[11]».ای اهل ایمان هر که از شما از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی را که دوست دارد  و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافرا ن سر فراز و مقتدر اند، به نصرت اسلام بر می انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از ملامت و نکوهش احدی باک ندارند. این است فضل خدا هر که را خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع و نامنتهای است و بر احوال هر که استحقاق آن را دارد داناست. 4.«ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ فاعفوا واصفحوا حتّی یأتی الله بامره انّ الله علی کلّ شیٍ قدیر»[12]. بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمانتان به کفر برگردانند به سبب حسدی که بر ایمان شما برند، بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گردید. پس اگر از آنها به شما مسلمین ستمی رسید درگذرید و مدارا کنید تا هنگامی که فرمان خدا« به جنگ یا صلح» برسد که البته خدا بر هر چیز قادر و تواناست. 5.«انّ الّذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدی الشّیطان سّول لهم و املی لهم[13]» آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر آنها باز به دین پشت کرده و مرتدّ شدند، شیطان کفر را در نظرشان جلوه گر ساخت و به آمال و آرزو های دراز فریبشان داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]





«چه بسا اصل حکم قتل مرتد، حکم ولایى و حکومتى باشد که باید در اجراى آن شرایط زمان و محیط را مراعات کرد. در نامه امام رضا(ع) به مأمون آمده است: لا یحلّ قتل احد من النصاب و الکفار من دار التقیه الا قاتل او ساع فى فساد و ذلک اذا لم تخف على نفسک و على اصحابک؛[109] کشتن هیچ یک از ناصبیان و کافران در محیط تقیه جایز نیست، مگر فردى که قاتل باشد یا فسادآفرینى کند و آن هم به شرط آنکه بر جان خود و یارانت احساس خطر نکنى.»[110] البته سند این روایت از جنبه‏هاى مختلف قابل تحقیق و بررسى است‏که در اینجا نمى‏توان بدان پرداخت، ولى از نظر دلالت باید تأمل کرد که آیا از مضمون آن «ولایى بودن حکم مرتد» استفاده مى‏شود؟ اولین شبهه این است که بین اجراى «حکم مرتد»، با «محیط تقیّه»، چه رابطه‏اى وجود دارد و چرا در شرایط تقیّه، این حکم متوقف مى‏شود؟ مگر نه این است که اهل سنت نیز مجازات مرتد را قبول دارند، پس چرا در دارالتقیه، این حکمِ مورد وفاق، متوقف مى‏شود؟ سپس باید پرسید که اگر موضوع حکم، «مرتد» است، پس چرا از تعبیر عام «کافر» استفاده شده است؟ ضمناً اگر قتل مرتد، حکم ولایى است، چرا در محیط تقیه، به طور کلى «ممنوع» اعلام شده و تعبیر «لا یجوز» و «لا یحل» در باره آن به کار رفته است؟ مگر نه این است که اگر شرایط زمانى و محیط مساعد باشد، اجراى حکم از سوى حاکم اسلامى بلامانع است؟ پس در این صورت قاعدتاً از تعبیر «لا یجب» باید استفاده شود. به نظر مى‏رسد که این روایت، اساساً ناظر به مسأله «مرتد» نیست و ریشه اصلى خطایى که به این برداشت ناصواب انجامیده است، تقطیع روایت، و بى‏توجهى به جمله قبل این فقره از حدیث است. در این قسمت از روایت طولانى امام رضا(ع) موضوع «جهاد» مطرح شده است و حضرت از جهاد ابتدایى با کفار در شرایطى که امام عادل حضور ندارد – دارالتقیه – نهى فرموده است، و سپس قتل کفار مفسد و قاتل را خارج از آن حکم دانسته است: «و الجهاد واجب مع الامام العدل و من قتل دون ماله فهو شهید و لا یجوز قتل احد من الکفار و النصاب فى دارالتقیه الا قاتل او ساع فى فساد.»[111] با توجه به صدر حدیث، نهى از «قتل کفار»، نهى از جنگیدن با آنهاست که تحت عنوان «جهاد» مطرح مى‏شود. بر اساس این برداشت، «لا یجوز» به معنى واقعى خود به کار رفته است، چون جهاد بدون امام عادل و در دارالتقیه، جایز نیست، و «کفار» نیز در معنى عام خود استعمال شده و ضرورتى براى آنکه به «مصادیق نادر» آن یعنى «مرتدان» حمل شود وجود ندارد. و در این صورت روایت از دلالت بر توقف اجراى حکم مرتد در عصر غیبت، بیگانه است. . مبحث سوم : ارتداد و  جرایم مشابه گفتار اول:بزه ارتداد باعنایت به این که ارتداد به صراحت  در قانون جرم انگاری نشده است نمی توان برای آن یک تعریف جامع و کامل در نظر گرفت همانطور که در نتیجه گیری که در پایان گفتار اول از فصل اول بیان کردیم برای تحقق ارتداد وجود همزمان چهر عنصر لازم است1-خروج از اسلام2-انکار جاحدانه اسلام3-اختیار کفر 4-اقدام عملی برضد اسلام .لذا در تعریف مرتد می توان گفت :هر مسلمانی که عمدا اقدام به خروج از اسلام و انکار جاحدانه آن نموده وکفراختیار کند ومرتکب اقدام عملی بر ضد اسلام گردد مرتکب ارتداد شده است. بند اول: رکن قانونی مراد از عنصر قانونی، «جرم شناخته شدن در قانون » است; چون هیچ عملی جرم نیست مگر این که قبلا قانونی آن فعل یا ترک فعل را جرم شناخته و برایش مجازات تعیین کرده باشد . همان گونه که گفته شد، در نظام حقوقی اسلام، ارتداد جرم شناخته و مجازات آن بیان شده است . در قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران، درباره ارتداد نصی وجود ندارد; ولی چون اصل چهارم قانون اساسی، همه قوانین جمهوری اسلامی ایران را بر احکام شریعت اسلام مبتنی دانسته است و اصل 167 قانون اساسی مقرر می دارد «قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوی را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمی تواند به بهانه سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوی و صدور حکم امتناع ورزد» و چون دعوی مذکور به دعاوی مدنی اختصاص یا انصراف ندارد، باید براساس منابع فقهی مرتد را مجرم شناخت و به مجازات حکم کرد. با عنایت به این که در خصوص جرم بودن یا جرم نبودن ارتداد  و رابطه آن با آن قانونی بودن جرایم و مجازات ها به طور مفصل بحث شد در این جا به قوانین موجود اکتفا می کنیم . ارتداد به صراحت در قوانین مدون جزایی جرم انگاری نشده است و فقط در ماده 26 قانون مطبوعات در خصوص ارتداد به وسیله مطبوعات آمده است«هر کس بوسیله مطبوعات به دین مبین اسلام و مقدسات آن اهانت کند در صورتی که به ارتداد منجر  شود حکم ارتداد در مورد وی صادر و اجراء و اگر به ارتداد نیانجامد طبق نظر حاکم شرع و بر اساس قانون تعزیرات با وی برخورد می شود» مواد 513و514 قانون تعزیرات سال 1375 تحت عنوان اهانت به مقدسات مذهبی و سوء قصد به مقامات داخی (ماده515)آمده است .در ماده 513 آمده است«هرکس به مقدسات اسلام یا هر یک از انبیاء عظام یا ائمه طاهرین(ع) یا حضرت صدیقه طاهره(س) اهانت نماید اگر مشمول حکم ساب النبی باشد اعدام می شود در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد». هر چند همان طور که در مبحث مربوط به ساب النبی توضیح داده ایم رابطه بین ساب النبی با ارتداد عموم و خصوص من وجه است .هر ارتدادی ساب النبی نیست هرچند که اصل آن صادق است و این ماده نیز در مقام بیان مجازات ارتداد نیست هر چند که می توان برخی از مصادیق ارتداد را به استناد آن مجازات نمود. درخصوص جرم انگاری ارتداد در قانون مجازات اسلامی فعلی به صراحت جرم انگاری نشده است. همچنین در  پیش نویس لایحه قانون مجازات اسلامی که در دست بررسی است ، تهیه کنندگان این پیشنویس این قانون ابتداً ارتداد در فصل حدود آورده شده بود که در اصلاحیه های بعد ارتداد حذف گردید .مجددا در نسخه بعدی مورخ11/9/1388ارتداد جزء حدود قرار نگرفت .اما در ماده220 این لایحه بیان شده «در مورد حدودی که در ین قانون ذکر نشده است برابر اصل 167 قنون اساسی عمل می شود »و درماد 221آن آمده«هرگه رجوع به اصل167قانون اساسی لازم شد مقام قضای از رهبری استفاء میکند مقام رهبری  می تواند این امر رابه فرد یا افرادی تفویض نماید.» تهیه کنندگان این پیش نویس سعی کرده بودند ضمن اینکه به صراحت ارتداد را در لایحه نیاورند و از این طریق از زیر بار فشار های بین المللی و مباحث حقوق بشری این موضوع شانه خالی کنند از طرفی راه را برجلوگیری از تعطیلی حدودد الهی و پایان دادن به اختلافات در خصوص جرم بودن یا نبودن ارتداد واینکه در فرض جرم بودن حد بودن آن، نه تعزیری بودنش اقدام ماثری انجام دهند. که در نهایت این پیشنویس توسط شورای نگهبان قبول نگردید و مواد مذکور حذف شدند. در قانون مجازات اسلامی مصوب23/3/1392 ماده 220جایگزین مواد 220 و 221 قبلی  شد«در مورد حدودی که در این قانون ذکر نشده است طبق اصل یکصد و شصت و هفت قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران عمل می شود». درقانون مجازات اسلامی در خصوص سب النبی اقدام به نوع آوری نموده ودر ماده 262 آورده است«هرکس پیامبراعظم صل الله علیه و آله و سلم و یا هریک از انبیای عظام الهی را دشنام دهد یا قذف کند ساب النبی است و به اعدام محکوم می شود. تبصره:قذف هریک از ائمه معصومین علیهم السلام و یا حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها یا دشنام به ایشان در حکم سب نبی است.» ماده 264 این قانون آورده«هرگاه متهم به سب ادعا نمایدکه اظهارات وی از روی،اکراه غفلت،سهویا در حالت مستی یا غضبیا سبق لسانبدون توجه به معانی کلمات یا نقل قول از دیگری بوده است ساب النبی محسوب نمی شود» . « ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علما کذالک زین لکل امه عملهم ثم الی ربهم مرجعهم  فینبئهم بما کانوا یعلمون[112]». این مواد در فصل مربوط به حدود آمده است  لذا مجازات اعدام سب النی را از منظر تهیه کنندگان این قانون باید حد دانست و چون سب النبی نیز خود ارتداد خاص است ارتداد را می توان جزء حدود از منظر تهیه کندگان این قانون دانست و معلوم می شود که ماده 220 این قانون که تعین مجازات سایر حدود را که در قانون ذکر نشده به منابع فقهی واگذار کرده،مراد تعین حد ارتداد بوده که بنا به مصالح سیاسی و اجتماعی و حقوق بشری به صراحتا ارتداد را جزء حدود نیامده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم