گفتار اول: تعریف عقل گرایی علم محور

مراد از عقل گرایی علم محور، پذیرفتن توانایی آدمی در شناخت علمی انسان و جهان می­باشد و نیز اینکه تنها معرفت مورد وثوق، معرفت علمی است و شناخت علمی نیز شناختی اثبات پذیر و یا ابطال پذیر است و نظریه­ های علمی، از یافته­ های تجربی- که از راه آزمایش به دست آمده­اند- اخذ می­شوند.[143] اساس این روش بر این مطلب استوار است که هرچه خارج از معرفت علمی تجربی است غیرعلمی  می­باشد.

گفتار دوم: خصوصیات عقل گرایی علم محور

نوگرایی[144] با خوانش جدید از عقل و جایگاه آن در زندگی انسانی آغاز گردید و حقوق بشر عرفی و غیردینی نیز به عنوان محصول همین دوره تحت تأثیر همین دیدگاه قرار گرفته است. بر این اساس لازم است که در اینجا به بررسی ویژگی­های عقل گرایی علم محور به گونه­ای هرچند اجمالی بپردازیم:

بند اول: روش شناسی تجربه گرایانه

در عقل گرایی علم محور متدولوژی یا روش­شناسی حصول شناخت یا معرفت، تجربی و استقرایی است. اساس این روش شناسی بر جمع­آوری فاکت­ها یا واقعیات از راه مشاهده و حس و سپس آزمایش و پس از آن ساخت نظریه و بیان آن در چارچوب ریاضیات می­باشد. شکل افراطی آن پوزیتیویسم منطقی است که تنها نظریه­هایی را معنادار می­داند که با تکیه بر واقعیات حاصل از مشاهده قابل اثبات هستند.[145] بنابراین به تبع این روش حقوق بشر نیز شامل حق­هایی است که مورد تأیید روش شناسی تجربی و اثبات گرا می­باشند. و هر حقی که مورد تأیید این نوع نگرش نباشد توجیه علمی و عقلی و اخلاقی ندارد.

بند دوم: نفی فرجام باوری و علت غایی امور عالم

با اصالت یافتن ریاضیات و روش تجربی، تبیین هستی بر اساس متغیرهای طبیعی، محسوس و کمّی، جایگزین تبیین آن بر اساس «فرجام[146]» یا «علت غایی» شد. بدین ترتیـب در فهم حـقوق از این منـظر نیز دیدگاه فرجام باور نمی­تواند محل تأمل باشد.[147]

بند سوم: اصالت عقلانیت ابزاری و منفعت

این معنا یعنی اینکه حق چیزی است که برای انسان سودمند می­باشد و به او منفعت می­رساند و معیار سنجش این سودمندی نیز عقلانیت ابزاری با روش­شناسی تجربی و پوزیتیویستی است که در نهایت بشر را در عالم حقوق به استخراج حقوق بشر با ابزار عقل سودانگار رهنمون می­گردد و خارج از اسباب و علل مادی، سبب­های دیگری از جمله مذهب یا اراده تشریعی خداوند را در این مطلب دخیل نمی­سازد.

گفتار سوم: نتایج عقل گرایی علم محور

کاربرد فهم و تلاش برای کشف مفهوم هر نوع قضیه، برای ملاحظه دلایل موافق و مخالف آن و سپس قضاوت بر اساس ضعف و قدرت مدارک آن می­باشد.[148] بنابراین با چنین برداشتی از امور انسانی و عالم، حقوق بشر امری عرفی، غیردینی و سکولار محسوب می­گردد و از سوی دیگر نیز حیثیت ذاتی و کرامت انسانی را تنها باید در رابطه با خود انسان باید تعریف نمود و و بر این اساس تنها انسان است که      می ­تواند با عقل خویش و بدون نیاز به دخالت منبع ماورایی و غیربشری حقوق بنیادین خود را مشخص و تعیین نماید.

مبحث سوم: فردگرایی

یکی از وجوه آشکار و شاخصه­های تفکر مدرن، فردگرایی[149] می­باشد. این مفهوم تا آنجا مهم به شمار می­رود که در تمامی شئون و احوال آدمیان در این دوران و حتی تا امروز بسیار تأثیر نموده است و در این میان حقوق بشر نیز از تیررس تأثیر آن بدور نبوده و بسیار از این مفهوم متأثر گردیده است، تا آنجا که می­توان حقوق بشر عرفی، سکولار یا غیردینی را حقوق بشر فردگرایانه نامید. بر این اساس در این مبحث ابتدا به بررسی تعریف و منشاء فردگرایی می­پردازیم و سپس نتایج حاصل از این اندیشه را به گونه­ی مختصر مورد واکاوی قرار خواهیم داد.

گفتار اول: تعریف فردگرایی و منشأ آن

یکی از مبانی اخلاقی اثرگذار در حقوق بشر عرفی مفهوم فردگرایی می­باشد که منشاء آن در مفهوم فردیت نهفته است. در تاریخ منظومه فکری و فلسفی مغرب زمین در شناخت هستی و نظام عالم و جایگاه انسان در آن، بر مفهوم «فرد انسان» بسیار تأکید رفته است. در سده 14 میلادی با ایجاد شکاف بین طبقات اجتماعی و شروع نهضت اصلاح دینی، فردگرایی با نوعی تلقی خداگونه از انسان آغاز شد. تحولات فکری دوره رنسانس و رواج عقل گرایی علم محور به نقادی جایگاه و مفهوم «فردیت» در تفکر پیشینیان انجامید.[150] نتیجه این فعل و انفعالات بروز فردگرایی در مفهوم عرفی یا سکولار آن با خوانشی غیردینی در مغرب زمین بود. باور به اموری مانند عقل گرایی علم محور و تقدم فردیت بر جمع آن هم با جعل مفاهیمی همچون «وضع طبیعی[151]» از سوی اندیشمندانی همچون هابز، لاک و روسو سبب شد، فرد انسانی را به عنوان بنیادی­ترین جزء حیات انسانی در کانون توجه قرار دهند.[152] یکی از محصولات این باور برتر دانستن عقل و فردیت انسانی در تعیین و تشخیص حقوق بنیادین بشر می­باشد. بنابراین و بر اساس مفهوم فردیت- که منشأ اصلی فردگرایی در حقوق  بشر عرفی و غیردینی را تشکیل می­دهد- می­توان فردگرایی را اینگونه تعریف نمود: «دنیایی محدود و منحصر به فرد از مجموع ادراک و عاطفه، کانونی محرک و سیال از آگاهی و عاطفه و عمل و داوری که برای خود یک کل است و با کل­های دیگری مثل خودش و با محیط طبیعی و اجتماعی خود در تقابل است».[153]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...