و در آیه دیگری از قرآن آمده است: «در کاری که به خطا انجام دهید گناه و کیفری ندارید و لیکن عمل خلافی را که به عمد و اراده قلبی می‌کنید در مقابل آن مواخذه می‌شوید ولی باز خداوند آمرزنده و مهربان است»[5]. با توجه به آیات مذکور می‌توان این چنین نتیجه گرفت که قتل صرفاً اگر در اثر خطا و بطور غیرعمدی صورت بگیرد مستحق قصاص نمی‌باشد، حتی در این موارد هم مجازاتی چون آزادکردن بنده و روزه گرفتن مطرح شده است و شاید مراد از روزه گرفتن پاک نمودن نفس و روح و آزادکردن بنده نیز به این دلیل باشد که فردی جایگزین مقتول شود. اما مهدورین اشخاصی هستند که به دلیل داشتن عقاید ضد دینی و مغایر نظام جامعه اسلامی و بعضاً ابراز عقاید باطل و به تعبیری ضاله باعث گمراهی مردم شده و به نوعی با مقدسات دینی مبارزه می‌نمایند. دین اسلام برای جلوگیری از این وضعیت خون چنین اشخاصی را مباح اعلام و در مواردی کشتن آنها را حق و گاهی نیز به عنوان یک تکلیف شرعی می‌داند. بر این اساس مقنن جمهوری اسلامی نیز بر این امر تاکید ورزیده است تا جایی که با وجود اینکه فرد مرتکب با قصد و اراده اقدام به کشتن فرد مهدورالدم می‌کند، او را مستحق کیفر و عقاب ندانسته است و حتی اعتقاد مرتکب را برای معافیت از مجازات وی درخصوص مهدورالدم بودن مقتول کافی دانسته است. کلمه «مهدورالدم» یک اصطلاح فقهی بوده و از فقه جزایی اسلام وارد حقوق کیفری کشورها شد، البته در حقوق کیفری ملل قدیم تاحدودی این مسئله به چشم می‌خورد بعنوان مثال بردگان در عصر قدیم از کمترین حقی برخوردار نبودند و بعنوان یک مال قابل خرید و فروش بودند و مالک یک برده می‌توانست او را در مقابل خدایان قربانی کند، و یا در رم و یونان باستان عده‌ای از مجرمین را به لحاظ ارتکاب جرائم خاص مستحق مرگ می‌دانستند [6] در مجموعه قوانین حمورابی نیز عده‌ای از مجرمین مستحق مرگ بودند و به نوعی مهدورالدم به حساب می‌آمدند. اما جالب است ذکر شود حتی در همین مجموعه قوانین حمورابی[7] حکم مجازات بوسیله دولت یا شاه مقرر شده بود، به عنوان مثال در ماده 129 قانون نامه حمورابی آمده است: «اگر همسر شخصی در حالی‌که با مرد دیگری خوابیده بود دستگیر شد، آنان باید آنها را به یکدیگر بسته و بداخل آب بیندازند و اگر شوهر زن قصد داشت او را ببخشد، سپس شاه نیز باید رعیت خود را ببخشد». در منابع فقهی اسلام قتل به اعتقاد مهدورالدم بودن مقتول معمولاً در کتاب دیات و در بیان اقسام قتل مطرح گردیده است. گفتار اول: قتل با اعتقاد به مهدورالدم بودن در اسلام قبل از ورود به بحث اصلی این موضوع حایز اهمیت است که مجازات اعدام و مرگ در ادیان آسمانی دیگر مانند دین یهود، زرتشت و مسیحیت نیز وجود دارد. البته این مجازات در بعضی از ادیان مثل یهودیت چشمگیرتر است و در بعضی دیگر مثل مسیحیت نادر یا غیرموجود می‌باشد. اما اصطلاحی با عنوان «مهدورالدم» در ادیان مذکور وجود ندارد و به خودی خود قتل با اعتقاد به مهدورالدم بودن مقتول نیز منتفی حکم به پرداخت دیه و کفاره شده است[8]. بدون شک اصطلاح «مهدورالدم» مختص حقوق اسلامی بوده و به اشخاصی اطلاق می‌شود که در مقابل کشتن آنها قصاص و دیه نیست،‌ به عبارت دیگر ریختن خون آنها با توجه به تقسیم‌بندی مهدورالدم نسبی و مطلق ضمان‌آور نیست و قاتل هیچ مجازاتی ندارد. از نظر تاریخی در صدر اسلام مواردی از قتل با اعتقاد به مهدورالدم بودن مقتول یا قتل به اعتقاد قصاص اتفاق افتاده که پس از سلب حیات از شخص، بی‌گناهی او مشخص گردیده است. درخصوص جواز قتل اشخاص با اعتقاد به مهدورالدم بودن مقتول،‌ به مواردی از این اتفاقات که در شان نزول آیات 92، 93 و 94 سوره نساء و در سیره پیامبر نقل شده اشاره می‌کنیم: الف) در ذیل آیه 92 سوره نساء: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَا» (و نباشد هر مؤمنی را که بکشد مؤمنی را مگر بخطا) آمده است: حارث بن یزید ـ از بت پرستان مکه ـ با همراهی ابوجهل، عیاش بن ابی ربیعه را به جرم ایمان آوردن به اسلام، در مکه مورد آزار و شکنجه بسیار قرار می‌دادند. حارث بن یزید برخلاف ابوجهل که هرگز به دین اسلام ایمان نیاورد و سرسختانه بر کفر خویش اصرار می‌کرد، در حضور پیامبر گرامی اسلام حاضر شد و ایمان آورد و پس از چندی بعد از زمان مهاجرت مسلمانان از مکه به مدینه، روزی عیّاش، شکنجه‌گر خود یعنی حارث بن یزید را دید و او را به تصور کافر بودنش به قتل رساند. با توجه به اینکه حارث بن یزید، اسلام آورده بود و عیاش اطلاع نداشت، خبر به پیامبر (ص) رسید و آیه شریفه فوق نازل شد با توجه به خطای اعتقاد قاتل، حکم به پرداخت دیه و کفاره شده است. ب) در شأن نزول آیه 94 سوره نساء: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَ لاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» آمده است: پیامبر اسلام بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامه بن زید را با جمعی از مسلمانان به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای فدک زندگی می‌کردند برای دعوت به اسلام یا قبول شرایط ذمّه فرستاد. یکی از یهودیان به نام مرداس که از‌ آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناه کوهی قرار داد و در حال گفتن شهادتین، به استقبال مسلمانان شتافت. اسامه بن زید به گمان و اعتقاد اینکه مرد یهودی از ترس جان و برای حفظ مال اظهار اسلام می‌کند و در باطن مسلمان نیست، به او حمله کرد و او را کشت. وقتی خبر به پیامبر (ص) رسید، از این جریان ناراحت شد و فرمود: «نه از دل او پرده برداشتی، نه ظاهر سخنش را قبول کردی و نه از آنچه در درون او می‌گذاشت اطلاع داشتی». در این‌جا اسامه قسم یاد کرد که بعد از این کسی را که شهادتین بر لب جاری کرد، به قتل نرساند[9]. ج) در شأن نزول آیه 93 سوره نساء: «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ» آمده است: مقیس بن صبابه کنانی که از مسلمانان بود،‌ جنازه برادر خود هشام را در محله بنی نجّار پیدا کرد و آن را به عرض پیامبر (ص) رساند. پیامبر (ص) او را به اتفاق قیس بن هلال مهزی نزد بزرگان بنی نجّار فرستاد و فرمود: «اگر قاتل  هشام را می‌شناسند، تسلیم مقیس نمایند و اگر او را نمی‌شناسند، دیه او را بپردازند. آنان هم به خاطر نشناختن قاتل، دیه را پرداختند و او هم تحویل گرفت و به اتفاق قیس بن هلال به طرف مدینه حرکت کردند. در بین راه تعصبات جاهلی، مقیس را تحریک نمود و قبول دیه را ذلّت دانسته و همسفر خود را که از قبیله بنی نجّار بود ـ به خونخواهی برادر و به عنوان قصاص و «نفس در عوض نفس» کشت و به طرف مکه فرار کرد و از اسلام نیز کناره گرفت. آیه فوق به این مناسبت نازل شد که مجازات قتل عمد در آن بیان شده است. نکته مهم قابل استفاده در این حوادث تاریخی این است که اعتقاد به مهدورالدم بودن مجنیّ علیه در ماجرای اول و دوم به جهت سابقه کفر مقتولان بوده است. این سابقه و عدم اطلاع قاتلان از مسلمان شدن آنها، تصور یا اعتقاد مهدورالدم بودن آنها را ایجاد و موضوع را از قتل عمدی خارج ساخته است.در حادثه سوم با این‌که قاتل، اعتقاد به قصاص و خونخواهی داشته، امّا به جهت اینکه طبق موازین اسلام و دستور پیامبر اسلام، ولیّ دم مجاز به اخذ دیه بوده است، اعتقاد قاتل به قصاص و قتل به عنوان خونخواهی، آن را از عمد خارج نساخته است د) از نظر سیره نبوی با بررسی حوادث زمان پیامبر در مکه و مدینه، این نکته به خوبی روشن می‌شود که هیچگاه اسلام اجازه کشتن اشخاص ساکن در دارالاسلام را براساس تصورات و تشخیص افراد نداده است. عدی بن خیار نقل می‌کند: «شخصی از پیامبر (ص) جواز قتل یکی از منافقین را درخواست کرد. حضرت فرمود: آیا شهادت بر وحدانیت خدا نمی‌دهد؟ گفت: شهادت می‌دهد؛ اما برای او شهادتی نیست. فرمود: آیا نماز نمی‌خواند؟ گفت: می‌خواند؛ ولی برای او نمازی نیست.سپس حضرت فرمود: اینها کسانی هستند که خداوند مرا از قتل آنها منع کرده است»[10].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...