افزایش جمعیت و توسعه شهر نشینی و رشد نابجای شهرک های حاشیه ای و توزیع ناعادلانه درآمد، عامل دیگری را برای پیدایش ناهنجاری های اجتماعی است. عدم کنترل تولد و تناسل، و افزایش جمعیت در یک منطقه محدود علاوه بر ایجاد مسائل اجتماعی، به مهاجرت عده از ای مردم آن منطقه منجر می شود و افراد مهاجر وقتی به جامعه جدیدی قدم می گذارند، علاوه بر اینکه خود با مسائل و مشکلاتی مواجه می شوند، برای آن جامعه نیز مشکلاتی ایجاد می کنند. با پیشرفت تکنولوژی گرچه انسان با شرایط نوین زندگی انطباق حاصل کرده و پیشرفت های علمی و تکنیکی را پذیرفته و به کار می گمارد، ولی هنوز نتوانسته است ساخت اجتماعی، عقاید سیاسی،  اقتصادی و نهادهای آنها را با انگاره‌های جدید فرهنگ مادی سازگار نماید، در حقیقت انسان می کوشد دنیای تازه و ماشینی را با عقاید و افکار مربوط به دوران درشکه و حتی عصر حجر اداره نماید. این دگرگونی و تحول در عقاید و افکار اجتماعی به «پس افتادگی فرهنگی» می انجامد و باعث پیدایش مسائل و مشکلات اجتماعی متعدد می گردد (فرجاد 1375). با عدم برنامه ریزی صحیح اجتماعی مشکلات ناشی از پس افتادنی فرهنگی روز به روز بیشتر می شود و در این میان نوجوانان و جوانان تعارض بیشتری احساس می کنند و آسیب بیشتری نیز به طوری که ممکن است فضای خانواده ومدرسه را برای خود دلچسب احساس نکنند و خواستار رها شدگی باشند، بطوریکه رفتارهایی مثل اقدام به فرار از خانه ومدرسه از خود نشان بدهند. در هر جامعه فقر را می توان از روی مشخصات و علامات متعددی چون درآمد کم، تعلیم و تربیت ناقص، درصد افراد غیر ماهر در نیروی کار، زندگی در خانه های نامناسب و در صد بچه های متعلق به خانواده های از هم گسیخته را می توان ملاک شناخت فقر دانست (فرجاد، 1375). کودکی که خود را بعد از تولد و رشد اولیه در وضع اقتصادی و اجتماعی نامطلوبی می یابد و از نظر عاطفی نیز وضعیت مناسبی ندارد، از آغاز پرورش با محرومیت های مختلفی روبرو می گردد. این محرومیت ها ممکن است عامل مساعدی برای گرایش به انحرافات اجتماعی و ناسازگاری های رفتاری او در دوران بلوغ باشد. اغلب جوانانی که در دوران بلوغ و جوانی مرتکب جرایمی می شوند وقتی به گذشته آن ها توجه کنیم، می بینیم که از شرایط مساعد اقتصادی و اجتماعی برخوردار نبوده اند، در حالی که به نظر می رسد کودکانی که در خانواده های مرفه و آگاه پرورش می یابند در بزرگسالی کمتر در معرض ارتکاب بزه کاری و جرایم قرار دارند. در خانواده های فقیر به دلیل تعداد زیاد اولاد و درآمد ناچیز، امکان ارضا نیاز های فیزیولوژیک و رعایت بهداشت در سطح اولیه بسیار ضعیف است و معمولا والدین خانواده‌های ضعیف نسبت به مسائل پرورشی آگاهی ندارند و قادر نیستند رابطه حسنه با کودذکان و نوجوانان خود برقرار کنند و تعاملات مناسبی در خانواده صورت نمی گیرد. قابل ذکر است که این کودکان و نوجوانان از ابتدای رشد اجتماعی به علت فقر فرهنگی و اقتصادی با افراد نامتعادل ارتباط برقرار می کنند. مشکل عمده نوجوانان فقدان امنیت همه جانبه است آنان از نظر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی احساس امنیت نمی کنند. نیازهای جوانان از یک سو و شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی و تعارضات اقتصادی در سطح جامعه باعث می شود که آنان به شدت احساس ناامنی کنند. اکثراً نوجوانان و جوانان به آینده شغلی و تحصیلی خود امیدوار نیستند و اطمینان ندارند. اغلب تاثیری که مقدار درآمد فرد روی رفتارش می گذارد به مراتب کمتر از اثری است که روش های کسب پول بر جای می گذارد و این حقیقتی انکار ناپذیر است که گاهی نوجوانان و جوانان فقیر به دنبال تامین پول بیشتر و رفع مشکلات اقتصادی، جذب باندها و گروه هایی می شوند که به آنان وعده ثروتمند شدن را می دهند و نوجوانان به علت عدم بلوغ فکری اغفال می شود و اکثراً از خانواده‌ خود می برند زیرا جذابیت این گروه ها بیشتر از خانواده های فقیر آنهاست. تاثیر فقر اقتصادی در سلامت جسمانی، کیفیت فرهنگی زندگی خانوادگی و فرصت‌های تحصیلی و شغلی و تعاملات اجتماعی بسیار حائز اهمیت می باشد. بسیاری از محققین عقیده دارند که با کاهش میزان درآمد، جرائم جوانان  ناسازگاری‌های خانوادگی، خودکشی و انواع بزهکاری شیوع پیدا می‌کند. روابط عاطفی در خانواده وقتی محیط خانواده کانون و محیط مناسبی برای زندگی نباشد، فرد سعی می‌کند اغلب اوقات خود را در خارج از خانواده بگذارند و این وضعیت، او را با گروه هایی که در کمین و اغفال فرد خانه گریز هستند، روبرو می سازد. بخصوص نوجوان در دوره بحران بلوغ نیاز روزافزونی به عشق و محبت والدین و تایید دوستان خود دارند. در این دوره فرزندان می خواهند از همه کسانی که به نحوی با آنها ارتباط دارند محبت و تایید دریافت دارند. سازش پذیری مثبت در کودکان و نوجوانان بستگی به کنترل والدین دارند. زیرا وقتی بچه ها تحت مقررات معین و موثری هستند، خودشان هم احساس امنیت و حمایت بیشتری می کنند، بچه ها نیاز به قوانین و مقررات واقع بینانه و لازم الاجرا دارند و دوست دارند، پدر و مادر خودشان را در قبال آنها مسئول بدانند. اغلب پدران و مادران در زمینه کنترل فرزندان خود یکی از روش های زیر را به کار می برند (تایبر 1983). خانواده هایی با روش مستبدانه: متداول ترین و غیر موثرترین نحوه تربیت، روش مستبدانه است. بچه هایی که در این خانواده ها بزرگ می شوند معمولا از نظر رشد قوای ذهنی و آزمایش های هوش (کلامی) ضعیف تر از بچه های دیگر هستند. از ترس، اطاعت می کنند، در کودکی با ترس و عدم امنیت روبرو هستند و به تدریج که بزرگ می شوند، پرخاشگر و خشن و جسور می شوند، آنها هرگز از والدین مستبد خود توضیح و یا دلیلی برای مقررات نمی شنوند. روش مستبدانه، روشی توأم با خشونت و غیر قابل سازش است. خانواده هایی با روش آسان گیر: خانواده های آسان گیر، در مقایسه با والدین مستبد، محبت بیشتری ابراز می دارند، ولی نمی توانند قاطعیت از خود نشان داده و کنترل اصولی روی فرزند خود اعمال نمایند. بچه های والدین آسان گیر هیچ وقت مقررات و محدودیت های مشخصی را وضع نمی کنند. و اگر هم مقرراتی را عنوان کنند، به هیچ وجه برای اجرای آن پیگیری لازم را به عمل نمی آورند، لذا فرزندان به راحتی متوجه می شوند که لزومی ندارد به مقررات والدین خود توجهی نشان دهند. این کودکان و نوجوانان معمولا پرتوقع، متکی و نابالغ ونامطمئن هستند. زیرا از ابتدا والدین از آنها انتظار رفتار مسئولانه و عاقلانه نداشته اند. والدین با روش مقتدرانه: در این روش، محدودیت ها و کنترل شدید با منطق، استدلال پذیری و گرمی و محبت از جانب پدر و مادر آمیخته است. والدین مقتدر قویا معتقد به رعایت نظم و انضباط هستند، اما برخلاف پدر و مادر مستبد، آن را با ابراز مهر و عطوفت و موافقت شفاهی توام می‌کنند، پدر و مادر مقتدر از بچه انتظار دارند از آنها اطاعت کند. لیکن همزمان با وی دوست هستند، وقت بیشتری با او می‌گذرانند، با او مهربان هستند و با تهدید وی را مجبور به انجام کار نمی کنند. اگر چه پدر و مادر مقتدر در کار خود جدی هستند، با وجود این بچه ها را به همکاری و تشریک مساعی در کارها دعوت می کنند در این خانواده ها، بچه اجازه دارد اگر در مسئله ای پیشنهاد بهتری به نظرش می رسد یا راه حلی دارد که موافق رای اوست و در عین حال والدین را هم راضی نگاه می دارد ارائه دهد. پدر و مادر مقتدر با فرزند خود به گفتگو نشسته و برای او توضیح می دهند که چه رفتار مشخصی از نظر آنها شایسته و یا ناشایست و غیر اصولی است. پدر و مادر مستبد هم همیشه محدودیت های مشخص و لازم الاجرایی را برای کودک وضع می کنند، والدین مقتدر همیشه به حرفی که می زنند معتقد بوده و به مقرراتی که گذشته‌اند عمل می کنند. محققین به این نتیجه رسیده اند، بچه هایی که نزد والدین مقتدر بزرگ می شوند افرادی مستقل، متکی به خویش و در معاشرت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...