«ما وسائلى در اختیار داریم که به کمک آن‏ها ضربان قلب جنین را در هفته پنجم مى‏شنویم و دستگاه هایى داریم که با آن‏ها مى‏توانیم حتى قبل از این تاریخ جنبش جنین را دریابیم. البته کسانى در این جا به تفکیک میان روح مورد نظر فقها که در چهار ماهگى در جنین دمیده مى‏شود) و نمو طبیعى فرق نهاده‏اند و کوشیده‏اند همچنان از تقسیم بندى سنتى دفاع کنند. بارى امروزه کسانى مى‏کوشند با تعیین معیارهایى مانند جنبش جنین و امکان ادامه حیات برون رحمى و غیره در مراحلى، سقط را مجاز بدانند. مهم‏ترین کوشش از این دست به وسیله ال. دبلیو. سامنر صورت گرفته است. وى در مقاله‏اى با عنوان “سقط جنین: یک دیدگاه میانه روانه”[14] نظرگاه خود را شرح مى‏دهد. از نظر وى جنین هنگامى موقعیت اخلاقى یک انسان کامل را پیدا مى‏کند و مى‏توان او را به مثابه انسان شمرد که توانایى احساس درد و لذت را کسب کند و این اتفاق در سه ماهه دوم باردارى رخ مى‏دهد. در این آستانه است که جنین پاى به مرحله کاملاً تازه‏اى مى‏گذارد و از مراحل پیشین متمایز مى‏گردد. بدین ترتیب، سقط جنین تا پیش از این تحول مجاز است و اخلاقاً منعى ندارد، چرا که مانند پیشگیرى است اما پس از آن جز از سر ضرورت، غیر اخلاقى است. اما کوشش «سامنر» نیز از انتقاد مصون نمانده و بر آن خرده‏هایى گرفته‏اند که در جاى خود بیان شده است. سخن کوتاه، در قبال دو دیدگاه مطلق نگر (که یکى جنین را انسانى کامل و دیگرى آن را موجودى در حد ماهى و مانند آن به شمار مى‏آورد و براى آن جایگاهى انسانى قائل نبود) رهیافت میانه‏روانه مى‏کوشد از طریق ارائه معیارهایى و تفکیک مراحل گوناگون رشد جنین، در مواردى براى جنین ارزشى انسانى قائل شود و در نتیجه سقط جنین را غیر اخلاقى بداند اما در موارد دیگرى آن را مجاز بشمارد. این کوشش‏ها ظاهراً اما هنوز راه به جایى نبرده و کسى تا کنون نتوانسته است معیارى به دست دهد که طبق آن بتوانیم به درستى بگوییم تا این لحظه جنین در حد نبات است و از این مرحله به بعد، انسان به شمار مى‏رود. جان نونان در مقاله‏اى که به دفاع از دیدگاه محافظه کارانه اختصاص داده و با عنوان “ارزشى تقریباً مطلق در تاریخ” منتشر ساخته است، به این مشکل مى‏پردازد. به گفته وى بنیادى‏ترین پرسش مربوط به تفکر در باب سقط جنین در طول تاریخ، تعیین و تعریف انسانیت یک موجود است. وى به تفصیل معیارهایى را که براى تفکیک جنین از انسان ارائه شده است بیان مى‏کند و آن گاه نتیجه مى‏گیرد که هیچ یک از این پارامترها قطعى نیستند و نمى‏توانند سقط جنین را در مراحلى، پذیرفتنى و موجه و در مراحلى ناموجه سازند. وى دست آخر نتیجه مى‏گیرد که تنها معیار انسان بودن موجودى، داشتن کدهاى ژنتیکى انسانى است، از این رو: «موجودى که دارنده کدهاى ژنتیکى انسانى است، انسان به شمار مى‏رود.» بدین ترتیب، انسانیت جنین از همان لحظه انعقاد نطفه آغاز مى‏شود و هرگونه تلاشى براى کاستن از شأن انسانى جنین در مراحل خاصى از باردارى، گزافه خواهد بود و از لحاظ اخلاقى نادرست. در این جا «نونان» درست همان معناى اوّل انسان را که خانم وارن بر جنین اطلاق مى‏کرد و آن را از معناى انسان به مفهوم عضوى از جامعه اخلاق متمایز مى‏ساخت، مى‏گیرد و آن را در حد انسان به معناى دوم قلمداد مى‏کند. هر چند با نتایج نونان موافق نباشیم، اما از تحلیل او یک نکته را مى‏آموزیم و آن این که به سادگى نمى‏توان در باره مراحل جنینى مختلف به صرف پاره‏اى تفاوت‏هاى بیولوژیک احکام مختلف اخلاقى صادر کرد.

  1. رهیافت فمینیستى

گاه رهیافت فمینیستى به سقط جنین با رهیافت آزادیخواهانه یکى گرفته مى‏شود و آزادى مطلق سقط جنین به عنوان شعار فمینیست‏ها قلمداد مى‏شود. براى مثال دائرهالمعارف اخلاق بکر دیدگاه لیبرالى و فمینیستى را با یکدیگر خلط مى‏کند و این دو رهیافت را یکى مى‏شمارد. این تلقى هرچند معروف است، اما ظاهراً چندان واقعیتى ندارد. البته ممکن است نتایج فمینیستى در باره سقط با نتایج دیدگاه لیبرال یکسان باشد، اما خاستگاه نظرى و نقطه عزیمت این دو رهیافت متفاوت است. نقطه عزیمت فمینیست‏ها در این مسئله – مانند دیگر مسائل آن است که مادر به حاشیه رانده شده و جنین محور قرار گرفته است. کافى است دوباره نگاهى به رهیافت‏هاى سه گانه فوق بیندازیم. رهیافت اوّل جنین را انسانى کامل مى‏شمرد. دیدگاه دوم براى جنین هیچ شأن انسانى قائل نبود و دیدگاه سوم مى‏کوشید به کمک دستاوردهاى علوم زیستى جنین را در پاره‏اى مراحل چون انسان به شمار آورد و در مراحلى آن را چون شى‏ء. اما در هیچ یک از این سه دیدگاه سخنى از موقعیت انسانى و اخلاقى مادر در میان نیست. البته گاه سخن از بیمارى مادر و امکان یا عدم امکان ادامه باردارى مى‏شود و در نتیجه همه دیدگاه‏هاى فوق سقط جنین را در موارد خاصى مجاز مى‏دارند، اما همواره سخن از مادر در حاشیه است. یکى از فمینیست‏ها به نام سارا فرانکلین این مسئله را به دقت کاویده و چنین نتیجه مى‏گیرد: «سخن کوتاه، جنین در این‏جا به عنوان فاعلى مستقل تعریف مى‏شود که از مادر جدا است و علائق متمایز خود را دارد.» از این منظر فضایى خالى به نام رحم، جاى موجود مستقلى به نام مادر را گرفته است. بى‏توجهى به مادر تا جایى پیش مى‏رود که در نهایت تنها شبحى از مادر و تن او که میزبان جنین است، بر جاى مى‏ماند و مى‏توان بحث‏ها را تا نهایت منطقى آن‏ها بى‏حضور مادر و شخصیت اخلاقى و انسانى او پیش برد. به گفته سوزان شروین در این فرایند چنان منطق تحویل‏گرایى به کار گرفته مى‏شود که نقش مادر در باردارى عملاً تا حد “ظرف جنین” فروکاسته مى‏شود و با این موجودات چونان گلدان‏هاى سفالى برخورد مى‏گردد، که تنها باید در باره سرنوشت گل‏هاى موجود در آن تصمیم گرفت، نه خود گلدان. در برابر این رهیافت‏هاى مردسالارانه، رهیافت فمینیستى، مرکز ثقل نظرگاه خود را بر مادر، نه جنین، مى‏گذارد. برخلاف پندارهاى رایج در بحث از سقط جنین، باید تکلیف وضع اخلاقى و انسانى مادر مد نظر قرار گیرد، نه جنین، چرا که باردارى اتفاقى است که براى مادر مى‏افتد؛ او است که باید بدن خود را در اختیار مهمانى قرار دهد که گاه ناخواسته است و گاه وجودش رنج آور. باردارى مهم‏ترین اتفاقى است که براى یک زن رخ مى‏دهد و موجب تغییرات متعدد بدنى، روحى، اجتماعى و اقتصادى مى‏گردد. براى همین است که نمى‏توانیم در این قضیه مادر و علائق او را یکسره فراموش کنیم و همّ و غم خود را مصروف جنین نماییم و آن را مرکز توجه خویش قرار دهیم. سوزان شروین در مقاله “سقط جنین از منظر لنز اخلاق فمینیستى”[15] به شرح این رهیافت مى‏پردازد و مبانى آن را توضیح مى‏دهد. از این منظر وى سقط جنین را تحلیل مى‏کند و مادر را مرکز توجه قرار مى‏دهد. وى چندان بحثى از جایگاه اخلاقى جنین نمى‏کند و نمى‏کوشد بر اساس موقعیت اخلاقى آن، سقط جنین را مجاز یا غیر مجاز قلمداد نماید. بر عکس، وى براى جنین نیز ارزش قائل است، اما ارزشى تبعى و درجه دوم. از نظر او تنها داور نهایى در باره اخلاقى بودن یا نبودن سقط جنین، مادر است و بس. مادر از آن جا که سرنوشت و آینده‏اش با جنینى که قرار است زاده شود گره خورده است، مى‏تواند و باید در باره خود و جنین تصمیم بگیرد. بى‏توجه به مادر نمى‏توان از هیچ اصل و قاعده‏اى مطلق سخن گفت. از آن جا که مادر تصمیم گیرنده نهایى است، هر گاه خواست مى‏تواند دست به سقط جنین بزند – حتى اگر در ماه‏هاى پایان باردارى باشد و هر گاه خواستار ادامه باردارى شد هیچ کس نمى‏تواند مانع تصمیم او گردد. بنابراین نمى‏توان قاعده‏اى مطلق درباره سقط جنین به دست داد و آن را اخلاقى یا غیر اخلاقى دانست. نقد رهیافت بر این نظرگاه اشکالات چندى مى‏توان وارد ساخت که مهم‏ترین آن‏ها این است که اخلاق هنگامى پاى مى‏گیرد که بتوان از قواعد عام و کلى سخن گفت. اگر قرار باشد در باره سقط جنین، هر مادرى به تنهایى و مستقلاً تصمیم بگیرد و هیچ اصل راهنماى عملى در بین نباشد و تصمیم زنى که به هر دلیلى خواستار سقط جنین است، همان قدر اخلاقى باشد که تصمیم مادرى که جنین ناخواسته خود را تحمل مى‏کند، در این صورت دیگر اخلاق معناى خود را از دست مى‏دهد. در این جا شاهد انکار هرگونه عینیتى در تصمیم‏گیرى‏هاى اخلاقى هستیم. این اشکالى است که خانم مرى وارنوک بر اگزیستانسیالیست‏ها وارد کرده است و مى‏توان آن را به این نگرش تعمیم داد. ناگفته نماند این رهیافت ، حداقل یک جنبه بسیار مثبت دارد و آن هم عطف توجه به مادر است. این توجه موجب مى‏گردد مسئله را تنها از منظر جنین ننگریم، بلکه منافع و خواست‏هاى مادر را نیز در نظر بگیریم. ارزیابى رهیافت ها هر یک از رهیافت‏ها، قابلیت‏هایى دارد و محدودیت هایى. امتیاز رهیافت نخست، اهمیت دادن به ماهیت انسانى جنین و آن را چون انسانى کامل دیدن است. اهمیت رهیافت دوم خلط نکردن میان برداشت‏هاى عرفى و دقت‏هاى اخلاقى و حقوقى است. سومین دیدگاه مى‏کوشد به جاى حکم کلى درباره جنین، بر اساس واقعیت‏هاى زیست شناختى به صورتى عینى داورى کند و چهارمین دیدگاه با نشان دادن تکیه بیش از حد سه رهیافت پیشین بر جنین و بى‏توجهى به مادر، اهمیت توجه به مادر را خاطر نشان مى‏سازد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...