“ارلی”و “آنگ” (2003) بیان می کنند که هوش فرهنگی انگیزشی دلیلی است که یک فرد خواهان تعامل با دیگران و سازگاری با فرهنگ جدید است ( بنینگ،2010،15). بعد انگیزشی هوش فرهنگی شامل علاقه فرد به یادگیری و عملکرد در موقعیت های بین فرهنگی است “ارلی” و دیگران (2006) بیان کردند که این بعد هوش فرهنگی شامل سه محرک اصلی است : ارتقا (بهبود، تقویت) یا تمایل به داشتن احساس خوب نسبت به خود، رشد، یا خواستم چالش و بهبود خود، و تداوم، یا میل به تداوم و پیش بینی در زندگی فرد. بعد انگیزشی انطباق فرد با محیط فرهنگی جدید را هدایت کرده و انگیزه می دهد و شامل سه بعد ارتقا، اثر بخشی و پایداری است ( کراون 2008). بعد انگیزشی هوش فرهنگی بر اهمیت نگرش یا انگیزش یک فرد نسبت به تعامل بین فرهنگی تاکید دارد. مثلاً بیان شده است که کنجکاوی _ تمایل برای دانستن درباره یک فرهنگ خارجی _ برای رفتار اندیشمندانه و اکتشافی در تعاملات بین فرهنگی ضروری است . عامل انگیزشی بعدی، خود کارآمدی است که یک عامل کلیدی از مفهوم خود است و می تواند به این صورت تعریف شود : قضاوت درباره توانایی یک فرد برای کار کردن در سطح خاصی از عملکرد است. فردی که به توانایی خود برای تعامل با افرادی از سایر فرهنگ باور ندارد احتمال دارد که پس از تجربه کردن شکست انگیزه وی ضعیف شود در نتیجه تطابق فرهنگی رخ نخواهد داد ( گرگوری و دیگران،200،225). علاوه بر توانایی های ذهنی که درک و فهم از دیگر فرهنگ ها ار پرورش می دهند، هوش فرهنگی دارای یک توانایی انگیزشی برای مقابله با محیط های مبهم و ناآشنا نیز هست. هوش فرهنگی انگیزشی مبتنی بر تئوری ارزش – انتظار در انگیزش است و شامل انگیزش ذاتی و خود کارآمدی می شود. افراد دارای هوش فرهنگی انگیزشی بالا احساس رضایت درونی داشته و نسبت به توانایی خود برای عمل کردن در محیط های فرهنگی متفاوت اعتماد دارند. (اِنگ، ون داین،آنگ،2009،514 ). بعد انگیزشی فراتر از شناخت تفاوت های فرهنگی است،‌ و با انگیزه های موجود در فرایندهای شناختی و دانش شناختی سرو کار دارد. این بعد نشانگر علاقه به تعامل با دیگران تمایل به تطبیق با فرهنگ دیگراست. “کنفر”[4] و”هگستد”[5] ( 1999) بیان کردندکه توانایی های انگیزشی یک کنترل عاملی از تاثیر، شناخت، و رفتار تسهیل کننده دستیابی به هدف فراهم می کند. ( چه رز و دیگران،2010،77). هوش فرهنگی انگیزشی بر خود کارآمدی و ارزشهای فرد در انطباق با یک فرهنگ جدید تاکید دارد. افراد دارای هوش فرهنگی انگیزشی بالا نسبت به تجربیات فرهنگی جدید علاقه مند بوده و از آن استقبال می- کنند. آنها در تعاملات بین فرهنگی بسیار کارآمد بوده و به توانایی خود برای مواجهه با دیدگاه های متفاوت دیگران و موقعیت های ناآشنا و اداره ی پیچیدگی و عدم اطمینان باور دارند. زمانی که این افراد با مانع یا شکست مواجه می شوند به جای دست کشیدن از کار در آن ایستادگی می کنند. اهمیت هوش فرهنگی انگیزشی به این دلیل است که موجب تلاش و عملکرد و توسعه و تقویت جستجوی فرد برای روش های بهتر جهت انطباق با محیط های فرهنگی جدید می شود (بنینگ،23،2010). هوش فرهنگی رفتاری : ارلی و آنگ (2003) هوش فرهنگی رفتاری چگونگی سازگاری یک فرد با زمینه های فرهنگی جدید تعریف کرده اند (بنینگ،2010،15). چهارمین بعد هوش فرهنگی بیان می کند که درک فرهنگی (ذهنی) و علاقه (انگیزش) باید با انعطاف رفتاری برای ابراز عملکردهای کلامی و غیر کلامی مناسب مبتنی بر ارزش های فرهنگی یک محیط خاص تکمیل شوند (اِنگ، ون داین،آنگ،514،2009 ). رفتار یا جنبه عملکردی هوش فرهنگی شامل توانایی یک فرد برای ابراز رفتارهای کلامی و غیر کلامی مناسب در هنگام تعامل با افرادی با پیش زمینه های فرهنگی متفاوت است (آنگ و دیگران،2004،2006، اِنگ و ارلی2006)، و شایستگی و قابلیت تعامل کلی با افرای دارای پیش زمینه های مختلف است (توماس 2006). این بعد ممکن است شامل جلوگیری از ابراز رفتارهای خاصی نیز باشد ( ارلی و آنگ 2003)، و دانستن این مطلب که ممکن است تعامل نداشتن بهتر باشد (توماس 2006).(کراون 2008). بعد رفتاری به نمودهای رفتاری خاصی اشاره دارد که برای تعامل بین فرهنگی موثر در یک زمینه ی خاص ضروری هستند. دانستن اینکه چه کاری و چگونه انجام شود (بعد شناختی) و همچنین داشتن نگرش لازم نسبت به تلاش کردن ( بعد انگیزشی)، مبانی ایجاد و توسعه مهارتها و رفتارهای لازم برای تعامل موثر با افرادی از زمینه های اجتماعی متفاوت است (بعد رفتاری) (گرگوری و دیگران،2009،226). هوش فرهنگی رفتاری توانایی ابراز رفتارهای متناسب با موقعیت در طیف گسترده ای از رفتارهای کلامی و غیر کلامی، مانند توانایی برای ابراز واژه ها، لحن، حرکات، و حالات صورت است (اِنگ، ون داین،آنگ،2009   ،515 ). بعد رفتاری توانایی برای ابراز رفتارهای انطباقی متناسب با شناخت و انگیزش مبتنی بر ارزش های فرهنگی یک محیط خاص است (چه رز و دیگران،2010،78). فردی با هوش فرهنگی رفتاری بالا پذیرش راحت تر توسط گروه مرتبط پذیرفته می شود، که این پذیرش به افراد برای توسعه ی بهتر روابط بین فردی کمک می کند. فرد دارای هوش فرهنگی رفتاری بالا رفتارهای کلامی و غیر کلامی را برای برآوردن انتظارات در پیش می گیرد. این افراد رفتارهای مناسب را بر مبنای توانایی های کلامی و غیر کلامی بروز می دهند. با رفتار یا عملکرد مناسب در یک محیط کاری متنوع فرهنگی، فرد امکان بیشتری برای موفقیت در کار دارد. همان طور که آنگ و دیگران(2007) با شواهد تجربی نشان داده اند هوش فرهنگی رفتاری میتواند عملکرد شغلی را پیش بینی کند(چن و دیگران،2010،3). افراد دارای هوش فرهنگی رفتاری بالا منعطف بوده و رفتار خود را برای بر آوردن نیازهای یک محیط فرهنگی خاص تغییر می دهند . آنها به طیفی از رفتارهای وضع شده، قواعد ابراز رفتارهای غیر کلامی خاص هر فرهنگ، و معانی قابل نسبت به رفتارهای غیر کلامی حساس هستند. جهت استنباط پاسخ مناسب برای هوش فرهنگی رفتاری به مجموعه مهارت هایی فراتر از آگاهی و تمایل نیاز است، فرد باید بر عادات آموخته شده غلبه کرده و پاسخ مناسب را استخراج نماید ( بنینگ،23،2010). 2-11- انواع هوش فرهنگی ارلی و موساکوفسکی در سال 2004 مشخص کردند که دو نوع عمده ی هوش فرهنگی وجود دارد : اولین نوع آن چیزی است که هوش فرهنگی سازمانی نامیده می شود،( الون و هیگینز،2005،503). هوش فرهنگی سازمانی به عنوان توانایی یک سازمان برای پیکر بندی مجدد قابلیت های خود جهت مدیریت و کارکرد اثر بخش در محیط های فرهنگی گوناگون است.( مون،460،2010). دومین نوع، مرتبط با فرهنگ جغرافیایی / نژادی است. به عنوان مثال، در اسپانیا فرهنگ کلی در سراسر این کشور یکسان به نظر می رسد، اما فرهنگ کسب و کار در بیلبائو با فرهنگ مادرید یا بارسلونا متفاوت است زیرا هر یک از این شهرها فرهنگ کاری خاص خود را دارد که نشان دهنده خرده فرهنگ های عمده در فرهنگ اسپانیایی یعنی باسک، کاتالان و اندلس است . حتی مسائلی مانند ساعات کاری مناسب نیز در این شهرها متفاوت است . ( الون و هیگینز،503،2005). همان طور که قابلیت عاطفی بر تشخیص، درک، نظارت، مدیریت و استفاده از عواطف اعضای خود برای ابراز آنها در هنجارها و روال های سازمانی است، هوش فرهنگی سازمانی نیز بر حوزه بین فرهنگی تمرکز دارد و شکل مکمل دیگری از قابلیت سازمانی است که نشانگر توانایی سازمان برای شکل دهی مجدد و تطبیق شایستگی ها خود با محیط بین فرهنگی به سرعت در حال تغییر است. بسیاری از سازمان های امروز چند فرهنگی هستند و این به ارتباطات دو طرفه ای می انجامد که فرهنگ اعضای سازمان با هم متفاوت است. این تفاوت ها می تواند زبانی،نژادی، مذهبی، سیاسی، طبقه اجتماعی، و ویژگی های دیگر باشد. هوش فرهنگی برای اعضای این سازمان جهت ایجاد روابط کاری مناسب ضروری است. مهم ترین نکته در این زمینه عادت به تعویق انداختن قضاوت تا زمانی است که اطلاعات کافی به دست آیند. میزان اطلاعات مورد نیاز برای قضاوت صحیح اغلب زیاد است، مثالاً ادراکات و رفتارهای افراد در فرهنگ های جمع گرا با فرهنگ فرد گرا متفاوت است. ( تریاندیس،20،2006). 2-12- آموزش هوش فرهنگی ممکن است افرادی که تجربه کار با فرهنگ های متفاوت را دارند و در نتیجه هوش فرهنگی انگیزشی بالایی دارند خواهان آموزش بیشتر در زمینه تعامل موثر با سایر فرهنگ ها باشند. سازمان ها می توانند برنامه های آموزشی را برای آنها هدف گذاری کرده و برنامه هایی را جهت بال بردن هوش فرهنگی کلی از طریق استفاده از تجربیات کاری آنها به عنوان مبنایی برای ایجاد دانش فرهنگی آنها طراحی کنند. ممکن است نیاز باشد برنامه های آموزشی هوش فرهنگی برای تناسب با سطوح متفاوت درک فرهنگی کارکنان تنظیم شود ( کراون،397،2008). یک فرد نمی تواند بدون تسلط به زبان به طور کامل یک فرهنگی را درک کند و در نتیجه شایستگی فرهنگی خود را توسعه دهد. زبان مبنایی برای درک فرهنگی و ارتباطات بین فرهنگی فراهم می کند. رابطه بین هوش فرهنگی و مهارت زبانی بیان شده اما کاملا توسط “ارلی” و “انگ” (2003) تاکید نشده است(الون و هیگینز،508،2005). به عنوان یک روش آموزشی کاربردی و فردی، “پیترسون”(2004) بیان کرد که هوش فرهنگی را می توان با طرح چهارچوب آموزشی کار آموزان با افرادی از سایر فرهنگی ها و با بهره گرفتن از تعدادی از ابعاد مهم و کلیدی فرهنگی مانند برابری/سلسله مراتب، مستقیم/غیر مستقیم، فرد/گروه، وظیفه/رابطه، و ریسک/اطمینان به دست آورد. آگاهی از خود در ارتباط با مشخصات فرهنگهای متفاوت می تواند به ایجاد درک از تفاوت- ها و حل اختلافات کمک کند. (الون و هیگینز،507،2005). ارلی و آنگ (2003) نتایج آموزش بین فرهنگی را شامل تغییر در تفکر، ‌تغییر در واکنش های عاطفی و تغییر در رفتارها در سه نوع از دانش دانستند: دانش شناختی (چه چیز)، دانش رفتاری (چگونه)، دانش عاطفی (چرا) ( کلاین،53،2010). ارلی و آنگ عقیده داشتند که آموزش هوش فرهنگی نسبت به آموزش بین فرهنگی رایج در گذشته، تاکید بیشتری بر جنبه های انگیزشی و فراشناختی دارد. شایستگی های فرا شناخت شامل مهارت ها ارزیاتی، نظارت و برنامه ریزی هستند. برنامه ریزی به معنای توانایی ایجاد استراتژی های و ساختار شناختی خاص فرد است. نظارت بر پنج قابلیت کلیدی تاکید دارد: توانایی استدلال قیاسی، توانایی تعامل {ارتباط} با شناخت مشورتی، توانایی شکل دهی فرضیات، توانایی تغییر مکان بین نشانه های خارجی و ساز و کارهای انطباق درونی، توانایی نظارت بر خود. به نظر ارلی و آنگ (2003) به منظور افزایش سطح انگیزه نسبت به مواجهات بین فرهنگی باید در سه حوزه تمرکز شود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...