جستار نخست : تحلیل مفهومی[118] سازه های روش شناختی[119] و سنت های روش شناسانه مبحث نخست : مفهوم روش و روش شناسی واژه‌ی «روش»از عبارت «متد» [120]برگرفته شده است که آن نیز از واژه‌ یونانی «متا»[121] به معنای «در طول » و «اودوس»[122]یعنی «راه»، اقتباس شده و مفهوم آن در پیش گرفتن راهی برای رسیدن به هدف و مقصودی با نظم و توالی خاص است.[123] با این حال ؛ آنچه که از دانشواژه[124] روش به ذهن های پرورده و از لحاظ علمی تربیت شده خطور می کند ؛ اعم از مفهوم راه دستیابی به داده ها[125] و دانسته های معرفتی است ؛ چه اینکه : به تعبیر برخی از محققان اجتماعی « اصطلاح روش، هم به خود راه اشاره دارد و هم به قواعد و ابزارهای رسیدن به آن. در زبان عربی روش را «منهج»، و روش‌شناسی را «منهجیه»[126] می­نامند. روش عبارت است از فرایند عقلانی یا غیرعقلانی ذهن برای دستیابی به شناخت و یا توصیف واقعیت .[127] در معنای کلی‌تر، روش هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود می­باشد. روش ممکن است به مجموعه راه‌هایی که انسان را به کشف مجهولات هدایت می­ کند؛ مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش به کار می­روند؛ و مجموعه ابزار و فنونی که آدمی را از مجهولات به معلومات راهبری می­ کند؛ اطلاق شود.[128] با توجه به درک و دریافت اجمالی مفهوم روش ؛ ضرورت دارد که مقوله روش شناسی نیز به دست تحلیل سپرده شود ؛ چرا که همنشینی و توازی این دو اصطلاح ؛ به منزله نفی تمایزات و حکم قطعی به رابطه  این همانی میان آنها نیست . فیلیسین شاله ؛ مورخ معاصر فلسفه غربی در کتابی به نام «کلیات فلسفه» درتعریف روش‌شناسی چنین می نویسد : «فلسفه‌ علمی را منطق عملی یا متدولوژی (شناخت روش) نیز می‌توان نامید. این فلسفه قسمت مهم منطق است که خود، مطالعه حقیقت و علم قوانین استدلال است. متدولوژی، یعنی مطالعه‌ی نفسانیات عالم با روش صحیح. متدلوژی علمی است دستوری؛ زیرا برای فکر، قواعدی مقرر می‌دارد و تعیین می­ کند که انسان چگونه باید حقایق را در علوم جستجو کند». [129] واضح است که آمیختن روان شناسی معرفت با روش شناسی علم ؛ در خبط و خطایی معرفت شناختی ریشه دارد که همیشه سد راه زیرکان و راهزن مبتدیان این عرصه است . به همین دلیل ؛ بیان و ارائه مواضع دیگر اندیشمندان روش شناس در باب همبستگی روش و روش شناسی و همچنین تمایزات متعدد میان آن دو مقوله ؛ از منظری تحلیلی و انتقادی ضرورتی شایان توجه است . بر اساس یک تعریف فراگیر « روش‏شناسى ؛ شناخت شیوه‏هاى اندیشه و راه‏هاى تولید علم و دانش در عرصه‌ی معرفت بشرى است. » [130] این تعریف از دو جهت عام و فراگیر است : نخست اینکه ؛ تمایزی بین روش شناسی درجه اول و روش شناسی درجه دوم قائل نیست[131] و دوم اینکه به دلیل جامعیت منطقی آن ، اصل وحدت و اصل کثرت روش شناسی علوم طبیعی و اجتماعی – انسانی[132] را که از جمله پیشفرض های اثبات گرایان و نحله تاویلی – تفهمی است نادیده می انگارد . دیگر اینکه ؛ چنین تعریفی صرفا ناظر به روش شناسی های توصیفی است و از برخی الزام ها و ضرورت های روش شناسی های دستوری غافلانه در می گذرد . مطابق تعریفی دیگر « روش‌شناسی به عنوان دانشی درجه دوم است که از دیدگاهی بالاتر به روش‌های تحقیق به عنوان دانشی درجه اول می‌پردازد. »[133] این تعریف از زاویه معرفت شناختی ؛ با ترسیم خط قاطعی بین دو دسته روش شناسی های درجه اول و درجه دوم ؛ صرفا به مطالعه روش شناسی های گوناگون علوم درجه اول و بررسی مختصات و تمایزات و تشابهات ممکن و موجود میان آنها و تطبیق و مقایسه مبادی – مبانی و الزامات و دلالت های روش شناختی آنها می پردازد . با این توصیف ؛ روش: « مسیری است که برای تحصیل یک معرفت طی می شود . با آنکه روش اغلب هویتی آگاهانه و معرفتی دارد ؛ غیر از روش شناسی است. روش شناسی نوعی معرفت درجه دوم است که از نظر کردن به روش های معرفتی پدید می آید ؛ بنابراین روش شناسی معرفتی است که موضوع آن روش است .»[134] روش به مفهوم محدود و مضیق چیزی جز « تکنیک جمع آوری و تفسیر اطلاعات انتخاب شده »[135] نیست . مبحث دوم : قبض و بسط تاریخی روش شناسی شواهد و بینات عدیده ای در میان است که روش شناسی به مثابه رکنی از ارکان تحلیل فلسفی در ادوار گذشته و اخیرا به عنوان شعبه ای از فلسفه علم ، « بسط تاریخی یکنواختی نداشته است . مع الوصف می توان سه مشرب را در سه دوره تاریخی فعالیت فلسفی در این عرصه مشخص کرد . بنابراین سه مشرب روش فلسفی عبارت است از یکی از سه روش ذیل : الف . اصولی تنظیم گر که برای کسب هرگونه معرفتی نسبت به جهان وضع و تاسیس می شوند (فلسفه باستان )ب . اصولی تنظیم گر که برای کسب نوع خاصی از معرفت طبیعی که معرفت علمی نامیده می شود وضع و تاسیس می شوند (فلسفه جدید اولیه ). ج . اصول مستفاد از عمل عالمانی که کامیابانه به کسب معرفت علمی مشتغل اند (سده اخیر ) این اصول مستفاد ، کارشان توصیف صرف کار عالمان نیست ؛ بلکه متضمن برآورد مدلول و معنای کار عالمان نیز هست . و به تعبیر کارل پوپر ، درکی است از « قواعد بازی علم تجربی » . در جمیع موارد یاد شده ، اصول روش شناختی مورد بحث ( مثل ترجیح نهادن صورت بندی های ساده تر ) را باید به دقت از اصول مابعد الطبیعی که پشتوانه معرفت مکتسب اند ( مثل اعتقاد به مناقشه بردار نبودن داده های حسی ) و نیز از اصول منطقی که بر ساختار معرفت مکتسب حاکم اند ( مثل شرایط سازگاری ) تمیز نهاد . فرق نهادن میان انواع یاد شده ، در بحث های روش شناسی که همواره با عمل کسب معرفت سر و کار دارند ، تشویش و اضطراب افکنده است . » [136]  با این مقدمه تفصیلی ، « روش علمی اگر یک معنای اجماعی داشته باشد این است : مزج صحیح مشاهده و تجربه از یکسو و تئوری سازی از سوی دیگر … و لذا علم ورزان روزگار ما که فقط به انباشتن داده ها مشتغل اند و در کارشان نشانی از روشنگری های بنیادین تئوریک دیده نمی شود ، باید در کار تاملی تازه کنند . » [137]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...