هیلگارد در تعریف خود، از کلیت شخصیت فاصله گرفته و نوعی برگشت به قوای ذهنی را تعریف خود نشان داده است. او شخصیت را چنین تعریف می کند: «شخصیت الگوهای معینی از رفتار و شیوه ­های تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می کند»(کریمی،1380). -­­ کارل راجرز، شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دائمی می داند که محور تمام تجربه های وجودی ما است. -­ جی. بی. واتسن پدر رفتارگرایی، شخصیت را مجموعه سازمان یافته­ای از عادات می پندارد. ­- اریک ارکسون معتقد است که رشد انسان از یک سلسله مراحل و وقایع روانی-اجتماعی ساخته شده و شخصیت انسان، تابع نتایج آنهاست. -­ جورج کلی، روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معنای زندگی، شخصیت می داند. ­-­ فروید عقیده دارد که شخصیت از نهاد، خود، و فرا خود ساخته شده است. نظری اجمالی به تعاریف شخصیت، نشان می دهد که تمام معانی شخصیت را نمی توان در یک نظریۀ خاصی یافت؛ بلکه در حقیقت، تعریف شخصیت بستگی دارد به نوع تئوری یا نظریۀ هر دانشمند. برداشت­های متفاوت از مفهوم شخصیت، به وضوح نشان می دهد که معنای شخصیت در طی تاریخ بسیار گستره­تر از تصویری، صوری و اجتماعی اولیه آن شده است. درحال حاضر، شخصیت به روندی اساسی و مداوم درباره فرد انسان اطلاق می شود. (شاملو، 1377). غیر از این توافق اساسی در تعریف شخصیت، نظریه های مختلف، وجوه تشابه دیگری نیز دارند که عبارتند از: 1-­ اغلب نظریه ها، شخصیت را نوعی سازمان یا ساخت فرعی[75] می دانند. در شخصیت رفتارها تا حدی وحدت و سازمان دارند. به عبارت دیگر، شخصیت نوعی پدیده انتزاعی[76] است که آن را براساس تفسیر رفتار بیرونی فرد می توان شناخت. 2-­ اکثر تعاریف بر وجود تفاوتهای شخصیتی بین افراد، تأکید می نمایند. در لغت شخصیت، این معنا مستتر است که هر فردی، واحد منحصر به فرد و به اصطلاح عوام «تک» است و هیچ شخص دیگری نمی توان یافت که کاملاً شبیه او باشد. با مطالعه شخصیت افراد، خصوصیاتی که براساس آن فردی از فرد دیگری متمایز می گردد، روشن می شود. 3-­ بیشتر تعاریف اعتقاد دارند که شخصیت را باید از دیدگاه تاریخچه تکامل فردی ارزیابی نمود. شخصیت، پدیده­­ای تکاملی و تدریجی است که تحت تأثیر بسیاری از عوامل درونی و بیرونی، همچون وراثت، خصوصیات جسمانی و شرایط اجتماعی قرار می گیرد و رشد و تکامل می یابد. در حقیقت، تعریف شخصیت از دیدگاه هر دانشمند، یا هر مکتبی و گروهی، به نظریه یا تئوری خاص آنها بستگی دارد. لیکن قبل از بحث در باره تئوری های مختلف شخصیت، می توان براساس تعاریف فوق، تعریف نسبتاً جامعی از شخصیت ارائه داد: شخصیت عبارت است از « مجموعه ­ای سازمان یافته، و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاً ثابت و مداوم که بر روی هم یک فرد را از فرد یا افراد دیگر متمایز می نماید»(شاملو، 1377).

سه جنبه شخصیت

وقتی مفهوم شخصیت به معنای وسیع مورد نظر باشد، طبعاً مفاهیم خوی، مزاج و استعداد را که مبین سه جنبه خاص هستند در برمی گیرد. مزاج: از قدیمی­ترین الفاظ به کار رفته به جای شخصیت است که به عنوان میل سرشتی شخص برای واکنش به محیط به گونه­ای خاص و وسیله­ای در تعیین ساختمان شخصیتی فرد در نظر گرفته می­شود. مزاج نوعی استعداد ارثی قلمداد می شود و مفهومی پایدارتر نسبت به منش است. واژۀ مزاج مترادف خلق و خوی قلمداد می شود. شخصیت تا مدتی در مقابل هوش قرار داشت: هوش جنبه ادراکی و شخصیت جنبه عاطفی تلقی می شد و به همین جهت مفهوم شخصیت مترادف خلق وخوی و مزاج قلمداد می گردد(پور افکاری، 1373).   خلق:[78]حالت هیجانی پایدار را گویند که بر تجربه کلی شخص تأثیر می گذارد. اما هیجان به حالتهای ناپایدار و واکنشهای کوتاه مدت گفته می شود. منش:[79] در کشور های اروپایی منش را مترادف شخصیت به کار می برند اما در میان اختلالات از واژۀ شخصیت استفاده می کنند و آن را اختلالات شخصیتی می نامند. در تعریف منش گفته می شود: «هر نوع علامت، کیفیت، خاصیت و صفتی که چیزی یا شخصی یا جریانی را از چیزها و اشخاص و حوادث دیگر جدا می کند»(پورافکاری، 1373). اصولاً در باره هر علمی می توان از خود، سه سؤال کرد، با آنکه ممکن است هریک از این سؤال­های دیگر از اهمیت بیشتری برخوردار باشد. 1-­ می­توان به ابزار ها یا مکانیزم هایی که در یک عمل به کار می افتد دست یافت. 2-­ می­توان نسبت به طرز گسترش آن عمل، جنبۀ نیرودهی آن، پویایی صوری آن، سرعت، نظم و شدت آن توجه داشت. 3-­ بالاخره می­توان در بارۀ معنای آن عمل از جهت مبنایی که دارد یا هدفی که دنبال می کند از خود سوال کرد. پس با این نحو می توان در بارۀ سؤال اول با اصطلاح یا لفظ«استعداد» دربارۀ سؤال دوم با اصطلاح یا لفظ«مزاج» و در بارۀ سؤال سوم«انگیزش» پاسخ داد(مای لی، 1387).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...