پایان نامه ارشد درباره هنجارسازی، صلاحیت ذاتی |
این ویژگی، نتیجه وصف انحصاری بودن صلاحیت است. صلاحیت، انحصاری است و صرفا مقام عمومی مشخصی می تواند آن را به کار گیرد و نه سایر مقامات عمومی. در صورت فقدان مجوز صریح قانونگذار مبنی بر قابل تفویض بودن صلاحیت، مقامات عمومی مربوط هیچ حقی برای تفویض صلاحیت های قانونی خود ندارند. بنابراین اصل بر عدم تفویض صلاحیت بود. مگر مطابق شرایطی که قانون گذار آن ها را معین کرده است و یا آن که مطابق اصول قضایی، اساسا از مصادیق تفویض صلاحیت شناخته نشده باشد. 5- محدود بودن برپایه این ویژگی، از آن جا که صلاحیت مفهومی است که در حوزه حقوق عمومی و مبتنی بر قانون شکل می گیرد، دارای محدودیت است و نمی تواند مطلق و بی قید باشد. در صلاحیت های تکلیفی تخلف از شرط مدنظر قانونگذار موجب خروج آنان از صلاحیت و بی اعتباری تصمیم خواهد شد؛ از این رو صلاحیت های تکلیفی محدودند. در صلاحیت های اختیاری نیز اگرچه قانون به مقام اداری این اختیار را می دهد که بنا به تشخیص خودش عمل کند اما این اختیار به معنای اعمال این صلاحیت به صورت خودسرانه و دلبخواهی نیست؛ چرا که اعمال آن ها تابع اصولی نظیر انصاف، عدالت، عقلانیت، تناسب و …. می باشد. بنابراین صلاحیت های اختیاری نیز نمی توانند به صورت مطلق و بدون محدودیت اعمال شوند. نتیجه اینکه صلاحیت ها باید در چارچوب حقوق عمومی به کار گرفته شوند و در هر صورت محدود و مشروط اند.[54] ب: انواع صلاحیت صلاحیت نه تنها از ویژگی های خاصی برخوردار است، انواع مختلفی نیز دارد که در ادامه به بررسی این موارد می پردازیم: 1- صلاحیت مستقل و صلاحیت اضافی(خارج از صلاحیت ذاتی) انواع مختلفی از صلاحیت حقوقی وجود دارد. معمول ترین و منطقی ترین تفکیک، بی شک تفکیک بین صلاحیت مستقل[55] (که صلاحیت تغییر وضعیت های حقوقی است به نوعی که خود شخص صلاحیت دار را ملزم می کند) و صلاحیت اضافی [56]( که صلاحیت تغییر وضعیت های حقوقی است به گونه ای که دیگران را ملزم می کند) می باشد. برای مثال، کلسن تفکیکی بین صلاحیت مستقل و اضافی قائل است که به زعم او به عنوان تفکیک بین دو روش هنجارسازی است. آن چه مهم است این است که آیا کارگزار می تواند افراد دیگر را بدون رضایت آن ها ملزم به کاری نماید؟ از این رو تفکیک بین صلاحیت مستقل و صلاحیت اضافی از نظر اخلاقی با هم مرتبط هستند. در حالی که صلاحیت فرد به الزام خود به ندرت منجر به مشکلات اخلاقی می شود، صلاحیت فرد به الزام دیگران نوعاً دارای مشکل می باشد. در تحلیل نهایی، وجود صلاحیت غیرمستقل مربوط به موضوع مشروعیت نظام حقوقی و از این رو رابطه بین حقوق و اخلاق است.[57]به عبارتی، صلاحیت مستقل، مربوط به حقوق و آزادی های فرد در تعیین سبک و روش زندگی فردی است و هر فردی قدرت و اختیار تصمیم گیری در مورد زندگی فردی خود را دارد اما صلاحیت اضافی، مربوط به هر نوع قدرت و اختیار عمومی است که در حوزه زندگی اجتماعی در مفهوم عام مطرح است که در روابط اجتماعی افراد، در قالب اصل قرارداد و رضایت مطرح می گردد و در حوزه روابط شهروندان و حاکمیت، در قالب میثاق ملی یعنی قانون اساسی جلوه گر می شود. 2ـ صلاحیت هنجارسازی و صلاحیت مقررات گذاری برخی از نویسندگان بین صلاحیت هنجارسازی و صلاحیت مقررات گذاری تفکیک قائل می شوند. این تفکیک نیز مثل تفکیک صلاحیت مستقل و صلاحیت اضافی در پاره ای جنبه ها روشن نیست. صلاحیت هنجارسازی، صلاحیت وضع قاعده است در حالی که صلاحیت مقررات گذاری، صلاحیت تغییر موقعیت های حقوقی بدون هنجارسازی است. مثال های صلاحیت هنجارسازی، قانون گذاری است. مثال های صلاحیت مقررات گذاری، صلاحیت دولت به اعلام حالت اضطراری و صلاحیت آن به انتصاب قضات و صلاحیت «عاقد» نسبت به تزویج دو زوج است. درحالی که تفکیک بین صلاحیت هنجارسازی و صلاحیت مقررات گذاری از نقطه نظر اخلاقی نسبت به تفکیک بین صلاحیت مستقل و صلاحیت اضافی کمتر مورد توجه است اما از حیث نظری و مبنایی واجد اهمیت است. آن چه در مورد این تفکیک مورد توجه است ماهیت دقیق صلاحیت قانون گذاری است. «جوزف رز»بر این باور است که صلاحیت مقررات گذاری بر اعمال هنجارهای از قبل موجود حاکم است.[58]اما می توان پرسید تا چه اندازه ای می توان وضعیت حقوقی را بدون ایجاد، اصلاح یا لغو یک هنجار حقوقی تغییر داد؟ این یک واقعیت است که هنجارهای حقوقی، آثار حقوقی بر اعمال و وقایع متفاوت بار میکنند و می توان پرسید جایی که یک نهاد یا مقامی، صلاحیت مقررات گذاری را اعمال می کند چرا باید آن اعمال به صورت خاص پیچیده و مبهم باشد؟ یادآوری این مساله کافی است که اعمال صلاحیت مقررات گذاری، تغییر وضعیت های حقوقی نه از طریق هنجارسازی بلکه معمولاً از طریق بیان قانونی اقدامات مربوطه[59] می باشد. در نهایت، داشتن صلاحیت ملازم با داشتن حق نیست. یک دزد، صلاحیت (اختیار و قدرت عملی) فروش کالاهای دزدیده شده به یک خریدار دارای حسن نیت را دارد اگرچه او مجاز به انجام آن نیست چون حق مالکیت ، صرفا با دزدیدن کالاهای دیگران حاصل نمی شود یعنی اسباب و مبانی حق، صرفا اقتدار و اختیار عملی نیست. داشتن صلاحیت در واقع داشتن امکان تغییر وضعیت های حقوقی از طریق اجرای یک نوع خاص از عمل است. برای درک بهتر ماهیت این امکان، ما می توانیم بین، یک: صلاحیت به مثابه اجازه، دو: صلاحیت به مثابه امکان و قدرت عملی و سه: صلاحیت به مثابه امکان فرضی تفکیک قائل شویم. صلاحیت مشروع چه در معنای اجازه باشد و چه در معنای امکان فرضی، مبتنی بر یک قاعده است. 3ـ صلاحیت موضوعی و صلاحیت ذاتی صلاحیت می تواند به اعتبار دارنده آن نیز دسته بندی گردد: صلاحیت موضوعی[60] و صلاحیت ذاتی[61]. صلاحیت موضوعی به صلاحیت اعطایی قانون به واحد عمومی[62] اشاره دارد (برای مثال، به ادارات مرکزی و شهرداریها) که موضوع یا دارنده صلاحیت هستند در حالیکه صلاحیت ذاتی به توزیع صلاحیت موضوعی واحد بین ارگان های اداری متفاوت درون آن اشاره دارد (توزیع مسئولیت بین ارگان های مختلف در حیطه اداره مرکزی یا بین ارگان های متفاوت حیطه یک شهرداری). مفهوم صلاحیت ذاتی عمدتا به توزیع داخلی وظایف اشاره دارد. مفهوم عدم تمرکز، [63] در سطح صلاحیت موضوعی عمل می کند. مفاهیم تراکم زدایی[64] و تفویض سلسله مراتبی[65] در سطح صلاحیت ذاتی عمل می کند.[66] به این معنا که صلاحیت موضوعی به اختیارات نهادهای دارای شخصیت حقوقی مستقل اشاره دارد و در واقع به توزیع صلاحیت بین این نهادها اشاره دارد مثل توزیع صلاحیت و قدرت عمومی بین سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه بر اساس اصل تفکیک قوا یا توزیع صلاحیت بین دولت مرکزی و دولت محلی(ایالتی و شهری و محلی). صلاحیت موضوعی را می توان توزیع صلاحیت بین قوا(اصل تفکیک قوا) نیز تعبیر کرد.[67] اما صلاحیت ذاتی، به صلاحیت ارگان هایی مختلف درون یک نهاد دارای شخصیت حقوقی مستقل اشاره دارد یعنی به توزیع صلاحیت بین ارگان های مختلفی می پردازد که خود شخصیت حقوقی ندارند
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 04:33:00 ب.ظ ]
|