است که شانس پیروزی خواهان در دعوا بسیار است اما در مورد چهارم (د) چون دعوا بسیار محتمل است ، بنابراین باید حقوق خوانده مورد توجه قرار گیرد تا اثرات بازداشت مال وی با آن خسارت ترمیم شود. |
گفتار چهارم: رابطه اخلاق حسنه و قصد تقلّب نسبت به قانون
براساس بحث مفصلی که بدنبال میآید، بدون تردید تقلّب نسبت به قانون مبنای عدم اخلاقمداری و در نتیجه مسئولیت قرار میگیرد؛ چه عنوانی مستقل به شمار آید یا از فروعات سوءاستفاده از حق دانسته شود. چون تقلّب نسبت به قانون عنوانی شناخته شده است؛ و نیز نقش عنصر معنوی در آن بسیار برجسته میباشد، بررسی حسن نیّت در آن ضروری مینماید.
الف. مفاد قاعدهی تقلّب نسبت به قانون
الف. تعریف قاعدهی تقلّب نسبت به قانون، ازجمله تعاریفی که برای این قاعده در نظر گرفته شده است[42]؛ -تدابیر ارادی از راه وسایلی که ذاتاً مشروعاند، برای وصول به اغراض مخالف قانون. -مباشرت به عملی برای اخراج آن از قلمرو تطبیق قواعد و قانونی که قانونگذار قصد حاکمیت آنها را بر آن داشته است. -استفاده از وسایل قانونی توسط اشخاص تابع اوامر و نواهی قانونی، برای بر کنار گذاشتن این اوامر ونواهی، با بکار بردن قواعد قانونی دیگری که تطبیق آنها متوقف بر ارادهی شخص است، و با منحرف کردن آنها از مفاد قانونیشان. این قاعده چه عنوانی مستقل بشمار آید یا از فروعات سوءاستفاده از حق دانسته شود، مبنای مسئولیت قرار میگیرد، اصطلاح «تقلّب نسبت به قانون» در حقوق مدنی عبارت است از عملی که فینفسه قانونی است و هیچگونه ضمانتاجرایی برای بی اثر کردن آن وجود ندارد؛ ولی این عمل به قصد طفره رفتن از قانون آمره یا بازدارنده انجام میگردد؛ و به همین دلیل و با عنوان جدید قانون یا رویهی قضایی آن رابلااثر قلمداد می کند. مانند هبه و بخشش به شخص واسطه و به نفع شخص دیگری (ثالثی) که صلاحیت قبول هبه را ندارد. برای تحقق ماهیّت «تقلّب نسبت به قانون» وجود سه عنصر ضروری است:
ب. ارکان قاعدهی تقلّب نسبت به قوانین
چنانکه از تعاریف مذکور برمیآید و برخی از نویسندگان نیز تصریح کرده اند[43]، برای تحقق ماهیت تقلب نسبت به قانون وجود سه رکن ضروری است:
- وجود یک الزام قانونی؛ مراد از الزام و تکلیف قانونی، وظایف قانونی در مفهوم عام آن است و اختصاص به مصوبات مجلس قانونگذاری ندارد. همچنین، این عنوان شامل تعهّدات ناشی از قرارداد هم میشود، زیرا الزامات قراردادی نیز ضمانتاجرای خود را از قانون میگیرند و به اعتبار تکالیف ناشی از آنها را میتوان تعهّدات و الزامات قانونی برشمرد و تقلّب نسبت به آنها را میتوان تقلّب نسبت به قانون دانست. الزام قانونی در مفهوم عام ممکن است در مقام دفاع از منافع طرفین قرارداد، یا در صدد دفاع از منافع و نظم عمومی و یا در پی دفاع از اشخاص ثالث باشد، بنابراین، تقلّب نسبت به الزام قانونی مدافع اشخاص ثالث یعنی تقلّب نسبت به اشخاص ثالث نیز، تقلّب نسبت به قانون محسوب می گردد. ابزار تقلّب نسبت به قانون ممکن است با عمل حقوقی باشد، مانند معامله به قصد فرار از دین و یا معامله ی معارض؛ و ممکن است با واقعهی حقوقی تحقق پیدا کند؛ و واقعهی حقوقی ممکن است فعل باشد، مانند تغییر اقامتگاه و یا تابعیت برای فرار از صلاحیت دادگاهی که احتمال طرح دعوی در آن وجود دارد، یا فرار از قانون حاکم؛ و یا ترک فعل باشد، مانند تبانی وکیل فروشنده و خریدار در عدم اعمال خیار فسخ توسط وکیل برای مشتری؛ و یا حتّی ممکن است حکم دادگاه وسیلهی تقلّب نسبت به قانون باشد. همچنین ممکن است این امر با کتمان نامشروع ومتقلّبانهی واقعیت[45] محقق گردد. مانند کتمان تاریخ تولد طفل به منظور ممانعت از انتساب او به پدر واقعی (ماده 1163 قانون مدنی)، کتمان اموال مولی علیه توسط قیم(ماده1239 قانون مدنی)، کتمان هویت واقعی (ماده969 قانون مدنی) و پنهان کردن میزان واقعی دیون توسط تاجر ورشکسته (ماده490 قانون تجارت).
- قصد متقلّبانه؛ قصد و انگیزهی متقلّبانه با سوءنیّت ملازمه دارد، زیرا تقلّب در ذات خود مستلزم بدی عمل ارتکابی و آگاهی مرتکب از بدی آن عمل است. به عبارت دیگر تقلّب نسبت به قانون با این مقرره که: «استفاده از حقوق و اجرای تعهّدات باید مبتنی بر حسن نیّت باشد» (ماده 1 قانون مدنی سوئیس) منافات دارد. از سوی دیگر تقلّب با قصد اضرار به دیگران ملازمه ندارد، زیرا گاهی قصد تقلّب وجود دارد ولی قصد اضرار وجود ندارد. مانند زن و شوهری به دلیل ممنوعیت طلاق در فرانسه به سوئیس سفر میکردند و پس از گرفتن حکم طلاق دوباره به فرانسه باز میگشتند، بدون اینکه قصد اضرار به شخص معینی را داشته باشند.
همچنین لازم است تقلّب داعی و انگیزهی منحصر شخص باشد، چون مراد از قصد در اینجا داعی و انگیزه است. پس تنها انگیزهی او باید فرار از یک الزام قانونی و نیل به یک نتیجهی غیرقانونی باشد معامله به قصد فرار از دین (موضوع ماده 218 قانون مدنی) مصداق بارز تقلّب نسبت به قانون است. همچنین (ماده ی 424 قانون تجارت): «هرگاه ثابت شود، تاجرمتوقف قبل از تاریخ توقف خود برای فرار از ادای دین یا برای اضرار به طلبکارها معاملهای نموده که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حینالمعامله بوده است، آن معامله قابل فسخ است مگر اینکه طرف معامله قبل از صدور حکم فسخ، تفاوت قیمت را بپردازد» و (ماده ی 426 قانون تجارت): «اگر در محکمه ثابت شود که معامله بطور صوری یا مسبوق به تبانی بوده است، آن معامله خود به خود باطل است و طرف معامله باید عین و منافع را مسترد کرده و اگر طلبکار است، برای دریافت طلب خود داخل در غرما شود.» و (ماده 218 قانون مدنی): «هرگاه معلوم شود که معامله به قصد فرار از دین به طور صوری انجام شده آن معامله باطل است»؛ بنابراین، ملاحظه میشود در معامله به قصد فرار از دین که قصد معامله از سوی معامله کننده وجود دارد و صرفاً انگیزهی او از این معامله، خارج کردن مال از دسترس طلبکار یا طلبکاران میباشد؛ قانونگذار اثر حقوقی آن را بطلان اعلام نموده است. البته قانونگذار دو موضوع مختلف یعنی «معامله به قصد فرار از دین» و «معامله صوری» را یک مفهوم پنداشته است و برای آنان یک حکم بیان نموده است در حالیکه اثر حقوقی آن دو با همکدیگر متفاوت می باشد، معامله ی به قصد فرار از دین به اعتبار اینکه این اقدام موجب تضییع حقوق طلبکاران می شود غیرنافذ است نه باطل، بدین معنا که این معامله بدست طلبکار سپرده میشود اما معامله صوری همچنانکه از نام آن پیداست معاملهای است که در آن صرفاً صورت ظاهری از معامله وجود دارد و معامله کننده در این عقد قصد انجام معامله را ندارد، بلکه طرفین عقد به ظاهر و به منظور گمراه نمودن دیگران معاملهای ظاهری تشکیل می دهند. اثر حقوقی این معامله به علّت فقدان قصد، باطل است (ماده 195 قانون مدنی). تفاوت معامله به قصد فرار از دین و معاملهی صوری، در بیشتر ابعاد محرز است. و اختلاف معامله به قصد فرار از دین و معاملهی صوری در وجود قصد در معاملهی به قصد فرار از دین و فقدان قصد در معامله صوری است و به همین علّت، اثر حقوقی آن دو متفاوت است و تجمیع آن دو در یک ماده (ماده 218 قانون مدنی) و بیان یک اثر حقوقی برای آن دو اشتباهی بزرگ است که نیازمند اصلاح قانونگذاری میباشد.
- توسل به ابزار قانونی؛ سومین رکن تقلّب نسبت به قانون توسل به وسیلهی مشروع و مؤثر قانونی است. چون ماهیّت آن توسل به وسایل غیرمستقیم برای فرار از قانون است و چون نوعی حیله است، پس نیازمند وسیلهای پنهانی است که کشف آن نیازمند دقّت است؛ برای اینکه وسیلهی مذکور برای هدف شخص متقلّب کارآمد باشد باید به لحاظ حقوقی، موثر و دارای اثر واقعی باشد، پس لازم است وسیلهای واقعی و نه صوری، و دارای تمام قیود و شروط قانونی و حقوقی باشد.
ج. تقلّب نسبت به قانون و «عمل صوری»
باید گفت که عمل صوری وسیله و پوششی است برای تجاوز به قانون، یعنی عملیاتی است که بوسیلهی آن یک وضعیت حقوقی ظاهری مغایر با وضعیت حقوقی واقعی ایجاد میگردد. به عبارت دیگر، عمل صوری ظاهری صحیح و باطنی باطل و فاسد دارد، توجه به ظاهر سالم آن تا قبل از کشف ماهیّت واقعی و باطن آن پوششی است برای مخفی کردن تجاوز به قانون؛ و این کار به دو صورت محقق میگردد: گاهی عمل بطور مطلق صوری است یعنی اصلاً عمل حقوقی صحیحی در کار نیست و گاهی بطور نسبی صوری است، به این ترتیب که نوع عمل حقوقی، غیرواقعی است، مثلا وصیّت را بصورت بیع در میآورند، چون ماهیّت عمل حقوقی را باید با توجه به تمام مفاد، شروط و آثار مورد انتظار از آن تعیین کرد؛ و نه تنها با توجه به عنوان آن. در حالیکه در تقلّب نسبت به قانون هرگاه وسیلهی مورد استفاده عمل حقوقی باشد، این عمل حقوقی فینفسه و با صرفنظر از انگیزهها و اغراض نامشروع شخص یا اشخاص، عملی صحیح و دارای آثار قانونی خواهد بود گرچه هر دو هدف واحدّی را دنبال می کنند. بعلاوه، ضمانتاجرای عدم انجام معامله ی صوری صرف معرفی واقعیت آن و توصیف آن است. ولی منع از تقلّب نسبت به قانون نیازمند قرار دادن ضمانتاجرای خاص یعنی اعلام بلااثر بودن آن است. با وجود این، عمل صوری ممکن است بدلیل وجاهت اولیه و ظاهری آن و تا قبل از کشف ماهیّت و حقیقت آن به عنوان ابزاری برای تقلّب نسبت به قانون مورد استفاده قرار گیرد، یعنی عمل صوری خود یک واقعهی حقوقی است که ابزار تقلّب نسبت به قانون قرار گرفته است. در تقلّب نسبت به قانون در عرصه حقوق بینالملل خصوصی؛ در واقع، در نظریه تقلّب نسبت به قانون، دو عنصر در نظر گرفته میشود: یکی عنصر مادی که عبارت است از تغییر عنصر وابستگی و دیگری عنصر معنوی که همان قصد فرار از قانون صالح میباشد. در بدو امرلازم است که یک تغییر واقعی، برای مثال در تابعیت تحقق یابد و بجز تابعیت، سایر عناصر وابستگی، چون اقامتگاه نمیتواند منجر به تحقق تقلّب نسبت به قانون گردند، و این تغییر نیز باید به موجب مکانیزمی منظم و قانونی، برای مثال با تحصیل واقعی تابعیت کشور ثالث انجام گیرد. دومین عنصر، در تحقق تقلّب نسبت به قانون، عنصر معنوی میباشد که عبارت است از قصد امتناع از اجرای قواعد حل تعارض: برای انجام این عمل متقلّبانه شخص تلاش دارد تا از اجرای قانون ماهوی که میداند قابل اجراست ممانعت نماید. در اکثر موارد، تقلّب نسبت به قانون با انتخاب متقلّبانه صلاحیت یک حوزه قانونی که استفاده از آن به اجرای قانون ماهوی پرمنفعتتر برای یکی از اصحاب دعوی منجر میشود و با نادیده گرفتن قانون صالح قابل اعمال، همراه است. در شرایطی که یک عنصر وابستگی به ارادهی طرفین مرتبط باشد، تقلّب نسبت به قانون ممکن است تحقق یابد، این عناصر وابستگی که میتوانند امکان تقلّب نسبت به قانون توسط اشخاص را ممکن سازند، عبارتند از “اقامتگاه”و”تابعیت”. البته اشخاصی که با اختیار خود به سبت به تغییر اقامتگاه ویا تابعیت خود بطور قانونی اقدام کردهاند و قانوناً تابعیت جدیدی را تحصیل کردهاند، نمیتوان اتهام تقلّب نسبت به قانون داخلی را وارد کرد لذا پس از تغییر قانونی عناصر وابستگی، اشخاص ذیربط لازم است تانع قوانین و مقررات اقامتگاه جدید خود و یا قوانین کشور متبوع جدید خود باشند و پذیرش اقامتگاه و یا تابعیت جدید، حقوق و امتیازات جدید و متقابلاً وظایف و تکالیف نوینی را برای اشخاص به عنوان اتباع یک کشور به ارمغان میآورد.
د. تقلّب نسبت به قانون و تدلیس
گرچه در هر دو مورد فریب وسوءنیّت وجود دارد، ولی هدف نامشروعی که در آن دو وجود دارد، متفاوت است؛ عموماً هدف نامشروع در تدلیس، وارد کردن طرف مقابل به معامله و انعقاد قرارداد و یا اقدام تعهّدآور؛ و به تعبیر دقیقتر پذیرش و ایجاد التزام و تعهّد برای خود است. ولی هدف نامشروع در تقلّب نسبت به قانون عدم اجرای تعهّد قانونی یا قراردادی از قبل موجود و فرار از آن است. این تفاوت در هدف، به نوبه ی خود موجب تفاوت در محل جریان آن دو نیز میگردد، تقلّب نسبت به قانون در مرحلهی ایجاد تعهّد جریان پیدا می کند، حال آنکه تدلیس در مرحلهی اجرای تعهّد محقق میگردد.
ب. نقش حسننیّت در انجام تقلّب نسبت به قانون
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1398-12-13] [ 08:23:00 ب.ظ ]
|