ارزش ویژه برند به عنوان یک شاخص کلیدی جهت تعیین وضعیت سلامت برند و بازبینی مداوم آن،مرحله ای مهم در مدیریت موثر برند است.با توجه به رویارویی شرکت ها با رقابتی همه جانبه و جهانی در بازار کنونی برند سازی اهمیت فزاینده ای پیدا کرده است. شرکت ها به ابزاری جهت |
پیامد اصلی فردگرایی «نفی هرگونه اصل عالی و برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن در جمیع شئون به عواملی است که جنبه انسانی صرف دارند».[154] در نتیجه در این دیدگاه حقوق انسان دارای منشأ فردی میباشد.[155] بنابراین آنچه در مذهب درباره سامان حیات و معیشت بشر است، در جهت حداقل مطلوب میباشد.[156] و چون در فرد انسانی، موضوع، ارزشهاست و دین امری فردی است،[157] بنابراین حقوق بنیادین بشر نیز مسألهای عرفی، سکولار و غیردینی است.
مبحث چهارم: نظریه حقوق طبیعی
نظریه حقوق طبیعی ریشه در تاریخ تفکر حقوقی دارد. پیشینه این نظریه را میتوان در آراء فیلسوفان یونانی به ویژه مکتب رواقی یافت. از دیدگاه حقوق طبیعی بنیاد حقوق بشر بر تمایلات نخستین و طبیعی انسانی نهاده شده و حقوق و تعهدات آدمیان به گونهای مطلق قابل استخراج از حقوق طبیعی میباشند. در این منظر حقوق فردی توسط هیچ قاعدهای قابل نقض نیست. حقوقی که برتر از اراده قانونگذار قرار دارد و غیرقابل سلب و ذاتی میباشند تا آنجا که قابل و اسقاط و واگذاری و سلب، حتی توسط اراده انسانی و آزاد فرد ذیحق نیز نمیباشند. حقهای طبیعی[158] ناشی از حقوق طبیعی[159] ابدی، ازلی و لایتغیّر میباشند و مرور زمان را در آنها راهی نیست و هیچ قاعده و قراردادی را یارای سلب آن حقها از عالم انسانی نمیباشد. از نظر باورمندان به حقوق طبیعی، حقهای طبیعی برآمده از نهاد و طبیعت انسان آن چنان بنیادیاند که هدف نهایی هر نظم حقوقی را تشکیل می دهند.[160] در این مبحث ابتدا نظریه حقوق طبیعی را تعریف خواهیم نمود و از منشأ آن سخن خواهیم گفت و سپس به شرح حقهای بنیادین بشری ناشی از این نظریه را برخواهیم شمرد و آن گاه به تحلیل نظریه حقوق طبیعی خواهیم نشست و سرانجام تأثیر نظریه حقوق طبیعی بر حقوق بشر عرفی را بررسی خواهیم نمود.
گفتار اول: تعریف نظریه حقوق طبیعی و منشاء آن
حقوق طبیعی عبارتست از حقوقی که ناشی از حیثیت ذاتی انسان است و هیچ کدام از عوارض انسانی، نظیر زبان، نژاد، جنسیت، مذهب و … در آن دخالت ندارد. حقهای طبیعی بر این اساس عبارتند از: حق حیات، آزادی، برابری و مالکیت. منشأ حقوق طبیعی گرایشهای ذاتی انسان است[161]. از نظر هابز[162] و لاک[163] بنیادیترین غرایز، میل به صیانت ذات میباشد که حق حیات از آن سرچشمه میگیرد. بر این اساس باید بیان نمود حقوق طبیعی از آن روی که بر حقوق فطری بنیاد گرفته است، بنابراین بر خلاف حقوق قراردادی دارای قاعده نمیباشد و خود قاعدهساز است، زیرا تمایلات ذاتی انسان بر خلاف امور اعتباری و قراردادی ثابت میباشند و از این روست که میگوییم حقوق طبیعی لایتغیّر است، اما آنچه متغیر میباشد همانا روش بهرهمندی از این حقوق در مقام استیفاء حق میباشد. برای مثال گرایش انسان به زندگی یا به بیان حقوقی حق حیات امری لایتغیّر و ثابت است، اما روش زندگی متغیر و غیر ثابت میباشد و بنابراین هر نوع قانونگذاری که مالاً با توجه به متغیر بودن روش زندگی در جوامع و زمانها و مکانهای مختلف متفاوت میباشد باید به گونهای باشد که حق حیات انسانها را به مخاطره نیاندازد.
گفتار دوم: حقهای بنیادین بشری در نظریه حقوق طبیعی
از دیدگاه نظریه حقوق طبیعی تمام قوانین موضوعه باید با احترام و رعایت حقهای زیر تهیه و تنظیم گردند. در واقع آنچه در این گفتار به عنوان حقهای بنیادین حقوق بشری در حقوق طبیعی آمده است، مخرج مشترکی است از کلیه رویکردهای معطوف به حقوق طبیعی.
بند اول: حق حیات
اولین و بنیادیترین حق در نظریه حقوق طبیعی «حق حیات» میباشد. این حق مبنای اصلی سایر حقوق انسانی میباشد. از این دیدگاه همان گونه که پیشتر در تعریف حقوق طبیعی بیان نمودیم در بهرهمندی از این حق مسائلی نظیر نژاد، جنسیت، دین، رنگ و سایر عوارض انسانی دخالتی ندارد.
بند دوم: آزادی
از آنجا که انسان دارای تمایل به حفظ نفس و نسل خویش میباشد، از اینجاست که میتوان روش زندگی خود را آزادانه انتخاب نماید بنابراین آزادی در گزینش رفتار و کردار و گفتار در واقع از لوازم منطقی حق بر حیات میباشد، البته به شرط آنکه با آزادی دیگران تعارض پیدا ننماید.
بند سوم: برابری
اینکه انسانها در حق بر صیانت نفس خویش با یکدیگر مشترک میباشند، بیانگر برابری آنها با یکدیگر میباشد. برابری یعنی حقوق طبیعی یکسان همگان و شرکت برابر افراد در تشکیل جامعه انسانی.
بند چهارم: مالکیت
انسانی که باید از نفس خویش حفاظت و صیانت نماید چارهای ندارد جز آنکه دارای حق مالکیت باشد، تا بوسیله آن لوازم و ابزار مورد نیاز حفظ خویشتن را مهیا نماید.
گفتار سوم: تحلیل نظریه حقوق طبیعی
واقعیت آن است که اصلیترین دغدغه فیلسوفان حقوق در حقوق طبیعی ایجاد پیوند میان اخلاق و حقوق از یک سو و توجیه این رابطه میباشد، بر این اساس باید منطقاً نتیجه گرفت تمام کسانی که در حوزه حقوق طبیعی نظریه پردازی نموده اند، همه آنچه را بیان نموده اند در حوزه حقهای بنیادین بشری قرار نمیگیرد، اما واقعیت آن است که حقوق بشر عرفی وامدار این تلاشها میباشد.[165] نظریه حقوق طبیعی ماهیت حق را به طبیعت انسان یا به قانون طبیعت یا به طبیعت هستی باز میگرداند. اینکه چرا این حقوق را از لحاظ تاریخی حقوق طبیعی مینامند شاید بحث چندان مهمی نباشد. مهم این مطلب است که بعد از عصر روشنگری و خاصتاً از دوره گروسیوس این سخن به میان آمد که اگر خدا هم نباشد باز هم حقوق طبیعی هست. از زمان گروسیوس و جان لاک به
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1398-12-11] [ 05:29:00 ب.ظ ]
|