اینک به شرح مختصر هر کدام از این Ba ها میپردازیم.
- Ba ایجاد کننده: عبارت است از یک تعامل رودررو و فردی. این جا فضایی است برای افراد تا تجارب، احساسات، عقاید و مدلهای ذهنی خود را تقسیم کند. این Ba به زمینهای برای ‹‹جامعهپذیری›› اشاره می کند.
- Ba تبدیلکننده: که به تعاملی رودررو و گروهی اشاره می کند و جایی است که مدلهای ذهنی افراد به واژهها و مفاهیم مشترک تبدیل میشود. این Ba به زمینهای برای ‹‹برونیسازی دانش›› اشاره می کند.
- Ba نظاممندکننده: این Ba با تعاملات مجازی و گروهی معرفی میشود و شامل ایجاد موقعیتهای مناسب برای کدگذاری دانش می شود. این Ba به زمینهای برای ‹‹ترکیب دانش›› اشاره می کند.
- Ba اعمالکننده: که عبارت است از فراهم آوردن زمینه های لازم برای انتقال دانش به تصمیمات و اقدامات سازمان و در نتیجه یادگیریهای جدید توسط کارکنان. این Ba به زمینهای برای ‹‹درونیسازی دانش›› اشاره می کند (نوناکا و تویوما، 2000: 5-34). نوناکا معتقد است برای اینکه فرایندهای ایجاد دانش در سازمان اتفاق بیفتد، باید Ba بهطور مناسب توسط سازمان ارائه و مهیا گردند.
ب) عنصر SECI: این قسمت از مدل بر ایجاد دانش از طریق تعامل بین دانش ضمنی و دانش صریح تاکید می کند که در بخش چرخه دانش بدان اشاره شد. 2-5-3- مدل شش بعدی مدیریت دانش فیل پری و ایلکاتومی (2001) بر این باورند که هر گونه جزئینگری، موفقیت مدیریت دانش را با مشکلات جدی روبرو خواهد ساخت. آنها بر اساس این نگرش، مدلی شش بعدی را برای بهکارگیری مدیریت دانش ارائه کردهاند (شکل زیر). شکل 2-6: مدل شش بعدی مدیریت دانش (تومی و پری، 2001) برای درک و بهکارگیری دانش در سازمان، نیاز به این داریم که بدانیم دانش چیست؟ چگونه ایجاد میشود؟ چگونه مورد استفاده قرار میگیرد؟ دربرگیرنده چه چیزهایی است و اینکه چگونه دانش میتواند باعث بهبود عملکرد و فرایندها شود؟ لذا اولین بعد دانش “مفهومی” است. دومین بعد، مدیریت تغییر سازمانی است. تغییر دانش یعنی تغییر نگرش و سیستم فعالیتهای یک سازمان. به همین علت سازمانها برای بهکارگیری مدیریت دانش، نیازمند مدیریت تغییر هستند. بعد سوم در ارتباط با اندازه گیری دانش است. این سیستم ما را قادر میسازد که مشخص کنیم آیا به سمت اهداف مدیریت دانش رفتهایم یا خیر. بعد چهارم در ارتباط با ساختار رسمی و غیررسمی سازمان است. برای بهکارگیری مدیریت دانش، باید سازمان، را به عنوان فرایندهای دانش در نظر گرفت. ساختارهای ارتباطی رسمی و غیر رسمی باید به گونهای باشدکه بتواند فرایندهای پردازش دانش را بهبود بخشد و نقشها و مسؤولیتهای جدیدی را که برای اثربخشی مدیریت دانش ضروری هستند، تعریف کنند. این نقشها می تواند شامل مدیران دانشی، کارکنان دانشی و مشتریان دانشی باشد. در بسیاری از موارد این نقشها در سازمان وجود دارند اما نهادینه نشدهاند و یا مورد حمایت جدی قرار نگرفتهاند. بعد پنجم، محتوای دانش است. در این رابطه، فیل پری و ایلکاتومی به تقسیمبندی نوناکا و تاکوچی از دانش که آن را به دانش صریح و دانش ضمنی قابل تقسیم دانسته اند، اشاره نموده اند. در مورد دانش صریح و ضمنی میتوان گفت که دانش صریح، دانشی است که به صورت روشن و عینی قابل انتقال است. بهسادگی میتوان آن را به دیگران یاد داد. در مقابل، دانش ضمنی، اگرچه در عملکرد افراد منعکس و آثار آن قابل مشاهده است، ولی به صورت تدوین شده نیست و نمیتوان آن را به شکل صریح بیان کرد. برای دستیابی به این دانش باید در تجارب دیگران سهیم شد و از این طریق آن را فراگرفت (الوانی، 1382). بعد ششم، ابزار است. این ابزار می تواند در برگیرندهی سیستم مستندات مدیریت، سیستم اطلاعات مدیریت، تکنولوژی اطلاعات و نظایر اینها باشد. البته باید توجه کرد که این بعد صرفاً بخش بسیار کوچکی از مدیریت دانش را به خود اختصاص میدهد. زیرا مدیریت دانش بر خلاف مدیریت اطلاعات که بییشتر با این ابزارها سر و کار دارد، با مردم و ارزشهای آنها در ارتباط است (تومی و پری، 2001).
[دوشنبه 1398-12-12] [ 09:10:00 ب.ظ ]
|