کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 




اختلال دوقطبی که گاهی اوقات به نام جنون ادواری نیز خوانده می شود، با نوسانات خلقی که طیف وسیعی از افسردگی تا اوج دیوانگی و شیدایی (مانیا) را در بر می گیرد، در ارتباط است. وقتی که دچار افسردگی می شوید، ممکن است در انجام بسیاری از فعالیت ها احساس غم و نا امیدی و از دست دادن علایق یا لذت ها با شما همراه باشد و در زمانی دیگر که خلق و خویتان در جهتی دیگر تغییر کرد، ممکن است احساس سرخوشی و پر انرژی بودن به شما دست دهد. تغییرات خلقی ممکن است تنها چند بار در سال و یا اغلب و بصورت چند بار در روز اتفاق بیافتد. در برخی موارد نیز، اختلال دوقطبی بطور همزمان با نشانه های افسردگی و مانیا همراه است.اگر چه اختلال دوقطبی یک بیماری طولانی مدت و مخرب است، شما می توانید این بیماری را به دنبال یک برنامه درمانی منظم و با استفاده ازداروها و روان درمانی کنترل نمائید. ر حالی که در جنون ادواری، حالت دیوانگی گاه عارض می شود و گاه افاقه و درمان دست می دهد. به موجب تبصره 2 ماده 51 ق.م.ا. در جنون ادواری، جنون حین ارتکاب جرم شرط رفع مسئولیت کیفری است که در عمل مشکلاتی برای دادگاه و کارشناسان ایجاد می کند. به هر حال احراز این جنون نیز با دادگاه خواهد بود که به یاری گرفتن از متخصصان و کارشناسان و همچنین با توجه به پرونده بالینی مجرم، اظهارات گواهان و دیگر قراین موجود رسیدگی کند که آیا حین ارتکاب جرم مجرم دیوانه بوده و یا نبوده است.  گرچه جنون از علل رافع مسئولیت جزایی است اما مجنون در قبال جرم انجام گرفته از نظر جبران خسارت مسئولیت دارد. در برخی از موارد خاص این مسئولیت با پرداخت دیه جبران شده است. به عنوان مثال ماده 221 ق.م.ا. در مورد شرایط قصاص عنوان می کند که« دیوانه یا نابالغی که عمداً کسی را بکشد خطا محسوب و قصاص نمی شود بلکه باید عاقله آنها دیه قتل خطا وا به ورثه ی مقتول بدهد. (بهارفرد.تهران.ج1. 1385.صص63.68) 3- نحوه احراز جنون در جرائم کیفری جنون اماره‌ی قانونی نیست ولذا نیازمند اثبات است. اما تشخیص آن امری ماهوی و در اختیار دادگاه است. علیرغم آنکه دادگاه جهت اثبات آن از پزشک قانونی استعلام می‌کند اما نظر پزشک صرفاً جنبه کارشناسی داشته و برای دادگاه لازم الاتباع نیست. جنون در حال ارتکاب جرم به هر درجه که باشد رافع مسئولیت کیفری است. جنون اماره قانونی و فرض محسوب نمی شود به همین خاطر در هر موردی وجودش نیاز به اثبات دارد و دادگاه مکلف است در هر پرونده ای که طرح می گردد کلیه مستندات منجر به احراز جنون را که موجب عدم مسؤولیت کیفری می شود مشخص نماید و تمیز جنون امری ماهوی است و در اختیار محکمه است البته نهایت کاری که دادگاه می تواند انجام دهد این است که از کارشناسان خبره این قضیه نظیر پزشک قانونی کمک بگیرد اگر چه ملزم به تبعیت از نظر کارشناس نمی باشد حتی اگر نظر کارشناس با اوضاع و احوال قطعی مساله مطابقت نداشته باشد محکمه می تواند به کارشناس دیگری رجوع کند چنانچه در ماده 260قانون اصلاح موادی از قانون آ.د.ک مصوب 6/6/1361کمیسیون امور قضایی مجلس داریم: به طور کلی در امور کیفری و جرائم، گزارش کتبی ضابطین دادگستری و اشخاص که برای تحقیق در امور کیفری مامور شده اند و همچنین اظهارات گواهان و کارشناسان معتبر است به شرط آنکه ضابطین و کارشناسان و گواهان لااقل دو نفر و عادل باشند مگر آنکه برخلاف علم قطعی قاضی باشد با توجه به متن ماده می توان گفت نظر کارشناس برای دادگاه در صورتی قابل پذیرش است که حداقل دو نفر آن هم عادل باشند و قاضی علم قطعی برخلاف نظر آنان نداشته باشد بر این اساس است که دفاع در جهت ایجاد علم قطعی در قاضی برای از ارزش انداختن نظر کارشناس کار دشوار و سنگینی می نماید . (بهارفرد.تهران.ج1. 1385.ص84) جنون و اختلال اراده مطلب قابل توجه این است که جنونی موجب ارتفاع مسؤولیت کیفری است که تام و کامل باشد . البته بین هوشیاری کامل و جنون درجاتی وجود دارد مثلاً در بیماری اراده، فرد، آگاهی و قدرت تمیز دارد ولی اراده اش بیمار است و معمولاً دادگاهها بیماری اراده را موجب زوال مسؤولیت کیفری نمی دانند در صورت احراز جنون مقدار آن شرط نیست زیرا قانونگذار در ماده 51ق.م.1جنون با هر درجه ای را رافع مسؤولیت کیفری می داند لذا هر نوع بیماری روانی که جنون تشخیص داده شود به نحوی که قدرت تشخیص را زائل نموده باشد موجب زوال مسؤولیت کیفری می شود .(همان منبع.ص88) اهلیت جنون  در امر وکالت عمل حقوقی که به نام و حساب موکل انجام می شود هرچند بوسیله وکیل و اراده او است در واقع موکل نیز با واسطه آن را واقع می سازد و نیابت به همین منظور داده می شود و وکیل نیز وسیله این اقدام قرار می گیرد و سود و زیان آن عاید موکل خواهد شد . بنابراین اهلیت موکل برای اعطای نمایندگی با اهلیت برای انجام کار موضوع وکالت ارتباط نزدیک و نمی توان این دو صلاحیت را از هم جدا کرد.نویسندگان قانون مدنی نیز، با توجه به همین حقیقت، اهلیت موکل را با صلاحیت انجام کاری را که به وکیل واگذار می شود پیوند زده اند به گونه ای که معیار اهلیت موکل در این قانون، اهلیت انجام عمل حقوقی مورد وکالت می باشد.چنانچه در ماده 662 آمده است ، وکالت در امری داده می شود که خود موکل بتواند آن را انجام دهد بدین ترتیب سفیه می تواند برای انجام امور غیرمالی مانند طلاق به دیگری وکالت دهد و صغیر ممیز برای قبول هبه و صلح بدون عوض کسی را وکیل خود سازد ولی مجنون یا صغیر غیرممیز چون اهلیت انجام هیچ عمل غیرارادی را ندارد هیچگاه نمی تواند طرف عقد وکالت قرار گیرد.اهلیت موکل زمانی که نیابت داده می شود ضرورت دارد ولی پس از آن تاریخ نیز هرگاه عارضه ای اهلیت لازم برای انجام عمل حقوقی مورد وکالت را از موکل سلب کند عقد را منحل می سازد برای مثال بیماری جنون اهلیت موکل را در تمامی موارد از بین می برد و سفاهت در امور مالی باعث انحلال وکالت می شود. ورشکستگی موکل نیز؛ مانند حجر او صلاحیت وکیل را در انجام تصرفاتی که به زیان طلبکاران است و دارائی او را تغییر می دهد و از بین می برد.ماده 681 قانون مدنی در همین زمینه مقرر می دارد ، محجوریت موکل موجب بطلان وکالت می شود مگر در اموری که حجر مانع از توکیل در آنها نمی باشد. آنچه که گفته شده است ناظر به موردی است که در وکالت شرط عوض به عنوان دستمزد یا تعهد دیگر نشده باشد در حالیکه وکالت حاوی تعهد اضافی برای موکل است متعهد باید اهلیت لازم را برای به عهده گرفتن آن داشته باشد منتها باید توجه داشت که بطلان شرط ( تعهد فرعی و اضافی ) مانع از نفوذ وکالت و مجنون برای همسر خود یا قبول صلح بدون عوض به دیگری وکالت دهد و ضمن عقد تعهد کند که مبلغ معینی دستمزد به وکیل دهد یا مالی را به او منتقل سازد و عدم نفوذ شرط باعث بی اعتباری وکالت نمی شود. ( شریعت پناهی.تهران.ج1.1388.صص49.51) اهلیت وکیل در امور راجع به مجنون چنانچه گفته شد موضوع وکالت انجام عمل حقوقی است و به همین جهت وکیل نیز باید برای آن کار اهلیت داشته باشد. در ناتوانی مجنون و کودکی که قوه تمییز نیافته است تردیدی وجود ندارد زیرا اینان معنای عمل ارادی را نمی فهمند و از نظر روانی قادر به امور مورد وکالت نیستند ولی در مورد صغیر ممیز و دیوانه ممکن است گفته شود که چون مبنای مبنای حجر این گروه در جهت حمایت از آنان است و از بیم زیانکاری در تصرف در اموال خود محروم شده اند پس اهلیت تصرف در مال دیگران را به وکالت دارند.این نظر در حقوق فرانسه پذیرفته شده است بدین معنی که هرچند مجنون ادواری و مجنون دائمی اهلیت در برابر تعهد در برابر موکل را ندارد و عملی که به نام و حساب موکل انجام می دهند درباره وی نافذ است زیرا اثر این عمل تنها در اموال موکل ظاهر می شود و محجور نمی تواند بطلان آن را از دادگاه بخواهد در نتیجه وکیل محجور در برابر موکل مسوولیت قراردادی پیدا نمی کند ولی در برابر اشخاص ثالث در حکم وکیل است.در فقه امامیه مجنون حق وکالت کردن ندارد ولی مشهور فقها وکالت مجنون را نپذیرفته است در توجیه این نظر گفته شده است که مجنون نیز مانند مفلس ممنوع از تصرف در اموال خویش است ولی می تواند به وکالت در اموال دیگران تصرف کند پذیرفتن وکالت مجنون ادواری با اشکال روبرو است که در عقد وکالت در برابر موکل متعهد به انجام عمل حقوقی شود و خسارت ناشی از تقصیر خود را در این باره بپردازد پس چگونه می توان آنها را در اموری که اهلیت ندارند برای تعهد در برابر موکل صالح شناخت که آیا عقد وکالت می تواند به اعتبار رابطه بین وکیل و موکل غیر نافذ و به اعتبار رابطه موکل با اشخاص دیگری که با وکیل معامله می کنند نافذ باشد؟به اعتقاد ما عقد یا باطل است یا درست. اگر درست باشد باید آثار آن را در هر رابطه ای درست شناخت و هرگاه نادرست تلقی شود در نفوذ معاملات وکیل نسبت به موکل نیز اثری ندارد. مفهوم « بطلان نسبی » با معنایی که بطلان و عدم نفوذ در حقوق ما پیدا کرده است معقول به نظر نمی رسد. زیرا ممکن است حق اثبات بطلان عقدی را به اشخاص معین اختصاص داد ولی نمی توان ادعا کرد که عقد در رابطه معین باطل و در رابطه دیگر نافذ است.(کریمی نسب .1389.ص73) بدین ترتیب حمایت از مجنون ادواری ایجاب می کند که از وکالت در اموری که صلاحیت ندارند ممنوع شوند و خود را در معرض چنین مخاطره ای قرار ندهند.بدین ترتیب حمایت از مجنون ادواری ایجاب می کند که از وکالت در اموری که صلاحیت ندارند ممنوع شوند و خود را در معرض چنین مخاطره ای قرار ندهند.وانگهی، مضمون اعتقاد کسانی که وکالت مجنون ادواری را می پذیرند در این عبارت خلاصه می شود که « دیوانه نه اهلیت تراضی دارد و از اهلیت التزام نیز بی بهره است» در حقوق جزا بری از هرگونه مجازات شخصی می باشد چون التزام را برای دیگری به وجود می آورد و خود نمی تواند تراضی کند و نمی تواند برای انجام معامله ای که اهلیت ندارد وکیل دیگران شود.(همان منبع.ص75) این تحلیل از دور نیز قابل انتقاد است زیرا هر تراضی ناچاراً موضوعی دارد که وابسته بدان و تجزیه ناپذیر است تراضی مجرد از موضوع خود نمی تواند مفهومی داشته باشد پس کسی که اهلیت تراضی در عقد را دارد که اهلیت انجام موضوع آن را نیز داشته باشد.در فرضی که اراده وکیل در انعقاد قرارداد نقشی ندارد و او تنها مامور ابلاغ اراده موکل یا امضاء سند و مانند اینها است چون عقد در واقع به نمایندگی واقع نمی گردد و راضی نیز با موکل است و دخالت محجور می تواند وجهی داشته باشد ولی در موارد متعارف اجرای نمایندگی که عقد محصول اراده وکیل است بایستی اهلیت انعقاد آن را داشته باشد.قانون مدنی نیز در ماده 662 همین مورد را پذیرفته است که چنین بیان می دارد وکالت در امری باید داده شود که موکل قدرت داشته باشد آن را بجای آورد وکیل هم باید کسی باشد که برای انجام آن امر اهلیت قانونی داشته باشد بنابراین چون مجنون در امور مالی اهلیت تصرف ندارد وکالت انجام معامله را نیز نمی تواند بپذیرد و حتی در امور غیرمالی و قبول تملکات مجانی اهلیت دارد همچنین است در مورد صغیر ممیز که برای قبول همه و صلح بدون عوض و مانند اینها صلاحیت انجام معامله و قبول وکالت را دارد بخش اخیر ماده 682 قانون مدنی نیز دلیل دیگری بر این است که نویسندگان آن اهلیت موکل و وکیل را تابع یک قرار داده اند و نخواسته اند وکالت محجور را خارج از حدود صلاحیت وی قرار دهند.(همان منبع.ص77) 3-12 گفتار دوم: الف) قتل عمد بدون قصاص مصادیق (قتل عمد بدون قصاص )در قانون هرگاه پدر یا جد پدری مبادرت به قتل فرزند نمایند اگر چه قتل عمدی باشد، قصاص نخواهد شد. از این رو، پدران قاتل با وجود حالت خطرناک مجرمانه، مصون از مجازات قصاص باقی می مانند و در برابر عمل خویش تنها تعزیر می شوند.قتل عمدی به تعبیر فقها : از بین بردن نفس بیگناه یک فرد هم کیش به عمد و از روی دشمنی است که مجازات آن قصاص است اما با توجه به تعبیر این امر عام است به غیر از پاره ای موارد استثناء در برخی موارد با وجود آنکه قتل به طور عمد صورت گرفته است، قاتل از تحمل مجازات قصاص، مصون می ماند. این موارد در قانون مجازات اسلامی ذکر شده است. در این نوشتار (به غیر از عوامل کلی رافعه مسئولیت کیفری از قبیل جنون، بیهوشی، قتل در خواب، قتل توسط صغیر) افزون بر این اگر مقتول شرعا مستحق قصاص باشد به عبارتی ارتداد داشته و یا فرمان قتل او از سوی حاکم شرع داده شده است. قتل به سبب فقدان شرط بیگانه بودن نفس، عمدی تلقی نمی شود سرانجام مصادیق قتل عمدی بدون قصاص به شرح ذیل است: الف) قتل فرزند توسط پدر یا جد پدری هرگاه پدر یا جد پدری مبادرت به قتل فرزند نماید اگر چه قتل عمدی باشد، قصاص نخواهد شد. بنابراین، جواز قتل فرزند توسط پدر یا جد پدری در قوانین جزایی ما به رسمیت شناخته شده است. ماده 220 قانون مجازات اسلامی می گوید : پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد از این رو، پردان قتل با وجود حالت خطرناک مجرمانه، مصون از مجازات قصاص باقی می مانند و در برابر عمل خویش تنها تعزیر می شوند. تنها مجازاتی که برای آنها می توان در نظر گرفت، مفاد ماده 612 است که مقید به شرط اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه و بیم تجری است این ماده اشعار می دارد: هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و یا به هر علتی قصاص نشود در صورتی که اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد، دادگاه مرتکب را به حبس از سه تا ده سال محکوم می نماید.البته فزون بر این مجازات، محرومیت از ارث نیز نصیب پدر می شود به عبارت دیگر، پدر یا جد پدری که قاتل فرزند خود هستند، از میراث فرزند خویش که ممکن است تنها دیه پرداختی باشد، ارث نمی برند زیرا که به واسطه قتل عمدی فرزند در طبقه وارث قرار نمی گیرند. ماده 880 قانون مدنی در این باره می گوید قتل از موانع ارث است بنابراین کسی که مورث خود را عمدا بکشد از ارث او ممنوع می شود.(دارابی.ج1. 1384.ص184) ب) قتل با اعتقاد مهدور الدم بودن مقتول بنابر تبصره دوم ماده 295 قانون مجازات اسلامی در صورتی که شخصی، کسی را به اعتقاد قصاص یا به اعتقاد مهدور الدم بودن بکشد و این امر به دادگاه ثابت شود و بعدا معلوم گردد که مقتول مورد قصاص و یا مهدور الدم نبوده است، قتل به منزله خطا شبیه به عمد است و اگر ادعای خود را در مورد مهدور الدم بودن مقتول به اثبات برساند قصاص و دیه از او ساقط است بنابراین، تنها اعتقاد به اینکه فردی مهدور الدم است کافیست تا خون یک انسان بیگناه به هدر رود و قاتل از تحمل قصاص، رهایی یابد و فرقی نمی کند که بتواند ادعای خود را در مورد مهدور الدم بودن مقتول ثابت کند یا نه، زیرا در هر دو حال معاف از قصاص است و تنها در پرداخت یا عدم پرداخت دیه، تفاوت مشهود می شود البته لازم به ذکر است که اعتقاد قاتل به مهدور الدم بودن مقتول باید ثابت شود. به عبارت دیگر، وجود این اعتقاد در ذهن و اندیشه مقتول در هنگام قتل باید به اثبات برسد و عدم اثبات آن در هنگام قتل، از موارد اعمال مجازات قصاص می شود.(موحدی.1380.ص94)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 11:27:00 ق.ظ ]





آشتی بهتر است 6- قول النبی (ص) من قتل عمدا دفع الی اولیا المقتول فان شا واقتلوا و ان شاءوا اخذوا الدیه  ماصو لح علیه فهم لهم هر کس عمدا دیگر را به قتل برساند قاتل به اولیای مقتول سپرده می‌شود اگر خواستند بکشند و اگر خواستند دیه بگیرند… بر آنچه صلح کنند برایشان جایز است [24] 7- قول النبی (ص) الصلح جائز بین المسلمین الا صلحا احل حراما او حرم حلالا[25] صلح بین مسلمین جایز است مگر صلحی که حرامی را حلال و یا حلالی را حرام کند. 8- عن عبدالله سنان قال: سمعت ابا عبدالله (ع) یقول من قتل مومنا متعمدا قید الا ان یرضی اولیا المقتول ان یقبلوا الدیه فان رضوا بالدیه و احب ذلک القاتل فاالدیه [26] هر کس مومنی را عمدا بکشد او را قصاص می‌کنند مگر این که اولیای دم راضی به دیه باشند بس اگر در گرفتن دیه راضی شدند و قاتل نیز به آن تن داد پس دیه. بند دوم -مبانی حقوقی صلح به موجب ماده 759 قانون مدنی حقوق خصوصی که از جرم تولید می‌شود ممکن است مورد صلح واقع گردد کلمه حقوق مذکور در ماده مرقوم اعم از حقوق مالی و غیر مالی است بنابرانی نه تنها ضرر و زیان که مالی است بلکه حق قصاص هم که یک حق غیرمالی است میتواند تحت شرایطی مورد صلح قرار گیرد. ماده 257 قانون مجازات اسلامی 1370 قتل عمد را موجب قصاص دانسته لکن با رضایت ولی دم و قاتل به تعداد دیه کامل یا به کمتر و یا زیادتراز آن قصاص را قابل تبدیل دانسته است به موجب ماده 258 قانون مجازات اسلامی نیز هر گاه مردی زنی را به قتل برساند ولی دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف دیه دارد و در صورت رضایت قاتل می‌تواند به مقدار دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن مصالحه نمایند با توجه به موارد فوق الذکر بدیهی است که صاحب حق قصاص و جانی در صورت ثبوت قصاص می‌توانند با تراضی یکدیگر در مقابل دیه یا هر مال دیگری آن را تبدیل کنند اما در صورت عدم ثبوت قصاص طرفین می‌توانند فقط بر دعوی قتل یا جر ح عمدی صلح کنند. ماده 230 قانون مجازات اسلامی 1370 در این خصوص مقرر داشته است که در مورد دعوی باید معلوم باشد و مدعی قتل باید نوع آن را از لحاظ عمد یا غیر عمد بیان کند و اگر اصل قتل ثابت شود و نوع آن اثبات نشود باید با صلح میان قاتل اولیای مقتول و عاقله دعوی را خاتمه داد. در قانون جدید مجازات اسلامی حق صلح مورد تصریح قرار گرفته. ماده 347مقرر می دارد: صاحب حق قصاص در هر مرحله از مراحل تعقیب، رسیدگی یا اجرای حکم می تواند به طور مجانی یا با مصالحه، در برابر حق یا مال گذشت نماید. گفتار دوم- پذیرش مداخله بزه دیده در اعمال کیفر در این مبحث  می خواهیم بدانیم آیا بزه دیده می تواند دخالتی در اعمال کیفر بر بزهکار داشته باشد یاخیر و تفاوت آن را در جرایم حق الناسی و جرایمی که جنبه عمومی آن غلبه دارد چگونه است. در برخی موارد، زیان و خسارت ناشی از جرم، ممکن است، به طور مستقیم علیه حقوق و منافع فرد یا افرادی معین جهت یابد  در این صورت، بدون شک نمی توان احساس شدید غالب زیان دیده را، علیه متجاوز به حقوق خود، از نظر پنهان داشت.گرایش به انتقام در زیان دیده که یک واکنش غریزی است، می تواند با مجازاتی که خواست و اراده وی در اجرای آن مؤثر است، تسکین یابد.[27] تا چندی پیش، از جمله خصوصیات درخور توجه نظام عدالت جنایی این واقعیت بود که اشخاصی که خود را قربانی و متضرر از وضعیتهای مسأله دار (جرم) می دانستند، در دادرسیهای جزایی نقش واقعی نداشتند در حالی که این حقیقت را نمی توان انکار کرد که در بسیاری از موارد، مجازات باید قابلیت تأمین انتظارات طبیعی و معقول زیان دیده را برآورده سازد تا یأس وی از تحمیل واکنش مناسب با تجاوزی که متوجه او شده، موجبات اقدام خودسرانه، بی ضابطه و غیر عادلانه بزه دیده نسبت به مجرم را فراهم نیاورد و گسیختگی نظم اجتماعی را سبب نشود. تمایلاتی که امروز در خلال نظریات جدید به چشم می خورد نشانگر پذیرش مشارکت فعالانه بزه دیده، در امر تلاش دستگاه عدالت کیفری است. در این راستا، نظریه نفی تأثیر اراده بزه دیده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:26:00 ق.ظ ]






1- جمهور فقهای حنفی را عقیده بر آن است که قتل بر چهار نوع است، به این شرح: قتل عمد، قتل شبه عمد، قتل خطای محض، در حکم و معنای خطایی؛ این تقسیم‌بندی به اعتبار قهریه و وسیله‌ی قهریه و خصوصیات آن ذکر شده است. 2- برخی از فقهای حنفی قتل را به پنج نوع تقسیم کرده‌اند.

2-1-3-4- تعریف قتل عمد از منظر حقوق‌دانان

«سلب ارادی حیات از انسان زنده  به وسیله ی انسان دیگر به طریق پیش‌بینی شده در قانون.» (سپهوند،81-1380، ص 2). «قتل عمد، خارج ساختن روح انسان معصوم الدم به طور عمدی و بدون مجوز قانونی و شرعی است.» (رهامی، 1378، ص 79). «قتل عمدی، عبارت است از رفتار بدون مجوز قانونی عمدی و آگاهانه ی یک انسان به نحوی که منتهی به مرگ انسان دیگری شود.» (گلدوزیان، 1380 ، ص 42). «سلب غیر قانونی حیات با قصد ابتدایی یا تبعی، به وسیله ی فعلی که بالمباشره یا بالتسبیب علیه شخص مورد حمله واقع شده است.»(صادقی، 1376 ، ص 40). «قتل عمد آن است که فاعلِ متعدد، در فعل عدوانی و قصدِ عدوانی باشد، اعم از این که با آلتی مرتکب شود که قتاله باشد یا نباشد.» (ولیدی،1374،ج 2 ، ص 61). قانون‌گذار باید جرم را دقیقاً تعریف کند و این تعریف واجد سه خصوصیت باشد، مانع باشد، جامع باشد و مختصر و مفید باشد. قانون‌گذار هر چقدر هم که سعی کند تا تعریفش جامع و مانع باشد، با توجه به تحولی که جرم در طول زمان پیدا می‌کند و با توجه به فکر و فعل‌وانفعال ذهنی بشر در طول زمان که قابل پیش‌بینی نیست امکان دارد که موردی از شمول موارد آن تعریف خارج گردد. بنابراین قانون‌گذار آگاه تعریف کردن جرم را به عهده‌ی رویه‌ی قضایی و دکترین می‌گذارد و در عین حالی که قتل را مجازات می‌کند آن را تعریف نمی‌کند و همچنین سرقت را.(آزمایش، 1375-1376 ، ص 4). ماده‌ی170 ق.م.ع. (1304) جرم قتل را تعریف نکرده بود و تعریف آن را به رویه‌ی قضایی  سپرد ولی بعد از انقلاب اسلامی، قانون‌گذار بدون آن که جرم قتل عمدی را تعریف کند، فقط به ذکر مصادیق این جرم در ماده 206 ق. م. ا. اکتفا کرده است. و با بازنگری که در قانون مجازات در سال‌های 1390و1392 شده قانون‌گذار در طی بندهای الف و ب، پ و ت در ماده 290 ق.م.ا. مصوب 1392 اقدام به تعریف مصادیق قتل عمدی نموده است. به طور کلی تعریف قانون‌گذار به دو صورت است، یک صورت آن، رویه‌ای است که در بحث سرقت اعمال کرده است. بدین صورت که جرم سرقت را تعریف می‌کند و می‌گوید: سرقت عبارت است از ربودن مال غیر به طور پنهان (آزمایش،1376-1375، ص 5). صورت دیگر نیز این‌گونه است که قانون‌گذار بدون آن که جرم را تعریف کند فقط مصادیق آن را در ماده‌ی قانونی بیاورد. در مورد قتل عمد وفق ماده 290 ق. م.ا. (1392)، قانون‌گذار از همین رویه‌ی دوم استفاده کرده، یعنی فقط به گفتن مصادیق قتل عمدی اکتفا کرده، بدون این که این جرم را تعریف کند.

2-1-4- قتل شبه عمد

2-1-4-1- تعریف قتل شبه عمد از منظر قانون

اجزای عنصر معنوی جنایات شبه عمد این‌گونه تعریف شده است: «وجود قصد فعلی که نوعاً سبب جنایت نیست، نسبت به مجنی علیه، عدم وجود قصد نتیجه (قصد جنایت بر مجنی علیه)، وقوع اتفاقی جنایت می‌باشد»(عظیم زاده،1392، ج1 ، ص 50). انواع جنایات شبه عمد بر اساس ماده 291 ق.م.ا. مصوب 1392 این‌گونه بیان شده است: «1- اگر مرتکب نسبت به مجنی علیه «قصد رفتاری» را داشته باشد که کشنده نیست و «قصد جنایت» واقع شده را نیز نداشته باشد و موضوع از مواردی که مشمول تعریف جنایت عمدی است، هم نباشد، جنایت شبه عمد خواهد بود». به این مفهوم که رفتار عمدی جانی همراه با قصد جنایت نبوده و هم چنین مطلقاً یا به نحو نسبی، نوعاً کشنده محسوب نمی شده است. مثل اقدام  والد به تنبیه متعارف فرزند(اقدام به قصد تنبیه، نه قصد کشتن) که اتفاقاً سبب مرگ فرزند شود. مثل اقدام سارقی در ضرب شتم مالباخته (به قصد فرار نه قصد کشتن با رفتاری که نوعاً کشنده نبوده است) که اتفاقاً سبب مرگ مال‌باخته می‌شود. «2- اگر مرتکب رفتار عمدی نسبت به مجنی علیه را با «جهل موضوعی» انجام دهد، جنایت شبه عمد خواهد بود: «جنایت با تصور اشتباه یا «خلاف واقع» نسبت به « جنی علیه مورد هدف.». به این مفهوم که اگر مرتکب با اعتقاد به این که موضوع رفتار او یکی از موارد زیر است اقدام کرده باشد و بعد خلاف آن معلوم گردد مشروط به اثبات اعتقاد جنایت ارتکابی شبه عمد محسوب می‌شود؛ مرتکب مجنی علیه مورد هدف را یکی از این موارد تصور کرده باشد (م 302 و 303 ق.م.ا. مصوب 1392): 1- شیء. 2- حیوان.

ggnews-author-wrapper clearfix">

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:25:00 ق.ظ ]





   

2-1- قتل

دین، جان، عقل، ناموس و مال از جمله مهم‌ترین ارزش‌هایی است که اسلام هدف قانون‌گذاری خود قرار داده است و این ارزش‌ها را مورد حمایت خود قرار داده و بی‌احترامی و تجاوز به آن‌ها را جرم شناخته و هر جرم را مستحق کیفری دانسته است (فیض،1383 ، ص 283). در کتاب‌های مختلف حقوق جزا از جمله کتاب‌هایی چون حقوق کیفری اختصاصی جرایم علیه اشخاص (جنایات) نوشته‌ی دکتر حسین آقایی نیا و حقوق جزای اختصاصی (1) نوشته‌ی محمدهادی صادقی، کتاب بایسته‌های حقوق جزای اختصاصی که توسط دکتر ایرج گلدوزیان و کتاب قتل عمد کاربردی نوشته دکتر امیر سپهوند و کتاب حقوق کیفری اختصاصی – جرایم علیه اشخاص نوشته‌ی دکتر میر محمدصادقی و جزوه‌های آموزشی جزای اختصاصی دکتر آزمایش، همگی اشاره دارند که جرایم علیه اشخاص به جرایم علیه تمامیت جسمانی اشخاص یا جنایات و جرایم علیه تمامیت معنوی اشخاص تقسیم گردیده است. در ماده‌ی 289 ق. م. ا. مصوب 1392 انواع جنایت بر مبنای موضوع جنایت، به جنایت بر نفس و جنایت بر عضو و جنایت بر منافع تقسیم گردیده است. انواع جنایت بر مبنای عنصر روانی در ماده 289 ق.م.ا. مصوب 1392 به عمد و شبه عمد و خطای محض تقسیم‌بندی نموده است.(عظیم زاده، 1392،ج1، ص 22)

2-1-1- پدیده‌ی قتل

قتل یا سلب حیات از یک انسان زنده مهم‌ترین جنایتی است که نسبت به افراد انسانی ارتکاب می‌شود. به همین جهت، کیفر قتل عمدی با وجود مخالفت بعضی از علمای حقوق و فلاسفه در قوانین بسیاری از کشورها اعدام می‌باشد. « کیفر قبل از هر چیز، وسیله ای است برای اعاده آبروی از دست رفته ی مجنی علیه و همزمان برای تأیید مجدد حیثیت و قدرت وی، با توهین به شخص توهین کننده یعنی مجرم چنان که او را خوار کند. در واقع کیفر باید قلب بر آشفته ی مجنی علیه را آرام بخشد و به وی نفع برساند و برای او نوعی لذت به وجود آورد » (نجفی ابرند آبادی، 1373، ص 17).

2-1-2- تعریف قتل

2-1-2-1- معنای لغوی قتل

قتل در لغت به معنای کشتن و کشتار می‌باشد ( ابن منظور، 1405،ج 6 ،ص 82).آن گونه که از ظاهر آیات و روایت و دلایل وارده در باب قتل بر می‌آید لفظ قاتل، شامل مباشر و مسبب است و چنان چه عرفاً بتوان بر شخص، قاتل اطلاق کرد و عمل قتل را به وی منسوب کرد، خواه وی مباشرتأ دست به قتل زده یا تسبیباً، قانوناً قاتل شناخته می‌شود. قتل عمدی که به طور مشترک انجام می‌گیرد نیز مانع ارث بردن وارث از مورث خود می‌باشد، از نظر مقنن تنها، وقوع عمدی قتل، مانع از ارث است و چگونگی وقوع آن تأثیری در این مجازات ندارد. ( ابن منظور،1405 ، ج 17 ، ص 123).

2-1-2-2- معنای اصطلاحی قتل

قتل در اصطلاح یعنی لطمه به حیات دیگری وارد ساختن خواه به واسطه‌ی عمل مادی و فیزیکی باشد و خواه به واسطه‌ی ترک فعل مانند این که مادری به طفل شیرخوار خود، که تحت حضانت اوست شیر ندهد تا بمیرد، و به هر حال باید قصد داشته باشد، در غیر این صورت قتل غیر عمدی صدق می‌کند (جعفری لنگرودی، 1387 ، ص 528).

2-1-2-3-تعریف حقوقی قتل

به نظر می‌رسد تعریف زیر برای قتل عمد با قتل در سیستم های مختلف حقوقی هماهنگ باشد: «قتل عمدی، عبارت است از رفتار بدون مجوز قانونی عمدی و آگاهانه ی یک انسان به نحوی که منتهی به مرگ انسان دیگری شود.»(گلدوزیان،1386 ، ص 32). با توجه به تعریف بالا، برای تحقق قتل عمدی و مجازات آن سه رکن لازم است: الف- رکن مادی. ب- رکن معنوی یا عمد و قصد. ج- رکن قانونی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:25:00 ق.ظ ]





11- ممکن است گفته شود که ماده 612 قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1375 شامل فرض مذکور در ماده 268 قانون مجازات اسلامی نمی‌گردد زیرا اولا یکی از شرایط مقررر در ماده 612 قانون مجازات اسلامی این است که جانی شاکی نداشته باشد یا گذشت کرده باشد که این امر ناظر به اولیای دم است زیرا گذشت مربوط به زمان طرح شکایت است که اصولا این نوع شکایات مربوط به اولیای دم است نه مجنی علیه ثانیا قید شاکی نداشته باشد نیز مربوط به حالت بعد از وقوع قتل عمدی و به عبارتی فوت مجنی علیه است که فاقد اولیای دم برای طرح شکایت است یا ناظر به موردی است که اولیای دم وجود دارد لکن شکایت نمی‌کنند ثالثا اجرای مفاد ماده 612 قانون مجازات اسلامی موکول به این امر است که اقدام قاتل موجب اخلال در نظم و امنیت جامعه و یا بیم تجری مرتکب با دیگران می‌گردد در صورتیکه فرض ماده 268 قانون مجازات اسلامی که مجنی علیه قبل از مرگ جانی را عفو کند عناوین فوق الذکر اصولا مصداق پیدا نمی‌کند[56] علی رغم مراتب فوق باید گفت که ماده 612 قانون مجازات اسلامی شامل فرض مقرر در ماده 268 قانون مجازات اسلامی نیز می‌گردد زیرا اولا عفو مجنی علیه از قصاص نفس قبل از مرگ مانع حرمت قتل عمدی نیست بنابراین اعمال تعزیر نسبت به جانی در رابطه با ارتکاب قتل عمدی مغایرتی با موازین حقوقی و فقهی ندارد ثانیا با توجه به عبارت ولی از قصاص گذشت کرده باشد که در متن ماده 612 قانون آمده است می‌توان گفت که منظور قانون گذار گذشت از تعقیب مجرم در امر عمومی نیست بلکه منظور گذشت از قصاص است که فرض ماده 268 قانون مجازات اسلامی را در بر می‌گیرد ثالثا کلمه شاکی مذکور در ماده 612 قانون مجازات اسلامی شامل اولیای دم و مجنی علیه در فرض ماده 268 قانون مجازات اسلامی می‌گردد رابعا در فرض ماده 268 قانون مجازات اسلامی ممکن است قاتل با گستاخی مرتکب قتل شده باشد مضافا این که اصول قتل عمدی موجب اخلال در نظم است.[57] با توجه به مراتب فوق الذکر می‌توان گفت که قانونگذار با پیروی از قول فقیهایی که قتل عمدی را جرم خصوصی محض می‌دانند جنبه عمومی برای قتل عمدی قائل نگردیده و صرفا در صورت احراز عناوین دیگری که در ماده 612 قانون مجازات اسلامی تصریح شده است جانی را قابل تعزیر اعلام کرده است. این اقدام قانونگذار اگرچه تا حدودی خلا قانونی موجود در قوانین موضوعه کشور را پر کرد ولی هنوز کامل نیست زیرا اولا قتل دارای دو جنبه حق الناسی و حق اللهی است که جنبه حق الناسی آن غلبه دارد بنابراین اگر اولیای دم از قاتل گذشت کردند حاکم باید به خاطر جنبه حق اللهی جرم جانی را تادیب کند ثانیا در این که قتل از جمله گناهان کبیره و دارای معصیت است تردیدی نیست بنابراین با توجه به موازین فقهی حاکم از این جهت نیزمی‌تواند جانی را تعزیر کند ثالثا روایات زیادی از ائمه اطهار ع نقل شده است که در آن‌ها  معصوم ع به صراحت اعمال مجازات تعزیزی در قتل عمدی را در صورت عفو اولیای دم برای امام در نظر گرفته‌اند [58] رابعا قائل شدن حیثیت خصوصی صرف برای قتل عمدی برخلاف ماهیت حقوق جزا است زیرا اصولا وقوع جرم ولو کوچک و کم اهمیت موجب اخلال در نظم است. به دلیل موارد فوق قانونگذار در سال 1392 ماده 208 قانون سال 1370 را حذف کرده و در موارد تعزیر جانی  به قانون تعزیرات سال 1375 ارجاع داده است.و در حال حاضر مجازات مذکور در ماده 612 قانون تعزیرات سال 1375 قابل اجراست. بند سوم-کفاره قتل در رابطه با وجوب کفاره در قتل عمدی فقیهان اتفاق نظر ندارند. عده‌ای از فقیهان با توجه به آیه 94 سوره نسا[59] کفاره را فقط در قتل خطای واجب دانسته و مجازات قتل عمدی را فقط قصاص معرفی کرده‌اند[60] تعداد دیگر از فقیهان هدف از تشریع کفاره را دفع و محو گناه دانسته و به لحاظ سنگینی گناه در قتل عمدی در مقایسه با قتل خطایی به طریق اولی کفاره را در قتل عمدی واجب دانسته‌اند[61] بالاخره دسته سوم از فقیهان کفاره در قتل عمدی واجب ندانسته وتنها در صورت عدم تحقق قصاص به لحاظ وجود مانع شرعی یا مصالحه یا عفواولیای دم پرداخت کفاره را از سوی قاتل مستحب معرفی کرده‌اند. با توجه به مراتب فوق الاشعار اگر به پیروی از قول مشهور فقیهان امامیه وجوب کفاره را در قتل عمدی بپذیریم سوالی که مطرح می‌گردد این است که آیا بازگشت اولیای دم پرداخت کفاره برای قاتل واجب است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا گذشت ومصالحه اولیای دم با جانی مسقط کفاره است یا خیر؟ فقیهان امامیه و آن دسته از فقیهان عامه که پرداخت کفاره را در قتل عمدی واجب دانسته‌اند معتقدند که با مصالحه اولیای دم و سقوط قصاص کفاره ساقط نمی‌گردد زیرا کفاره با تحقق قتل عمدی ثابت می‌گردد و سقوط آن بعد از ثبوت محتاج به دلیل و نص است و در خصوص مورد دلیل یا نصی وارد نگردیده است[62] درخاتمه اگر چه قانون گذار علی رغم قول مشهور فقیهان امامیه در رابطه با وجوب و کیفیت پرداخت کفاره از سوی قاتل در قتل عمدی سکوت اختیار کرده است و محاکم نیز با توجه به عدم نص قانونی در این زمینه از حکم به پرداخت کفاره خودداری می‌کنند ولی این امر بدیهی است که گذشت اولیای دم نمی‌تواند از موجبات سقوط کفاره باشد.  گفتار دوم-آثار صلح نسبت به مصالح همانطور که قبلا گفتیم با مصالخه از سوی صاحب حق قصاص مجازات قصاص ساقط می‌گردد و مصالح نمی‌تواند جانی را قصاص کند علاوه بر این اثر اعطای همه از سوی صاحب حق قصاص اثرهای دیگری نیز در رابطه با عفو کننده دارد که به خلاصه به شرح زیر است:

  • صلح قصاص از سوی صاحب حق قصاص کفاره گناهان او محسوب می‌گردد
  • با گذشت و صلح قصاص، خداوند درجه و مقام صلح کننده را بالا می‌برد و به عزت و کرامت می‌افزاید[63]
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:24:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم