کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 




 

زمانی که حکمی قطعی از دادگاه صادر می­شود یا پس از صدور، قطعیت می­یابد، اصل بر صحت آن حکم است و ادعای خلاف آن مسموع نخواهد بود و این عدم استماع به دلیل این است که مراحل دادرسی طی شده و ادعا و دفاعیات استماع گردیده و مرحله­ی اجرا دیگر جایی برای طرح ادعا و دفاع مبنی بر پرداخت دین نخواهد بود. استماع چنین ادعاهایی بر طبق قانون تنها در قالب طرق فوق­العاده شکایت از آراء امکان­پذیر خواهد بود که برای محدود نمودن دایره چنین شکایاتی قانون­گذار موارد آن را به صورت محدود و مضیق در قانون تعیین نموده است[41]. البته استفاده از این طرق فوق­العاده نیز همیشه نمی­تواند مانع اجرای حکم گردد، بلکه موارد ویژه­ای وجود دارد که این امکان داده شده تا اجرای حکم به طور موقت به تعویق بیفتد. به هرحال آنچه روشن می­باشد این است که مأمور اجرا نمی­تواند به هیچ عنوان عملیات اجرائی را متوقف نماید، مگر اینکه با موردی مواجه شود که قانون­گذار آن را مجوزی برای توقیف عملیات اجرایی دانسته باشد؛ در اینصورت با صدور قرار مبنی بر تأخیر، توقیف یا تعطیل اجرای احکام مدنی؛ بسته به هر مورد؛ عملیات اجرایی به طور موقت متوقف خواهد شد. این بخش اختصاص به همین موارد استثنائی و آثاری که چنین قرارهایی در پی خواهند داشت، دارد و به معرفی هر یک از این قرارها و دلایل صدور آنها پرداخته و پس از آن به بیان تفاوت­های موجود، مابین این موارد و آثار آن می­پردازیم.

2-1 تأخیر در اجرای احکام مدنی

تأخیر اجرای احکام مدنییکی از موارد استثنایی است که وجود دلایلی در حین عملیات اجرایی موجب بروز این مانع در روند اجرا می­شود. این وقفه در اجراء، در قالب قراری از سوی دادگاه صادر می­شود که قرار تأخیر نام دارد و برای صدور چنین قراری، به وجود شرایط و دلایلی نیاز داریم، با توجه به اهمیتی که مرحله اجرا دارد باید به خوبی این مورد استثنائیرا شناسایی نمود؛ در این گفتار به معرفی این قرار و پس از آن به دلایلی که موجب صدور چنین قراری می­شود، می­پردازیم.

2-1-1 تعریف تأخیر عملیات اجرایی

تأخیر در لغت به معنای پس انداختن[42]، عقب انداختن و در اصطلاح به معنی با فاصله انجام دادن حکم و عملیات اجرایی با تأمل و تأخیر است. تأخیر یکی از قرارهای موقتی است که به موجب آن، زمان اجرای حکم به زمان دیگرییا به تحقق وضع یا حالتی موکول می­شود[43]، به همین دلیل هرگاه به جهاتی مانند اختلاف یا وجود ضرر جبران ناپذیر، و یا هر عملی که منتسب به یکی از طرفین دعوی است، دادگاه قرار تأخیر اجرای حکم را صادر نماید، عملیات اجرایی برای مدت معینی که دادگاه مقرر می­دارد، به تأخیر می­افتد[44]. دادورز نمی­تواند عملیات اجرایی را به میل خود به تأخیر اندازد، زیرا تأخیر عملیات اجرا، در وصول محکومٌ­به تأخیر ایجاد می­نماید و این موجب خسارت به محکومٌ­له خواهد شد و احقاق حق او را به تأخیر می اندازد؛ حتی در برخی مواقع ممکن است بر اثر این تأخیر فرصتی برای محکومٌ­علیه ایجاد شود که اموالش را از دسترس دادورز خارج گرداند و محکومٌ­له از معرفی مالی از اموال محکومٌ­علیه برای وصول طلب خود بازماند، در چنین حالتی در واقع طی مراحل دادرسی و صدور حکم قطعی بی­فایده رها خواهد شد[45].

2-1-2 تفاوت توقیف، تأخیر و تعطیل اجرای احکام مدنی

برای اینکه با شناخت بیشتری در بحث وارد شویم و تفاوت بین سه اصطلاح مورد بحث بیشتر درک شود، در این بند تفاوت این سه مورد را بررسی می­نماییم. اصطلاح توقیف ممکن است با اصطلاح دیگری به نام ” قطع عملیات اجرایی” اشتباه و به جای همدیگر استعمال شوند؛ در حالی که این دو با یکدیگر متفاوت می­باشند و در مورد اخیر هرگاه محکومٌ­علیه رسیدی ابراز دارد که دال بر پرداخت بدهی به محکومٌ­له باشد و یا دلیلی مبنی بر مالکیت مافی­الذمه یا سقوط تعهد، یا اشتباه دادگاه ارائه دهد، اجرای احکام مکلف است عملیات اجرایی را قطع نماید و به دادگاهی که تحت نظر آن اجرا را انجام می­دهد اعلام دارد. در حقیقت در موارد قطع، عملیات اجرایی که همان تعطیل اجرای حکم است، برای همیشه متوقف می­شود و نه برای مدت خاص. هرچند که در توقف هم ممکن است عملیات اجرایی پس از اتمامِ مدت هیچ­گاه ادامه پیدا نکند، ولی این تنها احتمالی است که ممکن است هرگز رخ ندهد امّا در رابطه با قطع عملیات اجرایی همیشه اینگونه خواهد بود. عده­ای از حقوق­دانان قائل بر این نظر هستند که قطع عملیات اجرایی در حقیقت همان گذشت و انصراف محکومٌ­له می­باشد و اوست که با ابرازرسید انصراف خود از اجرا را اعلام می­دارد، ولی این نظر مردود است، چراکه محکومٌ­له برای گذشت و انصراف از حقّ خود نیازی به ابراز رسید ندارد و هرگاه که بخواهد می ­تواند به راحتی و بدون لزوم از ادامه اجرا انصراف دهد[46].اگر قطع عملیات اجرایی را همان انصراف محکومٌ­له بدانیم، انصراف وی را مقید به ابراز دلیل نموده­ایم در حالی که، محکومٌ­له حق دارد در انصراف از اجرا آزادانه و مختار عمل نماید. از آنجایی که قانون­گذار در برخی مواقع لفظ توقیف و در پاره­ای دیگر تأخیر را به کار برده است، لازم است تفاوت این دو با یکدیگر را نیز  بشناسیم که در استعمال هریک در جای خود دقت شود و بدانیم که به کارگیری جا به جای هر یک موجب تغییر مفهوم قرار صادره خواهد شد. یکی از این تفاوت­ها آن است که در تأخیر اجرای حکم، عملیات اجرایی هنوز آغاز نگردیده و تنها اجرائیه صادر شده است در حالی که توقیف عملیات اجرایی مربوط به زمانی است که نه تنها اجرائیه صادر شده بلکه اجرا نیز شروع شده است ولی به دلایلی در اواسط اجرا، عملیات متوقف می­شود[47]. تفاوت دیگر را می­توان پس از پایان مدت تأخیر یا توقف یافت. در تأخیر، عملیات اجرایی برای مدتی به حالت تعلیق در می­آید و پس از پایان این مدت روند اجرایی به همان حالت سابق بازگشته و عملیات تعقیب می­گردد ولی در مورد توقیف به این نحو نیست و در مورد آن دو حالت متصور است؛ یکی اینکه پس از پایان مدتِ مشخص شده عملیات اجرایی در همان جهت سابق ادامه پیدا کند و حالت دیگری که می­توان تصور نمود این که عملیات اجرایی به طور کل منتفی شود و هیچ­گاه تعقیب نگردد[48]. هرچند مورد دوم تنها احتمال است ولی احتمالی است که در قرار تأخیر اجرای حکم دیده نمی­ شود و تنها در رابطه با توقیف امکان­پذیر خواهد بود. برخی از حقوق­دانان معتقدند گاهی سه اصطلاح توقف، تأخیر و تعطیل اجرای حکم مترادف با یکدیگر هستند و گاهی تفاوت دارند. زمانی که اجرا برای مدت نامعلومی انجام نشود توقیف و اگر مدت معین باشد تأخیر و در صورتی که درخواست از جانب محکومٌ­له و بدون جهت قانونی باشد تعطیل عملیات اجرایی نامیده می­شود[49]، برخی دیگر نیز تفاوت تعطیل با سایر موانع اجرای حکم را در این دانسته اند که تعطیل تنها به درخواست محکومٌ­له و بدون هیچ سبب قانونی صورت می­گیرد ولی توقیف با اعتراض ثالث و فوت وحجر محکومٌ­علیه و به درخواست محکومٌ­علیه است[50].  اما نظر ما همسو با  حقوق­دانان دیگری است که گفته­اند تعطیل ممکن است مستند به عمل یکی از طرفین اجرائیه یا به حکم قانون یا به دستور مراجع صلاحیتدار باشد[51] . تفاوت توقیف، تأخیر و تعطیل در این است که اگر جهتی که سبب توقیف یا تأخیر اجرای حکم شده رفع گردد عملیات اجرایی دوباره تعقیب خواهد شد ولی با تعطیل در اجرا دیگر تعقیب عملیات اجرایی امکان پذیر نخواهد بود و پرونده از روند اجرایی به طور کامل خارج می­شود[52]، مگر اینکه ثابت شود در صدور قرار تعطیل اجرای حکم تقلبی صورت گرفته است. با توجه به مطالب گفته شده در می­یابیم که هریک از این قرارها متفاوت از دیگری هستند و نیاز به مطالعه مجزّا دارند.

2-1-3 دلایل صدور قرار تأخیر اجرای حکم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-11] [ 03:52:00 ب.ظ ]





برای اجرایی شدن احکام دادگاه ها باید به ترتیب پروسه ی صدور و قطعیت حکم، درخواست محکوم له مبنی بر صدور اجرائیه و در نتیجه ی این درخواست صدور و ابلاغ و اجرای حکم توسط مأمورین اجراء سپری  گشته باشد در صورتی که  اسناد رسمی  به صرف تقاضای اجرائیه از مراجع اسناد رسمی  اجراء می گردد. 3- از حیث آثار اجراء : رد دادرس در احکام دادگاه ها موجود و قابل تصور می باشد در حالی که در خصوص دایره ی اجرایی اسناد رسمی چنین  محدودیتی  وجود ندارد. 4-از حیث مرجع اجراء : مرجع اجرای احکام مدنی مأمورین اجراء و ضابطین دادگستری می باشد در حالی که دایره ی اجرای اسناد رسمی و اسناد عادی در حکم اسناد لازم الاجراء سازمان ثبت اسناد و املاک می باشد.

مبحث دوم : شروط لازم جهت اجرایی شدن حکم

پس از احراز ارکان ثلاثه اجرایی یعنی سبق رسیدگی دادگاه ، عدم اجرای حکم توسط محکوم علیه و درخواست ذینفع پای  مراجع اقتدارعمومی جهت احیاءو شناسایی حقوق از دست رفته ی شخص به پرونده بازمی گردد اما نکته ای که توجه بدان در این خصوص لازم و ضروری است این می باشد که هر حکمی  علی رغم داشتن ارکان ثلاثه بدون وجود شرایط لازم اجرایی قا بلیت اجراء توسط مراجع اقتدار عمومی را نخواهد داشت،  اینک به بررسی شروط لازم جهت اجرای احکام می پردازیم: 1-قطعیت حکم :                                                                                                         نه قانون آیین دادرسی مدنی و نه قانون اجرای احکام هیچ یک تعریفی از حکم قطعی ارائه ننموده است لیکن حقوقدانان به تعاریف متفاوت از حکم قطعی پرداخته اند، عده ای از آنان حکم قطعی را حکمی می دانند که به هیچیک از طرق عادی، واخواهی و تجدیدنظر قابل اعتراض نبوده و یا در اصل  قابل شکایت به طرق عادی بوده لیکن به دلیل انقضای مهلت و عدم عذر موجه قابلیت اعتراض را از دست داده باشد[12] ، در مقابل برخی دیگر از حقوقدانان تنها ملاک و معیار تشخیص  رأی قطعی از غیر قطعی را قابلیت یا عدم قابلیت تجدید نظرخواهی می دانند بدون آنکه به قابلیت یاعدم قابلیت واخواهی آن توجه ای داشته باشند، به عقیده ی ایشان  رأیی که به صورت غیر قابل تجدیدنظر صادر شده یا رأیی که  در اصل قابل تجدیدنظر بوده لیکن به دلیل انقضای مهلت تجدیدنظرخواهی یا عدم اعتراض یا عدم تأیید دادگاه قطعی شده باشد رأی قطعی نامیده می شود[13] ،شاید استدلال این  گروه از حقوقدانان در ارائه ی نظر خویش استنباط از مفهوم ماده347قانون آیین دادرسی مدنی باشد[14]. اولین و ضروری ترین شرط لازم جهت اجرایی شدن حکم این است که حکم صادره از سوی مراجع حقوقی باید قطعی باشد، ماده1 قانون اجرای احکام مدنی در این خصوص اینگونه بیان می دارد: «هیچ حکمی از احکام دادگاه های دادگستری به موقع اجراء گذاشته نمی شود مگر اینکه قطعی شده یا قرار اجرای موقت آن درمواردی که قانون معین می کند صادرشده باشد».مطابق ماده ی مذکور حکم صادره در صورتی قابلیت اجراء توسط دوایر و مراجع اجرایی را دارد که  قطعی بوده یا مجوز اجرای موقت آن مطابق قانون صادر گردیده باشد،از این رو لازم و ضروری است که بدانیم مراد و مقصود مقنن از حکم قطعی چگونه حکمی است و قانون در چه مواردی به احکامی  که فاقد وصف قطعیت می باشد اجازه ی اجرای موقت را  اعطاء نموده است. ماده 1 قانون اجرای احکام مدنی در خصوص  اجرای حکم یک اصل و یک استسناء را بیان نموده است،اصل  مذکور این گونه بیان می دارد که هیچ حکمی از احکام  دادگستری قابلیت اجراء ندارد مگر اینکه قطعی شده باشد، بنابراین احکام صادره از دادگاه های دادگستری که قابلیت تجدیدنظر خواهی داشته و در اصطلاح غیرقطعی می باشند قابل اجراء نخواهند بود، البته شایان ذکراست که برخی احکام علی رغم قطعیت باز هم قابل اجراء نمی باشند که ذیلا به شرح و بررسی این دسته از استسنائات می پردازیم : الف-اجرای  موقت احکام :                                                                                           همان گونه که بیان گردید ماده ی 1 قانون اجرای احکام  مدنی بلافاصله بر اصل بیان شده ی خود یک استسناء وارد نموده است آن استسناء اجرای احکام غیرقطعی می باشد، چنین امتیازی که به احکام غیرقطعی برای اجراء داده شده است اصطلاحا اجرای موقت نام دارد. ماده 191قانون آیین دادرسی مدنی سابق احکامی که قابلیت اجرای موقت داشتند را  برشمرده بود و اجرای موقت چنین احکامی را مستلزم درخواست یکی از اصحاب دعوی پس از سپردن تأمین مناسب می دانست، موارد اجرای موقت احکام که در قانون فعلی آیین دادرسی مدنی جایگزینی ندارد بدین شرح بود: 1-وقتی که حکم به موجب اسناد رسمی یا اسناد عادی که طرف اعتبار آن را اعتراف نموده صادر گردیده باشد. 2-وقتی که موعد اجاره منقضی شده و به موجب حکم دادگاه مستأجر محکوم به رد یا تسلیم یا تخلیه ی عین مستأجره شده باشد . 3-در موقعی که دادگاه حکم کرده است عین خواسته از تصرف عدوانی خارج شده و به متصرف اول تسلیم گردد. 4-وقتی که در منازعات راجع به اجیر نمودن و اجیر شدن حکم دادگاه در باب مرخصی اجیر صادر شده باشد. 5 –در کلیه ی احکامی که در دعاوی بازرگانی صادر شده باشد 6-در کلیه ی مواردی که اوضاع و احوال مدلل کند که به واسطه ی تأخیر اجرای حکم یا قرار دادگاه خسارت کلی بر محکوم له حاصل خواهد شد و یا اینکه باعث عدم اجرای حکم  یا قرار دادگاه در آتییه خواهد بود. احکام مذکور در قانون آیین دادرسی مدنی مصوب(1318) که قابلیت اجرای موقت داشتند بدین شرح بودند که به بررسی مختصر این دسته از احکام می پردازیم. ا-اجرای موقت حکم متکی به دلایل قوی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:52:00 ب.ظ ]






در هر حال در (ایجاب) و در (وعده یک طرفی بیع) زمینه ای فراهم می آید که با ضمیمه شدن قبول تبدیل به عقد بیع می شود. ولی این دو عنوان تفاوت اساسی با هم دارند و باید آنها را از هم متمایز ساخت. زیرا ایجاب تنها با یک ارده تحقق می یابد و در زمره ایقاعات است، در حالی که وعده یک طرفی بیع قراردادی است که با توافق خریدار و فروشنده واقع می شود. به همین جهت وعده بیع، هرچند یک طرفی باشد، همیشه الزام آور است اما ایجاب (ساده) در هر حال قابل رجوع است. (کاتوزیان،1391،68و69) در این جا اگر پیشنهاد کننده (متعهد) از تعهد خود رجوع نماید این تردید به میان می آید که آیا تعهد در اثر فسخ یا رجوع زایل شده است یا خیر ؟ در اینجا با استناد به استصحاب حکم به بقای تعهد داده می شود و در نتیجه تعبیر به لزوم می شود و متعهد پایبند به تعهد خویش می ماند. بنابراین چنانکه گفته شد، شاید آن پیشنهاد به انجام معامله یک ایجاب (ساده) باشد که در این صورت، مُوجِب می توانسته از آن رجوع و عدول نماید. بنابراین از استصحاب نمی توان نتیجه گرفت که پیشنهاد (تعهد) مزبور وعده یک طرفی بیع بوده و در نتیجه لازم و غیر قابل فسخ است. نکته پایانی این مبحث اولاً : استناد به اصول عملیه در صورتی ممکن و مجاز است که هیچ راه دیگری برای استنباط منظور واقعی شارع و قانونگذار وجود نداشته باشد . ثانیاً : احکامی که از راه استناد به اصول عملیه بدست می آید، از نظر اعتبار در حدی پایین تر از احکام متکی به علم یا ظن معتبر قرار دارد و در مقام تزاحم بین حکم واقعی و حکم ظاهری، بیگمان حکم واقعی مقدم است؛ لذا گفته اند « اَلاَصلُ دَلیل حَیثُ لا دَلیل ». بنابراین، برفرض که دلایل اجتهادی را برای اثبات اصل لزوم بپذیریم؛ استناد به اصل عملی (استصحاب) بی فایده و قابل سرزنش است مگر اینکه استناد به دلایل اجتهادی را برای اثبات اصل لزوم نپذیریم و امکان استناد به استصحاب را، دلیلی بر عدم استناد به دلایل اجتهادی برای اصاله اللزوم بدانیم . جمع بندی نهایی بخش دوم ازفصل دوم        بنابرآنچه تاکنون دانستیم، حکم چه واقعی و چه ظاهری از منبعی بدست می آید که اصطلاحاً به آن دلیل می گویند. بنابراین، دلیل در علم اصول به معنای منبع حکم است. و دلیل یا اجتهادی یا فقاهتی است که تعریف و ادله هر کدام را در گفتار مجزا بررسی و بیان نمودیم. حال در ذیل به نکات و نتایج بدست آمده پیرامون لزوم و جواز در عقد و ایقاع می پردازیم. اولاً : اصل لزوم نمی تواند عقد یا ایقاع بودن چیزی را ثابت کند. زیرا تمسک به عموم عام در شبهه مصداقیه جایز نیست. پس در فرض وجود این اصل، در جایی به کار گرفته می شود که عقد بودن یا ایقاع بودن آن محرز باشد . ثانیاً : نسبت میان اصل صحت و لزوم عقد و ایقاع، عموم و خصوص مطلق است. یعنی هر جا لزوم باشد اصل صحت به طور مُسلَّم وجود دارد. زیرا، لزوم عقد و ایقاع، فرع بر صحت و شرعی بودن آن است؛ ولی ممکن است عقد یا ایقاعی، صحیح باشد اما لازم نباشد. ثالثاً : تنها دلیل فقاهتی که فقها آن را مثبت اصل لزوم می دانند استصحاب بود. باید توجه کرد که چنانکه بیان شد اصل لزوم با استصحاب عقد یا ایقاع ثابت نمی شود. چراکه استصحاب مثبت لوازم عقلی خود نیست. حداکثر چیزی که از استصحاب نتیجه می شود بقای عقد و آثار حقوقی آن است و اینکه عقد یا ایقاع مصداق کدام عقد یا ایقاع لازم است از لوازم عقلی بقای اثر عقد و ایقاع می باشد که استصحاب توان اثبات آن را ندارد. این تأیید ضمنی نیز وجود دارد فقهایی  که برای اثبات اصل لزوم به استصحاب متوسل شده اند دلایل اجتهادی را، یا به طور کلی برای اثبات اصل لزوم مردود می دانند یا آن را ضعیف و دارای استثنائات فراوان دانستند، یا شمولیت آن را در مصداق های عقد و ایقاع کافی ندانسته اند و از این طریق استصحاب را نیز مورد استناد قرار دادند. در هر حال با استصحاب، اصل لزوم احراز نمی شود. رابعاً : طبق آیه شریفه «اوفوا بالعقود» چنانکه گفته شد بایستی تمام تعهدات در عقد و ایقاع را اجرا نمود و همان طور که بررسی شد آنهایی که به ادله مزبور استناد جسته اند، آنگونه که عقد را معنی نموده اند به استدلال پرداخته اند که نقد و ایرادات آن مطرح شد. اشکالاتی که در استناد به ادله مزبور گرفته شد از اشکالات مهم و اساسی نسبت به آن بود که توجه به آنها، خود اثبات کننده نفی اصل لزوم است. همچنین به گفته مرحوم بجنوردی اگر بخواهیم اصل لزوم را از ادله لفظی مانند آیه شریفه مزبور بدانیم شامل ایقاعات نمی شود. در هر حال آیه شریفه «اوفوا بالعقود» بیانگر اصل لزوم نه در عقود است و نه در ایقاعات است. پس حداکثر چیزی که از این آیه شریفه استنباط می شود، اجرای تعهدات ناشی از ایقاع و عقد (اعم از تملیکی، عهدی، اذنی) می باشد و نباید از آن تعبیر به لزوم نمود . خامساً : برخی از ادله مانند آیه «احل الله البیع» و روایت «البیعانِ بِالخیارِمالَم یَفتَرِقا …» بر فرض تمامیت دلالت بر اصل لزوم، تنها شامل عقد بیع می شود و جز آن را فرا نمی گیرد. البته چنانکه گفته شد، این دو ادله مؤید اصل لزوم در تمام عقود نیست. در نتیجه به طور اولی شامل ایقاعات نمی باشد. در بررسی این دو ادله به طور مجزا، مبنای وضع و نقد آن بیان شد و همان طور که بیان کردیم، هیچ گاه اصل لزوم از آن دو ادله، هم در عقود و هم در ایقاعات برداشت و استنباط نمی گردد . سادساً : با توجه به اینکه مهمترین ادله مورد استناد فقها برای اثبات اصل لزوم، آیه کریمه «اوفوا بالعقود» است و چنانچه به نقد و ایرادات آن پرداختیم، دانستیم که این ادله فاقد اشکال نیست و نمی تواند بیانگر اصلی به نام اصل لزوم باشد. پس می توان گفت همان طور که این ادله، دلالت بر اصل لزوم ندارد، به طور اولی آیه شریفه « تجاره عن تراضٍ» و دو روایت «لایَحِلُّ مالُ امریءٍ مُسلمٍ …» و «اَلناسُ مُسَلَّطُنَ عَلی اَموالِهم» دلالت بر این اصل نمی نماید؛ چراکه ارتباط مستقیمی به اجرای مفاد عقد ندارد. در نتیجه بدیهی است که لزوم ایقاعات نیز از این سه ادله یاد شده بر نمی آید. زیرا با مداقه در دلالت هر یک از آنها و نیز اشکالات وارده، ذهن را قانع نمی سازد و مبنایی روشن و متعارف را چنانکه در هر عقد و ایقاعی وجود دارد، بیان نمی نماید . سابعاً : بنای عقلا نیز نمی تواند مبنای اصل لزوم باشد چرا که لزوم و جواز را شارع و به تبع آن قانونگذار بر عقود و ایقاعات وضع می نماید و در جایی که سکوت نموده ما بایستی با ضابطه مشخصی در صدد یافتن حکم او باشیم. و اگر بنابر این باشد که روش خردمندان را در هر عقد و ایقاعی جداگانه بررسی نماییم تا مبنای لزوم و جواز معلوم گردد (که البته این امر شایسته و هدف اصلی ما را در مبنای لزوم و جواز مشخص می نماید) دیگر احتیاجی از به کار بردن (اصل) نیست تا در موارد شک بخواهیم به آن رجوع کنیم. در هر حال، ادله استنباط از احکام (اعم از دلایل اجتهادی و دلایل فقاهتی) نمی تواند اثبات کننده اصلی به نام اصل لزوم باشد. و باید چنین اصلی را در عقود و ایقاعات، انکار نمود.

3-3- مبنای اصل لزوم در قانون مدنی

در این بخش در پی پاسخ به این سؤالات بر خواهیم آمد که آیا اصل لزوم در قانون مدنی پذیرفته شده است یا خیر؟ آیا ماده 219 ق.م بیانگر اصل لزوم قراردادها است؟ و اینکه آیا از ماده 219 ق.م اصل لزوم در ایقاعات استنباط می شود یا خیر؟ برای پاسخ به سؤالات فوق باید ابتدا در پی مبنای اصل بود. عده ای از حقوق دانان ماده 219 ق.م را مبنای اصل لزوم می دانند و برخی در مقابل آنان ماده مزبور را بیانگر این اصل نمی دانند. حال در ذیل نظر برخی از حقوق دانان و نحوه استدلالشان را ذکر می نماییم و بعد به نقد آن می پردازیم .

3-3-1- نحوه استدلال دکتر کاتوزیان

ggnews-author-wrapper clearfix">

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:51:00 ب.ظ ]





1-1-  بیان مساله

با توجه به اینکه شرکت ملی نفت ایران مسئول شناسایی، بهره برداری، استخراج، پالایش و صادرات منابع نفت و گاز ایران می باشد توجه به اثرات الحاق بر شرکت ملی نفت ایران و فعالیتهای آن بسیار حائز اهمیت می باشد. در بخش خدمات نفتی سعی می شود با شناخت کافی از اهداف سازمان جهان تجارت و انطباق قوانین و مقررات داخلی با قوانین و مقررات صنعت نفت مورد ارزیابی قرار گرفته و مزیت های نسبی و رقابتی آن شناسایی و مورد استفاده قرار گیرد. این امر اهمیت شناخت و آشنایی به سازمان جهانی تجارت و ساختار، قواعد و موافقت نامه های آن را برای ورود به اقتصاد و تجارت بین المللی نشان می دهد. بدیهی است با توجه به اینکه الحاق ایران به سازمان جهانی تجارت از سال 1375 آغاز و در سال 1384 نیز پذیرفته شده و کشورمان در حال حاضر بعنوان عضو ناظر می باشد که مسیر صعودی خود را علیرغم کارشکنی برخی از کشورها طی نموده است دلایل اجتماعی این موضوع مزیت های است که در اثر این الحاق بوجود خواهد آمد می باشد که دسترسی به بازار جهانی، جذب سرمایه گذاری، توسعه صادرات و اصلاح سیستم حمایتی در اقتصاد کشور و همچنین اجبار دولت به گسترش حیطه عملکرد بخش خصوصی و حذف تدریجی یارانه ها و اصلاح نظام بانکی و ارزی کشور را بصورت کلان در پی خواهد داشت. که از سال 84 تاکنون دولت جهت همسویی با این سازمان جهانی اقدامات خاصی را انجام داده است که ما را در رسیدن به این الحاق و ارتباط با این سازمان جهانی نزدیک تر کرده است هر چند که فعالیتهای گسترده ای بایستی در سایر بخشها بخصوص انطباق قوانین داخلی با آن بعمل آید. این تحقیق در شرکت ملی نفت ایران به جهت اهمیت تاثیر گذاری این شرکت در عرصه اقتصاد ملی انتخاب گردیده که می تواند موثرترین و بزرگترین شرکت کشور در تامین درآمدهای ارزی و ریالی و اتکاء صنعت کشور به آن باشد. زیرا که اثرات مهم و استراتژیک این الحاق بر صنعت نفت و کشور بسیار تاثیرگذار بوده و موجب ارتقاء سطح دانش و تکنولوژی صنعتی کشور و گسترش ارتباطات سیاسی و اقتصادی کشور خواهد شد.

1-2- اهمیت تحقیق

  • اهمیت تحقیق به جهت اینکه موضوع الحاق ایران به سازمان جهانی تجارت یک موضوع استراتژیک و ملی است باید بطور جدی به آن پرداخته شود و الحاق به این سازمان در بلند مدت امری اجتناب ناپذیر است و کشور ما بزرگترین اقتصاد بیرون مانده از این سازمان جهانی است.
  • اهمیت تحقیق بواسطه تاثیر زیاد بر شرکت ملی نفت ایران است که با توجه به مزیت های نسبی و رقابتی در تولید و فروش نفت ،گاز و فرآوردهای نفتی و اتکا اقتصاد ایران به این سرمایه ملی و تاثیراتی که این الحاق در صنعت نفت کشور دارد بیشترین اثر را در این بخش با افزایش تولید، صادرات و درآمدهای نفتی بر کشور خواهد داشت.
  • اهمیت تحقیق به جهت تاثیر الحاق بر کشورمان از لحاظ اقتصادی، تجاری، سیاسی و فرهنگی و اینکه کسب مزایای این الحاق نیاز به بستر سازی زیادی دارد که در نهایت موجب توسعه سیاسی و تجاری و اصلاح ساختار اقتصادی، رشد صنعت و بهبود تکنولوژی و سایر موارد مرتبط دیگر خواهد شد که حضور ما را در عرصه تجارت جهانی و بین المللی تقویت خواهد کرد.

1-3- پرسشهای تحقیق

  • فرآیند الحاق به سازمان جهانی تجارت با توجه به مقررات داخلی شرکت ملی نفت ایران چگونه است؟
  • ساختارها و روابط حاکم بر توافق نامه های سازمان جهانی تجارت تا چه میزان با مقررات ملی و نفت تطابق دارد؟
  • عضویت در سازمان جهانی تجارت چه تاثیری بر توسعه خدمات مرتبط با شرکت ملی نفت ایران دارد؟

1 1-4- جایگاه حقوق تجارت و تقسیمات علم حقوق

1-4-1- تعریف حقوق تجارت

انسان از زمان های قدیم احتیاج به معاملات وتبادل کالاداشته،زیرایک فردبه تنهایی قادربه تهیه مایحتاج خودنیست وهرکس قسمتی ازآنراتهیه می­نماید. ازگذشته های بسیارقدیم که بشراین احتیاج را احساس نموده معاملات به وسیله مبادله انجام می­شده است . رفته رفته درنتیجه ارتقاءسطح زندگی،ترقی ورشد فکری بشر، این احتیاج شدت پیداکرده و پول را واسطه و وسیله معاملات قرارداده­اند واین رسم تابه امروزباقی است. بنابراین تجارت امری جدید نیست واززمان قدیم لازمه حیات بشروجزءلاینفک زندگی انسان بوده است.حقوق تجارت مجموعه قواعدی است که برروابط بازرگانان و اعمال تجاری حکمفرما است. برخلاف حقوق مدنی که روابط افراد جامعه راشامل می‌شود،حقوق تجارت به وضع قواعدی ویژه برای تجار واعمال تجاری می‌پردازد، به همین جهت در مواردی که راه حل صریحی درحقوق تجارت پیش ­بینی نشده باشدبه قواعدحقوق مدنی مراجعه            می‌شود. [1]

1-4-2- پیدایش حقوق تجارت

باتوجه به ماهیت هم زیستی و اجتماعی بودن انسان، احتیاج به معامله وارتباط تجاری ازهمان ابتداضروری بوده است، ازاین رو، طبقات اجتماعی برای این ارتباط رسوم و عاداتی را رعایت می نمودندکه با مرور زمان و به جهت توسعه، این رسوم وعادات عمیق­تروپیچیده­ترگردیدوهم رعایت آن نوعی خصیصه الزام پیدا نموده است. همین رسوم و عادات تجارتی به مرور زمان به صورت قانون گسترش یافت. به همین جهت است که گفته میشود حقوق تجارت عمدتاً حقوق عرفی است. به بیان دیگر حقوق تجارت همان عرف موجود درمعاملات بین تجاربوده است که مدرن شده است. حقوق تجارت موجب تولد تجارت در بین مردم نبودبلکه حقوق تجارت زایده روابط بین تجار است. درگذشته مسائل مربوط به تجارت به صورت قانون مستقل وجود نداشت وکشورهای دنیا ازاین جهت به سه دسته بزرگ تقسیم می­شوند. دسته اول:کشور­هایی که دارای حقوق تجارت مستقل نیستند مانند ایتالیا، انگلستان.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:51:00 ب.ظ ]





روایت ششم را مرحوم مجلسی از معصوم (ع) نقل می کند: «لیس لاحدا اکراهه علی خلاف مراده» یعنی نمی توان کسی را بر خلاف مرادش (خواستش) به امری وادار نمود. روایت هفتم نیز از حضرت رضا(ع) است که فرمود: «ان الله تبارک و تعالی اسقط عن المومن مالا یعلم و ما لم یتعمد و النسیان و السهو و الغلط و ما استکرهوا علیه و ما اتقی فیه و مالا یطیق، یعنی همانا خداوند تبارک و تعالی از مؤمن آن چه را که نمی داند و آن چه را که عمد نداشته باشد و فراموشی و سهو و اشتباه و آن چه بر آن اکراه شده و آن چه را در آن تقیه نموده است را ساقط نموده است.» روایت هشتم از ابوعبدالله(ع): «کل شی امُر الناس به فهم یسعون له و کل شی لایسعون له موضوع عنهم… و سپس فرمودند لیس علی الضعفاء حرج». حضرت فرمودند: هر چیزی که مردم بر آن امر شده باشند سپس توانایی بر آن دارند و هر چیزی که توانایی بر آن ندارند از آنان برداشته شده است و سپس فرمودند: بر افراد ناتوان سختی و تنگنا نیست. روایت نهم: حضرت رضا(ع) در قبول ولایت عهدی خود می گوید: «خداوند از کراهت من نسبت به آن امر آگاهی داشت و من بین قبول ولایت عهدی و قتل مخیّر شده بودم و قبول ولایت عهدی را بر قتل ترجیح دادم همانند قبول تولیت خزائن مصر توسط حضرت یوسف و به این ترتیب من ضرورت (سختی و فشار وارده ما را) با قبول ولایت عهدی از روی اکراه و اجبار از خود دفع نمودم.» روایت دهم: «از حضرت عیسی بن مریم(ع) پرسیدند: کیف اصبحت یا روح الله، قال: اصبحت و ربی تبارک و تعالی من فوقی النار امامی و الموت فی طلبی لااُملکُ ما ارجو و لااطیقُ دفع یا اکراه فأیَ فقیر افقر منی؟ یعنی: از حضرت عیسی بن مریم(ع) سوال می شود یا روح الله چگونه صبح کردی؟ فرموده: صبح نمودم در حالی که پروردگارم تبارک و تعالی فوق من و ناظرم بود آتش در مقابلم و مرگ به دنبالم، مالک چیزی که امیدوار به آن باشم نیستم و توانایی دفع آن چه را که مورد اجبار و اکراه قرار گرفته ام ندارم پس کدام نیازمندی از من فقیرترست؟…» روایت یازدهم، مرحوم مجلسی در کتاب اعمال السنین و الشهور و الایام می آورد: «اللهم انی اصبحت لک عبداً لااستطیع دفع ما اکراه. یعنی خدایا از روی بندگی شب را به صبح رساندم، توانایی دفع آن چه مورد اکراه و اجبار قرار گرفته ام را ندارم» و بالاخره در حکمت های نهج البلاغه (قصار الحکم) آمده است: «قال علیه السلام: ان للقلوب شهوهُ و اقبالاً و ادباراً، فأتوها مِن قَبل شَهوتَها و اقبالها، فَان القلب اذا اُکرِهَ عَمیِ. یعنی: حضرت امیر(ع) فرمودند: برای دلهای آدمیان علاقه و اقبال و گاهی تنفر و ادبار است هنگامی که            می خواهید کاری انجام دهید از طریق علاقه اشخاص وارد شوید زیرا هنگامی که کسی را مجبور به کاری کنید، نابینا می شود.» همانطور که گفته شد این دسته از روایات مطلق اکراه را موجب زوال مواخذه و عقوبت می داند. ج- اجماع با وجود نصوص شرعی در اکراه و عدم ترتب آثار حقوقی و جزایی و حتی اخلاقی بر تصرفات و اقدامات مکره دیگر جایی برای استناد به اجماع باقی نمی ماند مورد و موضوع اجماع جایی است که در خصوص آن نهی شرعی وارد نشده باشد یا اگر هم وارد شده باشد، مبهم یا مجمل و یا عام بوده، شمول آن بر مورد خاص، متقین و مفروغ عنه نباشد. به عبارت ساده تر چنانچه حکم قضیه ای خاص، مستند به کتاب و سنت باشد دیگر انعقاد اجماع در خصوص آن لزومی ندارد، در صورت انعقاد، این اجماع، اجماع مستند و مدرکی است و چنانچه می دانیم اجماع مستند دلیل مستقلی به شمار نمی رود. د- عقل داشتن اراده و اختیار از مبانی اصلی مجازات و مسئولیت می باشد، لذا در صورت فقدان آنها نمی توان کسی را مسئول عمل انجام شده دانست؛ چرا که یکی از عناصر تحقق مسئولیت معیوب می باشد. و لذا با فقدان عنصر اراده، عقلاً و منطقی نمی توان کسی را مسئول دانست. در اینجا منظور از عقل، حکم عقلی است که با درک صحیح آن ممکن باشد حکم شرعی به دست آید. و لذا فارغ از قوانین و مستندات شرعی و با تکیه بر استناد عقلی می توان قائل به عدم مسئولیت شخصی که در انجام اعمالش فاقد اختیار بوده است شویم و اینکه اکراه در حقوق عرفی هم که فارغ از ضوابط شرعی بوده و ملهم از عقل بشری است راه یافته، خود مؤید این مطلب می باشد. گفتار دوم: نظر آیت الله خویی اکراه در قتل آیت الله خویی درباره امر و اکراه به قتل می فرماید:«لو امره غیره بقتل اخذ فضله فعلی القاتل القوده و علی الامر الحبس و لو قتله و الحال نعره کان علیه القود و علی المکره الحبس المؤبد و ان کان ما توعد به هو القتل فالمشهوران حکمه الصوره الاولی و اللکنه مشکل و لایعبد جواز القتل عندئذ و علی ذلک فلاقود و لکن علیه الدیه.» یعنی اگر کسی دیگری را به قتل شخصی امر نماید و مأمور او را بکشد قاتل قصاص و امر به حبس ابد می شود تا بمیرد و اگر او را به قتل وادار نماید. اگر آن چه او را به آن تهدید می کند کمتر از قتل باشد شکی در عدم جواز قتل نیست و اگر چنین کسی را بکشد قصاص می شود و مکره حبس ابد           می گردد و اگر آنچه او را به آن تهدید می کند قتل باشد (قتل این که کسی دیگری را وادار به قتل نماید و بگوید اگر او را نکشی تو را خواهم کشت). بنابراین قاتل قصاص نمی شود و لیکن باید دیه مقتول را بپردازد و مکره محکوم به حبس ابد می‌شود. حضرت آیت الله خویی بین امر و اکراه قائل به تفکیک شده اند بنابراین در مورد امر به قتل اگر کسی شخصی را امر به کشتن دیگری نماید با توجه به دلالت صحیحه زواره مأمور حسب مورد محکوم به قصاص می شود و آمر حبس ابد می گردد به نظر می رسد مقصود از «امر» امری است که توأم با اکراه نباشد درغیراینصورت تفکیک مذکور بین امر و اکراه مفهومی نخواهد داشت جهت نظر موافق به ذیل صفحه اشاره شده است. آیت الله خوئی استدلال نموده اند که اکراه در قتل محقق نمی شود و بیان این مطلب این است که آنچه مشهور فرموده اند هر چند از این جهت که حدیث اکراه در مورد امتنان است بنابراین شامل ما نحن فیه و امثال آن نمی شود، صحیح است، لیکن عمل قتل در این صورت بر قاتل حرام نیست زیرا قتل اکراهی از مواردی است که داخل در باب تزاحم می باشد یعنی امر دایر باشد بین ارتکاب فعل حرام یعنی قتل نفس محترمه و ترک فعل واجب یعنی قراردادن آن در معرض هلاکت و از جهتی هیچ ترجیحی نیز بین این دو (امر حرام و واجب) نباشد. اکراه شونده چاره ای جز التزام به تغییر هنگام تزاحم نیست و به این وجه عمل قتل از سوی او (مکره) جایز است و مصداق قتلی که از روی ظلم و عدوان صادر می گردد نمی باشد بنابراین قصاص بر آن مترتب نمی شود و لیکن دیه بر آن هست زیرا خون مسلمانان نباید هدر رود. عده ای از فقها در رابطه با این موضوع به بحث اصولی تزاحم که از اصول عملیه فقه است تمسک جسته اند. از لحاظ اصولی هر گاه مدلول دو دلیل نه در مرحله تشریع بلکه در مقام اجراء تعارض داشته باشد به نحوی که امتنان هر دو با هم ممکن نباشد دو دلیل مزاحم یکدیگرند. مثلاً مأمور نجات غریق موظف به نجات جان هر غریقی است حال اگر هر دو غریق همزمان با هم نیاز به کمک او داشته باشند و او قادر به نجات هر دو نباشد در اجرایی این وظیفه تزاحم پیش می آید. بدین بیان که در مرحله تشریعی تعارض و تقابلی نیست و مأمور نجات موظف است هم «الف» را نجات دهد و «ب» را و این تکلیف روشن است در نهایت اکنون در مرحله اجرا تزاحمی حاصل آمده است. اصولیان در مورد تزاحم می گویند اگر یکی از دو موضوع تزاحم بر دیگری ارجح بود همان را باید امتنان کرد (قاعده تقدم اهم بر مهم) و الا اگر هیچ رجحانی در هیچ یک از آن دو موجود نباشد بایستی با اصل تخییر یکی را امتنان کرد و دیگری را رها ساخت. بعضی از فقیهان مسأله اکراه در قتل را با اجرای اصل تخییر در مورد دو حکم متزاحم حمل کرده اند بدین شرح که امر دایر بر مدار دو حکم است: 1- ارتکاب عملی مجرم (قتل نفس محترمه) 2- ترک واجب (استیفاء نفس خود و قرار ندادن آن در معرض نابودی) و از آن جا که هیچ یک از این دو حکم هنگام تزاحم بر دیگری برتری ندارد چاره ای جز التزام به تخییر نیست. بنابراین قتل در این مورد جایز بوده و چون غیرعدوانی است قصاص بر آن مترتب نمی شود ولی مکرَه بایستی دیه بدهد تا خون کسی هدر نرود. فرقی نیست که مکره به قتل یک نفر اکراه شود یا به قتل تعداد بیشتری انسان، زیرا در این جا نیز تزاحم دو حکم (حرمت نفس محترمه و وجوب استیفاءِ نفس) حاصل شده و اصل تخییر قابل اجراست. در فرض با وجود اکراه در قتل بعید نیست که حتی قاتل به اجرای قاعده تقدم اهم و مهم شویم بدین توضیح که بدون اجرای اصل تخییر در مورد دو حکم تزاحم یکی بر دیگری به مثال اهم روی آورده، مهم را ترک کنیم زیرا حب نفس و غریزه صیانت نفس می تواند جهانی طبیعی و فطری مذکور به حساب آید. گفتار سوم: نظر آیت الله مرعشی شوشتری در اکراه در قتل ایشان ضمن قبول امتنانی بودن حدیث رفع و معنای خلاف مشهور از آن استفاده نموده اند. در توجیه نظیر مشهور بیان عقیده خود می فرماید:«استدلال مشهور فقها را به چند وجه می توان توجیه کرد: اول: در اکراه لازم است که فعل مکرِه به طوری باشد که از مکرَه کاری را که انجام می دهد دفع نماید و در این جا چنین نیست زیرا مکرَه در این مورد اگر اقدام به قتل نماید قصاص و قتل هر دو تحقق می پذیرد سپس با کاری که انجام می دهد از روی اکراه نمی تواند از قتل جلوگیری نماید، زیرا اگر اقدام به قتل غیر ننماید کشته می شود (از طرف مکرِه) و اگر اقدام نماید او قصاص می شود و چون نمی تواند ای حال مگر را از خود رفع نماید شرعاً جایز نیست کسی را به قتل برساند این توجیه ضعیف است، زیرا ثبوت قصاص بر مکرَه معلوم نیست و این وجه می تواند صحیح باشد که ما قصاص را مسلم بدانیم. دوم: حدیث رفع اکراه در مقام امتنان بر امت است و در قتل امتنایی بر امت وجود ندارد وجه اخیر نیز وجیه نمی باشد، زیرا رفع اکراه حکم عقلی می باشد و احکام عقلی قابل تخصیص نیستند و اختصاص به امت ندارد و عقلاً کسی را که از روی اکراه اقدام به قتل کسی می نماید معذور می دانند و پس از تحلیل روایات تقیه می افزایند: پس از آنچه که گفته شد معلوم می گردد اگر شخصی، شخصی را اکراه به قتل نماید و او را تهدید کند که اگر فلانی را نکشی تو را به قتل می رسانم. مکرَه مخیر است بین آن که یکی از دو طرف قضیه را انتخاب کند و خودش کشته شود اکراه سبب می شود که بتواند خود را حفظ نماید و مجوزی برای قتل دیگری می باشد و اما این که بعضی خواسته اند قول مشهور به صحیحه زراره از امام باقر علیه السلام استناد نمایند که از آن حضرت پرسیده می شود و مورد مردی که مرد دیگری را وادار به قتل می نماید، آن حضرت در جواب می فرمایند که قاتل کشته می شود و آمر حبس می گردند. درست نیست زیرا این روایت اختصاص به موردی دارد که کسی، کسی را امر کند و امر ملازمه ای با اکراه ندارد و به لفظی دیگر عام بر خاص دلالت نمی کند. قضیه مذکور در جایی دیگر در دلالت و شمول حدیث رفع بر قتل اکراهی می فرمایند:«به نظر می رسد که مقتضای قاعده در این است که اکراه در ما نحن فیه مانند سایر موارد رافع مسئولیت از مکره می باشد زیرا حدیث رفع اکراه هر چند در مقام امتنان است اما در مقام امتنان نسبت به مکرَه می باشد نه نسبت به غیر مکرَه اگر بنا باشد در ما نحن فیه از حدیث رفع اکراه استفاده نشود به خاطر آن نیست که فاعل ما نحن فیه نمی شود بلکه باید دلیلی وجود داشته باشد که موجب تخصیص آن گردد و دو دلیل برای تشخیص حدیث رفع می توان اقامه کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:50:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم