مقاله با موضوع اعلامیه جهانی حقوق بشر، کرامت ذاتی انسان |
نتیجه گیری
در این پژوهش از مبانی اخلاقی دو نظام حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر عرفی، دینی و سکولار سخن به میان رفت و پس از مطالعه مفاهیم، مبانی، مناشئ، منابع و اسناد این دو نظام حقوقی نتایج زیر بدست آمد:[539]
- حقوق بشر عرفی از همان آغاز که نخستین اسناد آن در دویست و اندی سال پیش تدوین گردید، ریشه در خاک مکتب اصالت فرد و آب مذهب اثبات گرایی داشته است. در بینش فردگرایانه، هر شخص انسانی بدون توجه به وابستگیهایی که با سایر آدمیان و مبدأ عالم و آفریننده جهان دارد، خود را ذی حق میداند و از این روست که رابطه او با سایر انسانها و حتی خدواند نباید ذی حق بودن مطلق او را مخل و مختل گرداند.
مبانی اخلاقی حقوق بشر عرفی بر ستون فلسفهای سکولار و عرفی بنیانگذاری گردیده که سابقه آن به تفکر یونان باستان باز میگردد، اندیشهای که در آن فرد انسانی یا همان حیوان ناطق به عنوان موجودی دارای قوه تشخیص و تمییز تعریف میشد و فصل ممیزه یا عامل تفاوت انسان و حیوان در آن فلسفه عنصر عقل و خرد بود. سقراط، ارسطو و افلاطون را میتوان اولین جاعلان و واضعان این نوع نگرش عقل محور، فردگرا و انسان مدار در عالم حقوق و اخلاق به شمار آورد. حقوق بشر عرفی در معنای امروزین و مدرن آن همان حقهای طبیعی پیشنهاد شده از سوی جان لاک انگلیسی میباشند. از نظر او حق حیات به عنوان یک حق طبیعی و بنیادین منبا و اساس سایر حقوق انسانی میباشد. پس از لاک انگلیسی، ایمانوئل کانت آلمانی با پرداختن به مفاهیمی چون عقل و اختیار و انتخاب آزادانه و خردمحورانه، کل ساختار و مبنای اخلاقی حقوق بشر را بر اساس فردیت فرد بنا مینمد. ولتر، روسو و … نیز که اندیشههای آنها در قرن هجدهم مبنای افکار و عقاید حقوق بشری، آزادی خواهانه و نهضت قانون اساسی در فرانسه و آمریکا قرار گرفت، در باب حقوق بنیادین بشری آرایی اومانیستی و فارغ از مذهب داشتند. بر این اساس روشن است که مبانی اخلاقی حقوق بشر عرفی از آن روی که بر اساس یک نوع جهان بینی خاص، دنیوی و فردگرایانه ایجاد گردیده است، با جهان بینی دینی و مبانی اخلاقی، توحیدی، خدامحور و جاودانگی باور حقوق بشر اسلامی سازگاری ندارد و میان ایشان قِران و اقترانی ملاحظه نمیگردد. زیرا در اسلام برای انسانها و حتی سایر موجودات جز در نسبت با خداوند حقوقی قابل تصویر و تصور نمیباشد. مبانی اخلاقی حقوق بشر عرفی نه تنها بر بنده خدا بودن آدمی تصریحی ندارد، بلکه اصولاً خالی و عاری از هرگونه عبودیت میباشد، در حالیکه در حقوق بشر اسلامی انسان با جستجوی رضای خالق به عِوَضِ رضایت مخلوق، جایگاه و مقام اصیل انسانی خویش را در منظومه هستی به منزله جزئی از یک کلّ برتر باز مییابد. بشر مفروض در حقوق بشر سکولار هویتش تنها در بعد مادی و دنیوی وجودش خلاصه میگردد، در حالیکه در تفکر حقوق بشری اسلامی اگرچه در موجودیت این جهانی انسان نمیتوان شک نمود، اما هویت معنوی ابناء بشر همان مقام خلیفهاللهی و حاملیّت و عاملیّت اوامر و نواهی الهی میباشد. همچنین در حقوق بشر اسلامی برخلاف حقوق بشر عرفی که در آن حقهای طبیعی با هر فرض مبنایی نهایتاً قراردادی، جعلی، وضعی و اعتباری و غیر قابل اثبات با مبانی سکولار میباشند، اموری فرا قراردادی و غیر وضعی و منطقاً اثبات پذیر از طریق مبانی الهی و دینی هستند، زیرا این حقوق بر مبانیای پایه گذاری گشتهاند که صرفاً اعتبار خود را از وضع قانونگذار نمیگیرند. بلکه معیارهایی فراتر از قوانین موضوعه و جعلیات قراردادی وضعی و تَبَعی مردمان، پارلمانها و حاکمان میباشند که کلیت و اجزای نظامات حقوقی صحت و سلامت و اعتبارشان را از همین مبانی ابدی و ازلی میگیرند. ملاکهایی مانند عدالت که قانون عاقلانه، انسانی و حقوق بشری مشروعیت خویش را از او میگیرد و با وضع قانون بشری بر خلاف آن معیارات نمیتوان ماهیت معنا و مفهوم آنها را دستخوش تغییر نمود.
- اصل عام کرامت ذاتی انسان اساس و فلسفه وجودی و مبنای نظام حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر عرفی (سکولار) را تشکیل میدهد. اگر هر انسانی را محترم و دارای حیثیت بدانیم و نژاد و عقیده و رنگ و جنس و زبان و دارایی و مذهب و امثال این گونه وضعیّات و عرضیّات را در حقوق ذاتی او دخیل ننماییم و وجود انسانی را به مفهوم استعلایی آن تحویل و تخفیف دهیم، آن گاه است که میتوانیم از حیثیت ذاتی بشر سخن بگوییم. منزلتی ذاتی که مطلق، لایتغیّر و ثابت که کاخ عظیم و معظم حقوق بنیادین ابناء بشر که تکریم و تعظیم آن، در همه شئون و احوال و اطوار زندگانی آدمیان و در تمامی زمانها و مکانها امری لازم و ضروری است، بر ستون مستحکم آن استوار گردیده است.
بر پایه اصل کرامت انسانی، همه موجودات بشری به صرف انسان بودن و فارغ از هرگونه تمایز و تغایر، از حیثیت ذاتی و گوهری و جوهرین برخوردارند. این تفکر انسانی مقتضی این پیام متعالیست که هر فرد انسانی با هر عقیده، جنس، رنگ، نژاد و … حتی اگر مخالف سیاسی، جاسوس، خائن، محکوم به اعدام و مفسد فی الارض، محارب، آدمی خوار و دشمن آدمیت و بشریت و ملت باشد، باید با او به مثابه یک انسان رفتار گردد، چه رسد به آنکه دامن جانش از گرد رذیلت پاک و آب روانش از غبار کدورت صافی و بی غش بوده، و سودای آزار بندگان خدا را نیز در سر نپروراند. بر این اساس اگر برده داری را که توهینی جدی به کرامت انسانیست، محکوم مینماییم، شکنجه را عملی شنیع محسوب میکنیم و تبعیض نژادی را مغبوض میانگاریم و حق حیات آدمیان و حقوق و آزادیهای ایشان را محترم میداریم، همه این کردهها و ناکردهها بر مبنای کرامت انسانی برای ما توجیه پذیرند. از این روست که باید توجه نمود، انکار کرامت انسانی به انکار انسانیت انسان میانجامد، زیرا احترام به کرامت و حیثیت ذاتی و انسانی آدمیان در واقع خیر جمعی و فردی آنها را به دنبال دارد و در فکر همنوعان بودن و هنگامی که روزگار تن و جان یکی از آنها را بدرد میآورد، احساس ناخوشی کردن، نشان انسانیت است. اصل کرامت انسانی در صدد است تا انسانها را از هتک حرمت نسبت به عزت نفس، شرافت و حیثیت همنوعان مصون دارد، مصونیتی که در عمل یک توافق اخلاقی و فرا فرهنگی میباشد که در حقوق بشر اسلامی مبنایی الهی و در حقوق بشر عرفی مبنایی انسان محورانه و اومانیستی دارد زیرا در تفکر حقوقی سکولار مغرب زمین انسان دارای مرکزیت اصلی و اساسی است و اعتقاد به اینکه انسان میزان سنجش تمام امور و اشیا است، اصلی است فلسفی که در غرب و به زمان ماقبل سقراط برمیگردد. در اینجا باید به یک نکته اساسی تذکار داد و آن اینکه انسان محوری در باب مبنای اصل کرامت انسانی در حقوق بشر عرفی به خودی خود به هیچ روی ادعای ضدیت با معارف دینی و یا حقوق بشر اسلامی را ندارد اما همواره کوشش می کند از طریق اصل قرار دادن کرامت انسانیِ حاصل از نگاه انسان محورانه که جعلی، وضعی، قراردادی، تَبَعی و طفیلی است به ساماندهی حقوق و آزادیهای بشری در این عالم بپردازد که البته این مطلب در عمل می تواند به مخالفت با اصول و مبانی دینی و اسلامی به ویژه در باب حدود و ثغور سرزمین فراخ اما پرسنگلاخ حقوق و آزادیها بیانجامد. به هر روی واقعیت آن است که چه در حوزه مبانی اخلاقی حقوق بشر عرفی، غیردینی و سکولار که در آن انسان فی نفسه ارزش است و کرامت خویش ساخته خویش را تقدیس و تکریم می کند و چه در حوزه حقوق بشر اسلامی که در آن خداوند خالق کرامت و مبنا و منبع حیثیت و منزلت، و انسان به مثابه غایت آفرینش و عالم اکبر و خلیفه الله و صاحب کرامت و مخلوق خداوند و مأمور به تکلیف یا امر مطلق میباشد، بحث کرامت انسانی در عمل هنوز در دوران شیرخوارگی به سر میبرد. از یک سو در کشورهای اسلامی، در حوزه حقوق بشر اسلامی، بر خلاف مقام ثبوت که بسیار فربه است، در مقام اثبات و بر اساس مفهوم کرامت انسانیِ متعالیِ موردنظر اسلام، اقدامات اجرایی چشمگیری جهت تدوین و تقنین راهکارهای عملی در حوزه حقوق بشر چندان رفیق توفیق نگردیده است و از سویی دیگر در مغرب زمین نیز هر چند در مقام عمل قوانین نسبتاً جامعی تهیه و اجرا گردیده، اما با این حال هنوز ملاحظه میگردد که کافّه علمای حقوق بشر عرفی در مقام نظر هنوز به اجماعی اساسی و مبنایی منطقی و غیر قراردادی برای اصل بنیادین کرامت انسانی دست نیافتهاند و بیشتر با توسل به حربه ضرورتهای عملی از چاله تاریک حقوق بشر اومانیستی به چاه هولناک حقوق بشر پوزیتیویستی و عملگرایانه درافتادهاند.
- دو اعلامیه اسلامی حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق بشر که قواعد مندرج در آنها دارای مبانی متفاوتی میباشند، به عنوان دو سند بین المللی دستاورد با اهمیت جامعه بینالملی در حوزه معرفت حقوق بشر میباشند. از یک سو اعلامیه جهانی حقوق بشر در هنگامهای تدوین و تصویب گردید که مردمان بسیاری در عالم پس از دو جنگ جهانگیر از نخستین حقهای انسانی یعنی آزادی و برابری و حق حاکمیت بر سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … خویش محروم بودند و تا چندی پیش از تصویب آن نیز پایه آدمی سوزی و کرامت ستیزی پارهای آدمیان همچون نازیان آدمیخوار تا بدان درجه از شَنعت و شقاوت رسیده بود که بسیاری از همنوعان خویش از جمله یهودیان را «نا انسان» و «انسانهای دروغین» و فاقد کرامت، حیثیت و منزلت انسانی و حقوق بشری میدانستند و اینچنین آتش مرگ را برای خشکاندن و سوزاندن ریشه انسانیت برمیافروختند و تدارک مینمودند. باری با چنین پیشینهای، این اعلامیه در واقع میراثدارفلسفه و اخلاق و فرهنگ مغرب زمین از ابتدای تاریخ تاکنون میباشد. از سویی دیگر اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز که تدوین آن بیش از 10 سال به طول انجامیده و میتوان از آن به نماد و سمبل نظام حقوق بشر اسلامی یاد نمود، دارای ارزشها، ایدهها، و مفاهیمی غیرقابل اغماض میباشد و مبانی فکری و فلسفی آن ریشه در یک نظام حقوقی با سابقه و غنی دارد که بیش از 14 قرن سابقه و قدمت داشته و در این قرون متمادی محل بحث و فحص فقها و حقوقدانان مسلمان بوده است. با همه این احوال هر دو اعلامیه دارای معضلاتی نیز میباشند. مشکل اساسی اعلامیه جهانی حقوق بشر، جهانی نبودن آن است زیرا یک اعلامیه جهانی حقوق بی گمان چارهای ندارد جز آنکه حقیقتاً به تمامی مکتبهای حقوقی توجه داشته، مصلحت و رضایت و منفعت فکری و فرهنگی تمامی آدمیانی را که از آنها انتظار دارد قواعد او را مورد عنایت قرار دهند، در نظر آورد. بر این اساس قواعدی که تنها بر پایه مبانی اخلاقی و فلسفی خاص و هنجارها و ارزشهای فرهنگی مخصوص و مورد اقبال یک گروه از انسانها تدوین و تألیف شده باشد، یا جهانشمول نمیباشد یا منقصت او بیش از منفعتش میباشد. منفعتی که آدمیان طبق آن بر قواعد حقوقی گردن مینهند و منقصتی که صدور اسنادی مانند اعلامیه اسلامی حقوق بشر از آن ناشی گردیده است.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1398-12-11] [ 08:49:00 ب.ظ ]
|