شکل گیری و رشد رفتاری درمانی 20
کاربرد اولیه اصول رفتاری در زمینه بالینی 32
کاربرد فنون کنشگر : تحلیل کاربردی رفتاری. 40
تکنیکهای رفتار درمانی . 48
خاستگاه رویکرد رفتاری . 55
فنون سنتی رفتار درمانی 60
ارزیابی رفتار درمانی 80
پیدایی شناخت درمانی . 95
رویکردهای شناختی نسبت به شخصیت . 103
مفروضات کلی شناخت درمانی . 106
تلفیق رویکردهای شناختی رفتاری 120
ویژگی ها و مفروضه های رویکرد شناختی – رفتاری 125
درمان شناختی – رفتاری 134
تکنیکهای رفتار درمان شناختی 143
پژوهش در زمینه مداخله رفتاری – شناختی 144
پژوهش در زمینه مداخله رفتاری – شناختی و دارویی 147
بنیاد علمی درمان رفتاری – شناختی . 149
اصول کلی در شیوه های درمانی شناختی – رفتاری 151
ارزشیابی شناختی – رفتاری . 152
سنجش در ارزیابی و درمان شناختی – رفتاری 154
فصل سوم : بحث و نتیجه گیری . 155
پیش بینی روندها 156
برایند بحث . 157
اصطلاحات مهم 158
فهرست منابع
منابع فارسی 165
منابع انگلیسی 167
پیوست 169
مقاله انگلیسی (1)
ترجمه
مقاله انگلیسی (2)

چکیده
در شیوه های رفتار درمانی مستقیماً بر رفتار تأکید می شد و به تفکر و استدلال فرد کمتر توجه می شد.
در آغاز درمانگران به اهمیت شناخت اعتقاد نداشتند و نگرش محرک – پاسخ سفت و سختی را ترجیح می دادند. آنها هر ملاحظه ای در مورد اعتقادات و نگرشها را به عنوان بازگشتی به گونه ای از درونگری غیر علمی می دانستند. اما در پاسخ به شواهدی که نشان می داد عوامل شناختی (یعنی افکار شخص، انتظارات و تفسیر وی از رویدادها) اهمیت تعیین کننده در رفتار شخص دارد، بسیاری از رفتار درمانگران تأکید بر شناخت را هم وارد درمان کردند (بندورا 1986).
رفتار درمان شناختی اصلاح کلی است برای روش های درمانی که در آنها از فنون تغییر رفتار استفاده می شود و علاوه بر آن راهکارهای طراحی شده برای تغییر عقاید ناسازگار نیز به آن فنون الحاق شده است. درمانگر به فرد کمک می کند که واکنشهای هیجانی ناراحتی کننده نظیر اضطراب و افسردگی را با یادگرفتن شیوه های موثر تری برای تفسیر و تفکر درباره تجاربش کنترل کند. مثلاً در نظریه شناختی بک در مورد افسردگی، افراد افسرده تمایل دارند رویدادها را از دیدگاهی منفی و خود منتقدانه ارزیابی کنند. آنها شکست را به جای موفقیت انتظار می کشند و در ارزیابی عملکردشان تمایل به بزرگ کردن شکستها و کوچک کردن موفقیتهادارند. رفتار درمانگران شناختی در درمان افسردگی، به مراجعان کمک می کنند که تحریف را در تفکرشان تشخیص دهند و آنها را به واقعیت نزدیک کنند.
برنامه رفتاری – شناختی برای کمک به کسی که می خواهد به بازار هراسی خود غلبه کند، می تواند شامل آموزش مثبت اندیشی همراه با مواجهه زنده باشد. درمانگر به مراجع یاد می دهد که گفت و گوهای خودشکنانه درونی را با دستورات مثبت به خود جایگزین کند. رفتار درمانگران شناختی اتفاق نظر دارند که تغییر عقاید فرد برای ایجاد تغییری با ثبات در رفتار مهم است. اغلب اعتقاد دارند که شیوه های رفتاری قدرتمند از شیوه های کلامی در تأثیر گذاری بر فرایندهای شناختی اند. برای مثال، برای غلبه بر اضطراب صحبت کردن در کلاس، تفکر مثبت مفید است : «من درس را خوب می دانم و مطمئن هستم که می توانم ایده هایم را به طور موثر بیان کنم »؛ «موضوع جذاب است و بقیه بچه ها از آنچه من می گویم لذت می برند». اما ارائه موفق سخنرانی به یک همکلاسی و دوباره برای گروهی از دوستان نیز احتمالاً از شدت اضطراب کم خواهد کرد. عملکرد موفق احساس مهارت و تسلط ما را افزایش می دهد . در واقع گفته شده است که همه فرایندهای درمانی موثر به فرد احساس تسلط یا خودکارایی می دهند.
با مشاهده افراد موفق و مسلط، متقاعد شدن به این که می توانیم مشکل را حل کنیم و قضاوت از روی نشانه های درونی که، آرام و مسلط هستیم، در ایجاد احساس خود کارایی دخیل است. اما بیشترین احساس کارایی و عملکرد واقعی و احساس تسلط شخص ناشی می شود. خلاصه اینکه هیچ چیز مثل موفقیت فرد را موفق نمی کند (بندور، 1995).
فصل اول
کلیات
مقدمه :
اختلالهای روانی در جوامع انسانی بسیار مشهود و فراوان است. در هر طبقه و صنفی، در هر گروه و جمعی، افراد نامتعادل وجود دارند بنابراین در مورد همه اعم از کارگر، محصل، معلم، پزشک، زارع، استاد دانشگاه و غیر خطر ابتلا به ناراحتی های روانی وجود دارد، به عبارت دیگر هیچ فردی در برابر امراض روانی مصونیت ندارد. پیچیدگی های تمدن و مشکلات همراه با آن، فشارهای روانی ناشی از زندگی اجتماعی، فقر و مشکلات اقتصادی، نابسامانی های خانوادگی، الگوهای ناصحیح تربیتی والدین و نظایر اینها عوامل به وجود آورنده اختلال ها و ناهنجاری روانی هستند (شاملو، 1366، ص17).
برای برخورد با اختلال های روانی نظریه های متفاوتی وجود دارد، شش دیدگاه نظری که امروزه نفوذ فراوان دارند عبارتند از : (1) دیدگاه زیست شناختی، که بر نقش فرآیندهای بدنی تأکید می ورزد (2) دیدگاه روانکاوی که بر نقش اضطراب و تعارض درونی تأکید دارد (3) دیدگاه یادگیری، که چگونگی تأثیر محیط بر رفتار را بررسی می کند (4) دیدگاه شناختی که تفکر ناقص و مشکلات حل مسئله را علل رفتار غیر عادی می داند (5) دیدگاه انسانگرایی – هستی گرایی که بر فردیت آدمی و آزادی او برای تصمیم گیری در مورد خود تأکید دارد و (6) دیدگاه اجتماعی، که متوجه نقش روابط اجتماعی و تأثیر شرایط اقتصادی و اجتماعی بر رفتار غیر انطباقی است. در پاسخ به اینکه کدامیک از این دیدگاه های نظری درست است ؟ باید گفت نظریه ها، مطالبی ایستا نیستند، همه آنها دارای اهمیت بوده و به طور فعال مورد پژوهش قرار گرفته و به کار براه می شوند، با این حال هر یک از آنها واکنشی به جلو مسلط زمانه ی خود بوده و یا هستند (سارسون و ساراسون، 1377، ترجمه نجاریان و همکاران، ص132).
نظریه پردازان و درمانگران متأخر بر اهمیت فرایندهای شناختی تأکید ورزیده و برای آنها نقش علیت در تبیین رفتار قائل شده اند. مفاهیم مهمی که این رویکردهای شناختی با آن ها سروکار دارند عبارتند از ادراک های فرد از رویدادها، تغییر و اسنادهای فرد از رفتار خود، الگوهای فکری، بیانات شخصی و راهبردهای شناختی، به طور کلی مضمون اصلی نظریه های شناختی رفتار درمانی و تغییر رفتار این است که تفکر افراد، چگونگی احساس و رفتار آنها را تعیین می کند (سیف، 1374، ص71 و 221).
نظریه های رفتاری، عوامل محیطی و نظریه های شناختی، افکار، ادراکات و تغییرهای فرد از موقعیت ها را علل عمده رفتارهای بهنجار و نابهنجار می دانند. در این پژوهش تلفیقی از این دو رویکرد تحت عنوان رفتار درمانی شناختی [1]، که در برگیرنده آمیزه ی پیچیده ای از فنون شناختی و رفتاری است مورد بررسی قرار می گیرد.
تفکر و شناخت در احساس، رفتار و به طور کلی در زندگی انسان نقش مهمی دارد. انسان از نظر داشتن عقل، قدرت اندیشیدن و قدرت استنباط نتایج از مقدمات از سایر حیوانات متمایز می گردد (نجاتی ، 1367)
اخیراً در روانشناسی و روانپزشکی «شناخت[2]» جایگاه خاصی را در سیب شناسی و درمان اختلالات هیجانی به خود اختصاص داده است. گفته می شود روان شناسی دوباره به نقطه آغازین خود بازگشته است (اتکینسون و اتکینسون و هیلگارد[3]،1369)، و روان شناختی[4]شده است.
تأکید بر عوامر شناختی بارزترین خصوصیت رفتار درمانی در دهه مربوط به سالهای پس از 1970 به شمار می رود (ویلسون و اولیری، 1980، نقل از قاسم زاده، 1370)
ادراک ما از اشیاء و موقعیتهای دنیای پیرامون یکی از تعیین کننده های اصلی اعمال ماست. بنابراین، افکار[5] نقش اساسی را در رفتار انسان بازی می کنند (ولپر 1990) . لاز اروس (1964) معتقد است که استرس زایی حوادث به تنهایی موجب اختلال روانی نمی شود، بلکه تغییر و ارزیابی استرس توسط فرد است که نقش اساسی را در ایجاد بیماری بازی می کند (بروین 1989). براون، بی فوکلو و هاریس (1987) نیز به نقش عوامل اجتماعی و شناختی اهمیت خاصی می دهند.

بیان مسئله :
در نظریه های شناختی عوامل اصلی نگهدارنده رفتار فرایندهای شناختی فرض می شوند. بنابراین یکی از فرضهای روشها و فنون شناخت درمانی این است که افراد بر حسب ادراکی که از امور و رویدادها دارند به آنها واکنش نشان می دهند. فرض دوم شناخت درمانی این است که شناخت های غلط سبب اختلالات هیجانی می شوند. بنابراین هدف عمده شناخت درمانی ایجاد تغییر در فرایندهای شناختی افراد است. درمانگران شناختی و تغییر دهندگان رفتار شناختی معتقدند که تغییرات مطلوب در رفتار مددجویان (از جمله رفتارهای هیجانی آنان) از راه تغییر دادن الگوهای فکری، باورها، نگرشها، و عقایدشان امکانپذیر است. (سیف،1374،ص424)
اگر نقش عوامل شناختی در ادراک و اصلاح رفتار انسانی نادیده گرفته شود از توانایی رفتار درمانگر در پرداختن به بسیاری از مشکلاتی که در کار بالینی به آنها بر می خورد جداً کاسته می شود. با وجودی که در گذشته رفتار درمانگران سرسختانه از هر گونه ارجاع به مفاهیم واسطه ای اجتناب می کردند ولی در گزارشهای جدیدتر به وضوح به اهمیت عوامل شناختی تأکید شده است (گلدفرید و دیویسون، 1976، ص15)

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...