رویکرد توصیفی در توصیف ماهیت کل‌گرایانه استراتژی سعی دارد که منحصر به فرد برای موقعیت، شرایط و سازمان باشد. تأکید این رویکرد بر روش‌شناسی‌های کیفی است  که هدفشان انجام پژوه‌شهای خرد با بهره گرفتن از تحلیل‌های مطالعه ی موردی است. درپژوهش‌های سازمانی بیان شده است که این رویکرد کاربردش به آزمودن تئوری محدود شده است؛ زیرا دانایی کافی برای ایجاد مقیاس‌های سنجش استاندارد ندارد (مورگان و استرنگ،1998). این دیدگاه به خاطر منحصر به فرد بودن استراتژی به سازمان، محیط و شرایط موقعیتش، به واحدهای تحلیل محدود‌ می‌شود و تعمیم پذیر نیست (مورگان و استرنگ[6]، 2003 ). دومین رویکرد در مطالعه استراتژی رویکرد طبقه‌بندی است این رویکرد بیشتر به محدودیت‌های ذاتی رویکرد توصیفی غلبه کرد. این رویکرد شرکت‌ها را مطابق با ماهیت استراتژی مورد تأکیدشان طبقه‌بندی‌ می‌کند. یکی از معروفترین طبقه‌بندی‌های استراتژی توسط میلز و اسنو مطرح شده است، آن‌ها استراتژی را به چهارطبقه اکتشافی، تدافعی، تحلیلگر و واکنشی تقسیم‌بندی کردند (ونکاترمن[7] ،1989). این نوع روش‌شناسی در ادبیات مدیریت بسیار تأکید شده است، ولی باید دانست که چنین رویکردهایی فقط به مقایسه‌ی بین گروهی محدود‌ می‌شوند و از هرگونه بررسی درون گروهی خودداری‌ می‌کنند. چنین رویکردی ممکن است اختلافات جزئی مرتبط با جنبه‌های مختلف استراتژیهای رقابتی را در طبقاتش نادیده بگیرد. سومین رویکرد ارزیابی استراتژی، رویکرد تطبیقی است. صاحبنظران این رویکرد، در یافتن و سنجش ویژگی‌های کلیدی استراتژی (که از آن‌ها به ابعاد یاد‌ میشود ) سعی دارند. بنابراین مدل‌های تطبیقی به ارزیابی گرایش استراتژیک، نه در‌ میان طبقات مختلف بلکه با بهره گرفتن از ابعاد استراتژی رقابتی‌ می‌پردازد (مورگان و استرنگ[8]،2003) و به دنبال ارزیابی استراتژی با استفاده ازابعاد چندگانه، که برای همه سازمان‌ها مشترک است، مبادرت‌ می‌ورزند. در این رویکرد، استراتژی تأکید نسبی شرکت بر هر کدام از ابعاد گرایش استراتژیک است. در نتیجه رویکرد تطبیقی بر محدودیت‌های تجربی رویکرد طبقه‌بندی، که استراتژی کسب و کار را تنها در طبقه‌ی خاص در نظر‌ میگیرد، پیروز شده است. رویکرد تطبیقی، در سال 1989 توسط ونکاترمن مطرح شد. او شش بعد برای گرایش استراتژیک، در ابزار سنجش استراتژی کسب وکار، ارائه داد، که عبارتند از (مانیان وهمکاران،1388): تهاجمی: وجهی از گرایش استراتژیک شرکت را پوشش‌ می‌دهد که در مقایسه با رقبایش، به سرعت منابع را برای بهبود موقعیت بازار به کار‌ می برد‌‌. این گرایش استراتژیک، سرمایه‌گذاری قابل ملاحظه‌ای را‌ می طلبد و تأکیدش بر توسعه‌ی سهم بازار است (مورگان و استرنگ 2003 ). تحلیلی: بعد تحلیلی، ارائه دهنده‌ی رویکرد کلی حل مسئله نسبت به تصمیم گیری های استراتژیک است که به درک کامل از مسایل محیطی و سازمانی منجر‌ می شود. این بعد، دانش سازمان برای ایجاد توانمندی و تسهیل فرآیند‌های یادگیری سازمانی منعکس‌ می‌کند (ونکاترمن و گرند[9]،1986). تدافعی: این بعد گرایش استراتژیک، منعکس کننده ی رفتار‌هایی با هدف محافظت از موقعیت بازار در برابر هر تلاشی برای توسعه ی آن است. برخلاف اقدامات بعد تهاجمی، تأکیدش روی کاهش هزینه و کسب کارایی است (مورگان و استرنگ،1998). آینده نگری: تأکید این گرایش استراتژیک، بینش رو به جلو داشتن و بلندمدت است. آمادگی سازمانی برای موقعیتهای محیطی آینده، در قلب مفاهیم مدیریت استراتژیک قرار دارد. در مواجه با تغییرات محیطی، دید بلندمدت داشتن امری استراتژیک برای بقا در بازار رقابتی است (مورگان و استرنگ 2003 ، ونکاترمن1989). پیش فعالی: تأکید این گرایش یک گام از رقبا جلوتر بودن است. پیش فعال بودن روی رفتارهای نوآورانه متمرکز است و این بعد از گرایش استراتژیک در تعقیب بازارها و محصولات جدید است. شرکت‌هایی با این رفتار رقابتی ویژگی های رهبری بازار دارند (مورگان و استرنگ،1998). ریسک پذیری: مخاطره پذیری در موقعیت‌های تخصیص منابع اهمیت دارد وبه عنوان یک پارامتر کلیدی در تعیین فرآیندهای تصمیمگیری در استراتژی رقابتی عمل‌ میکند. ویژگی ریسک پذیری، بیشتر شهودی است تا تحلیلی و نیازمندسرمایه‌گذاری منابع انسانی و مالی قابل ملاحظه است (مورگان و استرنگ 2003 ، ونکاترمن1986).

2-1-1) تعاریف‌ استراتژی‌

«چندلر» که‌ برای‌ اولین‌ بار واژه‌ استراتژی‌ را بکار برد، خود آن‌ را به‌ این‌ صورت‌ تعریف‌ کرد: «استراتژی ‌به‌ معنای‌ تعیین‌ هدفهای‌ بلندمدت‌ یک‌ سازمان‌ و گزینش‌ مجموعه‌ اقدامات‌ و تخصیص‌ منابع‌ لازم‌ برای ‌دستیابی‌ به‌ این‌ هدفهاست». وی‌ برای‌ اولین‌ بار نیز تفاوت‌ بین‌ استراتژی‌ و تاکتیک‌ را درقالب‌ تعریف‌ تصمیم‌های‌ استراتژیک‌ (که‌ با سلامت‌ بلند مدت‌ سازمان‌ سروکار دارند) و تصمیم‌های‌تاکتیکی‌ (که‌ بیشتر به‌ فعالیتهای‌ روزمره‌ مربوط‌ می‌شوند) مطرح‌ کرد (پارک و جانگ، 2013) هنری مینتزبرگ به عنوان یکی از متأخرین در این حوزه برای استراتژی چهار معنی را پیشنهاد‌ می‌کند‌‌: استراتژی به معنی طرح، تهدید، الگو و دیدگاه استراتژی را به اعتبار معنی کلمه می‌توان «سوق دادن، گسیل داشتن، فرستادن، بردن و پاییدن» بیان کرد‌‌. گمان می‌رود که این کلمه عطف به دانش و هنر یک ژنرال قدیمی یونانی به نام « استراتگوس »  به کار برده شده است. در بعضی از منابع لاتین هم استراتژی از مفهوم « استریتوم » و به معنای راه، مسیر و یا بستر رودخانه بیان شده استت. علی رغم اختلاف درخصوص ریشه کلمه با یک نگرش کلی می‌توان گفت هر دو تعریف مفاهیم مشابهی را در بردارند که این نکته نشان دهنده صحت و اتفاق آراست. استراتژی شرکت را‌ می‌توان شناسایی هدف اساسی، طرحها و اقدامات سازمان برای رسیدن به آن هدف تعریف کرد. روشن است که این  تعریف فقط یکی از ده‌ها تعریف این مفهوم است. اما آنچه اهمیت دارد ذکر این نکته است که با تغییر شرایط  هدف هم تغییر خواهد کرد. به عنوان مثال مدیران شرکت اپل[10] در سال‌های اولیه فعالیت، هدف خود را فراهم کردن کار برای مالکان، کارکنان و دوستان شرکت تعریف کرده بودند اما بارشد شرکت این هدف اساسی  تغییر کرد و هدف‌های جدیدی مانند ارضای نیازهای مصرف‌کنندگان مورد توجه قرار گرفت. همچنین در سالهای اخیر تعدادی از استراتژیست‌های شرکت‌‌ها به این نتیجه رسیدند که آن‌ها باید در جامعه دارای نقش بوده و فراتر از هدف‌های مرتبط با سهامداران، کارکنان و اعضای وابسته به شرکت عمل نمایند (صالحی،1391). استراتژی یعنی هنر برنامه ریزی و هدایت عملیاتی و برای اینکه از تاکتیک متمایز شود باید دارای 3 ویژگی باشد: 1- گستره عملیاتی بیشتری دارد. 2- دوره زمانی بلندتری دارد.3- جابجائی انبوه نیروها (پارک و جانگ، 2013). گروه مشاوران بوستون: استراتژی امری مربوط به جایگاه سازمان در‌ میدان رقابتی‌ می‌باشد‌‌. گروه مشاوران مکنزی: استراتژی عبارتست از درک ابعاد مختلف ساختار صنعت و مبانی رقابت در آن یا به عبارتی: جهت‌گیری کل سازمان و تعیین چنین جهتی مستلزم این است که مدیریت ارشد سازمان و تیم برنامه‌ریزی تفکر خود را روی مقصد استراتژیک سازمان متمرکز کند تا چگونگی رسیدن به مفاهیم استراتژی شامل: -هدف‌های بلندمدت، عملیات عمده و چگونگی تخصیص منابع را تعیین و اعلام‌ می‌کند‌‌.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...