منابع تحقیق درباره مسلمان بودن، جبران خسارت |
رابطه حقوق ادارى و فقه چون موارد و مسائل حقوق ادارى اکثراً – البته نه همه آن – بحث از قوانین شکلى و اجرایى است و تابع تقسیمات ادارى و کشورى هر منطقه مىباشد طرح بسیارى از مسائل حقوق ادارى در فقه بعید به نظر مىرسد؛ یعنى اساساً از مسائل فقهى شمرده نمىشود، گرچه در بعضى از کتب فقه سیاسى مواردى چون وظایف مستخدمین دولت، نصب و عزل امرا و وزرا مطرح شدهاست، ولى چنانکه در آینده در مبحث قوانین شکلى خواهیم گفت اینگونه مباحث جز در پارهاى از موارد به دلایلى خارج از مباحث فقهى است، یا آنچه در قدیم به عنوان امور حسبه مطرح و محتسب متکفل اجراى آن امور بودهاست، گرچه تعریف و شرایط آن در کتب فقهى آمده و بسیارى از آن موارد قابل طرح و بررسى در حقوق ادارى است، ولى چون حقوق ادارى در جهان امروز با توجه به پیشرفتهاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسى جوامع و پیچیدگى ناشى از آن ناگزیر به استفاده از علومى همچون علوم ادارى و مدیریت دولتى شدهاست که بعضاً بر شیوههایى صرفاً علمى مبتنى است در نتیجه میدان مقایسه این دو بسیار محدود مىشود. به طور کلى، مباحث امور حسبه در فقه اسلامى از جهاتى مربوط به حقوقاساسى و از جهاتى مربوط به حقوق ادارى است و از نقاط مهم مقایسه فقه و حقوق در این بخش به شمار مىآید. از نقاط دیگر، بحث اموال دولت و معاملات دولتى است که مشروعیت این معاملات و طرق آن به نحوى که از مقررات فقهى و چهارچوب شرع خارج نشود، مىتواند در فقه طرح و جمعبندى گردد. علاوه بر آن، نقش فقه در همه موارد حقوق ادارى به عنوان محکى براى تعیین مخالفت با شرع کارساز است که البته در این صورت این نقش فقه قابل تسرى در همه ابواب حقوقى است؛ مثلاً اگر براى استانداران و فرمانداران نحوهاى از اعمال ولایت را قائل باشیم به دلیل عدم جعل ولایت کافر بر مسلم، بر طبق فقه اسلامى مسلمان بودن را از شرایط والیان قرار مىدهیم. یا بر طبق قاعده «لاضرر و لاضرار فى الاسلام» اگر شهردارىها براى طرحهاى جامع شهرستانها و اجراى آن مجبور به تخریب املاک خصوصى افراد باشند، موظفاند جبران خسارت کنند و یا در جایىکه حقوق اسلامى حاکماست مىتوان رعایتقبلهدرساختمانسازى و حرمت مجسمهسازى را به عنوان یک واجب فقهى در دستور کار پیمان کاران دولتى یا خصوصى قرار داد که وظایف آنها تا حدودى در حقوقادارى مطرح مىشود. در نتیجه مىتوان گفت: رابطه حقوق ادارى با فقه به سه صورت قابل تصور است: 1 – در پارهاى از مسائل و موضوعاتِ حقوق ادارى، هیچ ارتباطى بین فقه موجود و حقوق نیست؛ چه این گونه حقوق خود در آن زمینهها از علومى کاربردى مثل مدیریت استفاده مىکند که با تنوع و پیچیدگى سازمانهاى ادارى دولتى و خصوصى تغییر مىپذیرد و فقه نسبت به آن احکام شکلى تقریباً لابشرط است. 2 – در بخش دیگرى از مباحث و مسائل حقوق ادارى، آراى فقهى به عنوان محک و معیارى است که مىتوان از آن براى تطابق قانون با شرع استفاده کرد. 3 – بخشى دیگر از مباحث حقوق ادارى را مىتوان رأساً از فقه استخراج کرد و فقه به عنوان مصدرى مهم و درجه اول مىتواند کاربرد داشتهباشد. البته باید توجه داشت این مقایسه سه گانه صرفاً یک مقایسه ثبوتى و علمى محض است؛ یعنى همان چیزى که ما در این فصل از مقایسه فقه و حقوق به دنبال آن هستیم و گرنه از دیدگاه خارجى و اثباتى باید دید هر کشور اسلامى در قانون اساسى خویش چه شأنى را براى احکام دینى در نظر گرفته و این نکته در کل این تحقیق قابل ملاحظه است.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 11:48:00 ق.ظ ]
|