در یهود، نظارت پدر بر دختر آن اندازه مطلق است که حتی اگر بخواهد میتواند دخترش را بفروشد و این نکته در نوشتههای ربیّون آمده است: «مرد میتواند دخترش را بفروشد، اما زن نمیتواند، مرد میتواند دختر را نامزد کند، اما زن نه.» (گزینستون، 1377،ص 14) ربیّون یهو |
اکلتحنیفه ربها لم یحذروا من ربهم زمن التقحم و المجاعه سوء العواقب و التباعه قبیله بنى حنیفه در قحطى و از گرسنگى پروردگار خود را خوردند و نه از پروردگار خود حذر کردند، و نه از سوء عاقبت این کار پروا نمودند!! و بسا مىشد که مدتى سنگى را مىپرستیدند، اما آنگاه که به سنگ زیبائى مىرسیدند سنگ اول را دور انداخته و دومى را براى خدائى بر مىگزیدند، و اگر چیزى پیدا نمىکردند براى پرستش مقدارى خاک جمع نموده و گوسفند شیردهى مىآوردند و شیرش را روى آن خاک مىدوشیدند، و از آن گل بتى مىساختند و بلا فاصله به دور همان بت، طواف مىکردند! و زنان محرومیت و تیرهبختىهائى که در این جوامع داشتند در دل و فکر آنان ضعفى ایجاد کرد، و این ضعف فکرى اوهام و خرافات عجیب و غریبى در مورد حوادث و وقایع مختلف در آنان پدید آورد، که کتب تاریخى این خرافات و اوهام را ضبط کرده است. و این بود خلاصهاى از احوال زن در مجتمع انسانى در ادوار مختلف قبل از اسلام، و در عصر ظهور اسلام. نتایجى که از آنچه گفته شد بدین قرار است: اول اینکه: بشر در آن دوران در باره زن دو طرز تفکر داشت، یکى اینکه زن را انسانى در سطح حیوانات بىزبان مىدانست، و دیگر اینکه او را انسانى پست و ضعیف در انسانیت مىپنداشت، انسانى که مردان، یعنى انسانهاى کامل در صورت آزادى او از شر و فسادش ایمن نیستند، و به همین جهتباید همیشه در قید تبعیت مردان بماند، و مردان اجازه ندهند که زنان آزادى و حریتى در زندگى خود کسب کنند، نظریه اول با سیره اقوام وحشى و نظریه دوم با روش اقوام متمدن آن روز مناسبتر است. دوم اینکه: بشر قبل از اسلام نسبتبه زن از نظر وضع اجتماعى نیز دو نوع طرز تفکر داشت، بعضى از جوامع زن را خارج از افراد اجتماع انسانى مىدانستند، و معتقد بودند زن جزء این هیکل ترکیب یافته از افراد نیست، بلکه از شرایط زندگى او است، شرایطى که بشر بىنیاز از آن نمىباشد، مانند خانه که از داشتن و پناه بردن در آن چارهاى ندارد، و بعضى دیگر معتقد بودند زن مانند اسیرى است که به بردگى گرفته مىشود، و از پیروان اجتماع غالب است، و اجتماعى که او را اسیر کرده، از نیروى کار او استفاده مىکند، و از ضربه زدنش هم جلوگیرى مىنماید. سوم اینکه: محرومیت زن در این جوامع همه جانبه بود، و زن را از تمامى حقوقى که ممکن بود از آن بهره مند شود، محروم مىدانستند، مگر به آن مقدارى که بهرهمندى زن در حقیقتبه سود مردان بود، که قیم زنان بودند. چهارم اینکه: اساس رفتار مردان با زنان عبارت بود از غلبه قوى بر ضعیف و به عبارت دیگر هر معاملهاى که با زنان مىکردند بر اساس قریحه استخدام و بهرهکشى بود، این روش امتهاى غیر متمدن بود، و اما امتهاى متمدن علاوه بر آنچه که گفته شد این طرز تفکر را هم داشتند که زن انسانى است ضعیف الخلقه، که توانائى آن را ندارد که در امور خود مستقل باشد، و نیز موجودى استخطرناک که بشر از شر و فساد او ایمن نیست و چه بسا که این طرز تفکرها در اثر اختلاط امتها و زمانها در یکدیگر اثر گذاشته باشند. 1. سوره نحل آیه 59 پینوشت: کتاب ترجمه تفسیر المیزان جلد 2 صفحه 402 (نویسنده: علامه سید محمد حسین طباطبائى ) مروری بر تاریخچه ارث زن در ایران: ارث زن در ایران ساسانى مرحوم سعید نفیسى در تاریخ اجتماعى ایران از زمان ساسانیان تا انقراض امویان صفحه 42 مىنویسد: «در زمینه تشکیل خانواده نکته جالب دیگر که در تمدن ساسانى دیده مىشود این است که چون پسرى به سن رشد و بلوغ مىرسید،پدر یکى از زنان متعدد خود را به عقد زناشویى وى درمىآورده است.نکته دیگر این است که زن در تمدن ساسانى شخصیتحقوقى نداشته است و پدر و شوهر اختیارات بسیار وسیعى در دارایى وى داشته اند.هنگامى که دخترى به پانزده سالگى مىرسید و رشد کامل کرده بود، پدر یا رئیس خانواده مکلف بود او را به شوى بدهد.اما سن زناشویى پسر را بیستسالگى دانستهاند و در زناشویى رضایت پدر شرط بود.دخترى که به شوى مىرفت دیگر از پدر یا کفیل خود ارث نمىبرد و در انتخاب شوهر هیچ گونه حقى براى او قائل نبودند.اما اگر در سن بلوغ،پدر در زناشویى وى کوتاهى مىکرد حق داشتبه ازدواج نامشروع اقدام بکند و در این صورت از پدر ارث نمىبرد. شماره زنانى که مردى مىتوانستبگیرد نامحدود بود و گاهى در اسناد یونانى دیده شده است که مردى چند صد زن در خانه داشته است.اصول زناشویى در دوره ساسانى-چنانکه در کتابهاى دینى زردشتى آمده-بسیار پیچیده و درهم بوده و پنج قسم زناشویى رواج داشته است: 1.زنى که به رضاى پدر و مادر،شوهر مىرفت فرزندانى مىزاد که در این جهان و آن جهان از او بودند و او را«پادشاه زن»مىگفتند. 2.زنى که یگانه فرزند پدر و مادرش بود،او را«اوگ زن»یعنى زن یگانه مىگفتند و نخستین فرزندى که مىزاد به پدر و مادرش داده مىشد تا جانشین فرزندى بشود که از خانه آنها رفته است و شوهر کرده و پس از آن این زن را هم«پادشاه زن» مىگفتند. 3.اگر مردى در سن بلوغ بىزن مىمرد،خانوادهاش زن بیگانهاى را جهیز مىداد و او را به کابین مرد بیگانهاى درمىآورد و آن زن را«سذر زن»یعنى زن خوانده مىگفتند و هر چه فرزند او مىزاد،نیمى به آن مرد مرده تعلق مىگرفت و در آن جهان فرزند او مىشد و نیمى دیگر از آن شوهر زنده بود.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1398-12-13] [ 09:05:00 ب.ظ ]
|