تحقیق رایگان درباره ورشکستگی، محجور |
5-تکلیف دایره اجرا در مواقع حجر محکومٌعلیه
گفته شد که در صورت حجر محکومٌعلیه اجرا متوقف میگردد تا قیم وی معرفی گردد و اجرا به طرفیت قیم ادامه پیدا نماید، معمولاً زمانی که عملیات اجرایی در حال انجام است اولین مرجعی که از حجر محکومٌعلیه مطلع میگردد دایره اجراست که اجرا را به همین سبب متوقف مینماید، از طرفی بنابر ماده 56 ق.ا.ح دادگاهی که از وجود محجوری در دعوی مطلع گردد وظیفه معرفی وی به دادستان را دارد تا دادستان اقدام به نصب قیم نماید[139]. در رابطه با اینکه دایره اجرا نیز چنین تکلیفی دارد یا خیر، چهار نظر وجود دارد:
- دایره اجرا، دادگاه محسوب نمی شود که آن را مشمول تکلیف مقرر در ماده مذکور بدانیم.
- دایره اجرا جزئی از تشکیلات دادگاه محسوب و در کنار دادگاه میباشد و بر فرض که دایره اجرا این تکلیف را نداشته باشد با این حال در زمانی که قرار صدور توقیف عملیات اجرایی را صادر مینماید دادگاه باید به وظیفه موضوع ماده 56 ق.ا.ح عمل نماید و دادگاه در واقع اجزاء آن را که دایره اجرا می باشد را نیز شامل میشود.
- آنچه که در ماده 31ق.ا.ام آمده است حجر بعد از صدور حکم است ولی در ماده 56ق.ا.ح قبل از صدور حکم حجر را بیان نموده است و این دو ماده دو وضعیت متفاوت را بیان می دارند پس در حالت اول برعهده دایره اجرا و در حالت دوم بر عهده دادگاه است.
- ماده 56ق.ا.ح اشاره به وجود محجور نموده و محجور بودن نیز با حکم دادگاه ثابت میشود از آنجا که تا زمانی که حکم حجر صادر نشده از عنوان محجور استفاده نمی گردد و این ماده نیز صراحتی به حجر قبل از صدور حکم نداشته به این نتیجه می رسیم که هر دو ماده در رابطه با بعد از ارائه حکم حجر میباشد و تفکیکی میان آنها نیست. بنابراین اگر دایره اجرا را مکلف ندانیم دادگاه در زمانی که قرار توقیف عملیات اجرایی را صادر مینماید این وظیفه را برعهده خواهد داشت[140].
از آنجا که از نظر ما در مورد فوت یا حجر محکومٌعلیه نیازی به صدور قرار توقف نمیباشد و دایره اجرا رأساً اجرا را متوقف مینماید؛ بنابراین نظر دوم و سوم را نمیپذیریم و از طرف دیگر هرچند دایره اجرا دادگاه محسوب نمی شود ولی ادامهای بر روند دادرسی تا احقاق حق خواهد بود و دادرسی در دادگاه بدون عملیات اجرایی در واحد اجرا کاری لغو و بیهوده شمرده میشود، لذا همانطور که در ابتدای نظر دوم گفته شد اجرا جزء تشکیلات دادگاه است. پس میتوان گفت استعمال لفظ دادگاه در این ماده اجرای احکام را نیز در خود جای داده و این وظیفه برای دایره اجرا نیز متصور میباشد
دوم: ورشکستگی در حین اجرای حکم
بنابر ماده 33ق.ا.ا.م اگر در حین اجرای حکم محکومٌعلیهی که تاجر میباشد ورشکسته شود مدیر اجرا باید به مدیر تصفیه یا اداره تصفیه اطلاع دهد، تا طبق مقررات امور وی را پیگیری نمایند[141]. از آنجا که تاجر ورشکسته از تاریخ توقف دیگر حق مداخله در امور مالی خود را ندارد و از آن به بعد اداره امور مالی وی بر عهده مدیر تصفیه قرار دارد، اگر در جریان اجرا مشخص شود که محکومٌعلیه تاجر ورشکسته است، صلاحیت این را ندارد که مخاطب اجرای حکم قرار گیرد. به همین دلیل مدیر اجرا باید به اداره تصفیه یا میر تصفیه اطلاع دهد تا به نمایندگی از تاجر ورشکسته اقدام نمایند و در چنین وضعیتی دیگر اجرای حکم طبق مقررات قانون تجارت و قانون تصفیهی امور ورشکستگی که برای تصفیه دیون تاجر ورشکسته مقررات و مراتب خاصی تعیین نموده صورت می گیرد؛ البته نباید از نظر دور داشت که ورشکستگی تاجر بایستی به حکم محکمه مسجل شده باشد در غیر اینصورت اداره تصفیه حق مداخله در امور مالی تاجر را نخواهد داشت که مدیر اجرا امکان اعلام ورشستگی وی را داشته باشد، علاوه بر این در ماده 415ق.ت اشخاصی که حق درخواست حکم ورشکستگی تاجر را دارند احصاء شده است که در موارد مصرّح در آن ماده مدیر اجرا ذکر نشده است[142]. ماه 33ق.ا.ا.م به صراحت بیان ننموده که ورشکستگی محکومٌعلیه تاجر موجب توقیف عملیات اجرایی میگردد ولی از آنجا که به مدیر اجرا اطلاع به اداره تصفیه را تکلیف نموده، این امر به خودی خود موجب وقفه در روند اجرایی میشود و به این دلیل که ورشکسته پس از تاریخ توقف صلاحیت خود جهت مخاطب اجرا بودن را از دست داده است، پس نمیتوان بدون جانشین وی عملیات اجرایی را ادامه داد. از طرفی همانطور که گفته شد تصفیه دیون ورشکسته سلسله مراتب و مقررات خاص خود را دارد، طبق قوانین مربوطه طلبکاران به چند دسته تقسیم و بعضی بر دیگری اولویت دارند که این نحو اجرا در صلاحیت دایرهی اجرای احکام مدنی نمیباشد. علاوه بر این در رأی وحدت صادره از دیوان عالی آورده شده که: ” ماده 417ق.ت حکم ورشکستگی تاجر را موقتاً قابل اجراء شناخته است. در بند 2و3 ماده 423 ق.ت هم تصریح شده که تأدیه هر قرض تاجر ورشکسته اعم از حال یا مؤجل به هر وسیله که به عمل آمده باشد و هر معامله که مالی از اموال منقول و غیر منقول تاجر را مقید نماید و به ضرر طلبکاران تمام شود، باطل و بی اثر است. بنابراین، در هر مورد که بعد از تاریخ توقف، حکمی مستقیماً علیه تاجر متوقف در مورد بدهی او به بعضی از بستانکاران وی صادر و اجراء شود کلیه عملیات اجرایی و نقل و انتقالات مربوط که متضمن ضرر طلبکاران تاجر ورشکسته می باشد، مشمول ماده 423 قوت بوده و باطل و بی اثر است[143].” همانطور که در این رأی گفته شده با توجه به قانون تجارت، بعد از تاریخ توقف نمیتوان احکامی که درمورد بدهی تاجر است، به اجرا درآورد و در صورت اجرا عملیات اجرایی باطل و بلااثر میشود. بنابراین باتوجه به اینکه قانونگذار حتّی اعمال اجرایی پس از توقف و قبل از حکم ورشکستگی را، باطل دانسته پس به طریق اولی بعد از صدور حکم، دایره اجرا میباید با اطلاع از ورشکستگی تاجرِ محکومٌعلیه مانند مواجه با حجر محکومٌعلیه عمل نموده و با اعلام به مدیر تصفیه یا اداره تصفیه عملیات اجرایی را متوقف نماید.
ب: توقیف عملیات اجرایی با رضایت محکومٌله
همانطور که رضایت محکومٌله می تواند عملیات اجرایی را به تأخیر اندازد درمورد توقیف اجرا نیز این اختیار وجود دارد و رضایت وی باید به صورت کتبی باشد، این سند کتبی می تواند به صورت عادییا رسمی تنظیم شود. اگر رضایت به موجب سند رسمی باشد ابراز آن توسط محکومٌله یا محکومٌعلیه کافی است امّا اگر در سند عادی باشد، برای آنکه رضایت مؤثر واقع شود لازم است توسط شخص محکومٌله یا نماینده قانونی وی به دایره اجرا تسلیم گردد در غیر اینصورت مؤثر نخواهد بود مگر در صورت اینکه انتساب آن به محکومٌله توسط دادگاه احراز شود[144]
پ: توقیف عملیات اجرایی به دستور مراجع صلاحیتدار
هرچند که توقیف عملیات اجرایی امری استثنائی است ولی علاوه بر موارد مصرح در قانون، در مواردی نیز دستور مراجع صلاحیتدار این وقفه را ایجاد مینماید. این موارد در ذیل بررسی میشود.
اول: واخواهی از حکم غیابی
برای اعتراض به آرای دادگاهها دو طریق کلی وجود دارد. یکی طرق عادی شکایت به رأی است و دیگری طرق فوق العاده؛ واخواهییکی از طرق عادی اعتراض به رأی محسوب میشود[145]. هرچند که دادرسی باید به صورت حضوری باشد تا اصل ترافعی بودن احکام رعایت شود و محکومٌعلیه فرصت دفاع داشته باشد ولی در مواردی ممکن است به دلیل
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 04:41:00 ب.ظ ]
|