آن حضرت فرمود : « بوی فرزند از بوهای بهشت است». این بود اخباری که بر حق پدر و مادر و کیفیت ادای حق آنان تأکید داشت. از آنچه درباره حق برادری گفتیم به دست می آید که رابطه پدر و مادر از رابطه برادری مهمتر است، بلکه دو مطلب اینجا فزونی دارد : یکی آن که بیشتر دانشمندان بر آنند که اطاعت پدر و مادر در شبهات واجباست هر چند که در حرام محض واجب نیست. حتی اگر جدای از آنها غذا بخوری و از او دلگیر شوند، باید با آنها غذا بخوری، زیرا ترک شبهات از پرهیزگاری است ولی خشنودی پدر و مادر لازم و حتی است. همچنین حق نداری سفر مباح و یا مستحبی را جز با اجازه آنها انجام دهی ، و رفتن دنبال دانش مستحب است مگر در پی علم واجب از قبیل نماز و روزه باشی و در شهر محل زندگی ات کسی نباشد که بیاموزد مانند کسی که از اول در شهری اسلام می آورد که در آن کسی نیست احکام اسلام را به او بیاموزد پس باید مهاجرت کند و به حق والدین مقید نباشد. ابوسعید خدری می گوید : « مردی از ایمن به نزد رسولخدا (ص) مهاجرت کرد و قصد جهاد داشت. پیامبر (ص) فرمود : « نزد پدر و مادرت برگرد و از آنها اجازه بگیر اگر اجازه دادند، جهاد برو، اگر نه هر چه می توانی به آنها خوبی کن که پس از یکتا پرستی، نیکی به پدر و مادر بهترین صفتی است که خدا را با آن دیدار می کنی.» مرد دیگری خدمت پیامبر(ص) رسید تا درباره جنگ مشورت کند ؛ فرمود : « آیا مادر داری؟ عرض کرد : آری ،فرمود : در خدمت او باش زیرا بهشت زیر پای مادران است». دیگری آمد ، تا با پیامبر(ص) برای هجرت بیعت کند و گفت : خدمت شما نرسیدم، مگر این که پدر و مادرم را گریاندم. فرمود : « نزد آنها برگرد و آنها را چنان که گریانده ای، خندان ساز». پیامبر(ص) فرمود : « حق برادر بزرگتر بر برادر کوچکتر همچون حق پدر بر فرزندان است.» و آن حضرت فرمود : « هر گاه مرکب کسی از شما چموشی کرد یا همسرش و یا یکی از خاندانش بد خلق بود در گوشش اذان بگویید ». می گویم : از طریق خاصعه (شیعه) در کافی به سند صحیح از ابوولاد حناط نقل شده است که می گوید : « از امام صادق (ع) راجع به آیه شریفه « و بالوالدین احسانا» (ع) پرسیدم : مقصود این احسان چیست ؟ فرمود : احسان آن است که با پدر و مادر به نیکی معاشرت کنی و آنها را مجبور نکنی تا چیزی را که احتیاج دارند از تو بخواهند، هر چند بی نیاز باشند ( تو وظیفه ات را انجام بده) مگر خدای تعالی نمی فرماید : « لن تنالوا لبر حتی تنفقوا مما تحبون» راوی می گوید : آنگاه امام صادق (ع) فرمود : «و اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما ؛» یعنی اگر تو را دلتنگ کردند به آنها اف مگو اگر تو را زدند با آنها تندی نکن و فرمود : « و قل لهما قو لا کریما» یعنی اگر تو را زدند، بگو : خدا شما را بیامرزد، این سخن ارزشمند و کریمانه است از جانب تو ، و فرموده است : « و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه» فرمود : یعنی : دیدگانت را به آنها خیره نکن بلکه با مهربانی و دلسوزی نگاه کن صدایت را از صدای آنها بلندتر نکن و دستت را بالای دست آنها نگیر و در راه رفتن جلوتر از آنها حرکت کن.» از آن حضرت است : « مردی نزد پیامبر(ص) آمد، عرض کرد : یا رسول الله مرا سفارشی کن، فرمود : چیزی را شریک خدا قرار نده ، اگر چه تو را در آتش بسوزانند و شکنجه کنند، باید دلت به ایمان محکم باشد، و فرمان پدر و مادرت را ببر و به آنها نیکی کن ، زنده باشند یا مرده و اگر دستور دادند، خاندان و مالت را کنار بگذار، که این کار از ایمان است». از آن حضرت نقل شده است : « پرسیدند : چه اعمالی بالاتر است ؟ فرمود : نماز سر وقت و نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدا». از آن حضرت نقل شده که فرمود : « مردی خدمت رسولخدا (ص) آمد ، عرض کرد : یا رسول الله ، من به جهاد علاقه دارم و با نشاطم ، فرمود : بنابراین در راه خدا جهاد کنی که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی بود و روزی می خوری و اگر بمیری اجرت با خداست و اگر برگردی مانند روزی که متولد شده ای از گناهان پاک هستی ؛ عرض کرد : یا رسول الله من پدر و مادر پیری دارم به گمان خود با من انس گرفته اند و از رفتن من به جهاد ناراضی هستند. رسول خدا (ص) فرمود : در این صورت در خدمت آنان باش ، سوگند به آن که جان من در دست اوست، الفت یک شبانه روز آنها با تو از جهاد یک سال بهتر است.» از آن حضرت است که فرمود : « مردی خدمت پیامبر (ص) آمد ، عرض کرد : یا رسول الله : به چه کسی احسان کنم ؟ فرمود : به مادرت ، گفت : بعد به که : فرمود : به مادرت ، عرض کرد : سپس به که ؟ فرمود : به مادرت ، عرض کرد : بعد از آن به که ؟ فرمود : به پدرت.» از عمار بن حیان نقل شده است که می گوید : « به امام صادق (ع) خبر دادم که پسرم اسماعیل با من خوشرفتاری می کند. فرمود : من هم او را دوست داشتم و اکنون علاقه ام به او بیشتر شد ، همانان خواهر رضاعی رسول خدا (ص) نزد آن حضرت آمد، چون او را دید، شادمان شد و روپوش خود را برای او گسترد و او را روی آن نشاند سپس رو به او کرد و سخن می گفت و تبسم می فرمود تا او برخاست و رفت و برادرش آمد، حضرت آن رفتاری را که با خواهرش کرده بود با او نکرد. عرض کردند : چرا رفتاری که با خواهرتان کردید با این که او مرد است با او چنین رفتاری نکردید؟ فرمود : چون آن خواهر نسبت به پدر و مادرش خوش رفتار بود.» از زکریا بن ابراهیم نقل شده که می گوید : « من نصرانی بودم و اسلام آوردم و به مکه رفتم ؛ خدمت امام صادق (ع) رسیدم و عرض کردم : من نصرانی بودم و مسلمان شده ام. فرمود : از اسلام چه دیدی؟ گفت : این سخن خدای تعالی را : « ها کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا ، فرمود : یقین خداوند تو را راهنمایی کرده است. آن گاه سه مرتبه فرمود : خدایا هدایتش کن ! پسرم هر چه می خواهی بپرس . عرض کردم : پدر ، مادر و خانواده ام نصرانی هستند، و مادرم نابیناست. من همراه آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم؟ فرمود : آیا آنها گوشت خوک می خورند؟ عرض کردم : نه ، بلکه با آن تماس هم ندارند، فرمود : اشکالی ندارد، مواظب مادرت باش و با او خوش رفتاری کن و چون از دنیا رفت او را به دیگری وامگذارل ، خودت به کار او اقدام کن و به کسی نگو که نزد من آمده ای تا در منی پیش من آیی. ان شاء الله تعالی – زکریا می گوید : در منی خدمت امام (ع) رسیدم در حالی که مردم اطرافش را گرفته بودند و او مانند آموزگار کودکانی بود که گاهی این و گاهی آن ، سوال می کردند، و چون به کوفه رفتم نسبت به مادرم مهربانی کردم و خودم به او غذا می دادم و جامه و سرش را نظافت می کردم و خدمتکارش بودم، مادرم به من می گفت : پسرم تو زمانی که دین مرا داشتی چنین رفتار با من نمی کردی ، این چه رفتاری است که از تو می بینم از زمانی که از دین ما رفته ای و به دین پاک وارد شده ای ؟ گفتم : مردی از فرزندان پیغمبر به من این طور دستور داده است. مادرم گفت : آن مرد پیغمبر است ؟ گفتم : نه ، بلکه پسر پیغمبر است، گفت : نه ، آن مرد، خود پیامبر است. زیرا دستوری که به تو داده است از سفارشهای پیامبران است ، گفتم : مادر جان ، پس از پیامبر ما پیامبری نباشد و او پسر پیامبر است. گفت : دین تو بهترین دین است، آن را به من تعلیم ده ، من اسلام را به او عرضه داشتم و او مسلمان شد و برنامه اسلام را به او آموختم، او نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشاء را خواند و در همان شب عارضه ای به او رخ داد، به من گفت : پسرم آنچه به من آموختی دوباره بیاموز من آنها را تکرار کردم ، مادرم اقرار کرد و از دنیا رفت و چون صبح شد ، مسلمانان آمدند، او را غسل دادند و من خود به جنازه او نماز خواندم و او را در قبرش گذاشتم». از ابراهیم بن شعب نقل شده که می گوید : « به امام صادق (ع) عرض کردم : پدرم به حدی پیر و ضعیف شده است که او را برای قضای حاجت بر پشت خود حمل می کنم، فرمود : تا آن جا که می توانی خودت این کار را بکن و با دست خودت لقمه را در دهانش بگذار تا سپر آتش فردایت باشد». جابر می گوید : « شنیدم مردی به امام صادق (ع) عرض می کرد : من پدر و مادری دارم مخالف مذهب شیعه ؛ حضرت فرمود : با آنها خوش رفتاری کن چنان که با مسلمان های دوست ما خوش رفتاری می کنی.» از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود : « سه چیز است که خدای تعالی به هیچ کس اجازه تخلف از آنها را نداده است : ادای امانت به نیکوکار و بدکار ، وفای به عهده ، نسبت به نیکوکار و بدکار ، و نیکی کردن به پدر و مادر خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار.» سدیر می گوید : « به امام صادق (ع) عرض کردم : آیا فرزند می تواند پاداش پدرش را بدهد ( جبران زحمات او را بکند)؟ فرمود : پاداشی برای پدر میسر نیست مگردر دو صورت : پدر مرده باشد و پسرش او را بخرد و آزاد کند ، یا پدر بدهکار باشد و پسر بدهی او را بپردازد.» و از آن حضرت است که فرمود : « همانا بنده ای در زمان حیات پدر و مادر ، به آنها نیکی می کند و بعد که می میرند بدهی آنها را نمی پردازد و بر ایشان طلب آمرزش نمی کند ، خداوند او را عاق و نافرمان می نویسد ولی بنده دیگری که در زمان حیات پدر و مادر ، عاق آنها می شود و به آنها نیکی نمی کند ولی پس از مردن بدهی آنها را می پردازد و بر ایشان طلب آمرزش می کند، خدای تعالی او را نیکوکار می نویسد.» از امام صادق (ع) است که فرمود : « چه مانعی دارد که مردی از شما به پدر و مادرش نیکی کند خواه زنده باشد و خواه مرده ، از جانب آنها نماز بخواند و صدقه دهد و حج گزارد و روزه بگیرد تا آنچه کرده ثوابش از آنها باشد و همان قدر ثواب هم برای خود او باشد تا خدای تعالی به وسیله احسان و صله او خیر فراوانی به او عطا کند.» از آن حضرت است که فرمود : « از سنت و احسان به پدر آن است که مرد ، به اسم پدرش کنیه بگیرد.» از ابوالحسن امام کاظم (ع) است که فرمود : « مردی از رسول خدا (ص) پرسید : حق پدر بر فرزند چیست ؟ فرمود : او را به نام نخواند و جلوتر از او راه نرود و پیش از او ننشیند و باعث دشنام دیگران بر او نشود.»
[سه شنبه 1398-12-13] [ 09:06:00 ب.ظ ]
|