تاکنون تعاریف مختلفی از مدیریت دانش ارائه شده است. به عنوان مثال می‌توان به تعریف زیر اشاره نمود: “مدیریت دانش کشف و مدیریت سطوح مختلف دانش از اشخاص، تیم‌ها و سازمان‌ها در جهت افزایش کارایی سازمان است.” برای درک مدیریت دانش، لازم است دانش و تفاوت آن از اطلاعات را شناخت. همانطور که نشان داده شد، اطلاعات و دانش نقاطی در امتداد افزایش ارزش و نقش بشر هستند. داونپورت و پروساک به این مسئله اشاره نمودند که بعضی از محققین علاوه بر سه طبقه‌بندی داده، اطلاعات و دانش، به مسائل دیگری مانند حکمت، بصیرت، تصمیم‌گیری و عمل را نیز توجه نموده‌اند. هر چند آن‌ها ترجیح دادند که به طبقه‌بندی سه‌تایی (دانش، اطلاعات و داده) بسنده کنند ولی بر این مسئله تاکید داشتند که تفاوت بین آن‌ها بسیار مهم است. ناتوانی در تشخیص تفاوت بین این سه می‌تواند باعث ناکارآمدی، بیهودگی و ضررهای اقتصادی بسیار زیادی برای سازمان است. به طور کلی مدیریت دانش در اختیار گرفتن دانش کارکنان سازمان و حتی دانش خارج از سازمان و انتشار به هنگام آن برای انجام وظایف موجود در سازمان می‌باشد، که رشد و توسعه بیشتر سازمان را در پی خواهد داشت. هدف مدیریت دانش شناسایی، جمع‌آوری، دسته‌بندی و سازماندهی، ذخیره، اشتراک، اشاعه و در دسترس قرار دادن دانش در سطح سازمان می‌باشد. در سازمان‌هایی که به شکل سنتی اداره می‌شوند دانش از بالا به پایین در طول خطوط سازمانی در جریان است. در این صورت دانش به ندرت در زمان درست و در جایی که بیشترین نیاز به آن وجود دارد، قابل دسترس است. اما در سازمان های دانش محور که به اجرا و پیاده‌سازی مدیریت دانش پرداخته‌اند، دانش در کل سازمان جاریست و هرکس به فراخور نیاز خود در زمان مناسب می‌تواند از آن در جهت انجام وظایف خود استفاده کند. 2-4-1-انتقادات وارد بر مدیریت دانش در این بخش برخی از انتقادات وارد بر مدیریت دانش را به طور خلاصه مورد بررسی قرار می‏دهیم. به عنوان مثال، در یک مورد کاوی توسط لیغ دونوگو انجام شد، رؤسای شرکت دریافتند که تکنولوژی جدید اینترانت به طور عمده توسط کارکنان برای چک کردن منوی تریای سازمان استفاده شده است. ساندرا موفت و ردنی مکادم به سناریوی آشنایی اشاره می‏کنند که در آن مدیران میلیون‏ها دلار صرف تکنولوژی‏های جدید می‏کند. فقط برای اینکه دریابند که بازگشت سرمایه‏ها اندک بوده است. آنان همچنین به یک هراس مشترک در تبدیل دانش ضمنی به صریح اشاره می‏کنند که سازمان‏ها عینیت بخشیدن و تثبیت دانش را (با غفلت کامل از عنصر انسانی مدیریت دانش) سرانجام به اطلاعات ساکن و ناکارآمد تبدیل می‌کنند.  ریچارد مکدرموت مورد بزرگتری از عدم انعطاف‏پذیری را توصیف می‏کند که در آن یک کمپانی تولیدات پرمشتری تلاش کرد تا یک مخزن دانش ایجاد کند اما نتیجه‏اش ایجاد یک پایگاه اطلاعاتی نامنسجم بود. کارمندان می‏دانستند که کار آن‏ها بسیار متنوع‏تر از آن است که بتوان آن را در یک بانک اطلاعاتی گردآوری نمود. با این همه رئیس شرکت فقط برای اینکه دریابد که بانک اطلاعاتی فاقد اطلاعات مثمر ثمر برای آن‏ها در ارتقای فرایندهای کاری و یادگیری مشارکتی است؛ آنان را به انجام آن مجبور کرد. مجموعه مقالات سال گذشته ایفلا تحت عنوان مدیریت دانش، کتابداران و کتابخانه‏ها در طلب حق خود به شکست بسیاری از سیستم‏های مدیریت دانش در انطباقشان با نیازها و انتظارات شرکت‏ها اشاره می‏کند و در یک نتیجه ‏گیری بحث‏برانگیز اظهار می‏کند که این شکست‏ها بخاطر ضعف آموزش استفاده کننده است و اعلام می‏کند که راه‏حل برای حل این مشکل وارد کردن کتابداران است که همه چیز را درباره آموزش استفاده کننده می‏دانند. ما این نتیجه ‏گیری را بحث‏برانگیز می‏خوانیم، چرا که بخاطر عدم شواهد عملی، فرض عمومی بر این است که شکست به استفاده‏کنندگان مربوط می‏شود؛ نه سیستم‏های جدید و واقعیت این است که توجهی به دیگر عوامل احتمالی مثل مسائل توسعه سیستم‏ها نمی‏شود. محققین و دانشگاهیان دیدگاه متفاوتی در خصوص مدیریت دانش اتخاذ کرده و گستره‌ای از راه‌حل‌های فناوری تا مجموعه‌ای از دستورات عملی را در نظر دارند. به عنوان مثال اکثر مدیران تجاری، قابلیت‌های کامپیوترها و فناوری‌های ارتباطی را در مدیریت دانش باور دارند، این افراد استدلال می‌کنند که فناوری اطلاعات می‌تواند از انبوه اطلاعات ذخیره شده در منابع قدیمی مانند مراکز فروش، کارت‌های اعتباری مشتریان، فروش‌های تبلیغاتی و اطلاعات مربوط به تخفیف‌های مقطعی، «دانش» فراهم آورد. یا برخی دیگر بر این باورند که «دانش» در ذهن انسان‌ها است و آموزش کارکنان و انگیزه عوامل کلیدی مدیریت آن به شمار می‌روند. 2-4-2- تاریخچه و علل پیدایش مدیریت دانش در سال 1979، حسابدار سوئدی به نام کارل اریک سیوبی که بعدها به عنوان یکی از بنیانگذاران علم مدیریت دانش معرفی شد، با پرسشی بزرگ روبرو گردید. دفاتر حسابداری (ارزش دفتری) یکی از شعبه‌های معروف سازمانی که او در آنجا کار می­کرد، تنها یک کرون ارزش نشان می­داد. در حالی که ارزش واقعی سازمان، به مراتب بیشتر از این‌ها بود. در این هنگام، وی متوجه شد که ترازنامه مالی شرکت او تنها ارزش دارایی فیزیکی آن را که شامل چند میز و ماشین تحریر بود نمایش می­دهد و ارزش واقعی سازمان وابسته به شایستگی کارکنان سازمان و چیزی را که جمع کارمندان سازمان به عنوان یک فکر و مغز جمعی تشکیل می­دادند، وابسته است. سیوبی و دیگران، این یافته را به نام “دارایی فکری” و “دارایی ناملموس” معرفی کرد و آن را در کنار دارایی­های ملموس قرار داد. به این ترتیب، تعداد نوشته­ها، سمینارها و … در این زمینه رشد کرد و موضوع به طور جدی در دستور کار دانشمندان علم مدیریت و مدیران سازمان­های بزرگ قرار گرفت. در جدول زیر فهرست نخستین حرکت­ها و وقایع مهم در رابطه با مدیریت دانش، ارائه می­شود. جدول 2-2: نخستین تلاش­ها در راستای مدیریت دانش

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...