• هر کس حق آزادی فکر و وجدان و مذهب دارد. این حق شامل آزادی داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خود، همچنین آزادی اظهار مذهب، یا معتقدات خود خواه به طور فردی یا جماعت، خواه بطور علنی یا در خفا، در عبادات و اجرای آداب و اعمال و تعلیمات مذهبی می­باشد.
  • هیچ کس نباید مورد اکراهی واقع شوند که به آزادی او در داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خودش لطمه وارد آورد.
  • آزادی ابراز مذهب یا معتقدات را نمی­توان تابع محدودیت­هایی نمود، مگر آنچه منحصراً به موجب قانون پیش بینی شده و برای حمایت از امنیت، نظم، سلامت یا اخلاق عمومی یا حقوق و آزادی­های اساسی دیگران ضرورت داشته باشد…

ماده 10 اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز در این باره اعلام می­دارد: اسلام دین فطرت است و به کار گرفتن هرگونه اکراه نسبت به انسان یا بهره برداری از فقر یا جهل انسان جهت تغییر این دین به دینی دیگر یا به الحاد جایز نمی­باشد. با مراجعه به منابع و نصوص و متون اسلامی به خوبی می­توان به ارزش والای تفکر از منظر اسلام و به تبع آن آزادی اندیشه در حقوق بشر اسلامی پی برد. در اسلام تفکر و اندیشیدن عبادت است و در قرآن مجید در 18 آیه از تفکر و 149 آیه از تعقل، در 120 آیه از فقه و 192 آیه از ذکر سخن به میان آمده است. از رسول خدا(ص) روایت است که می­فرمایند: لا عباده مثل التفکر؛ عبادتی مانند تفکر وجود ندارد.[392] و یا فانّ التفکر حیاه القلب البصیر؛ بدرستی که اندیشیدن، زندگی قلب بیناست.[393] در این باره حضرت علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه که هنگام بازگشت از جنگ صفین در جمع حاضرین نوشتند، خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می­فرمایند: فانّ ابت نفسک ان تقبل ذلک دون ان تعلم کما علموا فلیکن طلبک ذلک بتفهم و تعلّم لا بتورط الشبهات؛ پس اگر نفس تو از پذیرش شیوه جدت پیامبر و صالحان خاندانت سرباز می­زند و   می­خواهد خود بداند همانگونه که آنها دانستند، باید جستجوی تو از روی دریافتن و دانستن باشد، نه افتادن در ورطه شبهه­ها، و بالا بردن بحث­ها و جدل­ها.[394] این اوج آزاداندیشی است. جملات علی(ع) در اوج زیبایی و فصاحت و مضمون آن مشحون از آزادی و آزادگی است.[395] در اینجا در واقع امام علی(ع) در مقام بیان این مطلب به فرزند خویش می­باشد که: اگر جملاتی از من شنیدی یا آنکه جدت پیغمبر آن جملات را به تو گفت بدون تعقل آن را نپذیر، بلکه فکر کن، اگر موافق فکرت بود آن را قبول کن.[396] و از امام جعفرصادق(ع) وارد شده که فرموده­اند: افضل العباده ادمان التفکر فی الله قدرته؛ برترین پرستش­ها مداومت و تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.[397] و همچنین از آن حضرت روایت است که می­فرماید: بیشترین پرستش ابوذر اندیشیدن و پند گرفتن بود.[398] یکی از اصحاب امام صادق(ع) نقل می­نماید: از آن حضرت در مورد این گفته رایج بین مردم که لحظه­ای اندیشیدن بهتر از یک سال عبادت است سئوال نمودم و امام(ع) این سخن را به پیامبر(ص) نسبت دادند[399] و همچنین از امام حسن عسکری(ع) نقل است که می­فرمایند: پرستش به نماز و روزه بسیار نیست. پرستش همان زیاد اندیشیدن است.[400] بنابراین به روشنی درمی­یابیم که آزادی اندیشه و تفکر و به تبع آن منع تفتیش عقاید از اصول اساسی حقوق بشر اسلامی می­باشد و بر اساس محتوا و قدمت منابع و نصوص آزادی اندیشه و تفکر در حقوق بشر اسلامی را می­توان بسیار ریشه­دارتر از آنچه در حقوق بشر عرفی مطرح است، محسوب نمود.

گفتار دوم: آزادی عقیده و مذهب

همانگونه که در حقوق بشر عرفی آزادی عقیده و مذهب به رسمیت شناخته شده، در اسلام نیز کثرت عقاید و مذاهب را به رسمیت شناخته و آدمیان را از اکراه و اجبار اشخاص بر دین و عقیده و مذهب خاص بر حذر نموده است. در این گفتار برخی آیات قرآن کریم را که در مقام بیان آزادی عقیده و مذهب می­باشند به اختصار بیان می­نماییم:

  • «در دین اکراه روا نیست چرا که راه از بیراهه مشخص گردیده است، پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، براستی که به دستاویز استواری دست زده است که گسستگی ندارد و خداوند شنوای داناست».[401]

خداوند در این آیه دین را اجبار نفرموده چرا که دینداری و ایمان آوردن هرگاه غیر آزادانه باشد، در واقع دینداری و ایمان آوردن محسوب نمی­گردند و در پیشگاه حضرت باریتعالی فاقد اعتبار می­باشد. مخالفت با اجبار بر پذیرش دین در این آیه را می­توان برابر با به رسمیت شناختن و پذیرش آزادی مذهب و عقیده در اسلام تعبیر نمود. این آیه ایمان به خداوند را رشد معرفی کرده و تمایز حق و باطل را بسیار روشن و آشکار می­داند، بدون اینکه آدمیان را به پذیرش دین حق اکراه نماید. واقعیت آن است که قرآن مجید آزادی عقیده و عدم اکراه بر مذهب را بدلیل اطلاقی که از آیه شریفه به دست می­آید به دین اسلام اختصاص نداده بلکه هرگونه فشار و اکراه را موضوعاً از همه مذاهب بلکه با مدنظر گرفتن الغاء خصوصیّت مورد از کلیه عقاید و افکار منتفی اعلام کرده است. چنین آزادی و حریتی که ارتباط طبیعی و ذاتی با ماهیت بشر دارد، نه قابل وضع است و نه قابل رفع.[402] در شأن نزول این آیه از مجاهد روایت شده که فردی از انصار غلام خود را به پذیرش اسلام اجبار نمود، که این آیه نازل شد.[403] برخی دیگر شأن نزول این آیه را اینگونه می­دانند که یکی از انصار به نام حَصین که خود مسلمان بود، دو پسر داشت که مسیحی بودند. وی از پیامبر(ص) سئوال کرد آیا آنها را برای اسلام آوردن مجبور کنم؟ چه آنها جز آیین مسیحیت چیزی را نمی­پذیرند: الا استکرههما فانّما قد ابیا النصرانیه. اما در پاسخ این آیه نازل شد و اکراه در دین را نفی کرد.[404]

  • «و اگر پروردگارت می­خواست تمامی اهل زمین ایمان می­آوردند، پس آیا تو ای پیامبر مردم را به اکراه وا می­داری تا اینکه مؤمن شوند؟»[405]
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...