منابع پایان نامه ارشد با موضوع مجازات قصاص، جبران خسارت |
انواع دیه بدلى «دیه بدل از قصاص» دو قسم است، یکى دیه بدلى اختیارى و دیگرى دیه بدلى قهرى. قسم اول آن جایى است که صاحب حق از قصاص صرفنظر کرده و نسبتبه اخذ دیه با جانى به توافق مىرسد و قسم دوم در مواردى است که به اقتضاى اسباب و عوامل خارج از توافق طرفین، «دیه بدلى» ثابت و جایگزین قصاص مىشود. ق. م. ا در ماده 257 به قسم اول اشاره مىکند و ماده 260 ق. م. ا به نمونهاى از قسم دوم نظر دارد. (39) موارد دیه بدلى قهرى 1- جایى که یکى از موانع ثبوت قصاص در میان نباشد مانند پدربودن قاتل ماده 290 ق. م. ا در این باره مىگوید: پدر یا جد پدرى که فرزند خود را بکشد قصاص نمىشود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد. 2- جایى که یکى از شرایط اختصاص و ثبوت قصاص منتفى باشد. مانند عاقل بودن مقتول که با فقدان این وصف دیه به جاى قصاص مىنشیند. ماده 322 ق. م. ا مقرر مىدارد: هرگاه عاقل دیوانهاى را بکشد، قصاص نمىشود بلکه باید دیه قتل را به ورثه مقتول بدهد… . 3- در موردى که یکى از موانع «استیفاى» قصاص در کار باشد چون فرار قاتل و عدم دسترسى به وى تا زمان فوت که با تحقق این مانع قصاص جاى خود را به دیه مىدهد. ماده 260 ق. م. ا به همین مطلب اشاره دارد: هرگاه کسى که مرتکب قتل عمد شده است، فرار کند و تا هنگام مردن به او دسترسى نباشد، پس از مرگ قصاص تبدیل به دیه مىشود که باید از مال قاتل پرداخت گردد… . بررسى ماهیتحقوقى دیه بدلى همان طور که گذشتبرخى از حقوقدانان اسلامى دیه بدلى را مجازات مالى تلقى مىکنند اما این مطلب با توجه به دلایل زیر صحیح به نظر نمىرسد. دیه بدلى در جنایت عمدى بدل از قصاص نیستبلکه بدل از مجنى علیه است. (40) زیرا هرگاه زن، مردى را بکشد بر او دیه مردى واجب گردد و اگر دیه بدل از قصاص باشد باید بر او دیه زن واجب گردد. (41) اگر دیه مزبور بدل از قصاص به شمار رود در آن صورت مىبایست وقتى چند نفر با مشارکت عمدى یک نفر را به قتل مىرسانند و استیفاى قصاص هم امکانپذیر نیست، چند دیه کامل به تعداد شرکاى در قتل به اولیاى دم مقتول پرداختشود. زیرا اگر قصاص امکان داشته باشد، اولیاى دم به طور مستقل نسبتبه هر یک از شرکا یک حق قصاص پیدا مىکنند. پس لازمه این سخن آن است که با سقوط و امتناع اجراى قصاص، اولیاى دم نسبتبه هر یک از آنها «یک حق دیه» پیدا کنند; زیرا مفروض آن است که «دیه» بدل از قصاص است. حال آنکه اینگونه نیست و با سقوط قصاص، از همه شرکا تنها یک دیه اخذ مىشود. پس معلوم مىگردد که دیه مزبور بدل از قصاص نیست. (42) گفتنى است فقهاى شیعه نیز به این موضوع توجه داشته و بر این نکته تصریح کرده اند که دیه درواقع بدل از نفس مىباشد نه بدل از قصاص. مرحوم علامه حلى (648 – 726 ق) در کتاب قواعد الاحکام مىفرماید: هنگامى که ولى دم بگوید در ازاى دریافت دیه قاتل را مىبخشم و قاتل نیز بپذیرد دیه مقتول واجب گردد نه دیه قاتل و همچنین اگر قاتل قبل از استیفاى قصاص بمیرد یا کشته شود، دیه مقتول واجب مىشود نه دیه قاتل که باید از اموال او برداشته شود. (43) مرحوم عاملى (م 1226 ق) در کتاب مفتاح الکرامه در شرح این کلام علامه مىگوید: دلیل [این قول علامه] تبادر ذهنى است و این مساله در جایى متصور مىشود که قاتل مرد باشد و مقتول زن [که اگر دیه مقتول با سقوط قصاص واجب شود قاتل باید دیه زن را بپردازد اگر دیه قاتل واجب شد قاتل باید دیه مرد را بپردازد] اگرچه چنین توهم مىشود که با سقوط قصاص دیه قاتل واجب مىشود، زیرا آنچه در اصل به سبب قتل واجب شده [گرفتن] جان قاتل است، اما هنگامى که این موضوع ممکن نباشد، بدل جان (نفس) قاتل که همان دیه باشد واجب مىشود. (44) حال که بر ما مشخص شد دیه بدلى قهرى نیز همچون دیه جنایتهاى خطایى بدل از نفس و یا عضو تلف شده بوده و به عنوان مجازاتى جانشین براى قصاص تلقى نمىشود به بررسى وضعیت دیه بدلى اختیارى مىپردازیم، تا معلوم شود که آیا این نوع از دیه را مىتوان همچون قصاص مجازات فرض کرد یا خیر؟ موارد دیه بدلى اختیارى موارد اختیارى تبدیل قصاص به دیه آنجایى است که صاحب حق از قصاص صرفنظر مىکند و درعوض با جانى نسبتبه پرداخت و اخذ دیه توافق مىکند چنان که ماده 257 ق. م. ا در این باره مىگوید: قتل عمد موجب قصاص است، لکن با رضایت ولى دم و قاتل به مقدار دیه کامله یا به کمتر یا زیادتر از آن تبدیل مىشود. آنچه از بررسى کلمات فقهاى مذاهب اسلامى در مورد حق قصاص در جنایات عمدى مشخص مىشود، به اجماع فقهاى شیعه و به اتفاق فقهاى اهل سنت، به استثناى حنابله، حق قصاص در جنایات عمدى به نحو تعیین تشریع شده است و لذا رجوع به دیه تنها بر اساس صلح و سازش طرفین منازعه امکانپذیر است. (45) پس اثر اولى و اصلى جنایت عمدى قصاص است. از سوى دیگر، معقول نیست که مجازات به موجب «عقد صلح» یا هر توافق دیگر مقرر شود; چون همان طور که در کلیه موارد حدود، قصاص و تعزیرات ملاحظه مىشود مجازات حکم بدون واسطه یا با واسطه شارع است که براى جرم مقرر شده است. (46) درواقع مىتوان گفت از آنجا که قصاص و دیه دو حق هستند براى مجنى علیه و براى صاحب حق جمع میان دو حق در برابر محل واحد، جایز نیست، پس جمع بین دو حق بر سبیل تخییر است. اگر خواست او را کیفر مىدهد و اگر نخواستحق خود را ساقط کرده است. بنابراین در حالت صلح و سازش میان اولیاى دم و جانى بر ترک قصاص در برابر گرفتن دیه در حقیقت دیه در این حالت در خود قتل واجب نگردیده، بلکه به وسیله قرارداد و عقد واجب شده است. (47) و حتى در این حالت، با پرداختن این مال، کیفر محسوب نمىشود زیرا عقلا قابل تصور نیست که به موجب عقد صلح، کیفر تحقق پیدا کند. (48) پس با این وصف مىتوان گفت که دیه بدلى اختیارى فاقد خصیصه کیفرى بوده و نمىتوان آن را به عنوان کیفرى که جانشین قصاص شده است تلقى کرد. شاید بتوان گفت که این نوع از دیه بیشتر جنبه وجه المصالحهاى دارد که اولیاى دم را ترغیب به دادن رضایت مىکند و به همین دلیل است که مىبینیم شارع در دیه بدلى اختیارى با بازگذاردن دست طرفین منازعه به آنها اجازه داده است که به هر مبلغى خواه کمتر و خواه بیشتر از دیه مقرر توافق کنند. این موضوع را مىتوان از حدیثى که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) در ذیل آیه 177 سوره بقره نقل شده است نیز استفاده کرد. آنجا که امام مىفرماید: یا ایها الذین امنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى… فمن عفى له من اخیه شىء فاتباع بالمعروف و ادآء الیه باحسان، ذلک تخفیف من ربکم و رحمه فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم. … این [اجازه اخذ دیه به جاى قصاص] تخفیفى از سوى پروردگار شماست… . بدین خاطر است که او اجازه داده است ولى مقتول در مقابل دیهاى که از قاتل اخذ مىنماید او را بخشیده [و از قصاص صرفنظر نماید] زیرا اگر [براى بستگان مقتول] تنها یکى از دین حق گذشت و بخشیدن قاتل یا استیفاى قصاص مقرر شده بود، بسیار کم اتفاق مىافتاد که بازماندگان شخص کشته شده حاضر شوند بدون دریافت هیچ عوضى رضایت دهند و در نتیجه هیچ قاتلى از قصاص رهایى نمىیافت. (49) دوگانه بودن ماهیتحقوقى دیات برخى از شخصیتهاى معروف حقوق در داخل و خارج کشورمان بر این باورند که دیه ماهیتى دوگانه دارد. لکن به طورى که ملاحظه شد، کسانى که دیه را کیفر جنایى مىدانند، حتى به یک دلیل از قرآن یا سنت استناد نکردهاند یا حتى قول یکى از فقهاى مذاهب اسلامى را که مقید کیفر بودن دیه باشد به عنوان شاهد ذکر نکردهاند. بلکه براى استنباط راى خود از ملاکهاى جدایى میان کیفر و جبران خسارت استفاده کرده اند. البته دیدیم که آن دلایل نیز چندان با منطق حقوقى سازگارى ندارد. در این قسمت از بحث، ما مىخواهیم به ادله آنهایى بپردازیم که دیه را داراى ماهیتى دوگانه فرض مىکنند. براى اجتناب از تطویل سخن یکى از مقالات وزین و در جاى خود شایسته را مد نظر قرار داده و به نقد آن مىنشینیم. استاد ارجمند جناب آقاى کاتوزیان، در طى مقالهاى با عنوان «ماهیت و قلمرو دیه» به تشریح دلایل دوگانه بودن ماهیت دیه پرداختهاند که از جهاتى قابل تامل به نظر مىرسد. (50) از مجموع مقاله ایشان چنین بر مىآید که سعى کرده اند با تکیه بر قوانین موجود دیه، نظریهاى را ارائه دهند که جامعه حقوقى ما را از چنگ بسیارى از سؤالات آزاردهنده برهانند. همچنین ایشان خواستهاند که با فراست تمام، ادعاى خسارتهاى زاید بر دیه را بر مبناى قوانین فعلى توجیه حقوقى کرده و با کمترین تنش ممکن به تعبیر خودشان بین عدالت و سنت آشتى برقرار کنند. مقاله مزبور که نگارنده را در روزهاى آغازین مطالعات خود پیرامون ماهیتحقوقى دیه، سخت مجذوب کرده بود، بعد از مطالعات و تاملات فراوان سؤالاتى را نیز برانگیخت که درخور توجهاند. در زیر به نقد استدلالهاى ایشان در مقاله مزبور مىپردازیم: 1- استاد در عبارتى چنین آورده است: ….. دیه نوعى مجازات است… از نظر تاریخى در فقه نیز نظرى بدین مضمون نسبتبه دیه داده شده است. با مراجعه به کتب فقهى اعم از اهل سنت و شیعه و ملاحظه تعابیر رایج در کلمات فقها بر ما این نکته روشن مىشود که فقها هرگز دیه را امرى کیفرى تلقى نکردهاند. جمله استنادى خود استاد دلیل روشنى بر مدعاى ماست. بنابراین استناد به جملهاى از مفتاح الکرامه که با «ربما» شروع مىشود و آن هم براى تعلیل عقل نامیدن دیه نمىتواند پایه چنین قضاوتى باشد. تازه اگر چنان تعلیلى خالى از اشکال نباشد باید گفت که آن اسم (عقل) مربوط به قبل از ظهور اسلام است و ما در جاى خود اشاره مىکنیم که به لحاظ ماهوى دیه قبل از اسلام با دیه بعد از اسلام کاملا یکى نیستند و لذا نباید قضاوتى یک دست در مورد آن داشته باشیم. 2- در ادامه عبارت قبلى چنین آمده است: … وانگهى مالى که به سبب جنایتبر مجرم واجب مىشود بىگمان رنگى از کیفر هم دارد. این جمله سخت تعجب برانگیز است. شاید عدم ادبیات حقوقى مشترک بین فقها و حقوقدانان چنین غفلتى را موجب شده است. در اصطلاح فقه اسلامى به هر گونه فعلى که موجب تلف نفس یا عضو انسان یا تلف شىء یا حیوان شود «اتلاف» گفته مىشود و به نوع خاصى از اتلاف که باعث تلف نفس یا عضو انسان گردد «جنایت» اطلاق مىکنند (51) و توجهى به قصد مرتکب فعل نیز ندارند. بنابراین جنایت نوع خاصى از اتلاف است. حال آنکه از نظر حقوقدانان عرفى، جرم بر حسب اهمیت و میزان اثر زیانبار اجتماعى به خلاف جنحه و جنایت تقسیم مىشود. با این وصف نمىتوان آنها را به یک معنى قلمداد نمود. نگارنده مقاله مزبور به همین دو دلیل براى اثبات جنبه کیفرى دیه اکتفا نموده و در ادامه به جنبههاى خسارتى دیه پرداختهاند. در قسمتبعدى مقاله نوشتهاند که اگر دیه را تنها وسیله جبران خسارت بدانیم و آن را عارى از خصیصه کیفرى تعریف کنیم ایراداتى به وجود مىآورد. در زیر به ایراداتى که ایشان شمردهاند اشاره مىشود: 1- نتیجه منطقى این نظر (صرف جبرانى بودن ماهیت دیه) امکان جمع دیه با قصاص و حدود و تعزیرات است در حالى که قانون این امکان را نپذیرفته و درواقع اختلاط مجازاتها را منع کرده
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 07:13:00 ب.ظ ]
|