تحقیق رایگان درباره ارزیابی اثربخشی، توسعه هوش معنوی |
که اینها یکی از مهمترین پرسشهای بشر و به گفته برخی فیلسوفان مهمترین پرسش بشر است. در واقع نحوه درگیری انسان با این مساله مهم و تلاشهایی که برای پاسخ به آن انجام می دهد، تعیین کننده مسیر اصلی زندگی و نیز سرنوشت سعادت آمیز یا فلاکت بار اوست. ما بدون داشتن یک نظریه مناسب و رسا درباره معنی داری یا هنجارمندی و نقش آنها در عالم هستی، قادر به بسط و توسعه راههایی برای تعمیق معنا در زندگی و غنا بخشیدن به آن و تقویت ارزشهایی که موجب ارزشمندی زندگی می شوند، نیستیم. ما چگونه می توانیم خود و بستر هستی خویش را به طریقی بشناسیم که به ما امکان دهد به گونه ای مناسب با انسانیت، فردیت و شرایطمان زندگی کنیم و به آن معنی ببخشیم؟ به عبارت دیگر، چگونه می توانیم خودمان و محیطمان را بشناسیم، به گونه ای که قادر باشیم زندگی کاملا معنی دار و ارزشمندی را سپری کنیم؟ در واقع هوش معنوی اشاره دارد به مهارتها، توانائیها و رفتارهای لازم برای: – توسعه و حفظ ارتباط با منشأ غایی همه موجودات – کامیابی در جستجوی معنی زندگی – یافتن یک مسیر اخلاقی که به هدایت ما در زندگی کمک نماید – درک معنویات و ارزشها در زندگی شخصی و روابط بین فردی
هوش معنوی
هوش معنوی یکی از جنبههای کاربردی مفهوم معنویت میباشد. زوهر و مارشال (۲۰۰۰) هوش معنوی را هوشی تعریف میکنند که انسانها از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزشها را حل میکنند، زندگی و فعالیتهای خود را در زمینهای وسیعتر، غنیتر، و معنادار قرار میدهند، و به کمک آن تشخیص میدهند که کدام اقدامات یا کدام مسیرها معنادارتر از دیگری میباشد. در این مقاله مفهوم هوش معنوی و جنبههای مختلف آن همچون مسیر توسعه، تطابق آن با معیارهای هوش، مزایا وکاربردهای آن، چگونگی سنجش آن، و غیره به تفصیل مورد بررسی قرار میگیرد. پیشبینی نویسنده این مقاله این است که به دلیل امکان اثرگذاری فوقالعاده هوش معنوی بر متغیرهای مهم مدیریت همچون رهبری، انگیزش، خودکنترلی، قابلیت تغییر، ارتباطات، عملکرد و نیز ارتباطش با دیگر انواع هوش، معنویت و هوش معنوی به یک موضوع مهم و بحثبرانگیز در حوزه مدیریت و سازمان تبدیل خواهد شد. در دهههای اخیر مفهوم معنویت و کاربردهای آن در دنیا و به خصوص در دنیای غرب اهمیت زیادی یافتهاست، طوریکه مفاهیمی همچون خدا، مذهب، معنویت و غیره که موضوعاتی خصوصی قلمداد میشدند، وارد تحقیقات علمی و مباحث آکادمیک در حوزه علوم انسانی شدهاند. به ویژه تعداد تحقیقات در چنین موضوعاتی در پژوهشهای روانشناسی و مدیریت به سرعت در حال افزایش است. در این زمینه تابحال کنفرانسها و کارگاههای زیادی تشکیل شده و میشود. یکی از مفاهیمی که به تدریج از درون همین جلسات و کنفرانسها ظهور کرده است، هوش معنوی میباشد. البته به طور جدی ورود مفهوم و واژه هوش معنوی به ادبیات علمی روانشناسی و مدیریت را باید به زوهر ومارشال (۲۰۰۰) و نیز ایمونز (۲۰۰۰) نسبت بدهیم. در این مقاله با کار این نویسندگان آشنا خواهیم شد. هدف این مقاله بررسی مفهوم هوش معنوی و کاربردهای آن میباشد. بدین منظور ابتدا هوش تعریف شده و سپس انواع هوش بر مبنای دو چارچوب تئوریک، اولی هوش چندگانه گاردنر و دیگری انواع هوش بر اساس کارکرد مغز بیان میشود. در ادامه هوش معنوی، ابعاد آن، تطابق آن با معیارهای هوش، و قابلیت آن در حل مسائل مورد بحث قرار می گیرد و سپس کاربردهای هوش معنوی به ویژه در مدیریت و رهبری، سنجش آن و نیز روشهای توسعه هوش معنوی در افراد ادامه مییابد. نهایتا توصیف خطرات بالقوه هوش معنوی و نتیجهگیری کلی پایانبخش این مقاله خواهدبود. هوش هوش به معنای توان بیولوژیکی برای تحلیل نوع خاصی از اطلاعات به روشی معین است (گاردنر ، ۲۰۰۰، ص ۳۲). طبق اظهار مایر (۲۰۰۰) هوش به توانایی استدلال انتزاعی و محاسبات ذهنی گفته میشود که طبق قواعد خاصی انجام میگیرد. استرنبرگ (۱۹۹۷) با در نظر گرفتن دیدگاهی متفاوت، بر جنبههای بیولوژیکی و تکاملی تاکید میکند و اظهار میدارد که هوش به معنای تواناییهای ذهنی لازم برای تطابق، گزینش و شکلدهی در هر زمینه محیطی است و موجب انعطافپذیری در موقعیتهای چالشی میشود. هر تعریفی از هوش محدود به دوره زمانی و زمینه فرهنگی آن است.. با در نظر گرفتن این موضوع هوش معنوی، هوش طیف وسیعی از مهارتها و تواناییها را در بر میگیرد، که در زمینههای اجتماعی- تاریخی مختلف به شکلهای متفاوتی به کار گرفته شده و ارزش نهاده شده است (ایمونز، ۲۰۰۰). البته احتمالا برخی فرایندهای ذهنی اصلی وجود دارندکه در تمام زمینههای اجتماعی- تاریخی ثابت میباشند، از قبیل تشخیص مسأله، تعیین ماهیت مسأله، ایجاد راهبرد برای حل مسأله، بازنمود ذهنی اطلاعات درباره مسأله، بکارگیری منابع ذهنی مناسب برای حل مسأله، نظارت بر اجرای راهحل، و ارزیابی اثربخشی راه حل (استرنبرگ، ۱۹۹۷). بنابراین، تعریف نهایی هوش که در این مقاله نیز مدنظر میباشد عبارت است از قابلیت تفکر، برنامهریزی، خلق، تطبیق، حلمسأله، عکسالعمل، تصمیمگیری، و یادگیری (نوبل ، ۲۰۰۰) هوش معنوی نیز از این ویژگیها برخوردار است؛ و نقش هماهنگکننده آن در تحلیل اطلاعات و حل مسأله امروزه بسیار مورد توجه قرار گرفته است. انواع هوش برای مشخص کردن انواع هوش تابحال چارچوبهای تئوریک زیادی ارائه شده است، ولی در این میان دو چارچوب از مقبولیت بیشتری برخوردار بوده اند. اولی تئوری هوش چندگانه گاردنر است و دومی مشخصکردن انواع هوش بر اساس کارکرد سیستمهای عصبی مغز (بهره هوشی، هوش عاطفی و هوش معنوی) میباشد. برای مثال تقسیمبندی زوهر و مارشال (۲۰۰۰) برهمین اساس است. در ادامه این دو نوع تقسیمبندی را بیشتر توضیح میدهیم. مفهوم هوشهای چندگانه در میان محققانی که انواع مختلف هوش را شناسایی کردهاند، کار هوارد گاردنر در دانشگاه هاروارد بر روی هوشهای چندگانه کمک زیادی به درک این مطلب کرده است که هوش چندوجهی است. اکنون حاصل کار وی مورد قبول بسیاری از صاحبنظران میباشد. تحقیقات گاردنر نشان میدهد که انواع مختلف هوش نسبتا مستقل از یکدیگر رشد میکنند و مهارت در یک هوش، داشتن مهارت در هوش دیگر را تضمین نمیکند. این هوشها عبارتند از هوش زبانشناسی ، منطقی-ریاضی، موسیقی، فضایی ، جسمی-حرکتی ، بینفردی، درونی، و اخیرا نیز هوش طبیعی که به معنی توانایی تشخیص صفات گیاهان و جانوران است (واگان ، ۲۰۰۲). همچنین وی اخیرا احتمال هوش وجودی را نیز پذیرفته است (گاردنر، ۲۰۰۰)، که میتوان آن را به صورت جنبهای از هوش معنوی در نظر گرفت. با وجود این که وی هنوز وجود هوش معنوی را تایید نکرده است، ولی اظهار میدارد که هوش معنوی مفهومی منطقی است و مستلزم بررسیهای بیشتر است (ایمونز ۲۰۰۰) سه نوع هوش: بهره هوشی، هوش عاطفی و هوش معنوی چارچوب دیگری که برای مشخص کردن انواع هوش ارائه شده است، مبتنی بر کارکرد سیستمهای عصبی مغز میباشد. زوهر و مارشال (۲۰۰۰) که ارائهکننده این چارچوب بودند، نتایج جالبی از مطالعات خود بر روی مغز بدست آوردند. در واقع این دو سه نوع هوش را شناسایی کردهاند. آنها کارکرد مغز را از دیدگاه عصبشناسی بررسی کردند و همه انواع هوشهای ممکن را به سه نوع سیستم عصبی اصلی در مغز پیوند دادند. زوهر و مارشال سه نوع هوش کلی را شناسایی کردند و عقیده دارند که همه هوشهای دیگر زیرمجموعههای بهره هوشی، هوش عاطفی، و هوش معنوی تلقی میشوند. الف) تفکر خطی– بهره هوشی مغز: اولین نوع همان بهره هوشی میباشد که مناسب حل مسائل ریاضی و منطقی میباشد. ب) تفکر تعاملی – هوش عاطفی مغز: دومین نوع نیز هوش عاطفی است که به افراد کمک میکند تا عواطف خود و دیگران را مدیرت کنند.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1398-12-11] [ 05:01:00 ب.ظ ]
|