3- زن در دین مسیحیت: تعلیمات تعریف شدهی مسیح، نیز مشکلی را حل نکرد و به وضع زنان بهبودی نبخشید. مجمع دینی فرانسه در سال 586 میلادی پس از بحث زیادی که درباره ماهیت زن کرد، چنین نظر داد: «زن انسان است اما برای خدمت مردان آفریده شده است.» برخورد آنها با زنان، روی یک سلسله عقاید استوار بود و زن را سرچشمه گناهان و مفاسد دانسته و به این عقیده بودند که گویا زن دروازههایی از دروازههای جهنم برای مرد است. (نوری، پیشین، ص11) یکی از علمای بزرگ دین مسیح کرای سوستم دربارهی زن چنین گفته است «زن شری است که از آن چاره فرار نیست، او وسواس فطرت، آفت موردپسند، خطری برای خانه و خانواده، قاتل معشوقهها و مصیبت و آتشی سوزنده و برافروخته است.» (همان،ص12) از «لنگدون دویس» مرجع بزرگ مسیحیت، نظراتی درباره زنان خواسته شده است که چنین می گوید: «زنان را که بالفطره سبک مغز و شهوتران و شیفته لباس و زینت و تظاهرند، جز این که مرد را در خانه محفوظ نگاه دارد راهی دیگر ندارد». (کاظم زاده، 1368، ص 40-41) کشیشان مسیحی زن را عامل و مظهر شیطان و موجب فساد و فحشا میدانستند و تا مدتها پیرامون این مسأله در مدارس خود تحقیق میکردند که آیا زن می تواند مانند مرد، خدا را عبادت کند؟ آیا زن انسان است و روح دارد؟ آیا می تواند جاوید بماند یا مادهای فانی است و روح مجرد ندارد؟ در مسیحیت به علت رواج فرهنگ تنفر از زن و بیارزش بودن او عزوبت مرد تشویق میشد. در نظر کلیسا، محبت به زن، در شمار یکی از مفاسد بزرگ اخلاقی بود. (فاضل، پیشین، ص19) آنها به این عقیده بودند که تعلقات جنسی بین زن و مرد، نجس و پلید و از آن اجتناب صورت گیرد، و لو از طریق نکاح و عقد مشروع صورت گیرد و معتقد بودند گوشهگیری نسبت به ازدواج بهتر است. این طرز فکر رهبانیت در روح مردم، چنان واقع شده بود که ارتباط خانوادگی از هم پاشیده بود و دختران و پسران از ازدواج ابا داشتند و عقد نکاح را چیز پلید و نجس میدانستند. 4-زن در دین اسلام: زن در جوامع قبل از اسلام، ارزش و اعتباری نداشت؛ حتی برخی از جوامع، زن را در شمار انسان محسوب نمیکرد، و زمانی هم بر این عقیده بودند که جهت خدمت کردن برای مرد آفریده شده و گذشته از آن، او را نماد بدبختی، تیره ورزی، عذابها و مصیبتها میدانستند. در واقع زن را موجودی نفرین شده و وبایی کشنده میپنداشتند. (اسعدی، 1387 ، ص54) اما اسلام برای زن مقام و منزلت بزرگی قایل گردید. زن از دیدگاه اسلام در جمیع امور مانند مرد است، زیرا کلمه انسان از نظر مفهوم و مدلول شامل مرد و زن میباشد. از همین جاست که قران کریم در سوره نساء آیه 1 زن و مرد را دارای اصل و منشای مشترک معرفی می کند و هر دو را به کلمه الناس (مردم) خطاب می کند، چنان که فرموده است: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثیراً و نساء» ای مردم! از پروردگارتان بترسید. آن که شما را از تنی واحد آفرید و از آن جفتش را خلق کرده و گسترده ساخت از و آنها مردانی زیاد و زنانی. اسلام در حق زن نظریهای ابداع کرده که از روزی که جنس بشر پا به عرصهی دنیا گذاشت تا آن روز، چنین طرز تفکری در مورد زن وجود نداشت. اسلام در این نظریهی خود، با تمام مردم جهان در افتاده و زن را آن طور که هست و بر آن اساسی که آفریده شده به جهان معرفی کرده، اساسی که به دست بشر منهدم شده و آثارش نیز محو گشته بود. اسلام عقاید و آرائی که مردم دربارهی زن داشتند و رفتاری که عملاً با زن میکردند را بیاعتبار نمود و خط بطلان بر آنها کشید. (نقابی، پیشین، 78 ) به این ترتیب، اسلام مقام زن را در اجتماع بالا برد و او را از پستی و ذلّت و محکومیت نجات بخشید و حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امثال آن را اعاده نمود. همانطور که اسلام در جمیع امور افراط و تفریط جلوگیری می کند، در ارتباط با حقوق زن هم این روش را توصیه نموده است، و با توجه به طبیعت و سرشت انسانی مرد و زن و بافت و ترکیب جسمی و روحی و ایجابات زندگیشان، برای هر کدام مسئولیتهای مشخص و حقوقی را معین نموده است تا افراد انسانی با تطبیق آن در زندگی عملی، به کمال خویش برسند و زندگی با سعادت و توام با عزت و شرف داشته باشند. بنابر آنچه گفته شد ثابت میشود که مرد و زن دو فرد، از یک نوع و از یک جوهرند، جوهری که نامش انسان است، چون تمامی آثاری که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلی از قبیل سخاوت، شجاعت، علم، خویشتنداری و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است) آن هم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلّم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضی از آثار مشترکه (نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن) از نظر شدّت و ضعف اختلاف دارند ولی ضعف در بعضی از صفات انسانیّت، باعث آن نمیشود که بگوییم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست.( شایگان، 1374، ص118) با این بیان روشن میشود که رسیدن به هر درجه از کمال که برای یک صنف میسّر و مقدور است برای صنف دیگر نیز میسور و ممکن است و یکی از آن مصادیق کمال معنوی است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرّب به درگاه او حاصل میشود. 1-1-3 جایگاه زنان در اعلامیه حقوق بشر در مطالعه تاریخ تحوّل اسناد بین المللی در مورد حقوق زن سه دورهی متمایز وجود دارد که هر یک منعکس کننده تصوّرات مختلف در مورد زنان و دیدگاههای مختلف در مورد حقوق و جایگاه آنان درجامعه است. دورهی اول که از آن تحت عنوان «دورهی حمایتی» یاد شده و در آن به زنان به عنوان گروهی که نباید یا نمیتوانند به فعالیت های خاصی بپردازند نگاه شده و زن به عنوان پیرو در نظر گرفته میشود. مقرّرات در این خصوص فقط در مورد زنان قابل اعمال است نه مردان. زن به عنوان همسر و مادر بیشتر نقش داخلی و سنتی دارد. بنابراین از آنجا که زنان مانند کودکان قادر به حمایت همه جانبه از خود نیستند قانون باید نقش حمایتی از آنان را داشته باشد. به طور مثال کنوانسیون مربوط به کار در شب زنان شاغل در صنعت که در سال های 1934 و 1948 توسط کنفرانس عمومی سازمان بین المللی کار طراحی گردید، این دیدگاه را پذیرفته است. لذا همانطور که دیده می شود اسناد این دوره جهت حمایت زن در برابر برخی آسیبها او را از پارهای امور منع می کند نه اینکه نوعی از حقوق را برایش به رسمیّت بشناسد.(کاسسه،1370، ص60) دورهی دوم به زن به عنوان یک «گروه مجزا» که نیاز به رفتار خاص با او و مراقبت ویژه دارد نگاه میشود. عقیده بر این است که در موارد خاصی با زنان عادلانه رفتار نمی شود. لذا از این دوره به عنوان «دوره ی اصلاح» یاد می کنند بدین معنی که قوانین باید در جهت مراقبت خاص از زنان تغییر یافته و یا اصلاح گردد. در این دوره نیز قوانین به زنان به عنوان یک طبقه بدون در نظر گرفتن مردان نگاه می کند زیرا مردان به عنوان قربانی نقض حقوق محسوب نمیگردند. به عنوان مثال، قربانیان فاحشهگری نه مردان بلکه زنان هستند. همچنین است از دست دادن تابعیت به خاطر ازدواج که مخصوص زنان است. به عنوان مثال، کنوانسیون 1957 در مورد تابعیت زنان متاهل که در تاریخ 11 اوت 1958 لازمالاجرا گردیده است؛ کنوانسیون 1952 مربوط به حمایت از زایمان و معاهدهی 1952 حقوق سیاسی زن که در 7 ژوئیه 1954 به اجرا در آمد این دیدگاه را پذیرفته اند. (مهرپرور ،1377،ص79) دورهی سوم «دورهی عدم تبعیض» است. بدین معنا که از نظر جنسی به زن و مرد بیطرفانه نگاه میشود. هنجارهای این دوره دیدگاهی که زن را به عنوان گروهی مجزا از مردان فرض می کند رد مینماید و معتقد به رفتار مساوی نسبت به زن و مرد است البته اسناد بین المللی که مبین این دیدگاه هستند برخی از موضوعات را خاص زنان میدانند ولی تبعیض جنسی یا رفتار براساس استانداردهای مختلف برپایهی جنس را صریحاً رد می کنند. منشور سازمان ملل متحد مثال بارز این نوع اسناد است که به صراحت در مواد 55 و 56 بر این امر تاکید و در مواد 13، 62 و 76 نهادهای مختلفی از جمله شورای اقتصادی و اجتماعی را جهت وصول به این اهداف به وجود می آورد. همچنین اغلب مواد کنوانسیون 1979 محو کلیهی تبعیضات علیه زنان با تأیید دورهی سوم جایگزین دو دیدگاه قبلی گردیدهاند. مثلاً قاچاق زنان و استثمار آنان به عنوان فاحشه در ماده 6 کنوانسیون نهی گردیدهاند. همچنین ماده 9 کنوانسیون متعاهدین را موظف به رفتار مساوی با زن و مرد از نظر اکتساب و تغییر تابعیت کرده است. در بسیاری از معاهدات و اسناد بین المللی دیگر نیز دیدگاه عدم تبعیض دیده می شود. برای مثال اعلامیهی جهانی حقوق بشر، میثاق حقوق مدنی و سیاسی و میثاق حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی (میثاقین)، که هر دو سال 1966 به تصویب رسیده و از سال 1976 لازم الاجرا گردیدهاند و ایران عضو آنها میباشد، همگی بر این امر تاکید دارند. البته باید یادآور شد که کنوانسیون 1979 صریحتر و مفصلتر از سایر اسناد دیدگاه عدم تبعیض را پذیرفته است. این مطلب به طور خاص در مواد 1، 2، 3، 7، 10،11، 16 دیده میشود.(مهرپرور، پیشین،125) به طور خلاصه باید گفت در حالی که اصولاً نگرانی اساسی در ابتدای قرن بیستم در مورد اموری چون خرید و فروش، اجیر کردن و خود فروشی زنان بود امروزه، گرچه هنوز جامعه جهانی موفق به رفع کامل آنها نشده است. از جمله دلایل تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر آن بود که ملل دنیا ایمان خود را به حق بشر برای بهرهمندی او از حقوق اساسی و ایمان خود را به مقام و ارزش انسانی و تساوی حقوق زن و مرد اعلام کردند و تصمیم راسخ گرفتند به پیشرفت اجتماعی کمک کنند و محیط آزادی را فراهم آورند که در آن دسترسی به زندگی بهتر امکانپذیر باشد. طبعاً کمک به پیشرفت اجتماعی، فراهمآوری محیط آزاد و دسترسی به زندگی بهتر، بدون تساوی زن و مرد در همه عرصههای اجتماعی و از جمله تساوی در فعالیتهای اقتصادی میسّر نیست.( پروین، 1378، ص65) بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر، زن و مرد آزاد به دنیا آمده و از لحاظ حیثیت و حقوق اجتماعی برابرند و از این رو، نمیتوان آنان را به بهانه نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده، ثروت و موقعیت، از انتخاب شغل باز داشت. همچنین نباید زنان را به دلیل وضعیت سیاسی، اداری، قضایی و سیاسی کشور و سرزمینی که در آن زندگی میکنند و یا به آنان تعلّق دارند، خواه این کشور مستقل باشد یا تحت محدودیت ( مثلاً، تحت استعمار ) از تصدّی مشاغلی که به آن علاقه دارند، منع کرد و یا به مشاغلی که به آن علاقهای ندارند، گمارد. هر زنی حق دارد از زندگی اقتصادی دلخواه، آزادی در انتخاب شغل و امنیت شغلی برخوردار باشد و نمیتوان او را مجبور کرد که برده شود و حتی نمیتوان او را در خرید و فروش برده مشارکت داد و البته حق هم ندارد داوطلبانه به داد و ستد برده بپردازد. نباید زنان را تحت شکنجه یا مجازات ظالمانه قرار داد و بر خلاف انسانیّت و شئون بشری، به پذیرفتن شغلی گمارد و آنان را از انتخاب شغل دلخواه محروم کرد؛ باید شخصیت شغلی آنان را که قانون پذیرفته است، به رسمیّت شناخت. زن در برابر قانون، با مرد مساوی است و حق دارد بدون تبعیض و به طور مساوی، برای کسب و حفظ شغل از حمایت قانون برخوردار شود و حق دارد در مقابل هر تبعیضی و علیه هر تحریکی که او را در شرایط مساوی، در رده پایینتر شغلی با مرد قرار میدهد، حمایت مساوی قانون را مطالبه کند. (گلن، 1378، ص 115) زنان در برابر اعمالی که حقوق و امتیازات شغلی آنان را مورد تجاوز قرار میدهد و آن حقوق و امتیازات در قوانین اساسی یا قوانین دیگر به رسمیّت شناخته شده، حق رجوع به محاکم ملّی مصالحه را دارند. هیچ کس نمیتواند زنی را خودسرانه از کاری باز دارد و یا او را به دلیل پرداختن به شغلی حبس کند یا تبعید نماید. زنان حق دارند دعاوی خود را درباره مشاغل خویش، در دادگاهی مستقل، بیطرف و منصفانه و به صورت علنی مطرح نمایند. زن میتواند در شرایط مساوی، به مشاغل عمومی کشورش دسترسی داشته باشد و مالک قانونی دسترنج خود باشد. هیچکس نمیتواند او را به دلیل اشتغال به کاری که قانون پذیرفته است، تحت تعقیب یا مجازات قرار دهد. بنابراین، او حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید و شرایط منصفانه و رضایتبخشی برای کاری که به آن اشتغال دارد، مطالبه کند. او باید بدون هیچ تبعیض در مقابل کار مساوی، اجرت مساوی دریافت کند. زن در قبال کاری که انجام میدهد باید حقوق مکفی و درخور شأن دریافت کند. پیوستن به اتحادیههای کارگری و مانند آن، که از حقوق زنان شاغل دفاع میکنند، حق قانونی اوست. وی در قبال کار، حق استراحت، فراغت و تفریح دارد و اجازه دارد که از مرخصیهای ادواری با حقوق استفاده کند. در مواقع بیکاری، مورد حمایت قانون قرار گیرد و از شرایطی آبرومندانه در زندگی برخوردار شود. زنان برای انجام بهینه کاری که برعهده میگیرند، حق آموزش دارند و دروازههای آموزش باید با شرایط مساوی به روی مرد و زن باز باشد. (گروه نویسندگان، 1380، ص 202) در نتیجه میتوان گفت با توجه به اینکه سازمان ملل، سال های 1995- 2004 را دهه آموزش حقوق بشر اعلام کرده است و از آن جا که ناآگاهی همه انسانها، به ویژه زنان از این حقوق آنها را از برخورداری کامل از آن حقوق باز میدارد، لذا آگاهسازی عموم، سواد آموزی حقوقی و ارتقای فرهنگ حقوق بشر، توسعه و صلح از طریق هماهنگی و همکاری با گروههای محلی و منطقهای و سازمانهای غیردولتی و نیز رسانهها در سراسر جهان برای اجرای برنامه هایی در زمینه آموزش حقوق بشر میتوانند مؤثر باشند.
[دوشنبه 1398-12-12] [ 05:49:00 ب.ظ ]
|