اکراهی که موجب عدم نفوذ معامله است ممکن است به صدمه و آزار بدنی یا به تخویف باشد و قانون گذار به سبب فقدان رضا به اقلّ ضرر بسنده می کند و آن هم اختیار داشتن مکره در اعلام نفوذ یا عدم آن است، لذا راجع به شخص اکراه کننده لازم نیست فقط طرف معامله را مجبور به معامله کرده باشد بلکه اعم است از اینکه از طرف او باشد و یا از طرف شخص خارج از او (شخص ثالث) و نیز لازم نیست که تهدید نسبت به شخص مورد معامله باشد بلکه اگر نسبت به بستگان نزدیک او که طرف علاقه وی باشند تخویفی بشود اکراه تحقق خواهد یافت[24]. اکراه می تواند اعم از جان، مال و عرض باشد و در توضیح بالا تشخیص بستگان با عرف می باشد مضافاً حسب نظر عدهی زیادی از حقوق دانان اکراه خصوص دوستان را نیز در بر می گیرد[25] و خاص بستگان نمی باشد. همچنین حسب مادهی 202 قانون مدنی اکره زمانی موجب عدم نفوذ معامله است که موثر در هر فرد با شعوری باشد.[26] لذا باید در پذیرش اکراه سن، شخصیت، اخلاق، مرد یا زن بودن و همچنین کیفیات دیگر در نظر گرفته شود. زیرا اکراه به اعتبار این احوال مختلف می شود بنابراین مجرد خوف بدون اینکه تخویفی شده باشد و با حیاء و رودربایستی تأثیری نخواهد داشت. به عبارتی باید گفت قانون گذار در حقوق مدنی در بحث پذیرش اکراه که یکی از شروط آن این است که اکراه می بایست عادتاً قابل تحمل نباشد، ضابطهی شخصی را که خلاف این مورد در حقوق جزا می باشد، پذیرفته است. اما بی ارتباط نیست حال که بحث اکراه در حقوق مدنی به میان آمده اشاره ای هم به اضطرار داشته باشیم. لازم است بین اکراه و اضطرار قائل به تمیز شد زیرا اضطرار موجب عدم صحت معامله نیست بلکه ضرورت امر باطنی خللی در معامله ایجاد شده نخواهد کرد. اکراه در قوانین مدنی ممکن است به چند شکل تحقق یابد:
- مجبور بودن در امری به طوری که شخص قادر بر ترک و جلوگیری از آن نباشد، نظیر حرکت مرتعش بدیهی است این قسم از اضطرار نمیتواند موضوع حکم تکلیفی واقع گشته و آثاری که متناسب با افعال اختیار است، بر آن مترتب می گردد.
- اجبار در انجام عملی که از روی اختیار بر حسب ضرورت بدون اینکه اقدام به این امر از طرف دیگری بر این شخص تحمیل شده باشد.
مثل اینکه شخصی برای سختی معیشت و نداشتن وسایل زندگی و انفاق به عیال و اولاد خود یا برای تأدیه قروضش مجبور به فروش خانه و یا ملک خود شده باشد.
- عدم امکان مقاومت در مقابل شخص اجبار کننده که در این صورت اکراه تحقق پیدا خواهد کرد. و اما نکته ای که در اینجا لازم به ذکر است این است که تمیز اکراه کاملاً جنبهی عرفی دارد. و مضافاً باید گفت: بنابراین قول که بعضی ها قائل به آن هستند که مکره قاصد معنی نبوده و یا مرید وقوع فعل در خارج نباشد مخدوش است[27]. زیرا رضا از قصد قابل انفکاک است و لذا در ماده 190 قانون مدنی راجع به شرایط اساسی معامله اکتفا به قصد طرفین نشده بلکه رضای آنها نیز بر آن مضاف شده و نیز هستند وجه بطلان بیعی را که از روی اکراه واقع شده باشد انتفاء قصد قرار داده است و می گوید اجراء صیغه با اکراه کاشف از قصد نیست و در نظر عرف بیع بر آن صدق نمی کند زیرا بیع عرفاً باید کاشف از اراده نقل ملک باشد و مکره بودن شخص قرینه است بر اینکه ظاهر لفظ اراده نشده است.
به علاوه عملی غیر اختیاری که از روی اجبار واقع شده باشد نمی تواند موضوع جرم و عقوبت را تشکیل دهد زیرا که عقاب فرع بر مخالفت تکلیف است. و با نبودن اختیار تکلیفی نیست؛ به جهت آنکه اجبار و اکراه اگر به حدی باشد که سلب قدرت از انسان کند و شخص به مثابه وسیلهای برای وقوع جرم باشد در این مورد دیگر اصلاً قابل بحث نیست و مندرج است در تحت قاعدهی «قبح تکلیف بما لا یطاق» و اگر به این درجه نبوده باشد و در ترک آن خوف ضرر باشد در این صورت هم تکلیفی نیست و دلیل بر رفع تکلیف و مواخذه در مورد آن از مستقلات عقلیه به شمار می آید. اما از جهت ضمان اگر شخص به وسیله اکراه مجبور شود که مال دیگری را تلف کند یا بر آن استیلا یابد و یا از آن استیفاء منفعت نماید، ضمان از آن به عهده کسی است که او را وادار به این امر نموده است نه آن فرد زیرا با وجود اکراه اسباب ضمان عرفاً و عادتاً بر آن شخص صادق نبوده و او را مال باخته و مضر و صاحب ید نمی گویند و بر عکس اسباب ضمان را به شخصی نسبت می دهند که او را مجبور ساخته است. همین طور صحت هر ایقاع یا عقدی مشروط است به رضایت موقع و متعاملین و ماخذ این شرط از قرآن کریم: «…لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل…[28]» که صریحاً دلالت دارد بر اینکه هر معامله که از آن رضایتی نباشد آن معامله صحیح نبوده و باطل است. پرسش و بحث انتهایی اینکه با توجه به اینکه هر عقدی تابع قصد است پس چگونه ممکن است عقد مکره با فقدان قصد صحیح باشد؟ در جواب باید گفت که اگر اکراه به حدی برسد که شخص مکره فاقد قصد باشد و فقط به منزلهی وسیلهای باشد این فرض چنانچه گفته شد از محل بحث خارج است و موضوع بحث جایی است که قصد زایل نشده باشد که در این صورت شخص معامله کننده مکره وجود دارد اما رضا به آن ندارد. ممکن است این توهم به وجود آید که عقد اجباری قبل از حصول رضا باطل بوده و تا دلیلی بر صحت آن قائم نشده بطلان متصب است و این توهم مندفع است به این که بطلان عقد اجباری در حال وقوع غیر معلوم است. در نتیجه در عقود اکراهی آنچه که غایب یا فاقد است رضایت است و نبودن این عنصر عقد را باطل قلمداد نمی کند بلکه عقد را به حالت غیرنافذ نگه می دارد که با حلول و لحوق و یا عدم آن تکلیف عقد مشخص خواهد شد.[29] مبحث دوم
[یکشنبه 1398-12-11] [ 03:50:00 ب.ظ ]
|