از تعریف ارائه شده میتوان چنین نتیجه گرفت که مفهوم حقوقی جنگ شامل چهار عنصر یا رکن اساسی است: عنصر تشکیلاتی و سازمانی (کشورها)، عنصر مادی (اعمال قدرت مسلحانه)، عنصر معنوی یا روانشناسی (قصد و نیت جنگ) و سرانجام هدفدار بودن جنگ (منافع و مصالح ملی). الف)عنصر تشکیلاتی و سازمان (ارگانیک): « یکی از عناصر اساسی سازنده مفهوم جنگ، عنصر تشکیلاتی و سازمانی یعنی «کشورها» میباشد. جنگ مستلزم نبرد نیروهای مسلح کشورها با یکدیگر است؛ از این رو، جنگ به عنوان نوعی رابطه کشور با کشور تلقی میشود. این عقیده مخصوصا از سوی «ژان ژاک روسو» در کتاب ” قرارداد اجتماعی” (1762) ابراز شده است: “جنگ به هیچ وجه رابطه انسان با انسان نیست؛ بلکه رابطه کشور با کشور است که در آن افراد، نه به عنوان انسان و یا حتی به عنوان تبعه، بلکه به مثابه شهروندان و مدافعان و تنها بر حسب تصادف و اتفاق با یکدیگر دشمن شده اند.” »(همان،46) ب) عنصر مادی (اعمال قدرت مسلحانه): عنصر دیگر جنگ، عنصر مادی است که اعم از اعمال قدرت یا خشونت مسلحانه واقعی و عملی میباشد.آنچه دراین مورد بوضوح عیان بوده و غیر قابل انکار میباشد، خاصیت قهری و خشونت آمیز بودن جنگ است.جنگها همواره با برجای گذاشتن تلفات جانی و مالی و آسیب دیدن منابع و زیر ساختهای اقتصادی و اجتماعی همراه بوده و همین امر ویژگی خشن و قهرآمیز بودن جنگ رابه اثبات میرساند. به عبارت دیگر، جنگ همواره با عملیات و اقدامات قهرآمیز مسلحانهای همراه است که توسط نیروهای مسلح کشورهای متخاصم و تحت فرماندهی، اقتدار و مسئولیت آنها صورت میگیرد. بدون استفاده از نیروی اسلحه، جنگ معنی و مفهوم حقوقی ندارد. اصطلاح «جنگ سرد» که حالات گوناگون برخوردهای عقیدتی میان شرق و غرب را پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد، فاقد مفهوم جنگ است. حقوق بین الملل مشخص نمیکند که عملیات قهرآمیز مسلحانه باید در چه سطحی باشد تا جنگ تلقی شود؛ ولی بطور کلی و از حیث حقوقی، جنگ زمانی آغاز میشود که توسل مؤثر و واقعی به اسلحه صورت گرفته باشد. جنگ با آتش بس ( که متارکه موقت یا دائمی جنگ را موجب می شود) خاتمه نمی پذیرد .آتش بس پایان عملیات جنگی است نه پایان خود جنگ. پایان قطعی جنگ هنگامی است که با انعقاد  معاهده ای صلح میان متخاصمان برقرار باشد. (همان،46) ج) عنصر معنوی یا روانشناسی ( قصد و نیت جنگ) : عنصر سوم جنگ، عنصری معنوی یا روانشناسی است و این یعنی قصد واراده قطعی یکی از طرفین متخاصم در آغاز جنگ. بعنوان یک اصل پذیرفته شده بین المللی، اعلام قصد ونیت آغاز جنگ از سوی یکی از طرفین مخاصمه یک الزام بوده ونمایانگر اراده و قصد قطعی وی در آغاز یک   مخاصمه بین المللی است. اعلان جنگ از سوی یکی از طرفین که باید به شکل صریح، قطعی ورسمی باشد، خود میتواند روشنگر مسایل بسیاری  در ادامه رابطه حقوقی بین دوطرف درگیر منازعه باشد. درکنفرانسهای لاهه (1970)، کشورهای امضا کننده معاهدات، اعلام صریح اراده را جهت مبادرت به جنگ ضروری دانستند. طبق عهدنامه سوم مربوط به شروع مخاصمات مورخ 18 اکتبر 1907، جنگ قانوناً زمانی آغاز میشود که اخطار صریح قبلی به صورت اعلامیه جنگ بدون قید و شرط تلقی میشود، صورت گرفته باشد. هرگاه یکی از کشورهای متعاهد عهدنامه سوم، مخاصمات را بدون اعلام قبلی آغاز کند، از تعهدات خود عدول کرده و مرتکب جرم بین المللی شده است. الزام به اعلام قبلی جنگ یک قاعده قراردادی نیست که فقط نسبت به متعاهدان مجری باشد؛ بلکه یک اصل شناخته شده عرفی است که عمومیت جهانی دارد. بنابراین، شرکت کنندگان در مذاکرات لاهه، قاعده جدیدی وضع نکردند و تنها قاعده عرفی موجود را مدون ساختند. این قاعده در گذشته در جوامع یونانی، رومی و در قرن وسطی نیز وجود داشته است. (همان،45)  د) هدفدار بودن جنگ (منافع و مصالح ملی): عنصر چهارم جنگ، مشخص بودن هدف و نهایت جنگ است.با نگاهی به تاریخ جنگهای بشر میتوان دریافت که هیچ جنگی بدون داشتن یک هدف مشخص اعم از سیاسی، اقتصادی ،مذهبی،       نژادی و…آغاز نشده است.دولتها در طول تاریخ جنگ را بعنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود دانسته و از آن بهره جسته اند. بعبارت دیگر کشور آغازگر جنگ، هدفی معین و نهائی دارد که همواره در صدد پیگیری و نیل به آن است. این هدف معمولا تحمیل یا قبولاندن یک نقطه نظر سیاسی و یا به عبارت روشن تر یک منظور و هدف ملی میباشد. در واقع، کشور مهاجم مدعی است جنگی که آغاز کرده براساس «منافع و مصالح ملی» بوده است. اما اینکه «منافع و مصالح ملی» کدام است و بر چه پایه ای استوار میباشد، از مباحث علوم سیاسی و خارج از حوصله این تحقیق است. طرفداران مکتب حقوق عینی از جمله «ژرژسل» با در نظر داشتن همین عنصر از تعریف، جنگ را «توسل به نیروی مادی بمنظور تغییر دادن نظامهای حکومتی در جامعه بین المللی» میدانند. بهرحال، هنگامی که جنگ فاقد خصیصه ملی باشد و به عنوان «ابزار سیاست ملی» تلقی نگردد، دیگر واجد مفهوم خاص خود نیست. (همان،47) با عنایت به موارد مطروحه ، بطور کلی هرگاه یک منازعه مسلحانه بین دو یا چند کشور درگرفته و واجد شرایط فوق باشد آنگاه بعنوان جنگ شناخته شده و دراینصورت حقوق جنگ در قبال آن مجری خواهد بود. بخش سوم: حقوق جنگ ومخاصمات مسلحانه گفتار اول : تعاریف حقوق جنگ در باب توسل به جنگ دودیدگاه حقوقی کاملا متفاوت موجود است. یکی(   Jus ad   bellum  ) است که آنرا حقوق پیشگیری از جنگ نامیدند. ودیگری که بیشتر مرتبط با موضوع مورد بحث یعنی جنگ وجرایم ارتکابی نیروهای مسلح میباشد، Jus in bello یا حقوق جنگ وزمان درگیری است. (همان،75) قدر مسلم آنکه حقوق جنگ در زمان درگیری( Jus in bello) ناظر بر تمام اعمال ورفتار طرفین درگیر منازعه مسلحانه، ازلحظه آغازتا پایان درگیری بوده و دربرگیرنده موارد متعدد از قبیل چگونگی آغاز جنگ، شیوه های نبرد، سلاحها و روش های بکارگرفته شده ، اهداف نظامی وغیرنظامی، اسرا وغیره میگردد. با مشخص شدن یک تعریف جامع از حقوق جنگ میتوان به روشن شدن ابعاد مسئولیت بین المللی طرفین درگیر در جنگ وبطور خاص اعمال ارتکابی خلاف نیروهای مسلح پرداخت. در حالت کلی میتوان گفت: «جنگ یک وضعیت استثنائی است و طبعا قواعد مربوط به آن نیز به نام حقوق جنگ، قواعدی استثنائی میباشد. حقوق جنگ شامل مجموعه اصول و قواعدی است که حاکم بر روابط میان کشورهای متخاصم با یکدیگر و یا میان کشورهای متخاصم با کشورهای بیطرف میباشد. بمحض آغاز جنگ، بدون توجه به چگونگی شروع آن، کشورهای متخاصم دیگر تابع حقوق زمان صلح نیستند، بلکه از حقوق جنگ تبعیت خواهند نمود؛ چه این حقوق عرفی باشد، چه قراردادی. کشورهای ثالث (یعنی کشورهائی که در مخاصمه شرکت ندارند)، خواه حقوق جنگ را مراعات نمایند یا خیر نیز روابط خود را با کشورهای متخاصم تابع حقوق زمان صلح نمیسازند؛ بلکه از آن پس از حقوق بیطرفی تبعیت مینمایند». ( ضیایی بیگدلی؛1383،76) صاحبنظران دیگری نیز به تعریف حقوق جنگ ومخاصمات مسلحانه پرداخته اند. از آن جمله اینکه  « حقوق مخاصمات مسلحانه بخشی ازحقوق بین الملل است که در هنگام درگیری مسلحانه بر روابط کشورها حاکم است، هدفش کاهش آلام و صدمات ناشی از جنگ است و وظایفی را بر عهده طرفین درگیر به ویژه نیروهای مسلح میگذارد ولی از کارآیی نظامی نمی کاهد.»(راجرزوهمکاران، 1382،32 )

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...