از نظر این شرکت ها، سیاست ها و رویه های طراحی شده در کشور مادر را می توان به راحتی در جاهای دیگر نیز اجرا کرد و شعبه ها و شرکت های تابعه در کشورهای تابعه در کشورهای میزبان بر اساس این رویه ها و روش ها عمل خواهند کرد. آن ها مدعی اند که این امر برای حفظ کیفیت محصول، برای افزایش کیفیت خدمات ارائه شده به مشتری و استانداردهای فن آوری و همچنین تضمین اینکه فرهنگ سازمانی از سوی همه کارکنان پذیرفته شود، ضروری و لازم است. حتی ممکن است چنین شرکت هایی برای آموزش و القای روش های لازم مدیریت، رفتارها و باورهای و ارزش های اساسی مورد نظرشان، برای خود مراکز و مؤسسات آموزشی یا دانشگاه ایجاد کنند. اگر چه ممکن است کارکنان ظاهراً در پاره ای مسائل سطحی همچون رفتارها و ارزش های یکسان شده به توافق نظر رسیده باشند، اما مشخص نیست که در خصوص فرضیات فرهنگی زمینه ساز نیز به اشتراک نظر رسیده باشند( اشنایدر و بارسو،1382). استراتژی دیگر مدیریت تفاوت های فرهنگی، تلاش برای به حداقل رساندن اثر آن است. این استراتژی، تفاوت های فرهنگی را از آن جهت مهم می داند که منبع و منشأ مشکلات و تهدیداتی برای کارآیی و اثربخشی هستند. تلاش برای به حداقل رساندن تفاوت های فرهنگی به معنای پیدا کردن روش هایی است برای همگن، هم جنس و یکسان کردن آن ها یا روش هایی برای نادیده گرفتن و کنار گذاشتن آن ها، و جدا کردن آن ها به منظور کاهش تعارض بالقوه. با طراحی و توسعه یک فرهنگ سازمانی “جهانی” یا تفویض اختیار همراه با اعتماد و اتکا به نظام های سخت گیرانه کنترل مالی و گزارش دهی    می توان به این مهم دست یافت. این شرکت ها معتقدند که یک فرهنگ سازمانی قوی را می توان ایجاد کرد تا مانند دیگ ذوب[64]، اثر تفاوت های فرهنگی را کاهش بدهد. یا اینکه معتقدند می توانند به شرکت های تابعه اجازه دهند “به روش خود کار کنند” (روش جهانی یا چند مرکزی)، تا آنجا که نتیجه بگیرند. به هر حال، اجرای نظام ها و رویه های استاندارد، یا خلق نوعی فرهنگ سازمانی جهانی که کاملاً هم مطابق با  فرهنگ و روش دفتر مرکزی نباشد، دشوار است. به عبارت دیگر به کارگیری روش جهان محور دشوار است. به همین خاطر، اغلب در برابر این روش ها، نظام ها و ارزش های سازمان های جهانی مقاومت می شود. مدیران تنوع فرهنگی، می توانند با به کار بردن تفاوت های ناشی از تنوع موجود، زمینه مساعد را برای استفاده بهینه از تفاوت ها در جهت رشد و پیشرفت گروه فراهم سازند (توماس و اینکسون[65]،2003). گیدنز(1380) سه الگو را به مثابه الگوهای مشخص کننده تحول روابط قومی در آمریکا به شرح زیر مطرح کرده است: اول) الگوی همانند گری: در این الگو، اقلیت ها عادات و رسوم اولیه خود را رها نمی کنند و رفتارشان را در قالب همان ارزش ها و هنجارها شکل می دهند. نسل های مهاجران با فشارهایی در جهت همانند شدن با این شیوه روبه رو شده و فرزندانشان به طور کلی آمریکایی شده اند؛ دوم) الگوی در هم آمیزی: در این الگو به جای اینکه سنت های مهاجران و و اقلیت ها در ارزش های مسلط جمعیتی که از قبل وجود داشته محو شود، همه با هم آمیخته می شوند و الگوهای جدیدی را تشکیل می دهند؛ سوم) الگوی تکثر گرایی فرهنگی: در این الگو، دولت یا فرهنگ مرکزی خرده فرهنگ ها و اقلیت ها را به رسمیت می شناسد(صالحی امیری،1389). 2-7-5- الگوهای عمده سیاست گذاری قومی و فرهنگی با توجه به نگرش های فوق، امروزه در ادبیات سیاسی و اجتماعی از دو مدل یا الگوی عمده سیاست گذاری قومی و فرهنگی بحث به میان آمده است که عبارتند از: مدل همانند سازی مدل تکثر گرایی[67]   2-7-5-1- مدل همانند سازی “واژه همانند سازی از ریشه لاتین Assimilation به معنای مشابه ساختن یا مشابه شدن اخذ شده است که در فارسی معادل هایی نظیر: تطبیق، همسانی، یکی سازی و همانند سازی یافته است. در جامعه شناسی به معنای فرآیند پذیرش از ارزش ها، الگوها و سبک زندگی گروه برتر توسط اقوام و گروه های از جامعه به ترتیبی که در بطن گروه برتر جذب و هضم شوند به کار رفته است” (ساروخانی، 1370، ص44). در مدل همانند سازی دو گروه وجود دارند که عبارتند از: گروه اول؛ نامزدان همانند سازی یا تازه واردان و گروه دوم؛ جامعه پذیران. گروه نخست باید وسایل جدید را به دست آورند و چگونگی به کار گیری مکانیزم های جدید را فراگیرند. در این فرایند نظام ارزشی تازه واردان تغییر می کند. به همین دلیل سیاست همانند سازی را فرایند تغیر اجتماعی و فرهنگی نیز نامیده اند. فرهنگ پذیری تازه واردان به آنان امکان می دهد که نقش های تازه خود را بیابند و قواعد، سنت ها و رسوم جامعه وسیع را بپذیرند. در این الگو، همانند سازی، ایده آل یا غایتی منسجم تلقی می شود که سیاست های دولت و ایدئولوژی ها بر اساس آن شکل گرفته و ترکیبی زیست شناختی، فرهنگی، اجتماعی و روانی از گروه های قومی متمایز و منفرد به منظور ایجاد یک جامعه بدون تفاوت قومی به وجود می آید (صالحی امیری، 1385الف). برخی از صاحب نظران، سیاست های همانند سازی اجباری را وسیله ای برای محو اقلیت ها می دانند و به دلایل زیر اشاره می کنند: الف) با قبول همگون سازی، تبعیض و ستم اقلیت ها رفع نخواهد شد و این امید توهمی بیش نیست؛ مانند عده ای از یهودیان آلمان که سعی داشتند با قطع وابستگی از دولت یهود در جامعه آلمان ادغام شوند، که این امر نتوانست از خشونت دولت نازی بر آن ها بکاهد. ب) همگون سازی مردود است؛ زیرا هر ملتی حق حیات و پایندگی دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...