با آنکه می دانیم و می پذیریم که جنگ دارای بار حقوقی خاصی است، ولی باید اذعان داشت که بسیار مشکل و شاید هم غیر محتمل باشد که بتوان تعریفی آنچنان جامع و مانع ارائه داد که دربرگیرنده تمام مولفه های لازم برای اوضاع و احوال مختلف باشد. لذا به گمان بسیاری هیچ تعریفی از جنگ رضایتبخش نیست؛ وجود « حالت جنگ » با توجه به شرایط مختلف، تعریف خاص خود را می طلبد. [15] به عبارت دیگر، باید با توجه به هدفی که دنبال می شود، دنبال تعریف ویژه ای بگردیم و بگوییم جنگ حادث شده است یا خیر؟ در این صورت، جنگ صاحب تعریف های متعددی می شود. این نسبیت معنا که به طور عملی باعث می شود نتوانیم تعریف خاصی از جنگ ارائه دهیم ، خود فرآیند تفارق عظیم گونه های مختلف خشونت مسلحانه است. باید پذیرفت که امروزه ابعاد تعریف جنگ، بسی مشکل تر از نیمه اول قرن بیستم است؛ چرا که جنگهای امروزین لزوما جنگ بین دولتها نیستند. مشخصات قدیمی جنگ، که حتما وجود حداقل دو کشور را لازم می دانست، جای خود را به جنگهایی داده است که در آن عناصر غیر دولتی هم مشارکت دارند. بعلاوه، حالات بینابینی، مثل جنگ سرد- صلح خشونت آمیز[16] و یا جنگ صلح آمیز[17]، نیز مقولاتی در خور تامل اند. [18] با توجه به هدف نوشته حاضر، جنگ در موارد زیر وجود خواهد داشت: 1- حداقل دو گروه متخاصم وجود داشته باشند. [19] 2- حداقل یکی از آنها از قوای مسلح استفاده کند ( ارتش، پلیس و یا نیروی چریکی) [20] 3- برخورد، هرچند ساده، برای مدت زمان طولانی بین آنها جریان داشته باشد؛ 4- هر دو طرف به اندازه معمول، سازمان داده شده باشند. بنابراین، تعریفهای سنتی، همانگونه که کلازویتس[21] ارائه می دهد، و « جنگ را عملی زورمندانه جهت اجبار دشمن به  انجام  خواست طرف» تعریف می کند، و آن را  ادامه سیاست خارجی با زائده « عمل زورمندانه» می پندارد، دچار آن چنان دگرگونی شده است که باید از آنها صرف نظر کرد.

1-2. انواع جنگ

در بین علمای حقوق بین الملل، توافقی در خصوص  اینکه چه کسانی می توانند به جنگ متوسل شوند، وجود ندارد ، از دید بعضی از نویسندگان مثل اوپنهایم، وبر و روسو تنها منبع دارنده حق توسل به خشونت « دولت» است.[22] بعضی دیگر، در عین اتفاق نظر با این دیدگاه، گروه های شهروند در جنگهای داخلی را نیز تحت شرایطی جزو دارندگان این حق محسوب می کنند. [23] مسلم اینکه بر این دیدگاه های سنتی امروزه استثنائات فراوان وارد است؛ جنگ دیگر لزوم بین دولتها نیست و جامعه بین المللی با جنگهای چریکی، جدایی طلبانه آزادی بخش و غیره مواجه است. واضح است که هنوز دولتها معمولترین طرفهای جنگ محسوب می شوند و حقوق جنگ نیز این مهم را در نظر داشته است. این تحول مهم در عمل به اندازه ای اهمیت دارد که سنت گرایان نیز با قید شرطهایی، از جمله عملیات منظم و قدرتمند یا شناسایی متحاربان، حق جنگ از جانب       غیردولتها را پذیرفته اند. [24] با تحولی که در حقوق بین الملل معاصر درباره برخوردهای مسلحانه رخ داده، مسئله شناسایی اهمیت خود را از دست داده است. به عنوان مثال، کنوانسیونهای ژنو، سخنی از شناسایی به میان    نمی آورند، ولی در عین حال می گویند: « تساوی این حقوق تاثیری در موقعیت قانونی طرفهای مخاصمه نخواهد داشت.»[25] بسیاری دیگر از بیانیه ها و معاهدات بین المللی نیز مبین این امر است که حضور جنبش های آزادی بخش و تصویب بعضی کنوانسیونها توسط آنان، به معنای شناسایی آنها قملداد نمی شود.[26]      با این مقدمه، وارد اصل مطلب می شویم.

1-2-1. انواع جنگ بر حسب کنوانسیونهای 1949 ژنو و دو پروتکل متمم (1977)

با مطالعه عمیق 4 کنوانسیون ژنو دو پروتکل متمم می توان 4 نوع جنگ را شناسایی کرد: 1- برخورد های مسلحانه بین المللی 2- جنگهای آزادی بخش ملی 3- برخوردهای مسلحانه غیر بین المللی بر طبق تعریف ماده 3 مشترک در کنوانسیونهای 1949 ژنو 4- برخوردهای مسلحانه غیر بین المللی بر حسب تعریف پروتکل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...