منابع پایان نامه ارشد درمورد حقوق طلبکار، قانون علیت |
عدهاى از فقهاى پیرو نظریه نقل ذمه(56) به عنوان اثر ناشى از ضمان نه عنصر ماهوى آن، و گروهى از پیروان نظریه تضامن به عنوان اثر ضمان، نه مقتضاى ذات ضمان، نیز نظریه وثیقه و طولى بودن تعهد ضامن و بدهکار اصلى را از طریق شرط طرفینى ضمن عقد پذیرفتهاند(57) نه به موجب مقتضاى ذات ضمان و نه به موجب اثر ناشى از نفس ضمان بدون اشتراط در ضمن آن. بر اساس نظریه وثیقه، ضمان قراردادى برخلاف نظریه نقل ذمه و همانند نظریه تضامن نه تنها موجب زوال رابطه حقوقى میان بستانکار و بدهکار اصلى نمىشود و برائت ذمه بدهکار اصلى را در پى نخواهد داشت، بلکه به موجب آن شخص دیگرى به نفع بستانکار در طول بدهکار اصلى متعهد به پرداخت بدهى شخص اخیر مىشود. دلایل پیروان نظریه وثیقه: طرفداران این نظریه ضمن استدلال و ارائه دلیلهاى متعدد به منظور اثبات مدعاى خود به اشکالات این نظریه نیز پاسخ گفتهاند.(58) 1- ضمان عبارت است از توثیق و حفظ حقوق طلبکار و گویا جارى مجراى رهن مىباشد. با این تفاوت که رهن وثیقه عینى و ضمان وثیقه شخصى است. لذا همانطور که طلب بستانکار از عین مرهونه استیفا نمىشود، مگر با تعذر استیفاى طلب از شخص بدهکار (راهن)، در ضمان هم به عنوان وثیقه شخصى، بستانکار حقّ مراجعه به ضامن و مطالبه و وصول طلب را از او ندارد، مگر با تعذر استیفاى طلب خود از مضمونٌعنه به دلیل افلاس، مماطله، غیبت و یا امتناع از پرداخت شخص اخیر. 2- تعهد ضامن به پرداخت بدهى بدهکار اصلى و یا مدیونیت او مقابل بستانکار، فرع بر تعهد بدهکار اصلى به پرداخت بدهى خود و مدیونیت او مىباشد و بر طبق قاعده «شریعت» صرفاً با تعذر اصول نوبت به فروع مىرسد. از جمله جواز طهارت با تراب که منوط بر تعذر و یا فقدان طهارت با آب است و یا اماره بودن شاهد فرع، منوط بر فقدان شاهد اصل مىباشد. 3- علت جعل ضمان، استیثاق و حفظ حقّ صاحب آن از هلاکت است. بنابراین تضامن براى نقل محلّ حق و براى تکثر و تعدد محلّ حق وضع نشده است، بلکه به موجب آن محلى براى صاحب حق پدید مىآید تا هنگام تعذر استیفاى حقّ خود از محلّ اصلى بدهى، بدان محلّ وثیقهاى مراجعه کرده و حقّ خود را از آن مطالبه و وصول کند. به علاوه ضامن درصدد این نیست که به موجب ضمان با وجود و حضور بدهکار اصلى و یُسر او همراه با تمکن بستانکار در مطالبه و وصول طلب خود از بدهکار اصلى، خود را در معرض مطالبه بستانکار قرار دهد. خصوصاً که مردم چنین طلبکارى را با موقعیت فوق نه تنها معذور در مطالبه و وصول طلب از ضامن نمىشمارند، بلکه او را در مراجعه به ضامن و مطالبه و وصول طلب خود از ضامن در صورت دسترسى طلبکار به بدهکار اصلى که حاضر مؤسر است تقبیح مىکنند. به این طریق، پیروان نظریه حصول وثیقه به موجب ضمان ظاهراً پیدایش این اثر و طولى بودن تعهد بدهکار اصلى و ضامن را متأثر از عرف عقلا مىدانند و با نفى عمومیت از روایت «الزعیم غارم»(59) در صورت تمکن مطالبه و دسترسى طلبکار به بدهکار حاضر مؤسر و ظهور روایات ضمانت از میت(60) در تعذر استیفاى طلب طلبکار از بدهکار اصلى، به تقویت نظریه ابرازى خود پرداخته و اشکالات وارد بر آن را نیز پاسخ داده اند و استلزام تضامن و نفى طولى بودن تعهد مضمونٌعنه و ضامن به موجب اشتقاق واژه ضمان از لفظ ضم، بر فرض پذیرش چنین امرى به عنوان دلیل علىرغم بازى با الفاظ بودن این استدلال، آن را دلیلى اعم از مدعا دانستهاند. زیرا ضم ذمه به ذمه و تضامن قدر مشترک بین مطالبه استقلالى از ضامن یا مضمونٌعنه و مطالبه هر یک از آن دو به طور بدلى و طولى است و دلیل عام نمىتواند مستلزم ثبوت خاص باشد.
مبحث چهارم: ضمان و شرایط معتبر در آن
تنجیز در عقد ضمان
قصد موجب براى ایجاد مسئولیت در افق نفس، حقیقت عقد ضمان را مىسازد. در عقد تغایر انشاء و منشاء اعتبارى است. انشاء عبارت است از ایجاد تعهد و منشاء عبارت است از وجود تعهد. لذا انشاء و منشاء یکى هستند. پس اگر کسى بگوید: «اگر او نداد، من ضامن هستم»، نه انشاء معلق است نه منشاء. اصل مسئولیت پس از انشاء ایجاد و موجود مىشود. اما ممکن است برخى احکام (مانند اداء) پس از آن بیاید. تنجیز قید توضیحى است و جزء اصول اولیه عقود مىباشد، مانند انشاء که براى هر عقدى لازم است. لذا نیاز نیست تنجیز را شرط کرد و انشاء بدون تنجیز محال است. توضیح: حقیقت انشاء چیست؟ هر حادثى نیاز به علت دارد، خواه در عالم عین، خواه در عالم اعتبار. عقد هم اعتبارى است و هم عینى. فقها مىگویند عقد مرکب از قصد و الفاظ است و موجب، ایجاب و قابل، قبول مىکند. پس این گره و عقده اعتبارى معلول اعتبار دو طرف است. آیا معقول است که گره به صورت معلق موجود شود؟ خیر. واجب معلق هم نداریم، بلکه واجب همواره مشروط است. لذا «وجوب فعلى و واجب استقبالى» صحیح نیست. وجوب هیچ وقت منفک از واجب نیست. هر جا زجر و بعث باشد انبعاث و انزجار نیز هست. معقول نیست که معلول اعتبارى به صورت معلق موجود شود. وقتى انشاء فعلى است و نمىتوان تعلیق کرد، منشاء هم باید فعلى باشد، و تغایر آنها مانند ایجاد و وجود اعتبارى و وحدت حقیقى است. مبادى تکوین از مبادى تشریع جداست. یکى علت تامه و دیگرى جعل جاعل است، ولى قانون علیت تخلف ندارد. هویت عقد در افق نفس محقق مىشود. عقد که در افق نفس موجود مىشود، عارض آن است. نفس از امور عینى است، پس عقد حقیقتاً در عالم عین موجود مىشود؛ مانند مالیت که براى طلا اعتبار مىکنیم، مالیت روى عین مىرود. در عقد نیز انشاء ایجاد است و ایجاد از وجود منفک نیست. اگر انشاء موجود شد منشاء باید موجود باشد، مگر اینکه بگوییم عقد از مقوله معنى نیست که هست یا ظرف آن نفس نیست که هست یا از مقوله عین نیست که هست. بنابراین تعلیق در انشاء و منشاء معقول نیست.
شرط استقرار دین بر ذمه مضمونٌعنه
مشهور فقها اشتغال ذمه مضمونٌعنه را شرط کرده اند؛ اعم از اینکه اشتغال به نحو مستقر باشد، مانند بیع بدون خیار و قرض یا به طور متزلزل باشد، مانند عقود خیارى.(61) بر مبناى نقل ذمه به ذمه یا ضم ذمه به ذمه ظاهراً اشتغال ذمه مضمونٌعنه لازم است، اما بر مبناى مختار اشتغال ذمه شرط نیست؛ زیرا ضمان تنها مسئولیت و تعهد است. مثلاً وقتى کسى بگوید: «من ضامنم تو به او قرض بده» اشکال مىکنند که وقتى دینى وجود ندارد چگونه ضامن مىشود؟ پاسخ این است که چون مقتضى مسئولیت وجود دارد و عمومات نیز آن را مىگیرد، اشکالى ندارد. صاحب عروه مىفرماید این مثال را مىتوان صحیح دانست، اگر چه ضمان مصطلح نباشد و حتى مىتوان آن را ضمان دانست.(62) در ماده 691 قانون مدنى آمده است: «ضمان دینى که سبب آن هنوز ایجاد نشده باطل است.» مفهوم این ماده آن است که اگر سبب آن موجود باشد، اگرچه اشتغال ذمه فعلى نباشد ضمان صحیح است.
لزوم عقد ضمان
بعد از اثبات عقد بودن ضمان، اصاله اللزوم در عقود، ضمان را لازم مىکند. در مدرک قاعده «اصالهاللزوم» آیاتى مانند: «اَوْفُوا بِالْعُقُود» عموم افرادى و اطلاق احوالى و ازمانى دارد. این لزوم، حکمى و قانونى است. گروهى معتقدند لزوم (لزوم حقى) معلول اراده متعاقدین است. به عبارت دیگر، هر یک تسلط خود را به دیگرى تملیک مىکند و اراده فسخ نیز ندارد (الممتنع شرعاً کالممتنع عقلاً). نظر دیگر این است که لزوم از لوازم ذاتى عقد است، مانند حجیت در باب قطع. ماهیت قابل جعل نیست، حتى اعراض غیر مفارق نیز قابل جعل نیست و با جوهر همراه است. جعل در چیزى واقع مىشود که قبلاً موجود نباشد، والاّ تحصیل حاصل لازم مىآید. بنابراین حجیت همزمان با وجود قطع به صورت انجعالى حاصل مىشود. عقد وقتى موجود شد نه اراده در لزوم آن دخالت دارد و نه قانونگذار. لازمه عقد این است که مستحکم و لازم باشد و تنها به اراده طرفین اقاله و فسخ مىشود. اشکال: اگر از لوازم ذاتى باشد جعل جواز نمىتوان کرد. پاسخ: عقلا مىگویند که وقتى عقد در عالم عین موجود شد کسى نمىتواند عقد را فسخ کند؛ ولیکن عقلا در همین مورد استثنا مىکنند و مىگویند: «مگر اینکه اراده طرفین بر اقاله و یا فسخ تعلق بگیرد.» صحیحتر این است که لزوم فقط حکمى است. شارع مقدس ما را به حکم عقلا، یعنى «یجب الوفاء بکل عقد» ارشاد فرموده است. لزوم معلول اراده متعاقدین نیست. وقتى عقد از جمله خصوصیاتش لزوم است، عقلا نمىتوانند آن را تغییر دهند و به این دلیل لزوم حکمى است.
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1398-12-12] [ 06:33:00 ب.ظ ]
|