2.4.1.1                   بررسی ادله

1ـ از آیات قرآن نه تنها لزوم مرد بودن حاکم اسلامی‌دانسته نمی‌شود بلکه ملکه‌ی سباء در میان معدود زمامدارانی که قرآن مطرح کرده از عادلترین و خردمندترین آن‌ها معرفی شده است. 2ـ از روایات معصومین(مرد بودن) حاکم اسلامی‌مستفاد نیست و روایات مطرح شده در این خصوص‌یا اصلاً دلالتی د راین زمینه ندارند‌یا اینکه سندشان مخدوش است و چون روایت ضعیف السند مشهور در این بین بر اثر عمل فقها بعد از زمان شیخ طوسی شهرت‌یافته است چنین شهرتی جابر ضعف آن نیست استنباط حکم شرعی از آن صحیح نیست. 3ـ در مورد مرد بودن حاکم اسلامی‌اتفاق نظری که عنوان اجماع بر آن منطبق گردد وجود ندارد زیرا تا زمان شیخ طوسی در کتب فقها مرد بودن قاضی و والی مطرح شده است و خود ایشان هم ادعای اجماع نکرده‌اند و پس از ایشان فقهائی چون ابن زهره، ابن ادریس، مرد بودن را شرط قاضی ندانسته‌اند و اگر هم در کلام بعضی از فقها نظیر شهید ثانی، صاحب کفایه و جواهر مسئله به صورت اجماعی مطرح شده چون ادله حکم دردست است اجماع مدرکی فاقد حجیت است. 4ـ سیره مسلمین در عدم نصب زنان به قضاوت و و لایت هم چون سیره ‌ترک است حرمت شرعی را اثبات نمی‌کند. 5ـ با توجه دلائل عام موجود در مورد موضوع بحث اعم از آیات و روایت اصل عدم جواز قابل تمسک نیست زیرا(الاصل دلیل حیث لا دلیل علیه). 6ـ از عدم رغبت زنان به این قبیل کارها و‌یا عدم شایستگی آن‌ها به لحاظ خصوصیات روحی و جسمی‌ممنوعیت شرعی استفاده نمی‌شود.[136] نکته مهم‌تر اینکه شیوه حکومت در گذشته با شیوه حکومت در روزگار ما تفاوت بسیاری دارد. حکومت در گذشته‌یک حکومت دیکتاتور فردی بوده است.‌یک فرد با اتکا بر نظر و سلیقه خود حکومت می‌کرد، بدون اینکه به نظر مشاوران توجهی داشته باشد‌یا اساساً ضروری بداند که با دیگران مشورت کند. حکومت در روزگار ما به گونه‌ای است که حاکم خود محکوم است که از قانون تبعیت کند. در برابر موسساتی که بر حکومت نظارت می‌کنند، باید پاسخگو باشد. ممکن است این موسسات با حکم او تعارض پیدا کند و گاه حکم او را نقض کند. شرایط حکومت در روزگار ما چه برای زن و چه برای مرد کاملاً با شرایط حاکمیت و سلطه در روزگار قدیم متفاوت است. اگر به نظر می‌رسد که در زمان گذشته حکومت زن‌یک امر منفی بود، و زن نمی‌توانست عدالت و فرهنگ و قانون را چنانکه بایست رعایت کند، در زمان ما تفاوت دارد. زن می‌تواند فرهیخته و با عقلانیت ممتاز باشد و از مشورت دیگران استفاده کند. قرآن کریم داستان ملکه سبا را نقل می‌کند که حکومت می‌کرد و در تصمیم گیری مدیرانه و عاقلانه رفتار می‌کرد و با بزرگان قوم خود د رمسائل مشورت می‌نمود. تا تصمیمی‌که می‌گیرد متکی و مناسب با آراء جمع باشد. قبول و تسلیم او ناشی از‌یک عمق فکری بود. قرآن چنین زنی را به عنوان‌یک زن حکیم دوراندیش و مدیر معرفی می‌کند که حاکم سرزمین خود بود. چگونه اسلام می‌تواند این فکر زا که زن نمی‌تواند در حکومت مشارکت داشته باشد‌یا حاکم باشد رد کند؟[137]زن مسلمان باید با کمک نیروی عقل زندگی کند، نه با ظاهر مادی خود و اسلام به زن در جامعه به عنوان انسان می‌نگرد، نه بر اساس زن بودن. طبعاً وقتی که این دیدگاه مورد قبول باشد، در مورد بسیاری موارد که تا کنون خط قرمز تلقی می‌شد، همچون حکومت و سیاست و قضاوت زنان مباحث جدیدی عنوان می‌گردد که می‌تواند زمینه ساز تحولات مهمی‌در رابطه با مسئله زن در جامعه اسلامی‌باشد. 2.5نتیجه فصل از مجموع مباحث مطرحه، نتایج زیر به دست می‌آید: اول: بر خلاف آنچه که در تاریخ، فرهنگ و تمدن‌های پیشین غرب و شرق وجود داشته و گاه به ادیان،‌اندیشمندان و فیلسوفان نسبت داد شده است، از مجموع معارف دینی به ویژه از قرآن کریم بخوبی مستفاد است که زن از حیث منزلت، شخصیت و کرامت هم مرتبه مرد است و جنسیت به هیچ روی در کمال و شخصیت انسانی دخالتی ندارد. علی‌الاصول زن و مرد امتیازات تکوینی و تشریعی‌یکسان دانسته شده است؛ و این ادعا از آیات بسیاری از قرآن کریم قابل استنباط است. دوم: همچنان که دیدگاه تفریطی و تحقیر آمیز پیرامون زن را بسیار منحط، جاهلانه و غیر‌قابل پذیرش می‌دانیم، دیدگاه افراطی را موجب ایراد ستم مضاعف بر زنان می‌پنداریم. در مقام دفاع از حقوق زن، مبارزه با نهاد‌های بسیار ارزشمند چون دین، اخلاق و ارزش‌های اخلاقی و خانواده را خطایی نابخشودنی می‌شماریم. افزون بر این، برتر شمردن جنس به همان‌اندازه خطا است که برتر دانستن جنس مرد، بی‌تردید ایجاد تقابل و تضاد مابین مردان و زنان نیز به زیان زنان خواهد انجامید که باید به طور جدی از آن پرهیز نمود.[138] سوم: شک نیست که هر‌یک از زن ومرد، باید به طور مستقل درشئون مختلف فردی و اجتماعی از حقوق مساوی برخوردار باشند، اما اگر القای تساوی حقوق که در جای خود رواست، به صورتی باشد که منزلت خاصه‌ی زن و نقش خانوادگی وی را تحت الشعاع قرار دهد، خط بطلانی خواهد بود که غریزه‌ی جنسیت را زیر فشار پاره ای از قوانین موضوعه‌های که فاقد ارزش فطری نیز هستند، مخدوش خواهد نمود. به همین جهت، رهبران فکری و القا کنندگان قواعد رفع تبعیض، باید استواری نظام خانواده و نقش غیرقابل سلب انتقال و جایگاه «مادری» و «همسری» را نیز مد نظر داشته باشد.[139] طفداران تثبیت تساوی حقوق زن و مرد باید تلاش کنند که این فرهنگ در ابعاد کامل و وسیع در جامعه بشری جا بیفتد که زن همانند مرد از ظرفیت‌ها وتوانائی‌ها و درک و شعور‌یک انسان برخوردار است و ظرافت طبع و لطافت جسم و وظیفه بارداری و زایمان و پرورش طفل که طبیعت به عهده او گذاشته از ارزش انسانی و شعور اجتماعی او نمی‌کاهد و لذا ضمن مراعات و حفظ برخی ملاحظات که صرفاً به تفاوت‌های طبیعی و موجود بین زن و مرد مربوط می‌شود نباید به گونه‌ای تصور و عمل کرد که نشان‌دهنده بینش پایین‌تر دانستن درجه انسانیت زن و برتر بودن مقام مرد باشد بلکه باید به زن نیز مانند مرد به عنوان ‌یک انسان نگاه کرد که توانایی‌های بالقوه انسانی را دارد و البته از خطاها و اشتباهات عارض بر انسان نیز مصون نیست همانند مرد با فراهم بودن امکانات آموزشی و‌تربیتی می‌تواند مدارج رشد و کمال را بپیماید و از خطاها و اشتباهاتش کاسته شود.[140]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...