کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 




بخش اول: سازمان قضاوتی ایران از دوره‌ی هخامنشیان تا دوره ساسانیان در زمان هخامنشیان تمام قدرت و اختیارات، از جمله قوه قضائیه در دست شاه بود. کوروش علاوه از مقام حکومت و سلطنتی خود، یک جنبه اخلاقی و روحانی نیز یافته است که در میان همه‌ی حکمرانان عالم منحصر به فرد است و آن موهبتی است خدایی که کمتر نصیب اهل سیاست و به قول شیخ‌ ابواسحق شیرازی «ظلم» می‌شود.[5] پادشاهان هخامنشی «… سلطنت را ودیعه‌ی الهی و حق طبیعی خود می‌دانستند. به همین جهت قوه مقننه و قضائیه و مجریه در دست آن‌ها قرار داشت و اراده‌ی آن‌ها در هر مورد موجب وضع قوانین و ایجاد نظامات و مقررات بوده و به صورت فرمان این اراده ظاهر می‌شده است… با این‌که شاه حق قانون‌گذاری داشت ولی این حق جز در حدود مصلحت مملکت اعمال نمی‌شد و فرمان‌ها که حکم قانون را داشت جز در راه نفع عموم و خیر و صلاح مردم و حفظ امنیت و انتظام و استقلال مملکت صادر نمی‌گشت.» نویسنده و خطیب معروف فرانسوی «بوسوئه» می‌نویسد: «در زمان حکومت کوروش عظمت معنوی اساسی حکومت قرار گرفت. ایرانیان در آن عصر از اصول عدالت برخوردار بودند و متخلفین را به شدت مجازات می‌کردند… نویسنده‌ی مزبور می‌افزاید که ایرانیان در آن دوره قوانین زیادی داشتند که اکثر آن‌ها در زمان کوروش و داریوش به وجود آمده بود.» با این‌حال شاه عمل قضاوت و انتخاب قضات را به یکی از دانشمندان سالخورده واگذار می‌کرد. مجری قانون و دادگستری، فعان و پیشوایان مذهبی بودند که نزد ایرانیان از فرزانگان به شمار می‌رفته‌اند و بدین‌سبب صدور حکم و قضاوت با آن‌ها بوده است. در این زمان مرجعی تحت عنوان «محکمه عالی» وجود داشت که از هفت قاضی منتخب از نجیب‌زادگان تشکیل می‌شد و محکمه‌های محلی در سراسر کشور ایجاد می‌گردید. در واخر این زمان مردان و زنان جز از طبقه‌ی کاهنان به دعاوی رسیدگی می‌کردند. محاکمات از نظم و ترتیب خاصی پیروی می‌کرد. برای آن‌که کار محاکمه طولانی نشود برای هر نوع محاکمه زمان معینی تعیین و همواره به طرفین پیشنهاد سازش از طریق داوری می‌گردید. به علت زیادی سوابق قضایی و طول و تفصیل قوانین گروه‌خاصی به نام «سخن‌گویان قانون» پیدا شدند که مردم با آن‌ها مشورت می‌کردند و برای پیش برد دعاوی از آن‌ها کمک می‌جستند. رشوه‌دادن از گناهان بزرگ و مجازات راثی و مرتثی اعدام بود. کمبوجه دستور داد تا پوست قاضی فاسدی را کندند و بر کرسی قضای او کشیدند و فرزندش را بر آن مسند نشاندند تا پیوسته هنگام قضاوت سرگذشت پدر را به خاطر داشته باشد و از راه راست منحرف نشود. اگر کسی در محکمه محلی نمی‌توانست به حق خود برسد می‌توانست به شاه رجوع کند. شاه می‌گفت: «هیچ گناهی نزد خدای تعالی بزرگ‌تر از گناهان پادشاهان نیست- حق‌گزاردن پادشاهان نعمت ایزد تعالی را، نگه داشتن رعیت است و داد ایشان دادن است و دست ستمکاران را از ایشان کوتاه کردن.» پس چون پادشاه راه بیدار بسپارد، زیردستان او، خود را در ؟؟؟ آتشکده‌ها و شکافتن دخمه‌ها مجاز خواهند داشت.» خانم پروفسور هایدماری کخ ایران شناس آلمانی می‌نویسد: داریوش «… گزارشگر ماهری است که برای ایجاد امکان ارتباط ملی حتی فرمان به ایجاد خط ملی داد تا از قوانین و اصول جهان‌داری‌اش سخن گوید و سایه‌ی ابهامی در آن باقی نگذارد». او به استناد یکی از سنگ‌نبشته‌ها به شرح زیر چنین بیانیه‌ای از زبان یک پادشاه در سده ششم پیش از میلاد را شبیه به معجزه می‌داند: «به خواست اهورا مزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ رویگردانم، دوست ندارم که ناتوانی از حق‌کشی در رنج باشد. هم‌چنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد، آن‌چه را که درست است من آن را دوست دارم، من درست بوده و دروغ نیستم. من بدخشم نیستم. حتی وقتی خشم مرا می‌انگیزاند، آن‌را فرو می‌نشانم. من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم.» با پیروزی اسکندر بر آسیا و تصرف ایران و پس از انقراض حکومت او … و بالاخره روی کارآمدن اشکانیان، اگر چه اطلاع دقیقی از روش و وضع سازمان‌های دولتی ایران در آن زمان بدست نیامده است اما شاه اشکانی کماکان ریاست روحانیان را داشته است. به نظر مرحوم مشیرالدوله، اشکانیان مأموریت سیاسی خود را خوب انجام دادند و حدود 457 سال حکومت کردند که میان سلسله‌هایی که در ایران حکومت کردند ور فتند از حیث طول مدت حکمرانی نظیر ندارند… آن‌چه در نظر محققین تاریخ راجع به دوره اشکانی روشن و از خصایص آن دوره به شمار می‌رود اصل عدم تمرکز در امور سیاسی و اصلی آزادی مذهب در امور دینی است. بنابراین در دوره اشکانیان به واسطه ملوک‌الطرایفی، از لحاظ این‌که حکومت مرکزی قوی در میان نبوده و حکومت نواحی به طور مشابه خانواده‌ها می‌رسیده، اصول قضایی واحد و ثابتی هم به وجود نیامده و اجرای حق و عدالت آن‌طور که مورد نظر هخامنشیان و ساسانیان (سلسله‌های قبلی و بعد آن‌ها) بوده مورد نظر و توجه آنان واقع نشده است. «… در آن دوره یک نوع قواعد اساسی وجود داشته که لازم‌الرعایه بوده است. این قواعد اساسی به اصطلاح امروز حکم قانون اساسی را داشته است. طبق این قواعد امتیازات شاه محدود بوده و تکلیف سلطنت در هر مورد معین روشن می‌شده است.» استرابون می‌نویسد: «حکومت شاه پارت محدود بود و شاه موظف بود که همیشه با دو مجلس مشورت کند در صورتی که او در انتخاب اعضای آن در مجلس مداخله‌ای نداشت و اعضا بر حسب مقام و نسب به عضویت یکی از دو مجلس درمی‌آمدند. یکی از این دو مجلس از اعضای ذکور خانواده سلطنت یعنی «شاهزادگان» که به حد رشد و بلوغ …. «در صفحات پیشین ذکر نموده‌ام» بخش دوم: سازمان قضاوتی ایران از دوره ساسانیان تا ظهور اسلام در ایران در حکومت ساسانیان نیز که مانند دوران سلطنت هخامنشیان از دوران افتخارآمیز ایران شمرده شده است، سازمان‌های اداری، نظامی و اجتماعی، تقلیدی از دوران هخامنشی دانسته شده و مخصوصاً با توجه به رسمیت یافتن آئین زرتشت، قضا در اختیار پیشوایان دینی بوده است. در عهد ساسانیان بر خلاف دوران هخامنشی و اشکانی که تنوع مذاهب و خودمختاری ایالات مانع به وجود آمدن تربیت قضایی متحدالشکلی در تمام کشور گردیده بود. با رسمیت یافتن آئین زرتشت و پیروی اکثریت ایرانیان از آن وحدت قابل توجهی در نظام قضایی کشور پدید آمد. در حقیقت این مذهب در تمام امور اعم از کیفری، مدنی، اصول محاکات، رسیدگی به ادله، ارث، رعیت، ازدواج، طلاق و سایر امور خانوادگی قوانین نسبتاً روشن داشت. در این دوره نیز شاه دادگستری و عدالت را از اهم وظایف خود می‌دانست. بنابراین در مراسم نوروز و مهرگان در فضای آزاد بار عام می‌داد و هر کس حتی حقیرترین حق داشت که شکایت و دادخواهی خود را علیه عالی‌ترین مقامات حتی خود شا تقدیم کند اگر شکایت و دادخواهی علیه شاه بود از تخت فرود می‌آمد و تاج شاهی از سر برمی‌داشت و در مقابل قاضی‌القضات به زانو درمی‌آمد و با ارائه شکایت نامه شاکی به او درخواست رسیدگی بی‌طرفانه نمود و چنان‌چه رای علیه شاه صادر می‌شد او مجبور بود، قبل از آن‌که تاج بر سر نهد، خسارت زیان‌دیده را جبران کند. قتل خسروپرویز به دست فرزندش شیرویه و قتل اکثر شاهزادگان ساسانی، طغیان و دجله و فرات و شکستن بندها و از میان رفتن کشت‌زارها، وبا و طاعون و عوامل دیگر دولت ساسانی را ضعیف و اعراب، علی‌رغم رشادت یزدگرد که ایرانیان او را به پادشاهی برگزیدند (11 هجری). بر سپاه او و سردارانش فائق آمدند و با قتل یزدگرد سوم به دست آسیابانی در مرو که طمع در لباس و زیورآلات او کرده بود، سلسله ساسانی منقرض و سپاه اسلام بر شهرهای بزرگ ایران مسلط و ایران ضمیمه قلمرو اسلامی شد. با ورود اسلام به ایران و اکثریت ایرانیان به این دین مقدس گرویدند. گفته شده که در دوران ساسانی مراجع قضاوتی ایران به دادگا‌ه‌های شرعی و دادگاه‌های عرفی تقسیم می‌شده است. محاکم شرعی به جرم‌های مذهبی و نیز به شکایات راجع به اموال معابد، ازدواج، ارث و … و محاکم عرضی به دعاوی مراجع به مالکیت و غضب و … رسیدگی می‌نموده‌اند. قضات محاکم از میان مردان مجرب و عادل و عالم به حقوق و مقررات انتخاب می‌شدند اعم از این‌که قاضی روحانی یا غیر روحانی باشد. فصل ششم قوانین پیشین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 05:35:00 ب.ظ ]





اما این صلاحیت نظام نامه ای یا مقررات گذاری را نمی توان به راحتی توجیه نمود، زیرا در نخستسن گام به اصل تفکیک قوا خدشه وارد نموده و در گام بعدی مخالف با کارویژه های «اجرا» و «قانون گذاری» می نماید. قبلاً اشاره داشتیم که در پی تحول نظریات موجود در باب تفکیک قوا و تاکید بر لزوم برقراری تعادل و توازن در میان قوای حاکمه جهت افزایش خاصیت کنترل تعادلی [183] میان قوای سه گانه خصوصا در نظام های ریاستی همچون نظام حقوقی ایالات متحده، نوعی بازگشت به روح حاکم بر نظریات مونتسکیو در میان اندیشمندان حقوقی پدید آمد. این رویکرد سعی دارد با محور قرار دادن کارکرد و هدفی که در تئوری تفکیک قوا برای «قوه مجریه» در نظر گرفته شده است اقدام به تعریف و مشخص ساختن محدوده صلاحیت آن نماید. به بیان دیگر به جای روشن ساختن مرز و محدوده عملکرد قوه مجریه، با بیان مفاهیمی چون مفهوم «صلاحیت ضمنی یا تبعی» سعی شده با نگاهی واقع بینانه نسبت به آن چه از قوه مجریه انتظار می رود و جایگاهی که این قوه در اعمال حاکمیت بر عهده دارد، حوزه اختیارات این قوه مشخص گردد و صلاحیت هایی چون تهیه و تدارک تصمیمات و اتخاذ تصمیمات لازم الاجرا را به آن بیفزاید.[184] در این گفتمان قوه مجریه، قوه ای است که اجرای قانون را «کنترل می کند» و ادعا شده هرگز کسی این معنای قوه مجریه را انکار نکرده و به چالش نکشیده و حتی این مسئله در نظریات طراحان تفکیک قوا نیز روشن است. لذا مقامات سیاسی قوه مجریه اجرای قانون را مدیریت و سرپرستی می کنند و آن چه تحت عنوان اجرای قانون نامیده می شود مربوط به کارکنان اداری قوه مجریه است نه مقامات سیاسی آن. از این رو مشخص است که «اجرای صرف قانون» و «کنترل اجرای قوانین» و «مدیریت آن ها» اگرچه مرزهای مشترکی را در دارند اما با هم متمایز ند و اجرای قوانین بر عهده مقامات اداری قوه مجریه و مدیریت و کنترل اجرای قوانین بر عهده مقامات سیاسی این قوه می باشد. نتیجه این گزاره ها آن  خواهد بود که قوه مجریه چیزی فراتر از اجرای صرف قانون را بر عهده دارد و آن چه تحت عنوان تکلیف «اجرای قانون»  از آن یاد می شود مربوط به مقامات اداری است در حالی که مقامات سیاسی  قوه مجریه هم جزیی از این قوه بوده و تکلیف فراتری تحت عنوان «کنترل و مدیریت اجرای قوانین» را بر عهده دارند. پیروان این رویکرد معتقدند امروزه مفهوم کلاسیک دولت که برای دولت نقش انفعالی قائل بود و وظیفه او را تنها حفظ نظم عمومی در جامعه و انجام خدمات محدودی می دانست، متروک شده است.[185] اینان معتقدند در طول زمان وظایف و مسئولیت ها و وظایف قوه مجریه در مرز های ترسیم شده توسط طراحان تفکیک قوا هم متوقف نشده و امروزه قوه مجریه در اکثر کشورها به اموری می پردازد که از حیطه صلاحیت اجرایی او فراتر رفته و با امور قانون گذاری و قضایی مرتبط می شود.[186] نقش قوه مجریه در اعمال سایر قوای حکومتی نیز تا آن حد است که برخی اساتید بیان داشته اند قوانین مصوب قوه مقننه بی همکاری اداره اجرا شدنی نیست، مهمتر آن که بسیاری از قانون ها به یاری اداره تنظیم و تدوین می شود.[187]حتی برخلاف گمان عامه، اغلب قوانین اثر واقعی و نتیجه عملی قوه مقننه نیست چرا که قوانین در حقیقت لایحه هایی هستند که قوه مجریه تصویب آن ها را به قوه مقننه پیشنهاد می کند.[188] چرا که اصولا در خصوص ارائه پیشنهادهای تقنینی و شروع قانون گذاری بیشتر از قوه مجریه توقع چنین امری می رود.[189] در خصوص قوانین موضوعه نیز قوه مقننه معمولا به تعیین اصول کلی اکتفا می کند و تعیین جزئیات قوانین به عهده مقامات اجرایی گذاشته شده است.[190] بالاتر از همه آن که برخی با تعریف قانون به مفهوم عام به عنوان «مقررات لازم الاجرایی که در یک زمان و مکان معین دارای ضمانت اجراست» ادعا کرده اند قانون تنها مقرراتی را که قوه مقننه تصویب می کند در بر نمی گیرد و حتی مقرراتی که قوه مجریه تصویب می کند بسیار بیشتر از میزان مصوبات قوه مقننه است.[191] دایرۀ المعارف قانون اساسی امریکا نیز در تبیین فرامین اجرایی [192] که توسط رییس جمهور صادر می شود مشابه چنین بیانی دارد: «فرامین اجرایی اسنادی هستند که رییس جمهور ایالات متحده به صورت یکجانبه صادر می کند و قدرتی برابر قانون دارد».[193] این اختیارات تا بدان حد است که حتی حامیان رویکرد کلاسیک یا سنتی نیز نتوانسته اند منکر لزوم تفویض حق مقرره گذاری به دو شیوه مستقل یا ابتکاری (در زمینه هایی که قانون موضوعه سکوت کرده است) و مقرره گذاری های تبعی جهت اجرای قوانین شوند.[194] این موارد باعث شده اساتید حقوق اساسی و اداری نیز با عطف توجه به طیف گسترده وظایف و اختیارات قوه مجریه، اصطلاح «قوه مجریه» را برای تفهیم آن نامناسب و نارسا دانسته و ضمن بیان این که «دانش واژه مذکور تاب و گنجایش محتوا و مضمون این قوه را ندارد»[195] مدعی شوند که شاید اصطلاح «دستگاه حکومتی» یرای این قوه مناسب تر باشد چرا که می توان قوه مجریه را مجموعه ایی پنداشت که تقریبا تمامی نهادهای فرمانروا را انسجام می بخشد.[196] لذا تاکید بر اقتدارات و توانایی های قوه مجریه در کنترل و تاثیر گذاری بر سایر قوای حکومتی همچون حق وتوی قوانین، حاصل تفوق این رویکرد در بسیاری از نظامهای حقوقی معاصر، خصوصاً نظامهای ریاستی می باشد. در مجموع این رویکرد بر آن است که: امروزه دیگر نمی توان گفت وظیفه قوه مجریه صرفا عبارت است از «اجرای قانون» و این قوه «قوه مجریه قوانین» است چرا که مقامات اداری و اجرایی از عالیترین مقامات قوه مجریه تا پایین ترین آن ها که کارمندان و کارشناسان ساده و عادی محسوب می شوند فعالیت ها و اعمالی انجام می دهند که از حد یک عمل ساده اجرایی فراتر رفته است. بر اساس این رویکرد لزوم کارامدی قوه مجریه در وصول به اهدافی چون تامین نظم عمومی، خدمات عمومی، توسعه، مقررات گذاری و عدالت اجتماعی ایجاب می کند تا از مجرای ابزارهای حقوقی موجود همچون واگذاری صلاحیت های گزینشی به ماموران اداری، مقامات اداری و اجرایی تقریبا تمامی امور حکومت و مملکت را مدیریت می نمایند و بعضا قواعدی عام و الزام آور را وضع و به مرحله اجرا در می آورند. با مطالعه در نظام های حقوقی مختلف به خصوص سه کشور ایران، فرانسه و آمریکا می توان معیارهای مبنایی (تأسیسی) را برای حائز صلاحیت شدن قوه مجریه به منظور وضع مقررات احصاء نمود. اولین آن ها صلاحیت وضع مقررات به موجب قانون بود و در حقیقت بر اساس دعوت و خواست قانون گذار است، که در مبحث قبل بررسی شد. دومین معیار، وضع مقررات به خاطر مقتضیات اجرایی و ضرورت هایی است که هنگام اجرای قوانین بروز می نماید، که در ذیل به بررسی آن در کشورهای مورد مطالعه می‌پردازیم.     بند دوم:  صلاحیت وضع مقررات بر اثر ضرورت های اجرایی در آمریکا همان طور که پیش تر آوردیم در آمریکا، مقررات گذاری به قواعدی اشاره دارد که به وسیله ماموران عالی رتبه انتصابی دولت برای تحقق بخشیدن به قوانین سربسته و مبهمی که اختیار مقررات گذاری را به یک سازمان اداری تفویض می کنند، تدوین شده است.[197]با این حال مقررات گذاری در این کشور تنها به اجرای قوانین منحصر نمی شود بلکه، به انحاء گوناگون، مقامات مختلفی دارای صلاحیت وضع مقررات بر اثر ضرورت های اجرایی می باشند. برای مثال رئیس جمهور آمریکا به عنوان عالی ترین مقام اجرایی کشور، دارای اختیارات وسیعی در خصوص وضع مقررات به خصوص وضع آئین نامه بر اثر ضرورت های اجرایی می باشد. هر چند قانون اساسی آمریکا در خصوص اختیارات رییس جمهور مبهم است، اما اختیار آیین نامه گذاری رییس جمهور عملاً وسیع و در بخشی ناشی از صلاحیت دستوری وی به منظور نظارت بر اجرای قوانین است و بخش دیگر آن فاقد مبنای قانونی و دستوری است. این نوع دوم مبین صلاحیت واقعی آیین نامه گذاری مستقل و بخش لاینفک وظیفه اجرای قانون است. همچنین اختیارات دیگری وجود دارد که در زمان ضرورت و جنگ، و با مجوز کنگره ایجاد می شود[198] . به تعبیر دیگر مبنای صلاحیت هنجار گذاری رییس جمهور ناشی از صلاحیت اجرای قوانین مذکور در قانون اساسی است اما در عمل، این نوع صلاحیت از مبنای اولیه آن فراتر رفته و طبق یک رویه دستوری، حق وضع مقررات را یافته و در قالب فرمانهای اجرایی (executive orders) تبدیل به یک قدرت واقعی نظامنامه ای شده است. این فرمانها می توانند در جهت اعمال یا حتی اصلاح [عملی] قوانین باشند و حتی با بهره گیری از امتیاز ویژه «حکومتی» مستتر در قانون اساسی، در حوزه هایی صادر شود که هنوز مقنن حکم نداده است. البته میزان استفاده از این حق بسته به اشخاص است. در دوران حاضر هر سال حدود چند صد فرمان صادر شده است. این صلاحیت وقتی که حق وزیر دادگستری را در پیگیری تخلفات از قوانین فدرال مورد توجه قرار دهیم مضاعف هم می شود[199]. همچنین اعضای کابینه رییس جمهور تصمیماتی به نام rules and regulations  صادر می کنند که قابل مقایسه با آیین نامه است.[200] در نظام حقوقی آمریکا، اشخاص دیگری نیز وجود دارند که از صلاحیت وضع آئین نامه بر اثر ضرورت های اجرایی برخوردارند که برای مثال می توان به کمیسیون های تخصصی مانند کمیسیون فدرال یا کمیسیون قدیمی تجارت بین ایالات اشاره داشت که دارای اختیارات وسیعی می باشند و در زمینه های مختلف زندگی ملی آئین نامه و قواعد حقوقی وضع می کنند و اجرای آن را تامین می نمایند.[201] در ایالات نیز نهادهایی دارای صلاحیت وضع نظامنامه وجود دارند. فرماندار هر ایالت همانند رئیس جمهور فدرال دستورهای اجرائی که گاهی فرمان نامیده می شود، صادر می کند[202]؛ «همکاران فرماندار نیز آئین نامه وضع می کنند […] به علاوه بسیاری از خدمات مخصوصاً در زمینه های جدید مثلا در قلمرو کار، بهداشت، بانک، منابع طبیعی وغیره غالبا نه به یک وزریر بلکه به یک کمیسیون یا یک مدیر که از همکاری یک کمیسیون بر خوردار می باشد واگذار شده است. بالاخره معمولا در سطح ایالات کمیسیون های مختلف با اختیار وضع نظامنامه وجود دارند که فعالیت آنها باید با فعالیت کمیسیون های فدرال هماهنگ باشد.»[203]     بند سوم: صلاحیت وضع مقررات بر اثر ضرورت های اجرایی در فرانسه هرچند در نظام حقوقی فرانسه قانون سالاری یا حاکمیت پارلمان دارای پیشینه ای طولانی است. و تحت تاثیر افکار ژان ژاک روسو، «قانون به عنوان تجسم حقیقت، عقل و عدالت و به عنوان اصلی بی چون و چرا و مقدس… مطرح می گردد»[204] و با «وجود چنین بنیادهایی، در نگاه اول جایی برای تصور صلاحیت تصمیم سازی سایر ارگان ها و اعتبار آنها باقی نمی ماند. اما در کنار موارد مذکور، مولفه های دیگری نیز در تعیین کیفیت قانون محوری نظام حقوقی فرانسه نقش ایفا می کنند. مهمترین این عوامل، عمومیت یا کلیت قانون است: اصل عمومیت قانون به وسیله روسو در کتاب قرارداد اجتماعی بیان شده است. وی با نشان دادن این نکته که صرفا زمانی قانون می تواند مدعی پیگیری و تحقق خیرعام باشد که به دنبال یک موضوع عام، عینی، نوعی، و نه تبعیض آمیز باشد، جایگاهی مهم را در حقوق عمومی برای عمومیت قانون قایل شد. نتیجه اصل عمومیت قانون چنانکه پورتالیس شرح می دهد این است که «در طرح یک قانونگذاری معقول،‌ جزییات بسیار متنوع و بسیار بحث انگیز نباید وارد شود و مقنن را به احاطه خود در آورد، تلاش مقنن نباید صرف پیش بینی بیهوده موضوعاتی شود که تبیین زود هنگام آنها خالی از خطر نیست». اموری را که قانون به هیچ وجه نباید بدان بپردازد عبارتند از، آیین نامه و قضاوت. موارد مذکور در صلاحیت قوه اجرایی است و به مقام اداری یا مقام قضایی بر می گردد. بدین ترتیب علیرغم جایگاه رفیع قانون و محوریت آن، مجال گسترده ای برای ایفای نقش صلاحیت هنجار سازی قوه مجریه در قالب آیین نامه فراهم می آید.[205]  صلاحیت آیین نامه گذاری در حقوق فرانسه، یک عنصر تعیین کننده در تحول قوه مجریه بود و به لطف این تاسیس، قوه مجریه دیگر به عنوان یک مجری صرف قوانین تلقی نشد، وضعی که پیش از آن، در زمان انقلاب تحت تاثیر افکار انگلیسی ها بر آن حاکم بود… . صلاحیت آیین نامه گذاری به زیان و درمقابل صلاحیت تقنینی تاسیس نشده است؛ رابطه بین صلاحیت های تقنینی و آیین نامه گذاری، یک بازی با حاصل جمع صفر نیست، و آن چه که برای یک طرف برد محسوب می شود، لزوماً به معنای باخت طرف دیگر قلمداد نمی شود. صلاحیت تقنینی به اتکای اقتدار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:35:00 ب.ظ ]





  ج: صلاحیت شبه قضایی همگان در این امر که اعمال اداری بایستی مورد نظارت و کنترل قرار گیرد متفق القولند. با این حال اختلاف نظرها زمانی بروز می کند که بحث از نهاد نظارت کننده به میان می آید. از این رو در نظام های مختلف شاهدیم که کنترل اعمال و تصمیمات اداری ممکن است که به وسیله خود دستگاه اداری (قوه مجریه) یا قوه مقننه و یا قوه قضائیه به عمل آید. کنترل اداری و پارلمانی، در عین این که دارای اهمیت فراوانی است ولی به تجربه ثابت شده است که این نوع نظارت ها بیشتر برای ارزیابی درجه پیشرفت هدفها و برنامه ها سودمندند، تا جوابگویی به دعاوی و شکایات افراد از دستگاه اداری، که به عنوان یک حق مسلم قانونی برای افراد شناخته شده است. مسلماً در اصلاحات اداری، اصول و روش های نظارت اداری و پارلمانی را به گونه ای که به موقع و بی طرفانه و موثر باشد، نمی توان از نظر دور داشت لکن آن چه در این جا مورد نظر است کنترل و نظارتی است که باید به وسیله قوه قضائیه، یعنی دادگاه ها انجام شود تا ماموران اداری احیاناً از اختیارات قانونی خود تجاوز، تخطی و سوء استفاده نکنند و حقوق افراد ضایع نشود.[316] درباره رسیدگی به دعاوی و شکایات از دستگاه اداری، معمولاًاز طرف حقوق موضوعه دو نظام پیشنهاد می شود: یکی نظام کشورهای آنگلوساکسون و دیگری نظام فرانسوی. نظام کشورهای آنگلوساکسون چنین است که هر دعوی و شکایتی علیه دستگاه اداری، در صلاحیت دادگاه های عادی است و اگر هم قانون گذار در مواردی، مراجع ویژه ای برای این کار پیش بینی می کند در حد امکان کوشش برآن است که اعضای این مراجع از بین اشخاص بی طرف و بی نظری انتخاب شوند تا احترام مقام شامخ عدالت حفظ شود و ضمناً ترتیب کار به گونه ای باشد که نظارت دادگاه های عادی نسبت به آن ها محفوظ بماند. برای مثال، در ایالات متحده آمریکا، کمیسیون ها و هیات های اداری که در واقع کار دادگاه های اداری را می کنند، تابع قوه قضائیه اند.[317] در مقابل، در نظام فرانسوی، صرف نظر از شیوه انتخاب روئسا و مقامات قوه قضائیه که غالباً به واسطه قوه مجریه و مقامات سیاسی آن صورت می گیرد، در بسیاری موضوعات نیز شاهد تشکیل دادگاه ها و مراجع اختصاصی اداری درون قوه مجریه هستیم که نشان از قدرت و صلاحیت قضایی اداری در عین حفظ استقلال دادگاه است.[318] در حقیقت نظام کشورهای لاتین چنین است که دعاوی و شکایات ناشی از امور اداری و اجرایی در دادگاه های ویژه ای به نام دادگاه های اداری رسیدگی می شود. هواداران این نظام بر این باورند که با تشکیل دادگاه های ویژه، مقتضیات منافع عمومی بهتر تامین می شود تا با نظام قبلی. علاوه بر این نظام دارای این مزیت است که در آن از تشریفات پیچیده دادرسی عادی و کندی ناشی از آن خبری نیست و دعاوی و شکایات اداری با سرعت، بصیرت و بی طرفی، به وسیله دادرسان اداری رسیدگی می شود. در این نظام،‌دادگاه های اداری تابع یک دادگاه عالی به نام شورای دولتی است که همتراز دیوان عالی کشور است و دیوان کشور و شورای دولتی دو رکن مهم قوه قضائیه را تشکیل می دهند و دادرسان آن ها از لحاظ شغلی و مالی، تامین و استقلال دارند، تامینی که فشار و اعمال نفوذ قوه مجریه را در آن ها منتفی می سازد. با این حال آن چه مسلم است در هر دو نظام، کوشش اصلی برآن است که رسیدگی به دعاوی و شکایات اداری در محیط کاملاً بی طرف و به دور از هرگونه شائبه صورت گیرد و افراد در اجرای عدالت از حداکثر تامین برخوردار باشند.[319]     مبحث دوم: محدودیت های شکلی با عنایت به آن چه تا کنون بیان شد، تفسیر «قوه مجریه» و صلاحیت های مختلف آن، امری پیچیده و دشوار است چرا که سیر تطور تاریخی این مفهوم نشان داد که قوه مجریه در دوران های مختلف و با رویکردهای متفاوت معانی چندی را در بر داشته است. از یکسو می توان قوه مجریه را بخشی از حاکمیت و حتی نماد اقتدار حاکمیت قلمداد کرده و به این جهت تناسب زیادی با مفهوم حاکمیت و اطلاق آن برای قوه مجریه دارد و از سوی دیگر آن را صرفا ارگانی اداری جهت اجرای دستورات قانونی به شمار آورده و حتی دخیل در حاکمیت ندانست.[320] دلایل دیگری نیز موجب افزایش این ابهام و مشکل در تفسیر قوه مجریه می گردد، از جمله آن که این قوه ترکیبی از نهادهای متعددی همچون پادشاه، دولت، رییس جمهور، دستگاه اداری و …می باشد.[321] با این حال، موضوع مهمی را که همواره باید مدنظر داشت این است که حتی اگر قوه مجریه را تنها در قالب خشک اجرای قوانین مصوب مجلس قرار ندهیم، باز هم دست این قوه در وضع مقررات باز نخواهد بود بلکه، تبعیت مقررات از حدود صلاحیت، تشریفات مقرر در قوانین، سلسله مراتب اداری و هر آن چه که در حوزه برون سازمانی یا درون سازمانی به عنوان ضابطه و حد مجاز قابل شناسایی است، ضروری می باشد که این تشریفات و صلاحیت ها ناشی از مقررات اداری است و یا ناشی از قانون است و عدم رعایت این دو حد مقرر، موجبات بطلان آن ها را فراهم می سازد. در حقیقت چون مقررات در چارچوب صلاحیت های قوه مجریه به تصویب می رسند، یعنی موضوع آن ها، اعمال صلاحیت قوه مجریه است، لذا بر این مقررات، اصولاً یک نظارت درونی و نظارت همزمان قانونی بیرونی صورت می گیرد. برای مثال در کشور ما علاوه بر نظارت سلسله مراتبی ودرون سازمانی، آئین نامه های تصویب شده توسط قوه مجریه توسط رئیس مجلس نیز مورد نظارت قرار می گیرد. البته این نظارت جدای از نظارت قضائی است که توسط نهادهای قضائی صورت می گیرد. به لحاظ محتوای این نظارت ها محدودیت های زیر قابل شناساسی است: رعایت قوانین، رعایت قانون اساسی، رعایت صلاحیت و تشریفات قانونی مخصوصاً در مواردی که برای مردم حق و تکلیف ایجاد می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:35:00 ب.ظ ]





    ج: صلاحیت شبه قضایی همگان در این امر که اعمال اداری بایستی مورد نظارت و کنترل قرار گیرد متفق القولند. با این حال اختلاف نظرها زمانی بروز می کند که بحث از نهاد نظارت کننده به میان می آید. از این رو در نظام های مختلف شاهدیم که کنترل اعمال و تصمیمات اداری ممکن است که به وسیله خود دستگاه اداری (قوه مجریه) یا قوه مقننه و یا قوه قضائیه به عمل آید. کنترل اداری و پارلمانی، در عین این که دارای اهمیت فراوانی است ولی به تجربه ثابت شده است که این نوع نظارت ها بیشتر برای ارزیابی درجه پیشرفت هدفها و برنامه ها سودمندند، تا جوابگویی به دعاوی و شکایات افراد از دستگاه اداری، که به عنوان یک حق مسلم قانونی برای افراد شناخته شده است. مسلماً در اصلاحات اداری، اصول و روش های نظارت اداری و پارلمانی را به گونه ای که به موقع و بی طرفانه و موثر باشد، نمی توان از نظر دور داشت لکن آن چه در این جا مورد نظر است کنترل و نظارتی است که باید به وسیله قوه قضائیه، یعنی دادگاه ها انجام شود تا ماموران اداری احیاناً از اختیارات قانونی خود تجاوز، تخطی و سوء استفاده نکنند و حقوق افراد ضایع نشود.[316] درباره رسیدگی به دعاوی و شکایات از دستگاه اداری، معمولاًاز طرف حقوق موضوعه دو نظام پیشنهاد می شود: یکی نظام کشورهای آنگلوساکسون و دیگری نظام فرانسوی. نظام کشورهای آنگلوساکسون چنین است که هر دعوی و شکایتی علیه دستگاه اداری، در صلاحیت دادگاه های عادی است و اگر هم قانون گذار در مواردی، مراجع ویژه ای برای این کار پیش بینی می کند در حد امکان کوشش برآن است که اعضای این مراجع از بین اشخاص بی طرف و بی نظری انتخاب شوند تا احترام مقام شامخ عدالت حفظ شود و ضمناً ترتیب کار به گونه ای باشد که نظارت دادگاه های عادی نسبت به آن ها محفوظ بماند. برای مثال، در ایالات متحده آمریکا، کمیسیون ها و هیات های اداری که در واقع کار دادگاه های اداری را می کنند، تابع قوه قضائیه اند.[317] در مقابل، در نظام فرانسوی، صرف نظر از شیوه انتخاب روئسا و مقامات قوه قضائیه که غالباً به واسطه قوه مجریه و مقامات سیاسی آن صورت می گیرد، در بسیاری موضوعات نیز شاهد تشکیل دادگاه ها و مراجع اختصاصی اداری درون قوه مجریه هستیم که نشان از قدرت و صلاحیت قضایی اداری در عین حفظ استقلال دادگاه است.[318] در حقیقت نظام کشورهای لاتین چنین است که دعاوی و شکایات ناشی از امور اداری و اجرایی در دادگاه های ویژه ای به نام دادگاه های اداری رسیدگی می شود. هواداران این نظام بر این باورند که با تشکیل دادگاه های ویژه، مقتضیات منافع عمومی بهتر تامین می شود تا با نظام قبلی. علاوه بر این نظام دارای این مزیت است که در آن از تشریفات پیچیده دادرسی عادی و کندی ناشی از آن خبری نیست و دعاوی و شکایات اداری با سرعت، بصیرت و بی طرفی، به وسیله دادرسان اداری رسیدگی می شود. در این نظام،‌دادگاه های اداری تابع یک دادگاه عالی به نام شورای دولتی است که همتراز دیوان عالی کشور است و دیوان کشور و شورای دولتی دو رکن مهم قوه قضائیه را تشکیل می دهند و دادرسان آن ها از لحاظ شغلی و مالی، تامین و استقلال دارند، تامینی که فشار و اعمال نفوذ قوه مجریه را در آن ها منتفی می سازد. با این حال آن چه مسلم است در هر دو نظام، کوشش اصلی برآن است که رسیدگی به دعاوی و شکایات اداری در محیط کاملاً بی طرف و به دور از هرگونه شائبه صورت گیرد و افراد در اجرای عدالت از حداکثر تامین برخوردار باشند.[319]     مبحث دوم: محدودیت های شکلی با عنایت به آن چه تا کنون بیان شد، تفسیر «قوه مجریه» و صلاحیت های مختلف آن، امری پیچیده و دشوار است چرا که سیر تطور تاریخی این مفهوم نشان داد که قوه مجریه در دوران های مختلف و با رویکردهای متفاوت معانی چندی را در بر داشته است. از یکسو می توان قوه مجریه را بخشی از حاکمیت و حتی نماد اقتدار حاکمیت قلمداد کرده و به این جهت تناسب زیادی با مفهوم حاکمیت و اطلاق آن برای قوه مجریه دارد و از سوی دیگر آن را صرفا ارگانی اداری جهت اجرای دستورات قانونی به شمار آورده و حتی دخیل در حاکمیت ندانست.[320] دلایل دیگری نیز موجب افزایش این ابهام و مشکل در تفسیر قوه مجریه می گردد، از جمله آن که این قوه ترکیبی از نهادهای متعددی همچون پادشاه، دولت، رییس جمهور، دستگاه اداری و …می باشد.[321] با این حال، موضوع مهمی را که همواره باید مدنظر داشت این است که حتی اگر قوه مجریه را تنها در قالب خشک اجرای قوانین مصوب مجلس قرار ندهیم، باز هم دست این قوه در وضع مقررات باز نخواهد بود بلکه، تبعیت مقررات از حدود صلاحیت، تشریفات مقرر در قوانین، سلسله مراتب اداری و هر آن چه که در حوزه برون سازمانی یا درون سازمانی به عنوان ضابطه و حد مجاز قابل شناسایی است، ضروری می باشد که این تشریفات و صلاحیت ها ناشی از مقررات اداری است و یا ناشی از قانون است و عدم رعایت این دو حد مقرر، موجبات بطلان آن ها را فراهم می سازد. در حقیقت چون مقررات در چارچوب صلاحیت های قوه مجریه به تصویب می رسند، یعنی موضوع آن ها، اعمال صلاحیت قوه مجریه است، لذا بر این مقررات، اصولاً یک نظارت درونی و نظارت همزمان قانونی بیرونی صورت می گیرد. برای مثال در کشور ما علاوه بر نظارت سلسله مراتبی ودرون سازمانی، آئین نامه های تصویب شده توسط قوه مجریه توسط رئیس مجلس نیز مورد نظارت قرار می گیرد. البته این نظارت جدای از نظارت قضائی است که توسط نهادهای قضائی صورت می گیرد. به لحاظ محتوای این نظارت ها محدودیت های زیر قابل شناساسی است: رعایت قوانین، رعایت قانون اساسی، رعایت صلاحیت و تشریفات قانونی مخصوصاً در مواردی که برای مردم حق و تکلیف ایجاد می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]






    بند دوم: صلاحیت‌های قوه مجریه نخستین اندیشه ای که از دانش واژه مجریه، متبادر به ذهن می شود،‌ این است که وظایف این قوه، منحصر به اجرای تصمیم گیری های قانونی پارلمان است و حکومت فقط به عنوان ابزار اجرایی صرف، گوش به زنگ دستورها و قواعدی است که از مجالس مقننه صادر می شوند. در حالی که واقعیت جز این است. قوه مجریه، عملاً رهبری کشور را به دست دارد. هدف های ملی را مشخص می کند. برنامه های اجرایی را پایه می گذارد. در چارچوب رسم شده قانونی، مقررات و قواعدی با مضامین و موضوعات خصوصی تر وضع می کند. یعنی خود تصمیم می گیرد و خود نیز در قلمرو و بخش هایی که قاعدتاً باید از حیطه نفوذ او بیرون باشد، تحمیل تصمیم می کند. در حالی که اگر وظایف دولت تنها به مفهوم «اجرا» تلقی گردد، به مثابه آن است که دامنه و برد آن، به خلاف واقعیات عینی، محدود شده باشد. فرمان روایی حکومت، در چشم انداز وسیع، با طبقه بندی لئون دوگی از جامعه، به فرمان روایان و فرمان بران سازگار خواهد بود. اگر وجود رابطه فرمان روایی در سطوح مختلف جامعه و گروه ها و قشرها و لایه های اجتماعی و همچنین در سازمان ها و نهادهای سیاسی و حقوقی و اداری در نظر گرفته شود، گستره حوزه وسیع قوه مجریه و فرق آن با بینش تنگ نظرانه اجرایی به نیکی روشن می شود.[253] اصطلاح قوه مجریه در آثار فلاسفه یونان و هم چنین در رسالات متفکران قرن هجدهم تا زمان حاضر، برای نشان دادن کلیه افراد و دستگاه هایی به کار رفته است که عملکردشان جنبه «اجرایی» دارد، چرا که در گذشته چنین تصور می شده است که قوه مقننه به تنهایی واضع و مبدع قواعد حاکم است و مجریه را وظیفه، فقط اجرای این قواعد و احکام است و لاغیر؛ لذا حد و مرزگذاری بین مقام تصمیم گیر و دستگاه اجرایی، یکی از ضوابط نخستین تفکیک قوا به شمار می آمده است. لکن امروزه با عطف توجه به طیف گسترده وظایف و اختیارات و عملکردهای متنوع و مبسوطی که زیر عنوان امور اجرایی در بطن «قوه مجریه» جای می گیرد، این اصطلاح را در همان نگاه اول، نارسا و نامناسب جلوه می دهد. به بیان دیگر، دانش واژه مذکور، تاب و گنجایش محتوا و مضمون را ندارد. در حقیقت اهمیت قوه مجریه در جهان امروز و گستردگی فعالیت های آن، تا بدان پایه رسیده است که می توان به آن نام دستگاه حکومتی داد و آن را مجموعه ای پنداشت که تقریبا تمامی «نهادهای فرمان روا» را تجسم می بخشد یا دست کم، صورت خارجی آن را مشخص می دارد.[254] در حقیقت امروزه نه تنها قوه مجریه به کارهای اجرایی و رفع و رجوع امور اداری کشور می پردازد، بلکه در موارد متعدد، اقدام به نوعی دخالت در امور قانون گذاری و قضائی نیز می نماید که مثال های آن را می توان در وضع مقررات لازم الاجرا و همچنین فعالیت های دادگاه های اداری مشاهده نمود. از این روی می توان گفت، دسته بندی سه گانه مونتسکیو از قوا، « شاخص عصر خودش است؛‌ این تقسیم بندی ویژه عصر مونارشی است که در‌آن، جامعه متصلب در یک نظم غیر متحرک و تحت سیطره یک حقوق تغییر ناپذیر است که نه به پیش می رود و نه به طورکلی حرکت می کند. این تفکیک به عصری بر می گردد که دولت قانون گذاری می کند اما کم، به دلیل آن که ویژگی حقوق آن زمان این است که «موجود» است یعنی بخش اعظم قواعد در اسناد و عرفهای نامیرا ریشه دارد. … و بالاخره این تقسیم راجع به دوره‌ای است که دولت اکتفا به برقراری صلح ملی داخلی از طریق اعمال قضا و مجازات مجرمین نسبت به کسانی می کند که خواهان این امر هستند. البته، این صلاحیتها همچنان امروزه هم در دوره جمهوری وجود دارد اما همراه با تدوین حقوق، مواجه با تحولات عمیقی شده اند که کارکردهای تقنینی و قضایی را متحول ساخته است، علاوه براین، تغییرات در حقوق بین الملل نیز هدایت روابط خارجی را تحت تاثیر قرار داده است. از طرف دیگر و به ویژه، این کارکردهای سنتی به وسیله دو کارکرد دیگر تکمیل شده اند که در زمان مونتسکیو وجود نداشتند مگر به صورت تزیینی (و ناقص)، و در زمان حاضر توسعه چشمگیری یافته اند. این دو کارکرد عبارتند از کارکرد حکومتی و کارکرد اداری. کارکرد حکومتی عبارت است از هدایت جامعه به سوی هدف مشخصی که در دوره جمهوری، نمی تواند چیز دیگری غیر از خشنودی عام باشد… مبدع چنین تغییر بزرگی در کارکردهای قدرت، بناپارت است که با قانون اساسی سال هشتم، یک قدرت جدید یعنی ‌قدرت حکومتی را پدید آورد. در حوزه کارآمدی در دولت مدرن، قدرت حکومتی، عمیقاً قوه مجریه را با اعطای مهمترین بخش از صلاحیتهای قوه مقننه یعنی حق ابتکار قوانین، به آن متحول ساخت و بدین ترتیب ماشین دولت را به کار انداخت. با واگذاری کارکرد حکومتی به قوه مجریه، این قوه، دیگر برخلاف تلقی ابتدای انقلاب، به عنوان یک قوه مجری صرف قانون تلقی نشد. در حوزه سیاسی، این قوه تبدیل به یک قدرت (پویسانس)، یک اراده و یک نیروی متکفل طراحی و تحقق برنامه دولت شده است. وظیفه قوه مجریه، دیگر عبارت از صرف اجرای قوانین نیست، بلکه فراتر از آن، عبارت از حکومت کردن، و «حل و فصل امور استثنایی مربوط به وحدت سیاسی و نظارت بر منافع کلان ملی» و بالاخره آینده نگری است.[255]» از این روی می توان صلاحیت های قوه مجریه را در دو دسته صلاحیت های عام یا کلاسیک که از گذشته وجود داشته و همچنان نیز باقیست و همچنین صلاحیت های استثنائی یا خاص که به مقتضای نقش حکومتی که به قوه مجریه داده شده است، عهده دار آن گردیده، مورد بررسی قرار داد. الف: صلاحیت عام قوه مجریه (اجرا) پدیدار شدن مفهوم «قوه مجریه»[256] در ادبیات حقوقی – سیاسی مدیون تحولاتی است که در اندیشه و فلسفه سیاسی به وجود آمده است و در قرن هجدهم به نقطه اوج خود رسید. تغییر در فلسفه سیاسی و جایگزین شدن مفاهیم «ملت»[257] در نظام های حقوق اساسی همچون فرانسه و «مردم»[258] در نظام های حقوقی مانند آمریکا به جای «پادشاهان» به عنوان مبنای مشروعیت حاکمیت را شاید بتوان مبنای اصلی طرح جدی تر نظریه تفکیک قوا توسط اندیشمندانی چون «لاک» و «مونتسکیو» دانست.[259] تا قبل از این تحولات طرفداران قدرت پادشاهان مدعی بودند که قدرت خداوند به پادشاه واگذار شده است و آن ها به عنوان تنها حاکمان مشروع حق اعمال حاکمیت دارند. صاحبان کلیسا نیز قدرت پادشاه را انکار و از قدرت مطلق کلیسا دفاع می کردند.[260] در سده هفدهم و هجدهم، فیلسوفان سیاسی اروپا، به ویژه جان لاک و مونتسکیو، صورت جدید نظریه تفکیک قوا را که قبلاً فلاسفه یونان باستان نیز به آن اشاره کرده بودند، در واکنش به عملکرد اقتدارگرایانه پادشاهان که مدعی حق خداوندی و حاکمیت مطلق بودند و با هدف مبارزه با تمرکز قدرت و خودکامگی  فساد انگیز حاکمان ارائه کردند. جایگزینی یا تطابق «قوه مجریه» با «فرمانروایان یا پادشاهان گذشته»، با نگاهی به مباحثی که این اندیشمندان در آثار خود مطرح کرده اند به روشنی مشخص  است. به عنوان مثال ارسطو در طرح نظریات تفکیک قوا در تبیین مفهومی که امروزه تحت عنوان قوه مجریه شناخته می شود از اصطلاح «فرمان روایان » استفاده می کند. وی در طرح نظریات تفکیک قوا بر این باور بود که «هر حکومت دارای سه قدرت است و قانونگذار خردمند باید حدود هریک از این از این سه قدرت را باز شناسد… نخستین این سه قدرت، هیاتی است که کارش بحث و مشورت درباره مصالح عام است. دومین آن ها (قوه مجریه) … به فرمان روایان و مشخصات و حدود صلاحیت و شیوه انتخاب آنان مربوط می شود…»[261] اطلاق عنوان فرمانروا به آنچه امروزه به عنوان قوه مجریه شناخته می شود گویای نوع نگرش ارسطو به این قوه و نماینگر تطابق مفهوم امروزی «قوه مجریه» با مفهوم «حاکم» در گذشته است. همچنین ارسطو در طرح نظریات خود متعرض لزوم وجود فرمانروایی مقتدر نمی شود، بلکه آن چه از نظر وی اهمیت دارد آن است که این فرمانروا باید تابع قانون باشد. چرا که وی معتقد است هیچ گروه یا شخصی نمی تواند ادعای حاکمیت و مشروعیت قدرت را به صورت مطلق داشته باشد، پس حاکمیت باید طبق قانونی عام و کلی از سوی تمامی صاحبان حکومت (مردم) به فرمانروا منتقل گردد.[262] تصریح ارسطو به لزوم «عام و کلی» بودن قوانین نیز می تواند بیانگر این واقع بینی ارسطو باشد که فرمانروا برای اداره حکومت نیازمند حوزه و قلمرویی خاص جهت اعمال صلاحیت و برگزیدن شیوه اجرای قوانین و اداره حکومت است تا بتواند به هدف اصلی خود یعنی «تامین نیازهای انسان ها» دست یابد.[263] لاک نیز مفهوم قوه مجریه را ابتدا در بخش « وضعیت طبیعی» در اثر معروف خود «رسانه دوم دولت» مطرح می کند.[264] طبق نظر وی، وضعیت طبیعی، قانونی طبیعی دارد که همه ملزم به رعایت آن هستند و در عین حال همه هم حق به اجرا در آوردن آن را دارند. سپس لاک در بخش نهم کتاب خود بیان می کند که مردم این صلاحیت اجرایی خود را به منظور تامین اجرایی قاعده مندتر و مستحکم تر به دولت واگذار می کنند.[265] وی پس از معرفی انواع دولت ها وارد بحث قوه مجریه می شود. در این راه او مشکلات ناشی از اجرای قوانین توسط خود قوه مقننه که واضع قوانین نیز هست را تشریح می کند. او معتقد است از آن جایی که امر قانون گذاری و تشکیل جلسات پارلمان مقوله ای دائمی و همیشگی نیست اما اجرای قانون مستمر و همیشگی است، دو نهاد قوه مقننه و مجریه از همدیگر متمایز و تفکیک شده اند.[266] از منظر لاک قوه مجریه در مرحله اول قوه ایست که قانون را به اجرا در می آورد (قوه اجرای قانون) اما در عین حال وی غالباً حقوق و صلاحیت های دیگری همچون حق وتوی قوانین و حق فراخوانی تشکیل پارلمان یا حق انحلال آن را برای این قوه به رسمیت شناخته است. در نهایت آن که وی معتقد است به استناد آن که قوه مجریه قدرت و توانایی لازم را برای اجرای قوانین و اداره جامعه داراست، «مجری عالی» یا «رئیس حکومت» خواهد بود.[267] مونتسکیو نیز قدرت حکومت را به سه دسته تقسیم بندی می کرد: قوه مقننه، قضاییه و قوه مجریه قانون. اما علی رغم اصل رایج کنونی استقلال قوای قضائیه، مونتسکیو «قوه مجریه قانون» را به دو دسته نقسیم بندی می کرد: آن چه مونتسکیو «قوه قضائیه» می نامید قدرت حل و فصل اختلافات بین افراد است و آن چه مقصود او از «قوه مجریه قانون» است، نهادی است که قوانین را به مرحله اجرا درآورده و صلاحیت مجازات افراد را نیز داراست.[268] غیر از اظهارات مستقیم مونتسکیو مبنی بر این که قوه مجریه قوه ایست که قانون را به مرحله اجرا در می آورد، ‌بحث های مختلفی را نیز در این خصوص به صورت غیر مستقیم مطرح کرده است. به عنوان مثال مونتسکیو شاهزاده (نماد قوه مجریه) را نهادی می داند که بنا نهاده شده تا قوانین را به اجرا درآورد. وی این نهاد را متولی «اجرای قوانین» و «پیگرد» کسانی که متهم به نقض قانون هستند، می داند.[269] در واقع براساس این رویکرد، تعقیب و پیگرد متهمان به نقض قوانین نیز داخل در مفهوم قوه مجریه قلمداد می گردد. مونتسکیو نیز همانند سلف خود لاک، وقتی در خصوص قوه مجریه بحث می کند، به وضوح به چیزی فراتر از آن چه غالباً به عنوان صلاحیت های قوه مجریه بیان می شود، اشاره می کند:« حق وتوی نهایی قوانین، نصب و عزل افسران و نیروهای نظامی، مدیریت روابط بین المللی، پیشنهاد طرح های قانونی و بسیاری اختیارات دیگر».[270]


lass="entry-footer">Edit“منابع پایان نامه ارشد درباره قوه مجریه، حکومت”
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم