کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 




بند اول:مفهوم دین طبیعی: دین طبیعی[55] یا غیر قابل مطالبه[56] ،تعهدی است که متعهد له نمی­تواند الزام مدیون را بخواهد و بعبارت دیگر تعهداتی هستند که قانوناً برای متعهد له حق مطالبه نمی­باشد.[57] نمونه شایع و بارز آن، تعهدات مشمول مرور زمان شده می­باشند. ولی اگر مدیون به میل خود آن را بپردازد وفای به عهد کرده و حق ندارد آنچه را که پرداخته است  به استناد اینکه دعوی مربوط به اجرای تعهد، مشمول مرور زمان گردیده است، مورد تعهد را از متعهد له مسترد دارد. بدین ترتیب دین طبیعی، تعهد ناقص حقوقی است و یکی از آثار مهم تعهد، یعنی اجباری بودن وفای به آن را ندارد ولی وجود آن را نیز نباید انکار کرد، همچنانکه قانون مدنی نیز تادیه چنین دیونی را «وفای به عهد» شمرده است و مقرر می­دارد؛ «در مورد تعهداتی که برای متعهد له قانوناً حق مطالبه نمی­باشد، اگر متعهد به میل خودش آن را ایفاء نماید دعوای استرداد مسموع نخواهد بود» (ماده 266 ق.م) از آنجاییکه که پرداخت دین طبیعی توسط مدیون موجب تملیک مال به متعهد له می­شود، ایقاع است زیرا که اراده مدیون شرط لازم برای وقوع چنین تحولی است. لذا باید اراده­ای وسیله انتقال تعهد وجدانی و اخلاقی و یا غیر قابل مطالبه به جهان حقوق شود. و اعمال چنین اراده­ای جز توسط مدیون ممکن نیست. هر چند عده­ای اعتقاد دارند که وفای به عهد در این حالت ایقاع نیست، بلکه همراه و ملازم با ایقاع است زیرا ، آنچه که موضوع قصد انشاء قرار می­گیرد پرداخت دین پیشین است نه ایجاد تعهدی نو، پس باید پذیرفت که ایقاع سبب اعتبار بخشیدن به زمینه موجود است. به بیان دیگر، ایقاع شرط متاخر است نه علت. [58] نتیجه اینکه اگر ثالث هم اقدام به پرداخت دیون طبیعی مدیون نماید، از آنجائیکه این اقدام ثالث موجب تملیک مال به طلبکار می­شود، باید این عمل حقوقی را که همراه با اراده انشایی ثالث واقع می­شود، ایقاع دانست. با توجه به حکم ماده 267 ق.م مبنی بر جایز بودن پرداخت دیون توسط ثالث و به لحاظ اینکه کلمه «تعهدات» مندرج در ماده 266 ق.م شامل دیون و سایر امور مالی می­شود لذا منعی جهت پرداخت دیون غیر قابل مطالبه مدیون توسط ثالث وجود ندارد. اما به نظر می­رسد که باید بین دو مورد تفاوت گذارد: بند دوم: حالات ایفا دین طبیعی مدیون : الف_ایفا دین طبیعی مدیون توسط ثالث ماذون هرگاه ایفای دین موضوع ماده 266 ق.م به اذن مدیون انجام شود، باید آن را نافذ دانست زیرا پرداخت دیون غیر قابل مطالبه به اذن مدیون توسط ثالث، به منزله وفای به عهد است و کسی که از دیگری تقاضا می­ کند یا به او اذن می­دهد که دینش را پرداخت کند، به طور ضمنی اراده خود را بر تعهد پرداخت آن دین اعلام می­دارد و همین اقدام مدیون ماهیت دین را کامل می­سازد . در واقع، پرداخت دین از سوی ثالث در حکم وفای به عهد از جانب اوست پس باید آثار حقوقی تادیه به ثالث را نیز متحمل شود. نتیجه اینکه ثالث حق رجوع پس از پرداخت را دارد.   ب: ایفا دین طبیعی مدیون توسط ثالث غیر مأذون: در موردی که ایفای دین موضوع 266ماده ق.م بدون اذن مدیون انجام می­شود، باید حالتی که ثالث ناآگاهانه و بدین پندار که دین مدیون جنبه حقوقی دارد، آن را می ­پردازد و حالتی که با علم به طبیعی و غیر قابل مطالبه بودن دین آن را پرداخت می­ کند، از هم جدا کرد. فرض اول: پرداخت ناآگاهانه ثالث: در فرض نخست اراده ثالث چنین تعبیر می­شود  که می­خواسته همان دین مدیون را که جنبه حقوقی داشته پرداخت نماید. حال که معلوم شد، پرداخت ثالث نا آگاهانه بوده، همانند تعهدی که مشمول مرور زمان شده است و ثالث بدون آگاهی از اینکه دین مدیون غیر قابل مطالبه و مشمول مرور زمان شده، می ­تواند بر اساس قاعده دارا شدن ناعادلانه نسبت به استرداد آنچه که به متعهد له پرداخته اقدام نماید. فرض دوم: پرداخت آگاهانه ثالث در فرض دوم، که ثالث آگاهانه دین طبیعی مدیون را پرداخت می­ کند، ظاهر این است که تمایل به پرداخت دین داشته، وگرنه لزومی به ایفای آن نمی­دید و آن را به حال خود می­نهاد، قصد ثالث بر خلاف ایفای دین تبرعی مدیون توسط ثالث موضوع ماده 267 ق.م ارفاق به مدیون و پرداخت دین او نیست، چرا که مدیون نیازی بدین ارفاق ندارد. چونکه این دیون، قانوناً قابل مطالبه نیستند تا مدیون الزامی در برابر دائن داشته باشد. پس باید، چنین تعبیر می­کرد که می­خواسته تعهد مستقلی به سود طلبکار ایجاد، تا از او جبران ضرر شود هر چند چنین تعهد مستقلی طبق ماده 10 ق.م نافذ است اما اقدام ثالث را نباید وفای به عهد دانست زیرا ایفای تبرعی تعهد، در جائی است که مدیون ملزم به پرداخت دین باشد، تا اقدام ثالث را وفای به عهد دانست. همچنین در ضمان، بعلت ویژگی تبعی تعهد ضامن ، نمی­تواند یک تعهد طبیعی را به یک تعهد لازم الاجرا تبدیل کند و ضامن نباید در وضعی که پر خرج­تر از وضع مدیون اصلی است قرار بگیرد . افزون بر این، اگر تعهد ضامن لازم الاجرا نباشد و ضامن دین را پرداخت کند، نمی­تواند به استناد قائم مقامی از سوی بستانکار حق رجوع به مدیون اصلی را بدست آورد. زیرا بستانکار شخصاً حق رجوع به مدیون اصلی را نداشته است.   گفتار چهارم: مقایسه ایفای دین به وسیله ثالث با انتقال دین و طلب بند اول: مقایسه  با انتقال دین طرح موضوع:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-11] [ 04:26:00 ب.ظ ]





بند اول:مفهوم دین طبیعی: دین طبیعی[55] یا غیر قابل مطالبه[56] ،تعهدی است که متعهد له نمی­تواند الزام مدیون را بخواهد و بعبارت دیگر تعهداتی هستند که قانوناً برای متعهد له حق مطالبه نمی­باشد.[57] نمونه شایع و بارز آن، تعهدات مشمول مرور زمان شده می­باشند. ولی اگر مدیون به میل خود آن را بپردازد وفای به عهد کرده و حق ندارد آنچه را که پرداخته است  به استناد اینکه دعوی مربوط به اجرای تعهد، مشمول مرور زمان گردیده است، مورد تعهد را از متعهد له مسترد دارد. بدین ترتیب دین طبیعی، تعهد ناقص حقوقی است و یکی از آثار مهم تعهد، یعنی اجباری بودن وفای به آن را ندارد ولی وجود آن را نیز نباید انکار کرد، همچنانکه قانون مدنی نیز تادیه چنین دیونی را «وفای به عهد» شمرده است و مقرر می­دارد؛ «در مورد تعهداتی که برای متعهد له قانوناً حق مطالبه نمی­باشد، اگر متعهد به میل خودش آن را ایفاء نماید دعوای استرداد مسموع نخواهد بود» (ماده 266 ق.م) از آنجاییکه که پرداخت دین طبیعی توسط مدیون موجب تملیک مال به متعهد له می­شود، ایقاع است زیرا که اراده مدیون شرط لازم برای وقوع چنین تحولی است. لذا باید اراده­ای وسیله انتقال تعهد وجدانی و اخلاقی و یا غیر قابل مطالبه به جهان حقوق شود. و اعمال چنین اراده­ای جز توسط مدیون ممکن نیست. هر چند عده­ای اعتقاد دارند که وفای به عهد در این حالت ایقاع نیست، بلکه همراه و ملازم با ایقاع است زیرا ، آنچه که موضوع قصد انشاء قرار می­گیرد پرداخت دین پیشین است نه ایجاد تعهدی نو، پس باید پذیرفت که ایقاع سبب اعتبار بخشیدن به زمینه موجود است. به بیان دیگر، ایقاع شرط متاخر است نه علت. [58] نتیجه اینکه اگر ثالث هم اقدام به پرداخت دیون طبیعی مدیون نماید، از آنجائیکه این اقدام ثالث موجب تملیک مال به طلبکار می­شود، باید این عمل حقوقی را که همراه با اراده انشایی ثالث واقع می­شود، ایقاع دانست. با توجه به حکم ماده 267 ق.م مبنی بر جایز بودن پرداخت دیون توسط ثالث و به لحاظ اینکه کلمه «تعهدات» مندرج در ماده 266 ق.م شامل دیون و سایر امور مالی می­شود لذا منعی جهت پرداخت دیون غیر قابل مطالبه مدیون توسط ثالث وجود ندارد. اما به نظر می­رسد که باید بین دو مورد تفاوت گذارد: بند دوم: حالات ایفا دین طبیعی مدیون : الف_ایفا دین طبیعی مدیون توسط ثالث ماذون هرگاه ایفای دین موضوع ماده 266 ق.م به اذن مدیون انجام شود، باید آن را نافذ دانست زیرا پرداخت دیون غیر قابل مطالبه به اذن مدیون توسط ثالث، به منزله وفای به عهد است و کسی که از دیگری تقاضا می­ کند یا به او اذن می­دهد که دینش را پرداخت کند، به طور ضمنی اراده خود را بر تعهد پرداخت آن دین اعلام می­دارد و همین اقدام مدیون ماهیت دین را کامل می­سازد . در واقع، پرداخت دین از سوی ثالث در حکم وفای به عهد از جانب اوست پس باید آثار حقوقی تادیه به ثالث را نیز متحمل شود. نتیجه اینکه ثالث حق رجوع پس از پرداخت را دارد.   ب: ایفا دین طبیعی مدیون توسط ثالث غیر مأذون: در موردی که ایفای دین موضوع 266ماده ق.م بدون اذن مدیون انجام می­شود، باید حالتی که ثالث ناآگاهانه و بدین پندار که دین مدیون جنبه حقوقی دارد، آن را می ­پردازد و حالتی که با علم به طبیعی و غیر قابل مطالبه بودن دین آن را پرداخت می­ کند، از هم جدا کرد. فرض اول: پرداخت ناآگاهانه ثالث: در فرض نخست اراده ثالث چنین تعبیر می­شود  که می­خواسته همان دین مدیون را که جنبه حقوقی داشته پرداخت نماید. حال که معلوم شد، پرداخت ثالث نا آگاهانه بوده، همانند تعهدی که مشمول مرور زمان شده است و ثالث بدون آگاهی از اینکه دین مدیون غیر قابل مطالبه و مشمول مرور زمان شده، می ­تواند بر اساس قاعده دارا شدن ناعادلانه نسبت به استرداد آنچه که به متعهد له پرداخته اقدام نماید. فرض دوم: پرداخت آگاهانه ثالث در فرض دوم، که ثالث آگاهانه دین طبیعی مدیون را پرداخت می­ کند، ظاهر این است که تمایل به پرداخت دین داشته، وگرنه لزومی به ایفای آن نمی­دید و آن را به حال خود می­نهاد، قصد ثالث بر خلاف ایفای دین تبرعی مدیون توسط ثالث موضوع ماده 267 ق.م ارفاق به مدیون و پرداخت دین او نیست، چرا که مدیون نیازی بدین ارفاق ندارد. چونکه این دیون، قانوناً قابل مطالبه نیستند تا مدیون الزامی در برابر دائن داشته باشد. پس باید، چنین تعبیر می­کرد که می­خواسته تعهد مستقلی به سود طلبکار ایجاد، تا از او جبران ضرر شود هر چند چنین تعهد مستقلی طبق ماده 10 ق.م نافذ است اما اقدام ثالث را نباید وفای به عهد دانست زیرا ایفای تبرعی تعهد، در جائی است که مدیون ملزم به پرداخت دین باشد، تا اقدام ثالث را وفای به عهد دانست. همچنین در ضمان، بعلت ویژگی تبعی تعهد ضامن ، نمی­تواند یک تعهد طبیعی را به یک تعهد لازم الاجرا تبدیل کند و ضامن نباید در وضعی که پر خرج­تر از وضع مدیون اصلی است قرار بگیرد . افزون بر این، اگر تعهد ضامن لازم الاجرا نباشد و ضامن دین را پرداخت کند، نمی­تواند به استناد قائم مقامی از سوی بستانکار حق رجوع به مدیون اصلی را بدست آورد. زیرا بستانکار شخصاً حق رجوع به مدیون اصلی را نداشته است.   گفتار چهارم: مقایسه ایفای دین به وسیله ثالث با انتقال دین و طلب بند اول: مقایسه  با انتقال دین طرح موضوع:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:26:00 ب.ظ ]





      بند دوم: تاثیر قصد تبرع ثالث در ماهیت ایفاء: ممکن است گفته شود که رضای مدیون در ایفای غیر تبرعی دین توسط ثالث شرط است . زیرا اگر مدیون راضی باشد، ثالث حق رجوع به مدیون را دارد و پس از پرداخت به مدیون مراجعه می‌کند، حال که ثالث حق رجوع به مدیون را دارد، پس رضای او شرط است. حقیقت این است که اذن مدیون شرط صحت ایفای تعهد توسط ثالث نیست بلکه موثر در رجوع بوده و ثالث با پرداخت دین مدیون، حقی زائد بر حق متعهد له پیدا نمی­کند و نباید وجود اذن را، رضای مدیون تلقی و آن را ناشی از تراضی دانسته و بصورت قرار داد توجیه کرد. زیرا اگر فرض تاثیر یک قصدی را در نظر بگیریم و این تاثیر موجب ضرر صاحب آن قصد ، در حقوق دیگران نشود، باید همان قصد تنها را منشاء اثر تلقی نمود. در اینجا هم، اراده ثالث ناشی از اصل حاکمیت اراده بوده و هیچ تالی فاسدی بر آن مترتب نیست و نیازی به قبول مدیون ندارد تا عمل دو طرفی تلقی شود. بنابراین اینجا محل ایقاع است، اما اگر از قصد یک طرف ضرری به طرف دیگر وارد آید، آنجا باید عقدی منعقد گردد. و این امر، از مهمترین تفاوت بین عقد و ایقاع است. در حالی که با قصد ثالث ضرری متوجه مدیون نمی­ شود تا قبول وی موثر باشد و ماهیت ایفای دین بوسیله ثالث را قرار داد دانست. بند سوم:تاثیر قبول مدیون در ماهیت ایفاء : طبق این نظر ، ثالث با پرداخت دین مدیون، نه تنها در اموال خود تصرف می‌کند بلکه در دارایی بدهکار نیز اثر می­گذارد و این اثر گذاری ثالث بر دارایی مدیون متضمن وجود رضای ضمنی مدیون است و قبول مدیون به اثر ایفای دین از سوی ثالث در دارائی مدیون ضروری است و از طرفی تصرف ثالث در اموال خود و اثر گذاری آن در دارائی مدیون، مبین نوعی ولایت بر دیگری است که باید از آن پرهیز کرد. در پاسخ باید گفت که، هر چند ثالث با ایفای دین مدیون و با این احساس بار منّتی بر دوش بدهکار می­نهد که ممکن است حاضر به تحمل آن نباشد. ولی به طور معمول، مدیون با پرداخت دین از سوی ثالث از رهایی گریبان خشنود می‌شود و از نظر حقوقی منتفع است, هر چند گاه نیز از آن رنج می­برد و خود را زیان دیده احساس می­ کند. بنابراین نباید چنین تصور کرد که در پرداخت دین توسط ثالث با وجود اذن رضای ضمنی مدیون که منتفع می­باشد وجود دارد و آن را دلیل ماهیت قرار دادی ایفاء دین به وسیله ثالث دانست. از طرفی افراد جامعه ولایتی بر یکدیگر ندارند تا پرداخت دین توسط ثالث را مبین ولایت و منت نهادن دانست هر چند که در ابراء، عده­ای منت نهادن بر مدیون را، از آنجاییکه نیاز به قبول دارد، عقد دانسته ­اند. اما نظر مشهور در فقه که قانون مدنی هم از آن پیروی کرده ابراء را ایقاع می­داند و کسی نمی­گوید که در ایفای دین به وسیله ثالث وی بر مدیون ولایت دارد ثالث مانند هر شخص دیگر، پس از پرداخت به لحاظ وجود اذن، حق رجوع به مدیون را دارد. همچنین نباید پرداخت ثالث را به منزله ارزش مالی در دارائی مدیون تلقی کرد. زیرا ثالث می ­تواند به دلخواه در اموال خود تصرف کند، همچنانکه در حقوق عینی مالک می ­تواند از حق خود اعراض و در حقوق دینی ابراء کند. گفتار دوم: ماهیت ایقاعی پرداخت ثالث : در موردی که، ثالث بدون اذن مدیون و بی آنکه التزامی در برابر طلبکار داشته باشد و دین مدیون را بدون آنکه بعهده گرفته باشد، آن را می ­پردازد,وفای به عهد در این فرض هم، ایقاع است و تنها به انشاء ثالث واقع می­شود که سبب تملیک مال به طلبکار است و این انتخاب ارادی به انشاء و تصمیم ثالث نیاز داشته و به همین جهت ثالث باید برای اقدام به چنین کاری اهلیت تصرف داشته باشد و لزوم اهلیت تصرف برای ثالث، نشانه قرار دادی بودن ماهیت ایفای دین توسط او نیست بلکه به جهت تصرف در اموال خود است . و اگر ثالث بدون اینکه اراده ایفای تعهد داشته باشد وفای به عهد محقق نمی­ شود. بنابراین ثالثی که بدون اذن مدیون دین او را می ­پردازد پرداخت وی ظهور در تبرع دارد و او حق رجوع به مدیون را نخواهد داشت. همچنین ایفای دین به وسیله ثالث را نباید پرداخت فضولی دین دیگری دانست زیرا بر مبنای اصلی که در ماده 267 ق.م تاسیس شده است در ایفای دین به وسیله ثالث، فضولی جریان ندارد تا ایفاء کننده ثالث در صورت تنفیذ مدیون، حق رجوع به وی را داشته باشد. بنابراین طبق ماده مذکور، برای وفای به عهدی که بر ذمه دیگری است، نیازی به نمایندگی وجود ندارد. ثالث می ­تواند چنین احسانی بکند. و در صورتی که شخصیت مدیون در چگونگی اجرای تعهد موثر نباشد یا طلبکار از این ویژگی بگذرد این اقدام نفوذ حقوقی دارد و مدیون را بری می­ کند. منتها در رابطه بین ایفاء کننده و مدیون اذن او موثر است بدین معنی که ثالث مأذون حق رجوع به مدیون را دارد. پس وفای به عهد را نبایستی در زمره مسائل مربوط به معامله فضولی آورد. به ویژه که در زبان حقوقی نیز وفای به عهد در شمار معامله­ها نیست به بیان دیگر وفای به عهد در زمره اموری است که اثر آن با پرداخت دین ظاهر می­شود و نیازی به انتساب این اقدام به مدیون ندارد تا رضای او شرط نفوذ عمل حقوقی باشد و مشمول عنوان فضولی گردد.[51] همچنین است در قراردادهایی که برای وفای به عهد مدیون منعقد می­شود ، مانند عقود ضمان و کفالت، رضای مدیون شرط نیست و تراضی بین ضامن یا کفیل و طلبکار نفوذ حقوقی دارد. از نظر حقوق مدنی، پرداخت بر دو پایه فعل و انفعال قرار دارد. ایفاء کننده فاعل است و دریافت کننده منفعل و متاثر از فعل فاعل مذکور است و فضولی در جانب فاعل (ایفاء کننده) تصور نمی­ شود زیرا ایفاء دین از جانب غیر مدیون بدون اذن و حتی با وجود ممانعت او به موجب ماده 267 ق.م روا است. با وجود این مجوز قانونی، تصور فضولی در جانب ایفاء کننده، ممکن نیست.[52] اما تصور فضولی در جانب دریافت کننده میسر است، مثل اینکه کسی خود را نماینده متعهد له، معرفی کند و با عنوان مجعول، مورد تعهد را دریافت نماید ، این عمل فضولی است و قانون مدنی طبق ماده 272، تنفیذ این پرداخت فضولی را روا شمرده است. ایفاء دین به وسیله ثالث به اراده ثالث واقع می­شود و رضای طلبکار در وقوع آن نقشی نداشته و حتی نمی­تواند وفای به عهد واقع شده را رد کند و احراز نادرستی دین پرداخت شده با مفاد تعهد اصلی سبب بی اعتباری ایقاع می­شود نه رد طلبکار[53] و از طرفی مدیون در وقوع و استقرار عمل حقوقی توسط ثالث نقشی نداشته بدین معنی که، نه تنها تراضی دو طرف شرط سقوط تعهد و انحلال قرار داد نیست، مدیون توان رد عملی را که درباره او واقع شده است پیدا نمی کند. لازمه این تحلیل این است که: همانگونه که شخص، به اراده تنهای خود نیز می ­تواند ضمن عقد شرطی به سود بیگانه کند، در ایفای دین به وسیله ثالث هم اراده ثالث پایه اصلی ایفای تعهد است و رضای مدیون وطلبکار را نباید از ارکان آن شمرد. تنها شرط لازم برای نفوذ ایقاع درباره دیگری ، این است که به سود او باشد و تعهدی را بر دوش بیگانه نگذارد که چنین شرطی در ایفای دین بوسیله ثالث وجود دارد. و حتی رد ایفای تعهد توسط ثالث از سوی طلبکار و یا احیاناً مدیون به نفوذ ایقاع ثالث صدمه نمی­زند و اذن مدیون به ثالث در جهت  پرداخت دین، از عمل حقوقی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:25:00 ب.ظ ]





همچنین اگر پرداخت ثالث همراه با اذن مدیون را توافق بدانیم این توافق لازمه وفای به عهد و در شمار ارکان آن نیست، چونکه وفای به عهد دو رکن بیشتر ندارد:

  1. وجود تعهدی که باید اجرا شود . 2. اجرای آن بر طبق مفاد قرار داد ، خواه به اراده مدیون یا ثالث، ولی از آنجایی که اجرای تعهد بستگی به مفاد و طبیعت آن دارد، گاه این اجراء مستلزم دادن اذن مدیون و انجام آن توسط ثالث می­باشد که از آن به توافق تعبیر می­شود. در حالی که این توافق لازمه وفای به عهد و در شمار ارکان آن نبوده بلکه نوعی توافق مقدماتی درباره شیوه اجرای تعهد است نه توافقی که در ماهیت حقوقی ایفای دین بوسیله ثالث موثر باشد، تا آن را قرار داد دانست.

وانگهی درست است که وفای به عهد مستلزم دادن اذن مدیون است ، ولی از این امر نباید نتیجه گرفت که وفای به عهد به تراضی انجام می­پذیرد و ماهیت قرار دادی دارد. وصف اصلی قرار داد، آزادی در انتخاب و تراضی و نفوذ انشاء است . چونکه در وفای به عهد مدیون از پیش ملتزم شده که مالی را به دیگری واگذار کند نه در انتخاب گیرنده آزادی دارد و نه در گزینش میزان و اوصاف مال، به حکم قانون باید به دین التزام، عمل کند و گرنه به زور  مجبور به انجام تعهد می­شود. پس چگونه می­توان ادعا کرد که با ایفای دین بوسیله ثالث ، تراضی بین مدیون و ثالث وجود دارد مدیونی که اراده او هیچ نقشی در سقوط تعهد بوسیله ثالث ندارد. و سقوط تعهد نیز نتیجه مادی اجرای تعهد است و به قصد انشاء ثالث ارتباط دارد نه مدیون.       بند دوم: تاثیر قصد تبرع ثالث در ماهیت ایفاء: ممکن است گفته شود که رضای مدیون در ایفای غیر تبرعی دین توسط ثالث شرط است . زیرا اگر مدیون راضی باشد، ثالث حق رجوع به مدیون را دارد و پس از پرداخت به مدیون مراجعه می‌کند، حال که ثالث حق رجوع به مدیون را دارد، پس رضای او شرط است. حقیقت این است که اذن مدیون شرط صحت ایفای تعهد توسط ثالث نیست بلکه موثر در رجوع بوده و ثالث با پرداخت دین مدیون، حقی زائد بر حق متعهد له پیدا نمی­کند و نباید وجود اذن را، رضای مدیون تلقی و آن را ناشی از تراضی دانسته و بصورت قرار داد توجیه کرد. زیرا اگر فرض تاثیر یک قصدی را در نظر بگیریم و این تاثیر موجب ضرر صاحب آن قصد ، در حقوق دیگران نشود، باید همان قصد تنها را منشاء اثر تلقی نمود. در اینجا هم، اراده ثالث ناشی از اصل حاکمیت اراده بوده و هیچ تالی فاسدی بر آن مترتب نیست و نیازی به قبول مدیون ندارد تا عمل دو طرفی تلقی شود. بنابراین اینجا محل ایقاع است، اما اگر از قصد یک طرف ضرری به طرف دیگر وارد آید، آنجا باید عقدی منعقد گردد. و این امر، از مهمترین تفاوت بین عقد و ایقاع است. در حالی که با قصد ثالث ضرری متوجه مدیون نمی­ شود تا قبول وی موثر باشد و ماهیت ایفای دین بوسیله ثالث را قرار داد دانست. بند سوم:تاثیر قبول مدیون در ماهیت ایفاء : طبق این نظر ، ثالث با پرداخت دین مدیون، نه تنها در اموال خود تصرف می‌کند بلکه در دارایی بدهکار نیز اثر می­گذارد و این اثر گذاری ثالث بر دارایی مدیون متضمن وجود رضای ضمنی مدیون است و قبول مدیون به اثر ایفای دین از سوی ثالث در دارائی مدیون ضروری است و از طرفی تصرف ثالث در اموال خود و اثر گذاری آن در دارائی مدیون، مبین نوعی ولایت بر دیگری است که باید از آن پرهیز کرد. در پاسخ باید گفت که، هر چند ثالث با ایفای دین مدیون و با این احساس بار منّتی بر دوش بدهکار می­نهد که ممکن است حاضر به تحمل آن نباشد. ولی به طور معمول، مدیون با پرداخت دین از سوی ثالث از رهایی گریبان خشنود می‌شود و از نظر حقوقی منتفع است, هر چند گاه نیز از آن رنج می­برد و خود را زیان دیده احساس می­ کند. بنابراین نباید چنین تصور کرد که در پرداخت دین توسط ثالث با وجود اذن رضای ضمنی مدیون که منتفع می­باشد وجود دارد و آن را دلیل ماهیت قرار دادی ایفاء دین به وسیله ثالث دانست. از طرفی افراد جامعه ولایتی بر یکدیگر ندارند تا پرداخت دین توسط ثالث را مبین ولایت و منت نهادن دانست هر چند که در ابراء، عده­ای منت نهادن بر مدیون را، از آنجاییکه نیاز به قبول دارد، عقد دانسته ­اند. اما نظر مشهور در فقه که قانون مدنی هم از آن پیروی کرده ابراء را ایقاع می­داند و کسی نمی­گوید که در ایفای دین به وسیله ثالث وی بر مدیون ولایت دارد ثالث مانند هر شخص دیگر، پس از پرداخت به لحاظ وجود اذن، حق رجوع به مدیون را دارد. همچنین نباید پرداخت ثالث را به منزله ارزش مالی در دارائی مدیون تلقی کرد. زیرا ثالث می ­تواند به دلخواه در اموال خود تصرف کند، همچنانکه در حقوق عینی مالک می ­تواند از حق خود اعراض و در حقوق دینی ابراء کند. گفتار دوم: ماهیت ایقاعی پرداخت ثالث : در موردی که، ثالث بدون اذن مدیون و بی آنکه التزامی در برابر طلبکار داشته باشد و دین مدیون را بدون آنکه بعهده گرفته باشد، آن را می ­پردازد,وفای به عهد در این فرض هم، ایقاع است و تنها به انشاء ثالث واقع می­شود که سبب تملیک مال به طلبکار است و این انتخاب ارادی به انشاء و تصمیم ثالث نیاز داشته و به همین جهت ثالث باید برای اقدام به چنین کاری اهلیت تصرف داشته باشد و لزوم اهلیت تصرف برای ثالث، نشانه قرار دادی بودن ماهیت ایفای دین توسط او نیست بلکه به جهت تصرف در اموال خود است . و اگر ثالث بدون اینکه اراده ایفای تعهد داشته باشد وفای به عهد محقق نمی­ شود. بنابراین ثالثی که بدون اذن مدیون دین او را می ­پردازد پرداخت وی ظهور در تبرع دارد و او حق رجوع به مدیون را نخواهد داشت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:25:00 ب.ظ ]






هرچند اشاره خواهد شد که عده ای از بزرگان عامه این عمل را حرام نمی دانستند. حال به صورت اختصار ادله فقهای عامه را در این مسأله بیان می کنیم. فقهای عامه با استدلال به قرآن و حدیث وطی از دبر را خلاف فطرت می دانند و می گویند اسلام ما را از این عمل نهی کرده است . استدلال آنها از قرآن به این آیه شریفه است. – « نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُم وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُم‏ » زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند پس هر زمان که بخواهید، مى‏توانید با آنها آمیزش کنید. و (سعى نمائید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکى براى خود، از پیش بفرستید. سُیوطی و ابن کثیر در تفسیر خود آورده‌اند که: أحمدبن حنبل و عبد بن حمید و تِرمِذی و نَسائی و أبویَعلَی و ابن جَریر و… از ابن عبّاس روایت کرده‌اند که گفت:«جآءَ عُمَرُ إلَی رَسولِ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ [وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ فَقالَ: یَا رَسولَ اللَهِ! هَلَکْتُ! قالَ: وَ مَا أَهْلَکَکَ؟! قالَ: حَوَّلْتُ رَحْلی اللَیْلَهَ. فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ شَیْئًا، فَأوْحَی اللَهُ إلَی رَسولِهِ هَذِهِ اﻵیَهَ: نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ. یَقولُ: أقْبِلْ وَ أدْبِرْ وَ اتَّقِ الدُّبُرَ وَ الْحَیْضَهَ» عمر به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: ای رسول خدا، من هلاک شدم رسول خدا فرمود: چه چیز باعث هلاکتت شد!. عمر گفت: من زن خود را دیشب در رختخواب واژگون نمودم! پیامبر هیچ پاسخی به او نداد، تا خداوند به پیغمبرش این آیه را وحی فرستاد: زنهای شما محلّ کشت و زرع اولاد شما هستند، بنابراین در محلّ کشت و زرع خود به هر کیفیّتی که میخواهید بروید. خدا میفرماید: میخواهی با زنان از جلو و روبرو، و میخواهی با ایشان از پشت سر، ولی در محلّ کشت و زرع که محلّ زناشوئی است مجامعت کن! واز دو چیز پرهیز کن: یکی از مجامعتشان در دبر یعنی از پشت که محلّ توالد و تناسل نیست، و دیگری در حال حیض و عادت ماهیانه. با توجه به این آیه اهل سنت وطی از دبر را حرام می دانند. همچنین احادیث زیادی در این مسأله نقل کرده اند که به چند نمونه اشاره می کنیم. – ابن‌حبان و نسایی و ابن ماجه در روایتی از پیامبر گرامی (ص) نقل کرده اند که فرمود:( لا ینظر الله إلى رجل أتى امرأه فی دبرها) خداوند به مردی که از راه عقب با زنش مجامعت می‌کند، نظر نخواهد کرد. – نسایی و احمد و ابی داوود از پیامبر(ص) روایت کرده‌اند که فرمود:( ملعون من أتى امرأته فی دبرها) کسی که با زنان از راه عقب (دُبُر) نزدیکی کند ملعون است. – أبی داوود و ابن ماجه و ترمذی و دارمی روایت کرده اند که پیامبر (ص) فرمود:( من أتى حائضا أو امرأه فی دبرها أو کاهنا فصدقه بما یقول فقد کفر بما أنزل الله على محمد) کسی که با زن حائض نزدیکی کند یا از راه عقب با زنش مجامعت کند و یا نزد کاهنی رود و گفته او را تصدیق کند، به راستی به آنچه بر محمد(ص) نازل شده، کافر گشته است. – خزیمه بن ثابت رویت کرده : أن رجلا سأل النبی صلى الله علیه وسلم عن إتیان النساء فی أدبارهن أو إتیان الرجل امرأته فی دبرها فقال النبی صلى الله علیه وسلم حلال فلما ولى الرجل دعاه أو أمر به فدعى فقال کیف قلت فی أی الخربتین أو فی أی الخرزتین أو فی أی الخصفتین أمن دبرها فی قبلها فنعم أمن دبرها فی دبرها فلا فإن الله لا یستحیی من الحق لا تأتوا النساء فی أدبارهن [399]. مردی از رسول الله(ص) درباره مجامعت با زنان از عقب پرسید یا اینکه گفت آیا شوهر می‌تواند با زنش از راه عقب نزدیکی کند؟ پیامبر (ص) به وی فرمودند: «آری حلال و جائز است. چون آن شخص آهنگ رفتن نمود، پیامبر (ص) دستور دادند که برگردانیدش، سپس فرمودند: چه گفتی، آیا منظورت این بود که در کدام سمت (عقب یا جلو) مجامعت نماید؟ اگر مقصودت این بود که در پشت قرار گرفته و از طریق معمول (فرج) مجامعت نماید، صحیح است، ولی اگر بخواهد در پشت قرار گرفته و از راه عقب نزدیکی نماید درست نیست، همانا خداوند از بیان حق حیا نمی‌کند، با زنان از راه عقب نزدیکی ننمایید. بعد از بیان احادیث این نکته هم قابل تأمل است که عده ای از صحابه این عمل را حرام نمی دانستند. از جمله: عبدالله بن عمر و مالک بن انس و ابی سعید خدری، که به جواز آن فتوا داده اند و به همین آیه که گذشت تمسک جسته اند. سیوطی در الدر المنثور از دارقطنى و او با ذکر سند از نافع روایت کرده که روزى ابن عمر به من گفت: اى نافع این قرآن را نگه دار، و گوش بده تا بخوانم، و از حفظ خواند تا رسید به آیه:« نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» در اینجا به من گفت: اى نافع مى‏دانى در باره چه کسى نازل شده؟ گفتم: نه، گفت: در باره مردى از انصار که با زنش از عقب او وطى کرده بود، و در بین مردم عملى زشت تلقى شده بود، خدا این آیه را فرستاد، گفتم: یعنى مى‏خواهى بگویى از عقب در جلو همسرش قرار داده بود گفت نه رسما در عقب او. همچنین ابن سلیمان جوزجانی نقل کرده که گفت من از انس بن مالک در مورد این مسئله پرسیدم در جواب گفت همین الآن از این عمل غسل کرده ام. ابن عبدالحکم نقل کرده که شافعی با محمد بن حسن در این مسئله مناظره کرد و شافعی در پی اثبات این مطلب بود.

 3-2-2 حق مبیت(همخوابی)

مبیت مشتق از واژه «بیّت» به معنای کاری است که در شب انجام می شود. در اصطلاح به سپری کردن شب نزد زوجه گفته می شود. مبیت عنوانی معادل همخوابی یا  مضاجعت است که اکثر فقهای اهل سنّت این حق را برای زوجه تلقی نموده اند. بر این مبنا بر مرد لازم است که از هر چهار شب یک شب نزد زن خود بیتوته کند و بخوابد. ابن قدامه حنبلی می گوید: « إذا کانت له امرأه لزمه المبیت عندها لیله من کل أربع لیال ما لم یکن عذر» چنانچه مردی تنها یک زن داشته باشد، لازم است که یک شب از چهار شب را نزد او بیتوته کند و بخوابد اگر عذری نداشته باشد. ابن تیمیه هم می گوید:( یجب على الرجل المبیت عند امرأته لیله من أربع) بر مرد واجب است که یک شب از چهار شب را نزد همسرش بیتوته کند و بخوابد. حنفیه هم همین رأی را دارند و می گویند: تقسیم شب بر مرد واجب است، چون همخوابی حق زوجه بوده و بر عهده زوج می باشد. مالکیه و شافعیه مبیت را حق زوجه نمی دانند. مالکیه می گوید:( من له زوجه واحده لا یجب مبیته معها) کسی که یک زن داشته باشد بیتوته با همسرش بر او واجب نیست. شافعیه هم بر همین رأی هستند و می گویند همخوابی حق زوجه نیست، لذا مبیت بر زوج مستحب است نه واجب. برای این حق می توان به این آیه شریفه  استدلال نمود که می فرماید:« وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » به نیکی با زنانتان معاشرت کنید. زمخشری در کشاف و فخررازی در تفسیر کبیر و سیوطی در تفسیر جلالین می گویند: از موارد معاشرت به معروف نفقه دادن و مبیت نزد زن می باشد.

3-2-3 حق قَسم

قسم (بفتح قاف) مصدر و بمعنى قسمت کردن و بخش نمودن چیزى میباشد.  قَسم در اصطلاح عبارت است از: التسویه بین المنکوحات ویسمى العدل بینهن. رعایت مساوات و عدالت در بین زنان . یا به عبارت دیگر: العدل بین الزوجات فی البیتوته.  یعنی رعایت عدالت در قسمت کردن شبها میان زنان. خداوند تعدد زوجات و چند همسری را مباح‌کرده است (البته تا چهار زن) و مراعات عدالت و مساوات بین زنان را در خوراک و پوشاک و مسکن و بیتوته و شب ماندن پیش هریک را واجب‌کرده است. بر این مبنا فقهای عامه اجماع دارند که مراعات عدالت و مساوات بین زنان واجب است. پس اگر مرد بیشتر از یک زن اختیار کند، واجب است که بین آنها به عدالت رفتار کند. در این حق فرقی بین بکر یا بیوه، اولی یا آخری، مسلمان یا کتابی، سالم یا مریض، پیر یا جوان، اولی یا آخری نیست، زیرا رابطه زوجیت در همه آنها یکی است.

3-2-3-1 ادله حق قَسم

3-2-3-1-1 قرآن

– آیه شریفه:(فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَهً) اگر مى‏ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید. با توجه به این آیه شریفه خداوند شرط تعدد زوجات را عدالت قرار داده است و اگر کسی نمی تواند عدالت را بین زنان خود رعایت کند، تنها یک زن باید بگیرد. – آیه شریفه: (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) و با آنان(زنان)بطور شایسته رفتار کنید. جمله(وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) طبق این آیه شریفه بر مرد لازم است که با همسر خود معاشرت و رفتار شایسته  داشته باشد. این معاشرت نسبت به زوجه در قول وفعل و نفقه و مبیت است. بنابراین اگر کسی دارای زنهای متعدد است ولی بین آنها شبها را درست تقسیم نکند و به عدالت رفتار نکند، خلاف معاشرت بالمعروف عمل کرده است. – آیه شریفه (وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَهِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیما) شما هرگز نمى‏توانید (از نظر محبّت قلبى) در میان زنان، عدالت برقرار کنید، هر چند کوشش نمایید! ولى تمایل خود را بکلّى متوجّه یک طرف نسازید که دیگرى را بصورت زنى که شوهرش را از دست داده درآورید! و اگر راه صلاح و پرهیزگارى پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است. طبق این آیه شریفه ، عدالت در رفتار وعدالت در نفقه و عدالت در همخوابگی به موقع و عدالت  در همه حقوق زناشوئی حتی در لبخند زدن و سخن نیکو گفتن ، چیزهائی است که خداوند در این آیه خواسته است.

3-2-3-1-2 سنّت

– قال رسول اللّه (ص): من کانت له امرأتان یمیل مع إحداهما على الأخرى جاء یوم القیامه و أحد شقیه ساقط. هر کس دو زن داشته باشد و بین آنها عدالت برقرار نکند، روز قیامت در حالی به پیشگاه خداوند حاضر می‌شود که یکی از پهلوهایش ساقط (افتاده) است. جصاص می گوید: هذا الخبر یدل أیضا على وجوب القسم بینهما بالعدل. این حدیث دلالت بر وجوب قَسم و عدالت بین زنان می کند. – پیامبر (ص)در جواب سوالی که پرسیدند حق زن بر ما چیست‌؟ فرمود: أن تطعمها إذ طعمت وتکسوها إذا اکتسیت أو اکتسبت ولا تضرب الوجه ولا تقبح ولا تهجر إلا فی البیت. ‌حق زن بر شما آنست‌که هرگاه خود خوراک خوردی بوی نیزخوراک بدهی و هرگاه لباس پوشیدی به وی نیزلباس بپوشانی و برچهره وصورت اوسیلی نزنی واورا زشت وقبیح نسازی واورا ترک نکنی مگر در خانه‌ات. با توجه به این حدیث اگر کسی بیشتر از یک زن هم داشته باشد باید تمام موارد ذکر شده در این حدیث را برای زنان دیگرش هم رعایت کند و الا حق آنها را بجا نیاورده است. – کان رسول الله (ص) یقسم فیعدل ویقول اللهم هذا قسمی فیما أملک فلا تلمنی فیما تملک ولا أملک. رسول خدا (ص) در نفقه و نوبت، عدالت می کرد و می گفت: خداوندا این تقسیم من در آن چیزی است که در اختیار و توانم است، پس در آن چه در اختیار توست و در اختیار من نیست؛ مرا ملامت مکن. – عن أنس قال من السنه إذا تزوج الرجل البکر على الثیب أقام عندها سبعا وقسم وإذا تزوج الثیب على البکر أقام عندها ثلاثا ثم قسم. انس گفته است: «سنت آن است که هرکس زن دوشیزه ای نکاح کند و زن شوهر دیده داشته باشد، هفت شب پیش او می‌ماند سپس قسم و نوبت را مراعات می‌کند. و هرگاه با زن بیوه ازدواج کند و زنان دیگر داشته باشد، سه شب پیش او می‌ماند سپس قسم و نوبت را بین آن زنها مراعات می‌کند. با توجه به احادیث و سنّت رعایت عدالت و تقسیم شبها بین زنان واجب است.

3-2-3-1-3 اجماع
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:24:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم