منظور از شخصیت همان ویژگی ها و مشخصه هایی است، که فرد باور دارد، و تنها و تنها منحصر به خودش است. در این حالت، «هویت به عنوان ابزاری در راستای تقویت و تثبیت مفاهیم فرد در مورد خودش عمل می کند.» (پرویزی، 1379: 55) لذا در نتیجه تثبیت هویت فردی است، که یک فرد می تواند در مورد خودش صحبت کند و به دیگران بگوید، که واقعاً چه کسی است؟ هویت فردی شامل تجارب، افکار، رویاها و آرزوهایی است، که در مقایسه با دیگر تجارب و افکار، توسط فرد تفسیر شده ،ادراک می شوند. بنابراین هویت شخصی را می توان به عنوان سیستمی منحصر به فرد از روابط میان تجارب، افکار، رویاها، امیدها و آرزوها تعریف کرد. هویت کارکرد اجتماعی نیز برای فرد دارد. جدای از اینکه هر فرد مایل است، هویت فردی و منحصر به فرد خود را داشته باشد، اغلب مردم تمایل دارند، تا به عنوان عضوی از جامعه و فرهنگ رایج در آن جامعه قلمداد شوند و در یکی از گروههای متنوعی که در آن جامعه وجود دارد، عضویت داشته باشند. لذا از طریق هویت اجتماعی است که یک فرد می تواند به عضویت گروه های مختلف درآید و نقشهایی را که در این گروه ها از وی انتظار می رود، فرا گیرد و اجرا کند. این جنبه از هویت باعث می شود فرد با بافت های اجتماعی گوناگون هماهنگ و یکپارچه شود (میرعمادی، 1378: 31). همچنین از سوی دیگر هویت افراد در یک جامعه از طریق سبک زندگی انتخابی آنها تولید و بازتولید می شود. این سازوکار بیش و پیش از هر چیز، از خلال درونی کردن رفتارها و باورها، در ظرف روزمرگی عمل می کند. بدین ترتیب افراد و گروه ها اغلب به صورت ناآگاهانه و بدون آنکه نیازی به فشار بیرونی باشد، همان گونه رفتار می کنند که باید، و از این طریق سیستم موجود را دائما و در هر لحظه بازتولید می کنند. هر اندازه این سازوکارها درونی تر شود، سیستم تضمین بیشتری برای تداوم خود دارد. و بر عکس هر اندازه به جای درونی شدن از سازوکارهای قدرتمدارانه و بیرونی-برای نمونه از یک سیستم کنترل و الزام اجتماعی برای تحمیل یک شیوه زندگی خاص- استفاده شود، سیستم شکننده تر ، تداوم آن ضعیف تر و واقعیت آن سطحی تر می شود (Bourdieu, 1984: 157). در برخی موارد، حکومت ها با مشروعیت دادن به برخی سبک های زندگی ، سبک های دیگر را زیرزمینی می کنند. وقتی این اتفاق می افتد، افراد جامعه دچار چندگانگی می شوند. لازمه زندگی در چنین محیطی تفکیک در حوزه زندگی خصوصی و رفتار عمومی است. افراد برای اینکه میان علایق خود و انتظارات محیط تعادل برقرار کنند، هویت های متکثر و چندگانه وحتی گاهی متضاد را بر می گزینند. همان طور که فاضلی (1382) تاکید کرده است: «امروزه نظام های اجتماعی اغلب از طریق سبک های زندگی تولید و باز تولید می شوند.» (فاضلی، 1382: 88) سیستم جهانی به خاطر به دست آوردن سود سرشار، تمایل به کالایی کردن شدید سبک های زندگی دارد. کالاهای هویتی در بازار مصرف ارائه می شوند، و متعاقب آن هویت های وابسته به این بازار و سبک های زندگی که ارائه می دهد، تولید و بازتولید می شوند. یعنی هویت ها در جستجوی تولید و بازتولید خود، نیازهای بازار به کالاهای هویتی را افزایش می دهند.این کالاها در ظاهر لایه های سطحی جامعه را هدف گرفته اند، درحالی که لایه های درونی و هویتی افراد نیز از این روند تاثیر بسیار می گیرند.
نظام ارزشی و سبک زندگی
مهم ترین مفهومی که با مفاهیم هویت و سبک زندگی ارتباطی تنگاتنگ دارد، «ارزش» (Value) است (kattryn, T., Dominic, 2008 & Gover, A., 2004). ارزش یکی از مولفه های بنیادین فرهنگ به حساب می آید. چرا که فرهنگ از ارزشهای اعضای یک گروه، هنجارهایی که از آن پیروی می کنند و کالاهای مادی که تولید می کنند، تشکیل می شود. به صراحت می توان گفت، که سبک های زندگی مرسوم در جامعه، یک جنبه از فرهنگ آن جامعه را شکل می دهند. بنابراین، «در واقع ارزش، مفهوم بنیادین سبک زندگی است و می توان گفت، که سبک زندگی فرد بازتابی از ارزش های فرد و هنجارهایی است، که به این ارزش ها مربوط می شوند.» (خادمیان، 1387: 39) ارزش های فردی و اجتماعی از ایده های کلی ای در مورد شرایط و کیفیات مادی، زیباشناختی، اخلاقی و متافیزیکی تشکیل شده است. این ایده ها تقریبا توسط فرد و در سطح نگرش در یکدیگر ادغام می شوند. نگرشها نیز در حالات مختلف از اعمال و رفتار وی آشکار می گردد. ارزش ها به طرق گوناگون و با رویکردهای متفاوتی دسته بندی شده اند، که هر کدام از انواع این ارزشها به یک نوع از اعمال و نگرش منتهی می شوند. تمام افراد جامعه به مرور زمان و متاثر از روند جامعه پذیری یاد می گیرند، که به عنوان عضوی از اعضای جامعه رفتار کنند و ارزش های متعلق به آن جامعه و فرهنگ را دقیقا مشابه دیگر اعضای شبکه اجتماعی در هم ادغام کنند. روند جامعه پذیری باعث می شود، افراد یک جامعه مشابه هم شده و در طول زندگی شان از ارزش های مشترکی پیروی کنند. این روند به شکل دهی فرد در جهت ایفای نقش های معین اجتماعی در زندگی کمک می کند. به این مفهوم که هویت فردی و اجتماعی، کاملاً فرد محور نبوده و کارکرد آن از موقعیت فرد در جامعه و رابطه آن با دیگر افراد جامعه، – با موقعیت اجتماعی مشترک و یا متفاوت- تعریف می شود. آزادارمکی معتقد است (1387) که همین نظام ارزشی است که نهایتا در شکل دهی به سبک افراد و جوامع موثر واقع می شود. به عبارت دیگر ارزش های فردی و ارزش های مشترک اجتماعی نحوه از حیات فردی و اجتماعی را رقم می زند که نوع و شیوه زندگی روزمره و نوع مناسبات و علائق و خواسته ها و آرمان های فرد و جامعه در آن بازتعریف و بازتولید شده است (آزادارمکی؛ 1387: 142- 140).
گفتار دوم: پیشینه نظریه سبک زندگی
پیشینه بحث در مطالعات فرهنگی – اجتماعی
با نگاهی به تاریخچه بحث سبک زندگی، به ویژه در حوزه مطالعات فرهنگی و جامعه شناختی، می توان گئورگ زیمل را از جمله اولین نظریه پردازان در این بحث دانست. او این تعابیر را بیشتر در قالب بحث در مورد صورت و سبک و تقابل آن با محتوا و زندگی ارائه می کند. او در تعریف سبک زندگی می گوید که سبک زندگی، تجسم تلاش انسان است برای یافتن ارزش های بنیادی یا به تعبیری فردیت برتر خود در فرهنگ عینی اش و شناساندن آن به دیگران؛ به عبارت دیگر، انسان برای معنای مورد نظر خود (فردیت برتر)، شکل (صورت)های رفتاری ای را برمی گزیند (Simmel,G,1990: 310). زیمل، توان چنین گزینشی را «سلیقه»، و این اشکال به هم مرتبط را «سبک زندگی» می نامد (Simmel, G 1990: 314). او در جایی دیگر معتقد است سبک زندگی، عینیت بخشی به ذهنیات در قالب اشکال شناخته شده اجتماعی است؛ نوعی بیان فردیت برتر و یکتایی در قالبی است که دیگری (یا دیگران) این یکتایی را درک کنند ( 258: Ibid, 463). در نتیجه، زیمل در عین پذیرش تمایز میان صورت ها (رفتارهای محتمل در چارچوب فرهنگی عینی) و معنا (فردیت برتر)، صورت های برگزیده و نحوه چینش آن ها را که همانا سبک باشد در ارتباط با معنا می بیند. همچنین با توجه به شاخص هایی که جامعه شناسان به عنوان الگوهای برسازنده حیات اجتماعی و سبک های زندگی انسان ها، به ویژه در قالب طبقات اجتماعی مطرح می سازند، می توان به این سخن زیمل توجه ویژه داشت. زیمل متمایز ساختن خود از دیگران – به واسطه مد – را محرک مصرف می داند وی کارکرد دو گانه ای برای مد قایل است در یک وجه، اعلام تمایل فرد برای متمایز شدن از دیگران و بیان هویت فردی و خواست فردیت است، اما وجه دیگر آن که جنبه طبقاتی دارد، سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی است (میلز، 1996 به نقل از فاضلی، 1382). بنابراین می توان با توجه به تعاریف فوق سبک زندگی را بدین صورت تعریف نمود: «سبک زندگی، کلِیت به هم پیوسته صورت هایی است که افراد یک جامعه، مطابق انگیزه های درونی و سلایق خودشان و به واسطه تلاشی که برای ایجاد توازنی میان شخصیت ذهنی و زیست محیط عینی و انسانی شان به انجام می رسانند، برای زندگی خود بر می گزینند.» با بررسی آثار وبلن نیز به تعریف صریحی از این اصطلاح نمی توان دست یافت. وبلن در جایی، سبک زندگی را الگوی رفتار جمعی می داند. این رفتارها از جنس رسوم و عادات اجتماعی و روش های فکری اند (به نقل از میرحسن، 1385: 42). در جای دیگر، سبک زندگی فرد را تجلی رفتاریِ مکانیسم روحی، عادات فکری و معرفت او قلمداد می کند (به نقل از همان). وبر هم تعریف دقیقی برای سبک زندگی ارائه نمی کند. با بهره گرفتن از بیانات او در این خصوص، برداشت های مختلفی در قالب تعریف ارائه شده است. دنیس رانگ در مقاله ای در مورد اندیشه های وبر می گوید: منظور وبر از «سبک زندگی»، ارزش ها و رسم های مشترکی است که به گروه احساس هویت جمعی می بخشد و نه آن طور که در حال حاضر، معمولاً این اصطلاح به کار می رود. یعنی به منزله یک روش یا راه زندگی کهبه سبب سازگاری اش با نیازهای روان شناختی افراد، آزادانه انتخاب می شود (رک: توسلی، ۱۳۷۳ : 62). جیمز مک کی در مورد دیدگاه وبر می گوید: «آنچه وبر سبک زندگی می نامد به روش هایی باز می گردد که طبقات و گروه های هم رتبه از نوعی از زندگی پدید می آورند؛] به عبارتی[ هر یک از طبقات اجتماعی، سبک زندگی خود، مجموعه ای از باورها، و الگوی فرهنگی متمایزی را به نمایش می گذارد. روشی از نگاه به زندگی که «جهان بینی» را پرورش می دهد و تجربیات اجتماعی ویژه خود و روابطش را با دیگر گروه های اجتماعی بیان می کند (رک: توسلی، همان: 75). اما در حوزه رویکرد روانشناختی اولین بار آلفرد آدلر، روانشناس آلمانی، سبک زندگی را مطرح کرد (T. kattryn & U. Dominic, 2008, p 235.). آدلر در مورد سبک زندگی تعابیر متعددی دارد که بر محققان علوم اجتماعی پس از خود تأثیر زیادی گذاشته است. او می گوید سبک زندگی، یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی که همه فرآیندهای عمومی زندگی، ذیل آن قرار دارند(Ibid, p 238). سبک زندگی، طرح و دریافتی اجمالی است از جهان، فرآیند در حال گذار و راه است؛ راه یکتا و فردی زندگی و دستیابی به هدف؛ خلاقیتی است حاصل از کنار آمدن با محیط و محدودیت های آن. سبک زندگی رفتار و منش نیست بلکه امری است که همه رفتارها و تجربیات انسانی را برای واحد هدایت می کند و خود به واسطه خوی ها و منش فردی شکل می گیرد (هندری و دیگران 1383: 127). پیروان آدلر بحث او را دنبال کردند. آنان سبک زندگی، شکلگیری آن در دوران کودکی، نگرشهای اصلی سبک زندگی، وظایف اصلی زندگی و تعامل آنها با یکدیگر را به تفصیل بحث کرده و آن را در قالب درخت سبک زندگی نشان داده، مفاهیم ارزشی و انسانشناختی و فلسفی را مطرح کرده و تمام زندگی را به صورت یکپارچه به تصویر کشیدند (R. Warren & B. Malachy, 2006, p 209).
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت