مرسوم بودن تنظیم قاعده های قانونی حاکم بر تابعیت در قانون گذاریهای داخلی در عموم کشورها وسهیم بودن انها در تشکیل جامعه بین المللی به عنوان اعضا وتشکیل دهندگان ان جامعه سبب استنتاج این اصل بین المللی گردیده که تعیین اتباع هر دولت به قانون گذاریهای همان دولت متعلق است.این اصل که ان را اازادی دولتها در تعیین اتباع خود مینامند در جامعه بین المللی دارای ارزش حقوقی مثبت است در عهد نامه 12 اوریل 1930لاهه مشتمل بر برخی مسائل تعارض قوانین درباره تابعیت در ارای دادگاههای بین المللی در دعوی راجع به تابعیت به ان استناد گردیده است مانند رای شماره4و7 دیوان بین المللی دائمی دادگستری درباره دولت فرانسه برای تونس ومراکش ودولت لهستان با قوای متحدین در جنگ جهانی اول

گفتار چهارم : انواع سیستم های اعطای تابعیت

هر فرد به محض تولد بایستی تبعه دولت معینی باشد همین که طفلی به دنیا آمد ناگزیر تابعیت دولتی به او تحمیل می شود. این یک قانون اجتماعی است و امروزه تقریباً همه دولت ها آن را پذیرفته اند. حال ببینیم به چند طریق ممکن است دولتی تابعیت خود را به فردی تحمیل کند. این تحمیل تابعیت به دو طریق امکان پذیر است : یکی به طریق خون[5] و دیگری به طریق خاک2.

  1. سیستم خون : که ما آن را تبعیت نسبی می نامیم عبارت از سیستمی است که در آن تابعیت از طریق نسب به طفل تحمیل می شود یعنی طفل به محض تولد تابعیت پدر و مادرش را پیدا می کند. منظور این نیست که تابعیت طفل مربوط به نژا اوست. اصل نژاد با اصل خون تفاوت دارد.

تابعیت بر طبق سیستم خون ملازمه با نژاد از نظر زیست شناسی ندارد چنانکه هر گاه یک خانواده چینی به تابعیت دولت ایران درآید فرزند آنها بر طبق قانون خون ایرانی می شود و حال آنکه نژاد او چینی است. بنابراین سیستم خون از آنچه «مفهوم نژادی تابعیت» می خوانند کاملاً متمایز است. سیستم خون مبتنی بر نیت احتمالی افراد است (یعنی ظن غالب می رود به اینکه فرزندی که مثلاً از پدر و مادر ایرانی به وجود آمده بخواهد تبعه ایرانی باشد). در صورتی که سیستم نژادی مبتنی بر مصالح سیاسی و منافع مشترک است در سیستم نژادی آنچه اهمیت دارد نژاد پدر و مادر است. قبل از جنگ دوم بعضی از علمای آلمان این سیستم را مورد توجه قرار داده بودند. سیستم نژادی بر حسب عقیده علمای آلمان مربوط می شود به ریشه های زیست شناسی شخص و حال آنکه بر حسب عقیده مونتسکیو آنچه باید مورد توجه قرار گیرد ریشه های ملی (Ethnique) می باشد که متضمن تاریخ مشترک و محیط اجتماعی مشترک است. سیستم نژادی دارای دو جنبه است : یکی جنبه دفاعی و دیگری جنبه تعرضی و توسعه طلبی. پدیده دفاعی : مسئله به این صورت جلوه می کند که باید تمامیت ملی را از اختلاط نژاد مصون بداریم چه تعداد کثیری از افراد بیگانه که به رنگ تبعه دولتی در می آیند بدون شک برای آن دولت ایجاد خطر می کنند. دلت ممالک متحده آمریکا که زمانی تصمیم گرفته بود «تنها کسانی ممکن است به تابعیت آمریکایی درآیند که کاملاً سفید هستند» جنبه دفاعی تئوری نژادی را مورد استفاده قرار داده است.[6] در اینجا «سفید» مقاب «زرد» است و دولت آمریکا این تئوری را برای نجات خطر زردپوستان به وجود آورده بود. این تصمیم دولت آمریکا مربوط است به سیاست آن دولت برای جلوگیری از مهاجرت و اقامت گزیدن ژاپنی ها که در ساحل اقیانوس کبیر پیوسته مزاحم آمریکایی ها می شدند : مطابق رویه قضائی آمریکا ملاک تشخیص در این مورد صرفاض رنگ پوست نباید باشد بلکه بیشتر منشد  ریشه تاریخی افرادی است که  می خواهند به تابعیت آمریکا درآیند به این معنی که با مراجعه به تاریخ باید معلوم شود که آنها از اعقاب آسیایی نمی باشند. پدیده تعرضی : در آلمان هیتلری سیستم نژادی جنبه تعرض و توسعه طلبی داشت. علاوه بر تفکیک بین آرین و غیرآرین که یک تفکیک داخلی بین خود اتباع آلمان بود آنچه بیشتر واحد جنبه تعرض و حمله می بود همان مسئله مذهب نژاد آلمان2 می باشد که آلمان ها آن را تبلیغ می کردند و منظور واقعی این بود که آلمانی هایی که در اثر مهاجرت به کشورهای دیگر رفته و ترک تابعیت الما کرده بودند و با آنهایی که در نواحی سرحدی سکونت داشته و در اثر انتزاع اراضی محل سکونت آنها از خاک آلمان تبعه چکسلواکی یا دولت دیگری شده اند مجدداً آلمانی شناخته شوند. معلوم است که منظور اصلی آلمان از ترویج این فکر حمایت افراد نبود بلکه منظور مطالبه اراضی محل سکونت این افراد بود. خلاصه این تئوری، تئوری خطرناکی بود که   آلمانی ها به منظور مطالبات ارضی و سیاسی بر سر زبان ها انداختند. انتقاد تئوری نژادی : این تئوری بسیار جالب توجه ولی فریبنده است یعنی از لحاظ واقع بینی کاملاً درست نیست. هرگاه در منشأ پیدایش دولت ها دقت کنیم به خوبی روشن می شود که دولت ها عموماً با همان افرادی که در سرزمینی سکونت داشته اند و قطع نظر از اینکه ریشه این افراد چه بوده و از کجا آمده اند تشکیل  یافته اند و چنانچه بعضی از تهاجمات مانند تهاجم مسلمانان در اروپا را مورد توجه قرار دهیم مشاهده می شود مثلاً در اثر همین تهاجم به قدری اختلاط نژادی پیدا شده که امروزه غیر مقدور است که در اروپا بتوانیم یک نژاد خالص پیدا کنیم[7]. به اضافه تئوری نژادی آلمان منتهی به این نتیجه می شود که از لحاظ حقوق بین الملل ممالک متحده آمریکا را نتوان به صورت یک دولت پذیرفت زیرا آمریکا سرزمینی است که سرتاسر آن را مهاجرین آباد کرده اند و بومی های آمریکایی امروزه تقریباً معدوم شده اند. پس آنچه عناصر کشوری را به هم مربوط می سازد عاملی غیر از اشتراک نژاد است. عامل نژاد ماشین خطرناک جنگ و تجزیه است که دنیا را در جنگ بی انتها می اندازد. خلاصه سیستم نژادی هم بر خلاف واقع و هم بر خلاف جهت صلح پایدار می باشد و سیستم خون به معنای آنکه تابعیت شخصی ناشی از نسب است و شخص به محض تولد تابعیت پدر و مادر خود را دارد «واقعی و مسالمت آمیزتر است». متأسفانه سیستم خون به تنهایی برای تشخیص تابعیت افراد کافی نمی باشد و مواردی یافت می شود که              نمی توان تابعیت را طبق این سیستم تعیین کرد مثلاً هرگاه طفلی از والدین غیر معلوم به دنیا آمده باشد (اطفال سر راهی) و یا اینکه والدین تابعیت خود را از دست داده  و در هنگام تولد طفل آپاترید (Apatride) باشند که در این قبیل موارد تعیین تابعیت طفل طبق سیستم خون میسر نخواهد بود. بنابراین سیستم دیگری مورد احتیاج است که لااقل سیستم خون را تکمیل کند و آن سیستم عبارت از سیستم خاک می باشد.

  1. سیستم خاک یا تابعیت ارضی : سیستم خاک عبارت از طریقه ای است که به موجب آن تابعیت را از روی محل تولد شخص معلوم می نمایند یعنی هر شخصی تابعیت «کشور و محل تولد» خود را دارد و از آنجایی که هر کس ناچار در محلی متولد می شود و آن محل نیز جزء قلمرو دولتی محسوب است پس چنانچه همه کشورها متفقاً این سیستم را بپذیرند دیگر آپاتریدی پیدا نمی شود و هیچ فردی بدون تابعیت نمی ماند.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...