منابع مقاله درباره مصلحت و مفسده، علم اصول فقه |
جهت عقلانى معرفتشناسى اسلامى بهعلت استواربودن آن بر اصول اساسى اعتقاد اسلامى تقریبا مورد پذیرش تمام مکاتب معتبر کلامى و حقوقى و مذاهب مختلف قرار گرفتهاست. با وجود این مىتوان گفت که علم اصول در مکتب تشیع اصولى بیشتر این واقعیت و حقیقت را منعکس مىکند. عقل بهعنوان چهارمین منبع مستقل (نه مخالف) فقه و بهعنوان کمک منبع در کنار سه منبع دیگر و قاعده تلازم حکم عقل و شرع منعکسکننده ویژگى دیدگاه حقوقى شیعه است. از آنجا که مسائل مختلف اقتصادى و حتى سیاسى در اسلام از طریق نظام حقوقى آن (فقه) عرضه مىشود روشنکردن این جریان در نظام حقوقى اسلام مىتواند به نظام اقتصادى و سیاسى نیز کمک کند. حجیت عقل در حقوق اسلام در حد وسیع و حجیت اجماع (بدون تردید با توضیحى که اهل سنت از آن دارند) نظام حقوقى اسلام را به موازات عقلانىکردن آن; مردمى نیز مى کند. نظام سیاسى اسلام با پذیرش شورایى بودن آن نیز همچنین عقلانى ومردمى مىشود ولى همانگونه که یادآورى شد این عقلگرایى و مردمىبودن با راسینالیسم و دموکراسى از نوع غربى آن تفاوت اساسى، عقیدتى، تاریخى و فرهنگى فاحش دارد. مهمترین اختلاف فاحش این دو نظام در روش اندیشه و معرفتشناسى، آن است که سیستم قانونگذارى و سیاسى لائیک غربى براساس اصالت ماده و براساس قدرت ناشى از فرد (لیبرالیسم) استوار است درحالىکه نظام حقوقى، سیاسى و اقتصادى اسلام براساس معرفتشناسى توحیدى، علم الهى، مسئولیت و نتیجتا براساس اصالت معنا و ارزشهاى معنوى استوار است. دراینجا لازم است این نکته روشن شود که آنچه در مورد عقلانىبودن، شورایى و مردمى بودن نظام حقوقى سیاسى و اقتصادى اسلامى بیان شد توحید، نوگرایى و اپولوجتیکى، (Apologetic) متداول نیست. همانگونه که اشاره شد تاریخ این مسئله به قرآن و سنت و زمان خود پیامبر و صدر اسلام و زمان فارابى، ابن رشد و فقهاى اصولى صدر اسلام منتهى مىشود. احادیث «لاتجتمع امتى على خطاء» و «اختلاف امتى رحمه» به گونههاى مختلف منعکسکننده این حقیقت است. همانگونه که اشاره شد واقعبینانه و عقلانىبودن معرفتشناسى اسلامى در علم اصول فقه مخصوصا در بین اصولیون شیعه کاملا منعکس شده است و در علم اصول فقه شیعه – در شناختحجیت عقل بهعنوان منبع چهارم فقه – بیشتر منعکس و روشن شدهاست. قاعده تلازم بین حکم عقل و شرع که مورد توجه مخصوص شیخ مرتضى انصارى استبیش از هرچیز دیگر این نکته را روشن و ثابت مىکند. صرفنظر از تفسیر و توجیههاى مختلف که از این قاعده صورت گرفته این قاعده منعکسکننده نتیجه بحث ماست. ادله و مصادر فقه بر دو دسته تقسیم شده اند: الف – ادله شرعیه و ادله عقلیه. ب – ادله عقلیه که حتى در مذاهب اهل سنت نیز به گونههاى مختلف مورد تایید است ولى در حقوق شیعه رسما حجیت عقل مطرح شدهاست. تجزیه و تحلیل محتویات اصول فقه به نحو شایستهاى منعکسکننده اعتبار عقل و منطق در دیدگاه حقوقى اسلام مخصوصا شیعه است. بیشتر مباحث علم اصول را مسایل عقلى و منطقى تشکیل مىدهند، مانند مسایل مستقلات غیرعقلیه، وجوب مقدمه واجب، مباحث تضاد، امتناع اجتماع امر و نهى. مباحث مستقلات عقلیه مانند مصلحت و مفسده، حسن و قبح، اصول عقلیه و خود قاعده ملازمه، مباحثحجیت ظواهر. مباحث مربوط به اصول عقلیه – عملیه، مانند استصحاب، احتیاط، برائت، اشتغال. مباحث مربوط به تعارض و تعادل و تراجیح و سرانجام مباحث مربوط به اجتهاد که در فقه شیعه به ویژه در نزد شیخ مرتضى انصارى جاى خاصى را دارا مىباشند. (13) با یک اعتبار حتى مباحث الفاظ در علم اصول فقه مباحث عقلى مىباشند. این مباحث و مسایل عقلى که تقریبا سه چهارم علم اصول و کتاب رسائل شیخ انصارى را تشکیل مىدهند، همه یا مباحث کاملا عقلى، یا نیمه عقلى مىباشند. در یک چهارم بقیه نیز عقل بهعنوان کمکدلیل بهکار گرفته شدهاست. با این ترتیب ملاحظه مىشود که علم اصول بهعنوان معرفتشناسى حقوقى اسلامى تا چهاندازه منعکسکننده کل معرفتشناسى عمومى اسلامى است و از این نظر شیخ انصارى را مىتوان یکى از قهرمانان این جریان دانست. ضمنا استفاده از قواعد فلسفى و منطق نیز در علم اصول مکررا صورت گرفته. نقش عقل حتى در تاسیس قواعد فقهیه نیز مانند قاعده لاضرر، قاعده عسر و حرج، قاعده عدم جواز تکلیف ما لا یطاق، قاعده دفع ضرر قبل از وقوع، قاعده دفع ضرر به ضرر دیگر، قاعده اولویت، قاعده دفع افسد به فاسد، قاعده اولویت دفع ضرر در برابر جلب منفعت، قاعده تقدیم مانع بر مقتضى و بسیارى قواعد دیگر غیرقابل انکار است و بدون کمک عقل تاسیس حتى این قواعد فقهیه امکانپذیر نبودهاست. وجود قواعد و اصول کاملا عقلى در علم اصول مانند قاعده امتناع تکلیف به محال، تکلیف به معدوم، مسایل حسن قبح و مصلحت و مفسده، مباحث مربوط به اراده، جبر و اختیار که در علم اصول فقه اسلامى، به ویژه در علم اصول فقه شیعه، خصوصا در نزد شیخ انصارى مطرح شده، همه منعکسکننده مطلبى است که مورد نظر ماست. از طرف دیگر تاسیس علم عللالشرایع و فلسفه تشریع در کنار علم اصول نیز خود جریان را بیشتر روشن مىکند. تاسیس خود علم اصول فقه بیانگر اهمیت و ارزش عقل در نظام حقوقى اسلام است. هدف اصلى مؤسسین علم اصول فقه فراهمکردن چهارچوب عقلانى و منطقى منظم و وضع قواعد و اصول عقلانى براى استنباط احکام شرعیه (فقه) بود. گفته شدهاست که مؤسسین اولیه علم اصول فقه و مؤلفین کتاب در اصول فقه از علماى شیعه بودهاند. (14) محمد ابوزهره بهنقل از آیهالله سیدحسن صدر مىگوید هشامابنحکم شیخالمتکلمین، کتاب «الالفاظ و مباحثها» و یونس ابن عبدالرحمن، کتاب «اختلافالحدیث» را در علم اصول براى اولینبار نوشتند. بدون تردید علم اصول در بین شیعه بیش از پیروان مذاهب دیگر رشد و گسترش داشتهاست. از آنجا که بررسى عقلگرایى نظام حقوقى اسلام بطورکلى و شیعه بطور اخص بدون توجه به تاریخ پیدایش و تحول علم اصول و مسئله حجیت عقل بهعنوان یکى از منابع چهارگانه فقه امکانپذیر نیست، این تاریخچه بهاختصار بررسى مىشود. (15) این کار بخش آخر این نوشتار را تشکیل مىدهد. سیر تاریخى حجیت عقل در نظام حقوقى و سیاسى شیعه لازم است قبلا یادآورى شود که چون دوره دسترسى به نص در فقه شیعه تا پایان دوره نواباربعه ادامهیافت (غیبت کبرى 329 هق) دوره اجتهاد کامل براى شیعه دیرتر از اهل سنت آغاز شد، با وجود این نباید تصور شود که رشد اجتهاد و حجیت عقل در بین شیعه کندتر و حتى دیرتر از اهل سنتبودهاست. طولانىتر بودن دوره دسترسى به نص مانع از رشد حجیت عقل حتى در همان دوره نشدهاست. استفاده از عقل و اجتهاد احتمالا از زمان خود پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم آغازشدهاست. حدیث مربوط به مکالمه پیامبر با معاذابنجبل هنگام اعزام وى به یمن این نکته را تایید مىکند: «پیامبر از وى پرسید: بم تحکم؟ قال بکتاب الله. قال: فان لم تجد؟ قال: سنه رسولالله. قال: فان لم تجد؟ قال: اجتهد و رایى.» (16) در این مکالمه پیامبر اجتهاد و استفاده از عقل را مورد تایید قرار داد. در حدیث دیگرى پیامبر به ابنمسعود فرمود: «اقض بالکتاب والسنه اذا وجدتهما فان لم تجدالحکم فیهما اجتهد رایک.» (17) آیات قرآن و احادیث مختلف اهل سنت و شیعه، سنت صحابه و خلفا و ائمه(ع)، همه حکایت از آن دارد که اجتهاد و استفاده از عقل از زمان خود پیامبر متداول بودهاست. ما در اینجا در صدد بررسى تاریخ فقه، اصول فقه، و تشریح علل اعتبار اجتهاد و عقل نیستیم. تنها این مطالب را تا آنجا که به موضوع این نوشتار مربوط ستبهاختصار بررسى مىکنیم. به هرصورت در آثار قدیمى شیعه مانند امالى (املائهاى ائمه بر صحابه); مثل «اصول ال الرسول» تالیف سیدشریف موسوى هاشم ابن زینالعابدین خوانسارى; «الاصول الاصلیه» تالیف سیدعبدالله محدث شبسترى و «الفصول المهمه» تالیف محمدابنحسنبنحر، مطلبى که به صراحتحجیت عقل را بهعنوان دلیل مستقل فقهى ثابت کند دیدهنمىشود; هرچند از عقل استفاده مىشدهاست. حقوق شیعه تا اواسط قرن چهارم هجرى هنوز بهصورت یک نظام حقوقى منسجم در نیامدهبود. تا مدتى پس از غیبت کبرى نیز مؤسسین و پایهگذاران معارف اسلامى مخصوصا فقهاى شیعه درحال تجزیه و تحلیل مباحث کلى تشیع و بهفکر ایجاد تاسیس نظام حقوقى مستقل بودند، ولى هنوز فرصتشکلدادن به حجیت عقل دست ندادهبود و تنها به طرح مسایل کلى اعتقادى و حقوقى پرداخته مىشد. از آثار حسنبن ابىعقیل عمانى (ابنعقیل قرن سوم ه ق) و محمدبن احمدبن جنید (متوفى 381 ه. ق) چیزى که بتواند حجیت عقل را بهعنوان یک دلیل مستقل حقوقى ثابت کند در دست نیست. دانشمند شیعى متاخرتر که از شهرت بیشترى نیز برخوردار است، ابوعبدالله محمد معروف به شیخ مفید (336 – 413 ه. ق) که فقه و اصول شیعه را براى اولینبار سروصورت داد بهاحتمال قوى اولین فقیه و مجتهد شیعه است که «حجیت دلیل عقل» را بهصورت منظم مطرحکرد. باوجوداین حتى وى نیز عقل را بهعنوان دلیل مستقل موردتوجه قرارنداد; بلکه آن را کمک دلیل، یا دلیل مؤید و معین معرفى کرد. وى در کتاب «کنزالفواید» که یکى از شاگردانش بنام شیخ ابوالفتح کراجکى (متوفى 449 ه. ق) از او نقل کردهاست که تنها کتاب و سنت را بهعنوان ادله مستقل فقه معرفى کردهاست. ولى وى بلافاصله اضافهمىکند: «علاوه بر این ادله اصلى، سه دلیل مؤید و معین نیز براى استخراج احکام از کتاب و سنت وجود دارد که عبارتنداز: 1 – دلیل عقل 2 – دلیل زمان 3 – اخبار و روایات مختلف.» (18) شاگرد معروف شیخ مفید بنام علىبن حسن موسوى معروف به سیدمرتضى علمالهدى (متوفى 436 ه. ق) نیز راه استادش را پیمود ولى با تفصیل بیشتر. وى در اثر معروف خود «الذریعه الى اصولالشیعه» علم اصول شیعه را توسعه داد و در مورد دلیل عقل بیش از استاد بررسى کرد. شاگرد دیگر شیخ مفید که رهبرى شیعه را در زمان خود برعهده داشت و به شیخالطایفه شهرت یافت و از محضر سیدمرتضى نیز بهرهگرفت، یعنى محمدبن حسن شیخ طوسى (متوفى460 ه. ق) در کتاب معروف خود «عدهالاصول» بطور مفصل علم اصول فقه شیعه را بررسىکرد ولى وى نیز عقل را بهعنوان دلیل مستقل به رسمیت نشناخت و دراینمورد تقریبا نامنظم سخن گفت. وى معلومات بشر را به دو گونه مىداند: 1 – ضروریات 2 – مکتسبات و نوع دوم را مجددا دو گونه مىداند: 1 – مکتسبات عقلیه یا عقلیات 2 – مکتسبات نقلیه یا مسموعات. وى سپس مکتسبات عقلیه را نیز دو نوع مىداند: 1 – عقلیات خالص یا مستقلات عقلیه 2 – مکتسبات نیمهمستقل که به مستقلات غیرعقلیه شهرت دارند. وى تنها مکتسبات عقلیه خالص یا مستقلات عقلیه را معتبر مىداند لکن در کلام نه در فقه. (19) به هرصورت مسئله عقل تا زمان وى هنوز یک مسئله کلامى بود نه فقهى و علم اصولى. بنابراین وى نیز معتقد به حجیت عقل بهعنوان دلیل مستقل در حقوق اسلام نیست. ولى دلیل عقل تحت عنوان حسن وقبح مستقل عقلى مورد تایید وى مىباشد. باوجود این شیخطوسى و شاگردان وى به تاسیس و رشد دلیل عقل در فقه کمک فراوان کردند و زمینه استقلال دلیل عقل در فقه را فراهم نمودند. باوجوداین، فعالیتهاى این گروه بود که موجب تاسیس رسمى اصل حجیت عقل شد. بههرصورت از آنجا که وى ریاست فقهى تشیع را بهعهده داشت و از آنجا که حجیت عقل از ویژگىهاى روشن و اساسى نظام حقوقى شیعه به شمار مىرود، مسلما پیدایش و رشد مسئله حجیت عقل در فقه تا حد زیادى باید مرهون کارهاى وى باشد. شاید علت مطرح نشدن مستقیم حجیت عقل در آثار و منابع حقوق شیعه تا این زمان، آن بودهاست که عقل و حجیت آن از مسایل فلسفى و کلامى به شمار مىرفتهاست; نه از موضوعات حقوقى. اصل حجیت عقل و دلیل بودن آن بر مسئله حسن و قبح و مصلحت و مفسده عقلى استوار است و این مسئله از ابتدا بطور مفصل بوسیله متکلمین معتزلى و شیعه مورد بررسى بوده و جاى خود را بهجاى حقوق شیعه در کلام شیعه باز کردهاست. پس از شیخالطایفه (شیخطوسى) حقوق شیعه و علم اصول و درنتیجه مسئله حجیت عقل، حدود بیش از یک قرن متوقف ماند و از رشد خاصى برخوردار نشد. این دوره تا زمان فقیه بزرگ شیعه محمدبن ادریس (ابنادریس 558-598 ه. ق) مؤلف اثر معروف «سرائر» ادامهیافت. بهنظر مىرسد که وى براى اولینبار صریحا مسئله حجیت عقل و دلیل بودن آن را بهعنوان یکى از ادله چهارگانه مستقل فقه شیعه مطرح کرد. ولى وى نیز حجیت عقل را به مواردى که نص صریح وجود نداشتهباشد و حکم قطعى از کتاب، سنت و اجماع در آنها وجود نداشتهباشد; محدود مىدانست. (20) با این ترتیب ابنادریس عقل را دلیل مستقل مىدانست ولى درصورت فقدان ادله سهگانه دیگر. بهنظر مىرسد که پس از ابنادریس تقریبا تمام اصولیون شیعه، عقل را بهعنوان دلیل فقهى مستقل پذیرفتند. و با این ترتیب عقل رسما بهصورت یک مسئله اصولى و حقوقى پذیرفته شد و از تنها کلامىبودن خارج شد. البته قبل از این هم حجیت عقل در کتب حقوقى مطرح مىشد ولى از دخالتهاى علم کلام در علم اصول شمرده مىشد ولى از اینپس رسما در علم اصول بهعنوان یک مسئله اصولى (نهکلامى) شناختهشد. پس از ابنادریس تقریبا همه مشاهیر فقهاى شیعه راه وى را ادامه دادند تا نوبتبه نجمالدین جعفربن حسن معروف به محقق حلى (متوفى 676 ه. ق) صاحب کتاب «نهجالوصول الى معرفه علم الاصول» رسید. وى نیز به سهم خود به رشد عقلگرایى و رشد علم اصول شیعه و اصل حجیت عقل کمک فراوان کرد.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 12:03:00 ب.ظ ]
|