علم اصول علمی است که از مسائل کلی و ابزارهای استنباط و اجتهاد بحث می‌کند و مسلمانان در اختراع آن به سهم خود خدمتی به ترقی علم حقوق کرده‌اند و امروزه مقدمه علم حقوق جای آن را پر کرده است[11] اصل چیزی است که بدون ملاحظه کشف از واقع و صرفاً برای تعیین تکلیف در موقع شک و تردید حجت شناخته باشد اعم از اینکه مثبت حکم تکلیفی باشد یا موضوع مثلاً در صحت عقد شک داشتیم می‌گوییم اصل صحت عقد است[12] آنچه در این تحقیق مدنظر می‌باشد اصل در معنای روش و طرق اسلام و کاربرد آن روشها در شرایط قصاص است.

3. سیاست کیفری

واژه سیاست جنایی را برای نخستین بار در سال 1803 فوئر باخ دانشمند آلمانی آن رابه معنای مجموعه روش‌های سرکوبگر کیفری می‌دانست که دولت با توسل به آنها در مقابل جرم واکنش نشان می‌دهد.[13] سیاست کیفری در حقیقت سیاست جنایی تنزل یافته در سطح حقوق کیفری است یعنی سیاستی که تنها از طریق قوانین جزا و با بهره گرفتن از روش های کیفری (سرکوبگر یا غیر سرکوبگر) به رفتارهای خلاف قانون و مقررات واکنش نشان می‌دهد و به بیان دیگر سیاست کیفری معنای مضیق سیاست جنایی است و حقوقدانانی همچون فوئرباخ، تفاوتی بین سیاست کیفری و جنائی قائل نیستند، با توجه به کارکردهای سیاست کیفری که هسته مرکزی سیاست جنایی را تشکیل می‌دهند سیاست کیفری از سیاست جنایی متمایز گشته و جزیی از آن تلقی می‌گردد.[14] دکتر نجفی ابرندآبادی در مورد سیاست کیفری اظهار داشت سیاست کیفری برنامه‌ریزی و چاره اندیشی برای جرم از طریق کیفر است و البته منظور از کیفر مجازات‌ها به تنهایی نیست، بلکه تضمین‌های کیفری در مقابل جرم انگاری‌ها مدنظر است. ایشان بیان می‌دارد دو نوع سیاست کیفری داریم: یکی سیاست کیفری علمی که تابع گفتمان اجتماعی، تحولات جرم،آثار کیفرها بر جرایم و دیگر جنبه‌های علمی و جرم شناسانه است و شکل دوم سیاست کیفری متکی به ایدئولوژی بدون توجه به نتیجه و آثار عمیق و جنبه‌های کارشناسانه دائماً در حال تحول است که نمونه سیاستگذاری کیفری شکل دوم شوروی سابق را می‌توان ذکر کرد.[15] در تعریف سیاست کیفری بایستی گفت مجموعه روشهایی است که رنگ کیفری داشته و دولت از طریق این روشها به مبارزه با بزهکاری اقدام می‌کند. ولی سیاست جنایی عبارت است: مجموعه منظم از اصول و فنونی است که دولت با توسل به آنها مبارزه با جرم را سامان می‌دهد و بحث از کیفر نیست. [16]

ب) واژگان مهم و مرتبط

در این قسمت به تعریفی از واژه‌های مهم و مرتبط دیگر در این تحقیق می‌پردازیم:

1.  عدالت ترمیمی

در بررسی سیر تاریخی و تحولی مکاتب کیفری، در آخرین و روشنترین نقطه به مکتب عدالت ترمیمی می‌رسیم مکتبی که باتکیه بر یک ایدئولوژی نو، یعنی بزه دیده محوری معتقد است تمام مکاتب کیفری گذشته، با به حاشیه راندن بزه دیده و دادن نقش انفعالی به وی ؛ بنا را از پایه کج بنا نهاده‌اند. در عدالت ترمیمی بزه دیده را وارد مشارکت داوطلبانه و فعال می‌کند و به دنبال حل اختلافات ناشی از جرم می‌باشند.[17] عدالت ترمیمی چشم انداز جدید به عدالت کیفری سنتی است و برای بزه دیده نقش ویژه‌ای قایل است. فرآیند عدالت ترمیمی درصدد تنظیم رابطه بین بزه دیده و بزهکار است تا به یک روش کلی دست یابد که در موارد مشابه بتواند از طریق این فرآیند خسارتهای حاصله از وقوع بزه را جبران نماید و نسبت به پیشگیری از ارتکاب بزه در آینده چاره اندیشی کند. [18] عدالت ترمیمی جنبش نوین در حوزه جرمشناسی است از آنجا که جرم موجب جریحه‌دار شدن وجدان جامعه می‌شود  سازمان عدالت را وامی‌دارد تا نسبت به ترمیم آسیب‌های موجود اقدام نماید. [19] تونی مارشال «عدالت ترمیمی را فرآیندی می‌داند که طی آن طرفهایی که به نوعی در یک جرم خاص حق و سهم دارند دور هم جمع می‌شوند تا درباره نحوه برخورد و رفتار با عواقب جرم ارتکابی و استلزامات آن برای آینده بصورت جمع تصمیم بگیرند.» [20]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...