پایان نامه قانون مجازات، مستوجب قصاص |
در پاسخ به این سؤال ذیلا، بهشرح نکاتى مبادرت مىکنیم: 1- از مسلمات حقوق است که مجازات تنها در برابر وقوع جرم قابل اعمال است. پرواضح است که در یک جنایتخطاى محض هرگز عنصر معنوى جرم محقق نیست. با این وصف در واقع هیچ جرمى ارتکاب نیافته است که در پىاش مجازاتى اعمال بشود. فقهاى شیعه در ابواب مختلف فقه با استناد به «حدیث رفع» امورى مانند اشتباه، فراموشى، اکراه، جهل، اضطرار و غیره را عذر محسوب داشته و مکلفین را در مواردى که افعالشان مستند به یکى از امور فوق باشد قابل کیفر و مؤاخذه ندانستهاند. (14) اما اینکه چرا با عدم جرم ارتکابى، جانى ضامن پرداخت دیه است، به خاطر شدت اهتمامى است که شارع به حفظ خون مسلمانان داشته و نمىخواسته است که خون مسلمانى به ناحق ریخته شود یا اینکه سلامت و حیثیت مسلمانى مورد تهدید قرار گیرد. در روایتى آمده است که امام محمد باقر(ع) مىفرمایند: «لایبطل دم امرىء مسلم» (15) «خون هیچ انسان مسلمانى به هدر نمىرود». 2- مسئول شناختن عاقله در جنایات سنگین خطایى، هرگز با مجازات بودن دیه سازگار نیست چرا که لازمه پذیرش آن این خواهد بود که بگوییم اسلام پذیرفته است که شخص بىگناهى به گناه دیگرى مجازات شود. در حالى که این سخن مخالف مضمون آیه کریمهاى است که مىفرماید: «ولاتزر وازره وزر اخرى» (16) البته ناگفته نماند که علماى شیعه نسبتبه این نکته توجه داشته و صریحا مجازات بودن دیه را نسبتبه عاقله رد کرده اند. چنان که امین الاسلام طبرسى در زیر آیه (92) سوره نساء مىفرمایند: ملزم ساختن عاقله به پرداخت دیه، از باب گرفتار کردن بىگناهى به گناه دیگرى تلقى نمىشود، زیرا این الزام نه از باب مجازات بلکه حکمى شرعى است که به تبع مصلحت وضع گردیده است و گفته شده است که الزام عاقله از باب همیارى و تعاون مالى مىباشد. (17) فقهاى اهل سنت ضمن اینکه به مساله عذر بودن «خطا» تصریح کرده اند به روشنى به جنبه جبرانى داشتن دیه نیز اشاره نموده و متذکر شده اند که عذر بودن خطا تنها مىتواند مانع کیفر عامل جنایتخطایى شود اما نمىتواند حرمتخون مسلم را هم بردارد. (18) ماهیتحقوقى دیات در جنایات شبه عمد جنایتشبه عمد آن است که شخص، قصد فعلى را که نوعا سبب جنایت نمىشود نسبتبه مجنى علیه داشته اما قصد جنایتبر او نداشته باشد مانند آنکه کسى را به قصد کشتن به نحوى که نوعا سبب جنایت نمىشود بزند و اتفاقا موجب جنایت گردد. (19) در اینجا نظیر جنایات «خطایى محض» دیه اثر اصلى و اولى جنایت ارتکابى است، با این تفاوت که جانى خود عهدهدار پرداخت دیه بوده و عاقله مسئولیتى ندارد. فقهاى امامیه در برخى موارد، جنایاتى را که موضوعا «خطاى محض» محسوب مىشود، در حکم شبه عمد تلقى کرده اند و آن مواردى است که خسارت بر اثر بى احتیاطى یا اهمال جانى رخ مىدهد. در حقیقت «تقصیر» را در این موارد به منزله «قصد فعل» محسوب داشته اند. (20) تبصره 3 ماده 295 قانون مجازات اسلامى نیز به همین مطلب تاکید مىکند: هرگاه بر اثر بىاحتیاطى یا بىمبالاتى یا عدم مهارت و عدم رعایت مقررات مربوط به امرى، قتل یا ضرب با جرح واقع شود، به نحوى که اگر آن مقررات رعایت مىشد حادثهاى اتفاق نمىافتاد قتل یا ضرب و یا جرح در حکم شبه عمد خواهد بود. مخفى نماند اهل سنت در تحقق جنایتشبه عمد اختلاف دارند، مالکیه و ظاهریه آن را نفى کرده، جنایات را منحصر به خطا و عمد مىدانند و مىگویند جانى یا قصد وقوع جنایت دارد یا ندارد و شق سومى در کار نیست، حنفیه، شافعیه و حنبلیه مانند فقهاى شیعه وجود قسم سومى براى جنایات یعنى خطاى شبیه به عمد را مورد پذیرش قرار داده اند. (21) اما فقه شیعه علىرغم وحدت نظر با سه فرقه مزبور از جهت دیگرى با آنها اختلاف نظر دارد و آن اینکه در فقه شیعه شخص جانى مسئول پرداخت دیه است و از نظر سایر فرق مذکور همچون جنایتخطاى محض، عاقله عهدهدار پرداخت دیه مىباشد. با توضیحى که گذشت الان باید قضاوت کنیم که آیا دیات در جنایات شبه عمد از ماهیتى کیفرى برخوردار هستند یا خیر؟ دلایل زیر احتمال مجازات داشتن دیات را در این جنایات منتفى مىسازد. 1- یکى از موارد جنایتشبه عمد، موردى است که پزشکى در معالجات خود باعث تلف شدن جان و نقص عضو بیمارى شود. اکثر فقهاى شیعه در این مورد تصریح کرده اند که حتى اگر پزشک در کار خود مهارت کامل داشته و هیچ گونه تقصیرى هم در معالجات خود مرتکب نشده باشد، در صورت وقوع هرگونه خسارتى او ضامن پرداخت دیه مىباشد و اجازه بیمار و یا سرپرست او در معالجه نیز تاثیرى در این ضمان ندارد. (22) چنان که ملاحظه مىکنید در اینجا قصد پزشک و اینکه آیا او در ارتکاب جنایتسوء نیتى داشته استیا خیر تاثیرى در مسئولیت او نسبتبه پرداخت دیه و خسارات به وجود آمده ندارد و در هر حال این مسئولیت ثابت است. حتى اگر او با علم و اطلاع کافى نسبتبه حرفه خود و رعایت تمامى جوانب احتیاط اقدام به معالجه بیمار کرده باشد. در حالى که در مجازاتها وضع بدین منوال نبوده و مطالعه مجازاتهاى مقرر شده در اسلام همچون حدود، نشان مىدهد که همه این مجازاتها زمانى بر متهم تحمیل مىشوند که قصد مجرمانه و سوء نیت او در ارتکاب جرم احراز گردد و حتى با به وجود آمدن کوچکترى شبهه در قصد متهم، مجازات از او برداشته مىشود. (23) بنابراین مىتوان گفت مسئولیت پزشک نسبتبه خسارتهاى ناشى از اعمال جراحى یا هرگونه اقدام درمانى دیگر نه از باب مجازات بلکه تنها از این باب که او در وقوع خسارت و اتلاف، مباشرت داشته است و مىباید از عهده جبران آن برآید، «چنانچه مشهور فقها نیز در اثبات مسئولیت پزشک به طور مطلق بر این نکته تصریح کرده اند». (24) 2- مجازات کیفرى، هنگامى بر مجرم تحمیل مىشود که علاوه بر تحقق رکن مادى قصد مجرمانه یا لااقل خطاى کیفرى (در جرایم غیرعمدى) در بین باشد، ملاحظه جرایم مستوجب حدود، قصاص و تعزیرات بر صحت این مدعى گواهى مىدهد. از آن سو، موارد چندى در جنایات شبه عمد وجود دارد که مرتکب نه تنها قصد ایراد جنایت ندارد بلکه حفظ جوانب احتیاط را هم کرده و به حدود مقرر و مجاز پایبند است. با این حال وقتى در این وضعیت فعل او اتفاقا به تلف و خسارت منتهى مىشود، ضامن دیه ناشى از آن است. این هم دلیل دیگرى استبر اینکه دیه در جنایات شبه عمد، مجازات محسوب نمىشود. (25) 3- در باب مسئولیت پرداخت دیه جنایتخطاى شبیه به عمد فقها تصریح کرده اند که در درجه اول خود جانى مسئول پرداخت دیه مىباشد. اما اگر او از دنیا رفتیا فرار کرد، دیه از نزدیکترین بستگان او البته با رعایتسلسله مراتب قرابت، گرفته مىشود و اگر او بستگانى نداشت، دیه از بیتالمال پرداخت مىشود. (26) این خود نشان مىدهد که دیه شبه عمد مجازات مالى نیستبلکه ناظر به حفظ خون و جلوگیرى از هدررفتن آن و جبران ضررهاى بدنى مىباشد، زیرا در غیر این صورت دلیلى نداشت که شخص بىگناهى متحمل مجازات جنایتى شود که دیگرى مرتکب شده است. 4- یکى دیگر از دلایل رد مجازات بودن دیه آن است که هرگاه قاضى کیفرى مجرمیت متهم را احراز نمود، در صورتى که براى جرم ارتکابى مجازات مالى مقرر شده باشد، بدون نیاز به مطالبه از سوى مجنى علیه یا شخص دیگر، مجرم را به پرداخت غرامت مقرر قانونى محکوم مىسازد; یعنى همین که دعوى حسب درخواست دادستان یا شاکى خصوصى به جریان افتاد و به مرحله دادرسى و صدور حکم رسید، قاضى موظف است راسا حکم کیفرى صادر کند. حال آنکه صدور حکم دیه ناشى از جنایت منوط و متوقف استبر مطالبه آن از طرف ذینفع. (27) همان طور که مىدانیم این ویژگى; یعنى وابستگى صدور حکم به مطالبه متضرر، اختصاص به خسارت ناشى از جرم دارد نه مجازات مقرر قانونى. (28) 5- اساسا هدف از وضع مجازات مالى، تحمیل سختى و ایجاد تنگنا براى مجرم است تا بلکه از تکرار جرم باز ایستد. ولى چنان که مىدانیم شرع و قانونگذار هم در انتخاب نوع دیه و هم با مهلتى که براى پرداخت دیه مد نظر دارند، (29) به نوعى از جانى قصد حمایت دارند و این با تحمیل سختى و ایجاد تنگناى مالى بر مجرم هرگز سازگارى ندارد. جالب است که در صورت معسربودن جانى بیت المال اقدام به پرداخت دیه مزبور مىکند. 6- حقوقدانان عرفى و اسلامى اتفاق نظر دارند که هرگاه متهم پیش از شروع تعقیب یا پس از صدور حکم مجازات مالى یا پس از صدور این حکم یا قبل از قطعیت آن از دنیا برود، حسب مورد، تعقیب شروع نمىشود یا موقوف مىگردد یا آثار حکم کیفرى از بین مىرود. (30) اما در مورد دیات وضع به گونهاى دیگر است. فوت متهم یا محکوم در هر مرحله از دادرسى، مانع از مطالبه دیه از سوى مجنى علیه، یا وراث او نیست. راى وحدت رویه هیات عمومى دیوانعالى کشور که در سال 1370 در این مورد صادر شد به روشنى از این تفاوت میان دیات و مجازاتهاى کیفرى – و از جمله مجازات مالى – پرده برداشته است. نظر به ماده اول قانون دیات مصوب 24 آذرماه 1361 که مقرر مىدارد: دیه مالى است که به سبب جنایتبر نفس یا عضو به مجنىعلیه یا به اولیاى دم او داده مىشود. با توجه به مفهوم مخالف جمله ذیل تبصره ماده 16 قانون تشکیل دادگاههاى کیفرى 1 و 2 و شعب دیوانعالى کشور مصوب تیرماه 1368 چنانچه بر اثر تصادم بین دو وسیله موتورى رانندگان آنها فوت شوند و تعقیب کیفرى راننده متخلف موقوف باشد رسیدگى به دعوى اولیاى دم یکى از رانندهها علیه ورثه راننده دیگر از آن جهت که جنبه مالى دارد در صلاحیت دادگاههاى حقوقى است… . (31) ماهیتحقوقى دیات در جنایات عمدى قتل و جرح با اجتماع شرایط لازم، مستوجب قصاص است، ظاهرا فقهاى اسلام بر این امر اتفاق نظر دارند که در جنایات عمدى، قصاص به عنوان «مجازات اصلى» است. (32) اما در مواردى «دیه» جایگزین قصاص شده و اولیاى دم از حق قصاص خود صرف نظر مىکنند. بر همین اساس گروهى چنین استدلال کرده اند که چون «قصاص» در جنایات عمدى جنبه کیفرى دارد، پس دیه نیز که در مواردى جایگزین آن مىشود، حکم قصاص را داشته و کیفرى بدلى به شمار مىرود. (33) این استدلال، به طور مسلم دلیل عمده گروهى است که براى اثبات جنبه کیفرى دیه مطرح مىکنند. در پاسخ این استدلال باید گفت: چنان که ملاحظه مىشود پس از اینکه جنایات عمدى واقع شد، مجازات قصاص مطرح مىشود. بنابراین در اینجا این سؤال پیش مىآید که آیا پس از اینکه جنایت عمدى اتفاق افتاد براى اولیاى دم اولا و بالذات تنها حق قصاص مقرر شده استیا یکى از دو حق قصاص و اخذ دیه به طور تخییرى مد نظر شارع مقدس بوده است. فایده این بحث آنجا آشکار مىشود که صاحب حق، از حق قصاص خویش صرف نظر نموده و مطالبه دیه کند. مطابق نظر اول، صاحب حق بدون جلب نظر موافق جانى، نمىتواند اجبار وى را به پرداخت دیه از دادگاه تقاضا کند، زیرا حق انحصارى صاحب حق، استیفاى قصاص است و درمقابل این حق تعیین، تکلیف انحصارى و تعیین جانى هم فقط در اختیار نهادن خویش براى اجراى قصاص است. اما مطابق نظر دیگر، در صورتى که صاحب حق، از آغاز اخذ «دیه» را اختیار کند جانى مکلف است که از خواسته وى متابعت کند، هرچند آن را علىرغم میل و رضایت قلبى خود بیابد، زیرا صاحب حق یکى از دو حق مقرر شده را انتخاب کرده، پس جانى هم موظف به قبول آن است. (34) ثمره دیگرى که براى نزاع یاد شده ذکر کرده اند در جایى است که صاحب حق به طور مطلق و بدون اینکه شرط اخذ دیه کند، جانى را مشمول عفو قرار دهد. برابر قول اول، همان طور که قصاص ساقط مىشود، دیه هم منتفى مىگردد. زیرا حق انحصارى صاحب حق، قصاص است و در این فرض او به طور مطلق و بى آنکه اخذ دیه را شرط کند، آن را اسقاط کرده است، پس حق دیگرى براى او باقى نمىماند. اما طبق راى دوم، حق صاحب حق، منحصر به قصاص نیست. بنابراین اسقاط یک طرف تخییر (حق قصاص) منافاتى با بقاى طرف دیگر تخییر (حق دیه) ندارد، پس قصاص ساقط ولى دیه باقى مىماند. (35) نظریات فقهاى شیعه فقهاى شیعه به اتفاق پذیرفتهاند که در جنایات، حق قصاص به نحو تعیین – و نه تخییر – براى اولیاى دم مقرر گردیده است و تنها در صورت توافق و صلح طرفین (جانى و اولیاى دم) این حق تبدیل به حق مطالبه دیه مىگردد. (36) محقق حلى (م 672 ق.) در کتاب شرایع الاسلام در این زمینه که قتل عمد موجب ثبوت چه حقى براى اولیاى دم مىشود، مىگوید: کشتن از سوى عمد باعث ثبوت قصاص مىگردد نه دیه، پس اگر ولى دم در قبال دریافت مالى رضایت دهد حق قصاص ساقط نمىگردد و دیه ثابت نمىشود مگر با رضایت جانى و اگر ولى دم بدون شرط کردن دریافت مالى جانى را ببخشد، حق قصاص او ساقط شده و دیه نیز ثابت نمىگردد (37) .این اعتقاد را در کلام شهید ثانى و علامه حلى (648 – 726 ق) نیز مىتوان مشاهده کرد. (38) بنابراین وجوب دیه اثر وضعى قتل عمد نیست و قتل عمد تنها موجب ثبوت حق قصاص براى اولیاى دم مىشود و اگر مىبینیم که در بعضى از موارد قصاص تبدیل به دیه مىگردد این به موجب صلح و تراضى واقع شده میان جانى و بازماندگان مقتول مىباشد. از آنجا که تبدیل قصاص به دیه در جنایتهاى عمدى به دو صورت ممکن است واقع شود یکى به صورت قهرى و بدون اختیار طرفین منازعه و دیگرى به صورت اختیارى و با توافق طرفین
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 02:31:00 ق.ظ ]
|