• هوشیارى به معناى قدرت ادراک اشیا و حوادث درونى و بیرونى و مشخصاً توانایى احساس درد.
  • استدلال یعنى توانایى توسعه یافته حل مسائل نسبتاً پیچیده.
  • فعالیت خود انگیخته به معناى فعالیتى که نسبتاً مستقل از موجود دیگرى یا عنصرى بیرونى است.
  • قدرت ارتباطى یا توانایى ارتباط برقرار ساختن به شکل‏هاى گوناگون با افراد و اشیاى متفاوت.
  • آگاهى به خود یا داشتن تصورى از خود و آگاهى به خویشتن فردى یا نژادى.

  به گفته خانم «وارن» هیچ یک از این خصوصیات در مراحل اولیه جنینى وجود ندارند و پاره‏اى نیز تا هنگام تولد پدیدار نمى‏شوند. پس نمى‏توان جنین را به این معناى دوم انسان دانست و در نتیجه سقط آن اخلاقاً مجاز است و نمى‏توان آن را غیر اخلاقى قلمداد نمود. اگر این استدلال پذیرفته شود، سقط جنین در تمام مراحل باردارى حتى تا روزهاى پایانى باردارى مجاز خواهد بود و نمى‏توان از حق انسانى جنین براى زیستن دم زد. وى آن گاه چنین نتیجه مى‏گیرد: «بنابراین، نه مشابهت جنین به انسان، نه امکان بالقوه انسان شدن آن، به هیچ روى بنیادى براى این استدلال که جنین داراى حق مهمى براى زیستن است، فراهم نمى‏آورد.» سخن کوتاه، از نظر مدافعان سقط جنین، هر زنى این حق را دارد که در هر مرحله از باردارى خود به هر دلیلى که باشد دست به سقط جنین بزند و این کارش اخلاقاً مجاز خواهد بود و استدلال محافظه کاران مبتنى بر مغالطه است.

  1. رهیافت میانه روانه‏

با همه کوششى که خانم وارن کرده است، مى‏توان در استدلال او ایراد و خلل‏هاى جدى یافت. مهم‏ترین اشکال به این تحلیل آن است که اگر معیارهاى فوق را بپذیریم، نه تنها سقط جنین را باید مجاز بدانیم، بلکه با همان معیارها و بنا بر همان استدلال بچه‏کشى نیز مجاز خواهد بود، زیرا نه تنها جنین فاقد آن پنچ ویژگى است، بلکه نوزادان و حتى کودکان کم سال از غالب این خصوصیات برخوردار نیستند. کافى است نگاهى به فعالیت‏هاى نوزادان یکروزه و حتى یکماهه بیندازیم، تا دریابیم که به سادگى نمى‏توان خطى کشید و جنین را از این جهت از نوزاد جدا ساخت، زیرا نوزاد از عمده جهات شبیه جنین در مراحل پایانى خود است. هیچ نوزادى با معیار خانم وارن، توانایى استدلال را ندارد. بسیارى از نوزادان توانایى ارتباط با دیگران را ندارند و احتمالاً نوزادان بسیار دیگرى ادراک روشنى از خود ندارند. بدین ترتیب، خانم وارن تنها راه سقط جنین را هموار نمى‏سازد، بلکه راه را بر کشتن نوزادان باز مى‏کند. پس از آن که خانم وارن مقاله خود را منتشر ساخت، عمده انتقاداتى که متوجه وى شد، از همین نگرش بود. به گفته ایشان کسان بسیارى مقالاتى نوشتند و این نکته را خاطر نشان ساختند که: «استدلال من نه تنها سقط جنین را موجه مى‏سازد، بلکه نوزادکشى را نیز مجاز مى‏دارد، چرا که نوزاد به گونه قابل توجهى چندان از جنین پیشرفته به انسان نزدیک‏تر نیست. از این رو اگر نابود کردن جنین مجاز باشد، نابود ساختن این یک نیز باید مجاز قلمداد شود.» خانم وارن در تکمله‏اى که بعدها به مقاله خود افزود، کوشید به این اشکال پاسخ دهد. وى مجدداً بر استدلال خود تأکید کرد و مدعى شد که تنها انسان کامل با همان ویژگى‏هاى پنجگانه از حق حیات برخوردار است، نه جنین. این را هم پذیرفت که طبق این استدلال نوزاد نیز با چوب جنین رانده خواهد شد و اگر ما باشیم و دلائل پیشگفته، نوزادکشى مجاز خواهد بود. اما براى حل این مشکل دو پاسخ داد: نخست آن که در مورد نوزاد، حتى اگر والدین خواهان نگهدارى او نباشند، دیگرانى هستند که با کمال میل حاضرند او را به فرزندى بپذیرند و نوزاد را چون فرزند خود بزرگ کنند. از این رو از این نظر کشتن آنان مانند از بین بردن منابع طبیعى یا آثار ارزشمند هنرى خطا خواهد بود. دیگر آن که در کشور براى نوزاد ارزشى همسنگ انسان قائل هستند و نمى‏توان ارزش ذاتى نوزاد را با جنین سنجید. اما این پاسخ چندان قانع کننده به نظر نمى‏رسد و مى‏توان بر آن خدشه وارد ساخت، که با اندک تأملى در شکل استدلال آشکار مى‏شود. از این رو به نظر مى‏رسد که استدلال خانم وارن با همه دقتى که در آن به کار رفته است، به نتایج ناخوشایندى مانند کودک‏کشى مى‏انجامد. این کوشش نافرجام کسانى را بر آن داشت تا به جاى حکم مطلق در باره ارزش کامل یا بى ارزشى کامل جنین، به تفکیک قائل شوند. رهیافت میانه‏روانه بر آن است تا میان مراحل مختلف شکل‏گیرى جنین تفاوت نهد و در مواردى که هنوز جنین کاملاً شکل نگرفته، سقط را مجاز دارد و در مواردى که به نظر مى‏رسد جنین به قالب انسانى درآمده است، آن را غیر اخلاقى بداند. غالباً با این رهیافت آشنا هستیم. میان ما مسلمانان تفاوت میان مراحل جنین و در نتیجه جنبه‏هاى حقوقى و فقهى سقط آن در مراحل مختلف تقریباً قطعى است و با مسائل آن آشنا هستیم و غالباً شنیده‏ایم که سقط جنین در اوضاع اضطرارى تا چهار ماهگى که روح در جنین دمیده مى‏شود، مجاز و پس از آن غیر مجاز است. هر چند سنت کلیسایى بر دفاع از حق حیات مطلق جنین استوار است و ظاهراً اتفاق نظرى در این زمینه وجود دارد، اما همواره چنین نبوده است. در میان آباى کلیسا کسانى بوده‏اند که سقط جنین را تا مراحل خاصى مجاز شمرده‏اند، براى مثال سِنْت توماس آکویناس -متکلم، فیلسوف و شارح بزرگ مسیحى در قرن سیزدهم و یکى از مهم‏ترین مراجع رسمى کلیسا استدلال مى‏کرد که روح در فاصله بین چهل تا هشتاد روزگى باردارى در جنین دمیده مى‏شود و آن گاه نتیجه مى‏گرفت که سقط جنین در مراحل اولیه باردارى اخلاقاً منعى ندارد. بدین ترتیب، این رهیافت بر آن است تا از طریق تفاوت نهادن میان مراحل باردارى، در مرحله‏اى آن را مجاز دارد و در مرحله‏اى ممنوع بداند. اما آیا این کار شدنى است؟ آیا مى‏توان معیارى به دست داد که طبق آن بگوییم تا این مرحله جنین انسان نیست و از این مرحله به بعد انسان است؟ در گذشته این کار آسان مى‏نمود. غالباً بر این عقیده بودند که جنین تا چهار ماهگى فاقد روح است و از آن پس روح در آن دمیده مى‏شود. بسیارى از فقهاى اهل سنت سقط جنین پیش از چهار ماهگى را به همین دلیل مجاز مى‏شمردند و جنین را در این مرحله با جمادات مقایسه مى‏کردند[13]. تفکیک مراحل مختلف میان نطفه، مضغه، علقه و…با همین هدف صورت مى‏گرفت، لیکن امروزه این باور که جنین تا قبل از چهار ماهگى فاقد روح است، مورد قبول علوم زیستى نیست و سونوگرافى و دیگر آزمایش‏هایى از این دست نشان مى‏دهد که جنین بسیار قبل از این زمان داراى جنبش و تپش قلب است. اما به دلیل آن که جنین درون کیسه رحمى قرار دارد و تا قبل از چهار ماهگى بسیار کوچک است و فضاى حیاتى او نسبتاً بزرگ، به راحتى صداى تپش قلب یا جنبش او شنیده نمى‏شود و عرف عادى آن را درک نمى‏کند. یکى از پژوهشگران این حوزه مى‏نویسد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...