منبع پایان نامه ارشد درباره اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق تعیین سرنوشت |
بند پنجم: حقوق طبیعی و هنجارهای اخلاقی اساسی
مبتکر اندیشه هنجارهای اساسی اخلاقی جان فینیز[194] در کتاب حقوق طبیعی و حقهای طبیعی[195] از قواعدی سخن میگوید که از نظرگاه او پایهایترین ارزشها در زندگی بشر را تشکیل می دهند. او این ارزشها را «ارزشهای اساسی»[196] نام مینهد. در اندیشه فینیز حقهای طبیعی[197] در معنا با حقوق بشر[198] یکسانند[199] و از همین رو آن گونه که خودش بیان میدارد تقریباً همه صفحات کتاب فوقالذکر را به حقوق بشر اختصاص داده است. هفت هنجار اساسی فینیز شامل «زندگی»[200]، «علم»[201]، «سرگرمی»، «بازی» و «تفریح»[202]، «دین»[203]، «تجربیات هنری»[204]، «دوستی و رفاقت»[205] و «عقلانیت عملی»[206] میباشند که در این میان آخرین ارزش یعنی «عقلانیت عملی» مبنای اخلاقی حقوق بشر را در دیدگاه او تشکیل میدهد. او معتقد است آدمیان بر مبنای عقلانیت عملی حیات خویش و روابطشان با دیگران را تنظیم مینمایند. باید توجه نمود، هنجارهای اساسی اخلاقی حیات بشری مورد نظر فینیز که قابل تخفیف و تحویل به هیچ ارزش دیگری نیز نمیباشند، توسط عقلانیت عملی پاس داشته و تضمین میگردند، چرا که آنچه امروز خواسته ابناء بشر میباشد همانا رعایت و احترام و تضمین حقوق و آزادیهای بنیادین میباشد و از این روست که از نظر فینیز عقلانیت عملی می تواند به مثابه ابزاری کارآمد این حقوق و آزادیها را در لباس حقوق بشر، برای آدمیان به ارمغان آورد.[207]
گفتار چهارم: تأثیر نظریه حقوق طبیعی بر حقوق بشر عرفی
همانگونه که پیشتر نیز آوردیم نظریه حقوق طبیعی حق را به «طبیعت انسان» یا به «قانون طبیعت» یا به «طبیعت هستی» برمیگرداند و در این میان عقل مبنا قرار میگیرد و در واقع کاشف حقوق در عالم واقع میگردد و در عین حال همین عقل میباشد که حقوق طبیعی را برای ما توجیه مینماید؛ یعنی چه در «مقام گردآوری»[208] و چه در «مقام داوری»[209] عقل نقش بنیادین و اساسی دارد و در نتیجه میبینیم که چه اعلامیه استقلال آمریکا[210] و چه اعلامیه حقوق بشر فرانسه[211] و چه اعلامیه حقوق بشر و شهروند آن کشور[212] و همچنین اعلامیه جهانی حقوق بشر همگی تحت تأثیر عمیق نظریه حقوق طبیعی قرار دارند. همچنین اصطلاحاتی مانند کرامت و حیثیت انسانی، حقوق غیر قابل سلب و ذاتی و … که به کرّات در گفتمان حقوق بشر معاصر بکار رفتهاند، ریشه در ادبیات حقوقی نظریه حقوق طبیعی دارد.[213]
مبحث پنجم: نظریه قراردادگرایی در حقوق بشر عرفی
همانگونه که میتوان نظریه حقوق طبیعی را بمثابه مبنایی برای توجیه حقوق بشر عرفی در نظر آورد، قراردادگرایی[214] نیز می تواند مبنایی دیگر در جهت تبیین و توجیه ارزشهای بنیادین حقوق بشر عرفی و غیردینی به شمار آید. در شیوه قرارداد گرایانه در عالم حقوق فرض بر این است که عدهای گرد هم جمع میآیند و با یکدیگر اعتبار می کنند و توافق مینمایند و فهرستی از حقوق را به عنوان حقهای اساسی بشری معلوم میدارند. اما واقعیت آن است که دو اشکال عمده بر این روش وارد است اول آنکه امکان حضور همه افراد در این قرارداد عملاً امری ممتنع و غیرممکن است و دیگر آنکه همگان نیز در صورت اجتماع شاید نتوانند بر فهرستی از حقوق مشخص توافق نمایند. باری به هر روی این شیوه هم روشی است که در میان مغرب زمینیان اصحابی دارد و به رغم عیوبش مورد پسند نیز افتاده است. که البته ما در این مبحث در صدد بازگویی انتقادات وارد بر این نظر و سایر نظریات و مبانی اخلاقی حقوق بشر به گونهای تفصیلی نمیباشیم و بر این اساس به همین اندک بسنده مینماییم. حال جهت بررسی این مبنای اخلاقی در حقوق بشر عرفی ابتدا ماهیت قراردادگرایی را بررسی خواهیم نمود و سپس به قراردادمداری کانتی و تأثیر آن بر حقوق بشر عرفی خواهیم پرداخت و آنگاه قراردادمداری رالزی و تئوری عدالت او را به تماشا مینشینیم و مورد مداقه و بررسی قرار میدهیم.
گفتار اول: ماهیت قراردادگرایی در حقوق بشر عرفی
همانگونه که در ابتدای این گفتار بیان نمودیم در قراردادگرایی هیچگاه نمیتوان یک قرارداد حقیقی میان آدمیان به وجود آورد و آنچه موجود میباشد یک قرارداد فرضی است که مفروض آن حضور و مشارکت همه ابناء بشر در آن و رضایت همگان نسبت به فهرست حقوق مندرج در آن میباشد. این قرارداد فرضی با به رسمیت شناختن حقوق بنیادین انسانی از جمله حق تعیین سرنوشت و حق بر حداقل معیشت انسانی می تواند رفاه و سعادت را از منظر قراردادگرایان برای تمامی مردمان حتی آنانی که در این قرارداد مشارکت ندارند به ارمغان آورد. از این روست که به باور پارهای در حقوق بشر عرفی و غیردینی و در یک قرارداد فرضی، حق تعیین سرنوشت در حوزه حقوق مدنی- سیاسی، حداقل معیشت انسان در حوزه حقوق اقتصادی، اجتماعی و حداقل زندگی انسانی و سالم در حوزه روابط بین المللی و حقوق جمعی حاصل میشود.[215]
بند اول: قراردادگرایی کانتی
از دیدگاه ایمانوئل کانت[216] کرامت انسانی[217] در معنای احترام به حیثیت ذاتی آدمیان و همچنین رعایت حقوق و ارزشهای بنیادین انسانی از طریق عقلانیت تحصیل میگردد.[218] در واقع اصلیترین تلاش کانت در فلسفه اخلاق و حقوق ارائه آموزههایی است که در فرآیندی صرفاً عقلانی به دست آمده باشند. در گفتمان اخلاق کانتی عمل مبتنی بر «اراده آزاد» و همراه با «نیت خیر» که ریشه در استقلال فردی[219] داشته و بدون لحاظ تمایلات نفسانی و خودخواهیهای شخصی انجام گیرد، اخلاقی تلقی خواهد شد.[220] کانت بنیاد مبنای اخلاقی حقوق بشر را بر گونهای قرارداد بنا مینهد. او از «قانون جهانشمول»[221] سخن میگوید. مراد او از این اصطلاح عبارتست از توافق آدمیان بر اساس عقلانیت و خرد خویش بر ارزشهای اخلاقی مورد قبول ایشان. از نظرگاه کانت انسان ابزار[222] محسوب نمیگردد بلکه او خود «غایت» و یا «هدف فی نفسه»[223] میباشد. در نظر او انسان دارای عقل، از آن روی که اختیار دارد یا به بیانی بر اساس اصل غایت و هدف فی نفسه بودن انسان،[224] او دارای حق برابر در انتخاب بایدها و نبایدها و ارزشها و هنجارها و حق تعیین سرنوشت خویش در تعامل با دیگر انسانها میباشد و می تواند خوب و بد و حَسَن و قَبیح را تشخیص داده و اخلاق و حقوق جامعه خویش را بنا نهد. بر این اساس تفکر کانت منطقاً به این نتیجه منتج میگردد که باید با همه انسانها از آن روی که دارای حیثیت برابر و کرامت انسانی مشابه میباشند به گونهای برابر رفتار نمود.[225]
بند دوم: تأثیر قراردادمداری کانتی بر حقوق بشر
واقعیت آن است که مبانی اخلاقی حقوق بشر عرفی و غیردینی در جهان معاصر وامدار نظریه اخلاق کانتی است. کانت مبنای حق را خودِ انسان میداند و بر اساس عقلانیت انسانی این توان و حق را برای انسان توجیه می کند که ارزشهای اخلاقی خودش را ایجاد نماید و خود عمل قانونگذاری و تقنین را انجام دهد و حقوق بشر را نیز آنگونه که مخالف قاعده جهانشمول و فراگیر نباشد پایهریزی نماید. قاعدهای که حاصل قرارداد فرضی کانتی است و مردمان بر آن اجماع و اتفاق نظر دارند. در اینجا باید به این نکته نیز اشارت رود که امتیاز رویکرد کانتی به اخلاق و حقوق بشر بر رویکرد حقوق طبیعی- که مشکل شکاف میان «واقعیت» هستی شناختی و واقعیت «اخلاقی» را داراست- از میان بردن این گسست میان واقعیت و ارزش از یک سو و از سویی دیگر زاده شدن «نظریه عدالت رالز» بر اساس آن میباشد که برداشتی قراردادگرایانه از سنت کانتی است. بدین سان برای فهم نظریه عدالت رالز نیز ناگزیر خواهیم بود که بدانیم چگونه میتوان بر پایه نظریات اخلاقی کانتی مبنایی قراردادمدارانه برای حقوق بشر ارائه داد. همچنین بدون درک صحیح از مفهوم انسان استعلایی[226] کانتی یعنی انسان فارغ از جنس، رنگ، نژاد، مذهب و سایر عوارض انسانی که تنها دارای حیثیت ذاتی انسانی برابر با سایر انسانها میباشد، فهم منطقی مفهوم انسان در اسناد حقوق بشر عرفی از جمله ماده دو اعلامیه جهانی حقوق بشر امری پارادوکسیکال و متناقضنما مینماید. در اصل میتوان گفت، گفتمان حقوق بشر عرفی به معنای عمیقش محصول قرائت جدیدی از سنت کانتی است؛ سنّتی که انسان را غایت بالذات میداند و استفاده ابزاری از او را ممنوع میسازد و خودش را در این عرصه، قانونگذار خودش میبیند و مبنای حق را خود میداند.[227]
گفتار دوم: قراردادگرایی رالزی
برای فهم قراردادگرایی از منظر جان رالز[228] باید تئوری عدالت او را مورد کنکاش و جستجو قرار داد. تئوری عدالت رالز آنگونه که در کتاب «قانون مردم» بیان نموده در اصل برگرفته از نوعی قرارداد اجتماعی است.[229] از نظر رالز زمانی بوده که آدمیان هنوز به این عالم نیامده بودند و چیزی شبیه به انسان استعلایی و فرضی بودند و همگی با هم در «پشت پرده بیخبری»[230] زندگی میکردند. در آن هنگام در پشت این پرده هیچ کس نمیدانست هنگامی که به این عالم پا میگذارد مرد است یا زن، سفید است یا سیاه، ثروتمند است یا فقیر. بنابراین هرگاه این افراد بخواهند در این وضعیت که رالز آن را «وضعیت اصلی»[231] نام نهاد است، به گونهای عاقلانه برای زندگانی خویش در دنیایی که قرار است بعداً به آن وارد شوند و از کمّ و کیف آن نیز همانگونه که گفتیم اطلاع چندانی ندارند، پیشاپیش قانونگذاری کنند، باید به گونهای که هیچ کس پس از آمدن به این دنیا دچار محرومیت و تبعیض نگردد، قوانین خویش را تنظیم نمایند و اینجاست که تئوری عدالت رالز حول محور «عدم تبعیض» متولد میگردد که با حقوق بشر نیز پیوند وثیق و عمیق دارد. از نظر رالز این در واقع حکم عقل است که به ما بیان میدارد چون نمیدانیم فردا کجا و با چه صفاتی، زن یا مرد، سفید یا سیاه، غنی یا فقیر و … به دنیا خواهیم آمد، پس باید امروز و در پشت پرده بی خبری به گونهای قواعد و مقررات آن دنیا را تنظیم نماییم که فردا در آن سوی پرده بیخبری کمترین میزان تبعیض را داشته باشیم و احتمال تبعیض به صفر نزدیک گردد؛ هرچند که این احتمال هیچ گاه صفر نمیگردد. این بحث رالز در واقع تمسک به همان قاعده طلایی اخلاق است که چون چیزی را بر خود نمیپسندی و بر تو گران میآید برای دیگران نیز نپسند که در واقع او با مثالی فرضی و در عالمی فرضی آن را برای ما در عرصه حقوق و تکالیف قابل فهم نموده است.
مبحث ششم: نظریه سودانگار
بر اساس این نظریه که بنیانگذاران آن را جرمی بنتام[233] و جان استوارت میل[234] میداننـد، معیار درسـتی یک عمل و یا یک قاعده حقوقی میزان سود، نفع و یا لذتی است که آن عمل یا قاعده حقوقی به فرد میرساند.[235] بر این اساس هرگاه بخواهیم بر مبنای مفاهیم نفع، سود و لذت قانونگذاری نماییم به ناچار باید «مصلحت عمومی»[236] را ملاک قرار دهیم. به نظر جان استوارت میل به «آزادی» و «عدالت» در درازمدت به نفع و مصلحت عمومی بشریت بوده و شادکامی و لذت زندگی انسانی را افزایش میدهد.[237] به زعم طرفداران این نظریه از آنجا که نبود ثبات به نفع و مصلحت حقوق بنیادین اکثریت آدمیان در جامعه انسانی نمیباشد، نظریه سود انگار می تواند به گونهای خاص و با حفظ «فردیت[238]» و خواستهای فردی انسانها حافظ حقوق بنیادین بشر به گونهای برابر باشد ولی نباید از نظر دور داشت که بنیان نهادن حقوق بشر بر اساس سودانگاری و اصالت لذت و منفعت حداکثری مورد نظر اکثریت مردم جامعه می تواند این خطر را داشته باشد که اگر مثلاً مردمان به نژادپرستی یا تبعیض مذهبی راغب گشتند و اقبال نمودند و این امور مذموم و غیرانسانی را نیکو دانستند و در زمره حقوق بنیادین بشر در جامعه خود قرار دادند، همواره میتوان نقض آشکار حقوق بشر را در چنین جامعهای انتظار داشت و از این روست که این نظریه نمیتواند مبنای اخلاقی چندان در خور توجه و عادلانهای در کنار سایر نظریات برای توجیه حقوق بنیادین بشر به شمار آید.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1398-12-11] [ 08:44:00 ب.ظ ]
|