پایان نامه نظریه سبب متعارف و اصلی، جبران خسارت |
لذا باید گفت در حال حاضر منظور از سبب نزدیک، میزان تاثیر آن در نتیجه زیانهای وارده است که همان سبب واقعی و اصلی است و نزدیکی سبب از حیث زمانی مورد نظر نیست. پس از این حیث، منظور از سبب دور آن عاملی است که میان آن و ضرر وارده رابطه علیت عرفی نباشد. اما ایراد دیگری که بر این نظریه وارد است به مبنای استدلال موافقان آن، برمیگردد. در بخش مربوط به مفاد و مبانی نظریه گفتیم که طرفداران آن معتقدند: تا هنگامی که آخرین سبب اثر خود را بگذارد همه چیز طبق روال عادی امور طی میشود و از لحظه اثرگذاری سبب آخر است که خسارت ایجاد میشود و در نتیجه، سبب مؤخر در تاثیر که همان سبب مستقیم و بیواسطه است را باید مسئول حادثه دانست. در این جا، دو حالت برای اجتماع اسباب وجود دارد: در فرض اول، که به صورت تسلسل اضرار رخ میدهد، سبب اول موجب ایجاد ضرر میشود که این ضرر هم در مرحله بعد ضررهای دیگر را تحقق میبخشد و در فرض دوم، که تعداد اسباب طولی و ضرر واحد رخ میدهد، که اسباب، واسطه فی نفسه ضرر نیستند، نظریه مذکور در هر دو حالت مخدوش است. در حالت اول، واضح و روشن است که از لحظه تاثیر اولین سبب، هم اوضاع و روال عادی امور به هم میریزد و ضرری حاصل میشود که سلسله وار ضررهای بعدی را ایجادمیکند تا ضرر جنبه نهایی پیدا کند، در حالت دوم هم، هرچند از حیث ظاهری تا قبل از ایجاد خسارت آخر، وضعیت امور و اوضاع و احوال قضیه عادی است و ضرری در کار نیست اما در حقیقت در این حالت نیز شرایط غیرطبیعی است و مقدمات ورود ضرر فراهمگردیده والا ضرری رخ نمیداد. به عبارت دیگر نباید تنها سبب آخر را مسئول دانست بلکه کلیه اسباب ماقبل آن هم در ایجاد خسارت و حادثه دخیل و موثر بودهاند لذا، نباید گفت تا قبل از تحقق آخرین ضرر، جریان امور، طبیعی بوده است و نباید، مسئولیت را بر سبب نزدیک و مستقیم تحمیلنمود. انتقاداتی که بر نظریه مذکور وارد گردید مخصوصاً بیتوجهی این نظریه به اسباب ماقبل باعث شد که این نظریه معنی واقعی و متداول خود را در سیستمهای حقوقی که آن را پذیرفتهبودند از دست بدهد چنانکه اکثر محاکم کشورهایی که از نظام کامن لا پیروی میکنند، از میان کلیه اسباب و شرایط دخیل در حادثه، به دنبال سبب واقعی و اصلی در ایجاد خسارت هستند ولو آن علت، متصل به نتیجه هم نباشد.
بند دوم: نظریه سبب متعارف و اصلی[182]
نظریه سبب متعارف و اصلی را در اواخر قرن 19 میلادی برای اولینبار «فن کریس»[183] فیلسوف و روانشناس آلمانی مطرح کرده و رویه قضایی آلمان نیز قاطعانه آن را پذیرفتهاست.[184] نظریه مذکور در میان کشورهای اروپایی به «فرضیه کامل»[185]، «سبب متناسب»[186] شهرتداشته و در بین کشورهای عربی به آن «نظریه منتج»، «سبب فعال» و «سبب اقوی» نیز گفتهاند.[187] همچنین این نظریه را در حقوق ایران «سبب اصلی»، «سبب متعارف»، «سبب مناسب» و «شرایط کافی نتیجه» نامیدهاند.[188] دیوان کشور آلمان، سوئیس و انگلستان از این نظریه پیرویکردند و رویه قضایی فرانسه پس از آن که سالها نظریه برابری اسباب و شرایط را پذیرفته بود، هم اکنون به نظریه سبب متعارف و اصلی متمایل گشته است.[189] این نظریه همچنین در سال 1904 مورد قبول اغلب حقوقدانان آلمانی از جمله تراژه[190] قرار گرفته و حتی در رویههای قضایی اتریش، هلند و اسکنادیناوی، ژاپن، یونان، پرتغال، مصر و اسپانیا به طور قاطع پذیرفته شدهاست.[191]
الف) مفاد و مبانی نظریه
مطابق این نظریه کلیه عواملی که در تحقق ضرر نقش داشتهاند را نباید جزء اسباب آن شمرد و باید میان اسباب ضرر و شرایطی که تنها زمینهساز تاثیر سبب هستند تفاوت قائل شد. بدین نحو که آن دسته از عواملی که در اثر اوضاع و احوال استثنایی موجب ضرر شدهاند را نباید در زمره سبب ورود خسارت آورد و آن دسته از عللی را که بر مبنای سیر طبیعی امور و متعارف باعث ایجاد زیان میشوند باید جزء اسباب ضرر محسوبکرد. لذا هر شخص تنها مسئول جبران زیانهایی است که معمولاً و عادتاً از تقصیر او حاصل میشود و آن دسته از اسباب که عرفاً منجر به تحقق زیان نشود و فقط به طول اتفاقی سبب ورود خسارت گردند باعث مسئولیت برای او نمیشود. نظریه مزبور مبنی بر گزینش اسباب است و معیارهای آن دقیقتر و معقولتر است. طبق این نظریه باید میان سبب و خسارت یک رابطه متناسب برقرار باشد و برای تشخیص و تمیز این رابطه تناسب باید به معیار «قابل پیش بینی بودن حادثه» توجه کرد به عبارت دیگر، مقصر، تنها مسئول حوادثی خواهد بود که از نظر عرف، قابلیت پیش بینی داشته و محتمل باشد درجه احتمال نیز هرچه بیشتر باشد، اماره وجود رابطه سببیت میان فعل شخص و ایجاد ضرر قویتر میشود.[192] نظریه سبب متعارف و اصلی از میان همه عوامل و شرایطی که همزمان با حادثه اتفاق افتادند تنها به عوامل معقول و متعارف نظر دارد و علت حادثه از میان این عناصر آن عنصری است که الزاماً موجد خسارت میباشد و سپس در برابر توجه به وقایع خارجی، عنصری از استدلال و عقل را در تعیین سبب ملاک قرار دهد.[193] فن کریس معتقد بود که اثرگذاری اسباب در ایجاد یک حادثه متفاوتند. بعضی تاثیر قوی و بعضی تاثیرشان ضعیفتر است لذا منطقی نیست که همه اسباب را یکسان مقایسهکنیم و مسئول جبران خسارت بدانیم همچنین او میگفت: یک قاعده منطقی که برای مسئول شناختن یکی از اسباب بر مبنای تقدم و تأخر بتواند ملاک قرار گیرد وجود ندارد و بهتر است برای ضابطهمند کردن این موضوع، اسباب موثر در ایجاد حادثه را به دو بخش تقسیم کرد:
- اسباب متعارف و اصلی
- اسباب غیرمتعارف و عارضی
اسباب متعارف آنهایی هستند که برطبق روند عادی امور و تجربه زندگی و به طور طبیعی باعث ایجاد خسارت میشوند[194] و اسباب غیرمتعارف آنهایی هستند که از روی اتفاق و استثنائاً منجر به خسارت میگردند[195] به نحوی که عرفاً موجب وقوع زیان نمیشوند. او نتیجه گرفت اسباب غیرمتعارف را نباید مسئول جبران خسارت دانست و تنها مسئولیت برعهده اسباب متعارف و اصلی تحمیل میشود. چه؛ رابطه سببیت عرفی برای تحقق ضرر میان این اسباب قویتر است و این اسباب مستقلاً و ذاتاً برای ایجاد زیان کفایت میکنند. در این نظریه، هدف اصلی شناخت سبب عرفی از میان سایر اسباب است؛ سببی که مبتنی بر ظن است و هر فرد عاقلی به آن توجه میکند و این رابطه سببیت عرفی از گستردهشدن قلمرو مسئولیت مدنی میکاهد و سبب را از دیگر اسباب جدا و متمایز میکند. برتری نظریه این است که به این حقیقت مسلم توجه کردهاست که نمیتوان یک ضرر را منسوب به تمامی اسباب و شرایطی که در ایجاد آن نقش داشتهاند دانست. مطابق مفاد این نظریه آن چه مهم است این است که سبب باید عرفاً یا به حکم منطق در وقوع حادثه آنچنان موثر باشد که بتوان گفت: علت ایجاد آن سبب بوده است، یعنی رابطه سببیت عرفی میان سبب و ضرر وارده برقرار باشد.[196] به عنوان مثال، شخصی به علت درگیری با دیگری بر اثر ضربات چاقو به طور سطحی مجروح میشود. او را جهت درمان به بیمارستان منتقل میکنند و در آنجا به موجب آتش سوزی فوت میکند، در این حادثه برحسب متعارف و سیرعادی امور، نباید جراحت سطحی را علت مرگ دانست اما آتش سوزی را به این علت که فعل شخص، الزاماً موجب
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 04:02:00 ب.ظ ]
|