ج- نظریه عدم ادغام اجتماعی و ترس از جرم زنان

عدم ادغام اجتماعی، بنا به تعریف گیدنز، شرایطی است که جامعه بر اثر مجموعه‌ای از محرومیت‌ها و ناکامی‌ها، برای فرد یا گروه‌های خاصی در جامعه فراهم می‌کند، به طوری که مانع فعالیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها می گردد. به این ترتیب عدم ادغام اجتماعی یک فرایند چند بعدی و پیچیده است که با نبود یا کمبود قوانین حمایتی، فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی همراه می‌باشد. عدم ادغام اجتماعی و حاشیه ای بودن زنان بر هویت اجتماعی آنها تأثیر بسیاری دارد. این رویکرد ترس زنان را بیش تر متأثر از مناسبات جنسیتی مانند حاشیه‌ای بودن و فرودستی منزلتی آن‌ها در فضاهای اجتماعی می داند.

د- نظریه تجربه بزه دیدگی و ترس از جرم زنان     

نظریه بزه دیدگی بیان‌گر تأثیر تجربه بزه‌دیدگی مستقیم و غیر مستقیم بر ترس از جرم است. باید توجه داشت که تجربه قبلی جرایم خشونت آمیز شامل تعرض جنسی تا جرایم غیر خشونت آمیز نظیر مزاحمت تلفنی و یا تنه زدن در خیابان را شامل می‌شود. وار در آثار خود تأکید می ورزد که تجربه قبلی جرایم می تواند به شکل غیرمستقیم بر ترس تأثیر بگذارد. در این زمینه کین هم عقیده دارد که تجربه حملات و تعرضات خاص نسبت به سایر عوامل به شکل بهتری ترس از جرم را تبیین می‌کند. حتی در کنار حملات و آزار‌های فردی جدی نظیر تعرض جنسی، سایر تعرضات مانند تهدید به این امر، تعقیب شدن، مواجهه با مردان عورت نما و مزاحمت تلفنی و. . . نیز موجب ترس زنان می‌شود. در این رویکرد صرف بزه دیدگی فرد ملاک اصلی ترس نیست، بلکه آگاهی مستمر از حوادث و ارتباط با قربانیان جرایم و همچنین مشابهت‌های جنسی، سنی، موقعیتی با فرد قربانی و قرار گرفتن در شرایط مشابه قربانیان جرایم، در افزایش ترس از جرم مؤثر است. بنا به پژوهش‌های انجام شده زنان 35 ساله یا بالا که تجربه بزه دیدگی نداشته‌اند به ترتیب 54 درصد و 64 درصد احساس ناامنی و ترس از جرم دارند و در صورتی که یک بار تجربه بزه دیدگی داشته باشند، در همان ترتیب سنی، این عدد به 63 درصد و 77 درصد می رسد. تجربه یک نوع از بزه دیدگی به احتمال زیاد منجر به آگاهی بیش تری از سایر انواع بزه دیدگی می‌شود و در نتیجه سطح ترس از جرایم و تغییر فعالیت‌های روزمره را به همراه خواهد داشت. برای مثال یکی از زنان در مصاحبه اعلام کرده است که او نمی‌تواند خوابگاه خود را ترک کند و اغلب کلاس‌های خود را از دست می‌دهد، زیرا بعد از آن که مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفت، می‌ترسد به مکان‌های عمومی برود. این یافته‌ها به وسیله نتایج تحقیقات اولیه مبنی بر این که بزه دیدگی اولیه یک عامل قوی بر احساس خطر و ترس می‌باشد، تأیید می‌شود. یافته‌ها نشان می‌دهد کسانی که بیشتر در معرض بزه دیدگی قرار دارند مانند مردان جوان، به نسبت سایرین کمتر از جرم می ترسند و در مقابل کسانی که کمتر در معرض بزه دیدگی هستند، ترس بیش تری را گزارش می‌دهند، چنین یافته‌هایی ما را به الگوی بزه دیدگی غیر مستقیم رهنمود می‌کند. بر اساس نظریه بزه‌دیدگی غیر مستقیم چنان چه روابط اجتماعی عمدتاً تحت تأثیر ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه محلی باشند، میزان ترس از جرم تغییر معناداری را نشان می‌دهد. در این رابطه بورسیک و گراسمیک اظهار می‌دارند که روابط دوستانه و خانوادگی، انتقال اخبار بزه دیدگی و رویداد‌های جنایی را سرعت بخشیده و باعث افزایش ترس از جرم می‌شود. براساس یافته‌های محققان زنان در مقایسه یا مردان بیش تر از وقایع جنایی و همچنین تجربیات بزه دیدگی خود گفتگو می‌کنند، علاوه بر این چنان چه آنها خبر جنایی مورد توجهی را مطالعه و یا از آن باخبر شوند، در 70 درصد از موارد آن را در خانواده یا در میان دوستان نزدیک خود بازگو خواهند کرد.

هـ – نظریه اعمال روزمره و ترس از جرم زنان

مطابق رهیافت شیوه زندگی، علل بزه‌دیدگی برخی افراد شیوه زیستن آنهاست که آنها را در معرض تهاجم بیشتری قرار می‌دهد. رفت و آمد در هنگام شب، همنشینی و مجاورت با بزهکاران، حضور در مکان‌های نامناسب و فاقد امنیت و نظارت، در شهرهای بزرگ از شیوه‌های زندگی است که نرخ بزه دیدگی زنان را افزایش می دهد. برای مثال؛ تجاوز و سرقت در فصل گرم سال بیش تر است، زیرا در طول فصل گرم سال زنان وقت زیادی را در بیرون از خانه می‌گذرانند در نتیجه بزه کاران فرصت و موقعیت بیش تری برای حملات جنسی به زنان پیدا می‌کنند، علاوه بر این موقعی که خارج از خانه هستند احتمال زیادی وجود دارد که پنجره‌ها را باز گذارند و نرخ سرقت از منازل نیز افزایش یابد. از نگاه نظریه اعمال روزمره زنان به دلیل وضعیت ظاهری و روحی خاص خود همواره در معرض قربانی شدن قرار دارند. طبق این نظریه، جنس زن ماهیتاً دارای خصوصیاتی است که او را در معرض خطر قرار می دهد.

و- بازتاب رسانه ای و ترس از جرم زنان            

رسانه‌های گروهی می‌توانند رویدادها و وقایعی را مهم تعریف نموده و افکار عمومی را متوجه آن نمایند و یا بر عکس موضوعات مهم را فاقد ارزش و اعتبار نشان دهند. البته میزان اثر بخشی رسانه‌ها بر مخاطبان به عواملی مانند سن، جنس، وضعیت اجتماعی و اقتصادی افراد بستگی دارد. رسانه‌ها گاه ترس غیر عقلانی را از طریق افراط در پوشش خبری جرایم ایجاد می‌کنند. حضور وسیع رسانه‌ها و گزارش‌های خود درباره جرایم این پنداشت را در شهروندان به وجود می آورد که جرایم در حال رشد است و به این ترتیب بر حضور استفاده آنان از مکان‌های عمومی و خصوصی تأثیر می‌گذارد. در جوامعی که زنان آن بخش وسیعی از اوقات فراغت خود را صرف استفاده از رسانه‌های جمعی می‌کنند، ترس از جرم در میان زنان گسترش خواهد یافت. کانل بر آن است که یکی از معیارهای انتخاب خبر، جنسیت است و نمایش جنسیت در رسانه‌ها موجب تولید یک سری از الگوهای رفتاری می‌شود که ممکن است نمایش خشونت علیه زنان، یک راه مناسب برای اثبات مردانگی در موقعیت خاص باشد. می‌توان گفت رسانه از زبانی برای بیان اخبار حوادث استفاده می‌کند که نشان دهنده خشونت مردان علیه زنان است. چنین بیانی ترس از جرم زنان را افزایش می دهد و باعث محدودیت‌های فعالیت آنها خواهد شد. براساس بررسی‌های به عمل آمده، رسانه‌های جمعی به ویژه مطبوعات، جرم‌هایی را که ماهیت جنسی دارند، بیشتر گزارش می‌دهند و از این طریق تصاویر کلی جرم را به طور تحریف شده به مردم عرضه می‌کنند. نکته قابل تأمل این امر است که به استناد این گزارش‌ها، مطبوعات، به طور مستمر جنسیت را با خشونت مرتبط می‌کنند و این مسأله همچنان که در یکی از نتایج تحقیق «سنجش میزان تأثیر نشریات زرد در کاهش احساس امنیت و سلامت روانی زنان تهران» به دست آمد، عواقب زیر را برای زنان به بار خواهد آورد :

  • تقلیل میزان اعتماد زنان به دیگران؛
  • افزایش وحشت از وقوع حوادث و اتفاقات ناگوار برای آنها؛
  • ترس و وحشت از مورد حمله و تجاوز قرارگرفتن؛
  • افزایش ترس زنان از افراد شرور.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...