علاوه بر موارد فوق، وی در پژوهش خود به دنبال کشف این موضوع بود که آیا اثربخشی مدیریت منابع مالی و فرآیند تصمیم‌گیری و انتخاب، در رفع موانع موجود بر سر راه تداوم و تکمیل دوره تحصیلی دانشجویان مورد نظر مؤثر است یا خیر؟ نتایج تحقیق حاکی از آن بود که سوادمالی جامعه مورد آزمون کافی نبود. همچنین سایر نتایج پژوهش نشان داد برخی از مشکلات انسانی گروه‌ها‌ی خاصی از دانشجویان، از مشکلات اجتماعی نشأت می‌گرفت که ریشه در خانواده آن‌ها داشت، تحقیق حاضر در بعد جامعه شناسی نتایج دیگری نیز داشت که در این خلاصه از آن صرف نظر گردیده است. پنگ و همکاران[42] (2007) در پژوهشی تحت عنوان  “تاثیر آموزش مالیه شخصی ارائه دشه در دبیرستان و دانشگاه” دانش سرمایه گذاری 1039 نفر از دانشجویان یک دانشگاه غرب آمریکا را مورد ارزیابی قرار دادند. متوسط نمره دانش سرمایه گذاری پاسخگویان 6/5 از 10 بود که نشان می داد آنها تقریبا به نیمی از سوالات پاسخ داده اند. در تمام مدل ها ارتباط معنی دار بین آموزش مالیه شخصی در دانشگاه و دانش سرمایه گذاری افراد مشاهده گردید. تجارب مالی و رفتارهای مالی نیز دارای رابطه مثبت با دانش سرمایه گذاری آنها بود. برد[43] (2008) در پژوهش خود تحت عنوان “ارزیابی سطح سوادمالی دانشجویان” به بررسی و اندازه‌گیری میزان سوادمالی دانشجویان استرالیایی در دانشگاه ولونگنگ به عنوان مطالعه موردی پرداخته است. ابزار پژوهش یک پرسشنامه 42 سوالی بوده که به صورت آنلاین برای تمام دانشجویان ارسال شده و در نهایت 1501 نفر از مجموع 13297 نفر پرسشنامه را تکمیل و عودت نموده‌اند. پرسشنامه مزبور برای جمع‌آوری اطلاعات گسترده‌ای شامل ویژگی‌های دموگرافیک پاسخ‌دهندگان، استعدادها و ادراکات آن‌ها از سوادمالی و همچنین سوالاتی در زمینه‌‌ سنجش دانش و مهارت مالی افراد تنظیم شده بود. در این پژوهش علاوه بر سنجش سطح سوادمالی دانشجویان، پیش‌بینی و ادراک آن‌ها از سطح سوادمالی‌شان با مهارت‌ها‌ی مالی آن‌ها مقایسه شده است. نتایج پژوهش نشان داد سطح سوادمالی عمومی‌دانشجویان قابل قبول است به نحوی که میانگین نمره سوادمالی نمونه مورد بررسی 68% بود. بالاترین سطح نمره در بین دانشجویان رشته ریاضی (حدود 83%) مشاهده گردید. حدود 25% دانشجویان نمره قبولی در آزمون سوادمالی کسب نکردند. دوراک و هنلی[44] (2010) در پژوهشی به سنجش سواد مالی کارکنان دانشکده علوم انسانی در یک دانشگاه نیویورک پرداختند. علاوه بر این ایشان رابطه سواد مالی و برخی متغیرهای جمعیت شناختی و درک افراد از طرح های بازنشستگی و مزایای مستتر در آن را نیز بررسی نمودند. نتایج نشان داد شرکت کنندگان، درک مناسبی از سازوکار برنامه بازنشستگی خود داشتند ولی دانش کافی برای ایجاد تمایز بین گزینه های مختلف سرمایه گذاری ارائه شده در طرح های بازنشستگی را نداشتند. نمره متوسط سواد مالی مشارکت کنندگان 40% بود و مهمترین مولفه تعیین کننده سواد مالی سطح تحصیلات افراد بود. مورفی و یتمار[45] (2010) در مطالعه خود 206 دانشجوی مقطع تحصیلات تکمیلی رشته MBA از دو دانشگاه آمریکا را در خصوص تهیه برنامه مالی و میزان اعتماد آنها به برنامه مالی شان مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد تنها 33% مشارکت کنندگان دانش و مهارت لازم را برای تهیه برنامه مالی؛ در اختیار دارند. از طرفی بیش از 86% آنها احساس می کردند برنامه ریزی مالی مهم است و تقریبا 80% علاقه مند به برنامه ریزی مالی بودند و %5/33 از شرکت کنندگان برنامه مالی جامع و مکتوبی برای خود تهیه کرده بودند. پنگ (2010) در مطالعه خود، تاثیر یک روش آموزشی تئوری محور مبتنی بر تئوری تغییر در ارتقای آموزش سواد مالی در بین دانش آموزان سال دیپلم در هنگ کنگ را مورد بررسی قرار داد. 193 دانش آموز انتخاب و به دو گروه تجربی و گواه تقسیم شدند. 12 معلم در دو گروه 6 نفری آموزش سواد مالی با دو شیوه مختلف (شیوه معمولی و شیوه مبتنی بر تئوری تغییر) را به دانش آموزان ارائه نمودند و در 4 مرحله از آنها آزمون سواد مالی به عمل آمد (یک پیش آزمون و سه پس آزمون با فاصله زمانی بعد از اتمام کلاس، 6 هفته بعد از کلاس و 6 ماه بعد از کلاس). نتایج نشان داد در تمام مراحل گروه تجربی از گروه گواه پیش افتاده و فاصله خود را در تمام پس آزمون ها حفظ نموده است. در پایان نویسنده پیشنهاد نموده برای آموزش سواد مالی و کمک به دوام آن در طول زمان از روش مبتنی بر تئوری تغییر استفاده شود. صبری و همکارانش (2010) در پژوهشی به بررسی رابطه سواد مالی با متغیرهای جمعیت شناختی، سطح آموزش دانشگاهی و تجارب مصرف درکودکی در بین2519 دانشجوی مالزیایی پرداختند. میانگین نمره سواد مالی کل دانشجویان 7/11 از 25 بود (کمتر از 50%) که این موضوع نشان دهنده سطح پایین سواد مالی دانشجویان مالزیایی بود. همچنین آن دسته از دانشجویانی که تجربه بحث در مورد مسائل مالی با والدین خود را ندارند (عدم وجود تجربه کودکی) نمرات پایین تری نسبت به سایرین کسب کرده اند. متغیرهای جمعیت شناختی قومیت، سکونت دانشجو و نوع دانشگاه و زمان سپری شده در دانشگاه دارای رابطه معنی دار با سواد مالی بودند. مالون و همکاران (2010) وضعیت رفاه مالی را در بین زنان آمریکایی مورد بررسی قرار داده اند. در این تحقیق محققین اطلاعات را از میان 368 زن  با سنین میان 30 تا 65 سال و حداقل درآمد 40 هزار دلار جمع آوری کرده اند. شاخص­های در نظر گرفته شده در این تحقیق شامل رفتار خرید محافظه کارانه، استقلال مالی، نگرش زنان به خرید، نگرانی در مورد اجاره و میزان نگرانی در مورد آینده مالی خانواده می باشد. نتایج نشان داد که زنان با خانواده های غیر سنتی دارای نگرانی مالی بیشتری هستند. همچنین زنانی که تازه تشکیل خانواده داده اند دارای نگرانی مالی بیشتری هستند. زنانی که دارای سن بالاتری هستند نگرانی مالی کمتری برخوردار هستند. همچنین افراد تحصیل کرده و دارای درآمد بالاتر؛ از رفاه مالی بالاتری برخوردارند. این افراد دارای استقلال مالی در خرید و نگرش مثبت به خرید هستند و نسبت به آینده امیدوارتر هستند.         فصل سوم   روش تحقیق

3-1- مقدمه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...