1ـ بالاترین سطح رشد در زمینه ­های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می­گیرد. 2ـ یکی از حوزه­های رشدی مجزا می­باشد. 3ـ بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق) 4ـ شامل تجربه­های اوج می­شود. معنویت در دیدگاه مؤلفان این مقاله عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ و خم­های زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان­یافته و جهت­دار الوهی. این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا می­یابد. 2-3-1- تعریف هوش معنوی سیاروچیچانو کاپیوتی (2000) معتقدند اگر چه تعاریف مطرح شده در ارتباط با هوش معنوی بسیار متفاوتند اما به نظر می رسد این تعاریف بیشتر مکمل یکدیگرند تا اینکه در تضاد با هم باشند. تمام نظریه های مربوط به هوش معنوی به منظور پیش بینی و افزایش اثر بخشی شخصی در جستجوی این نکته اند که افراد چگونه هیجانهای خود را ادراک می کنند، می فهمند، به کار می بندند و مهار می کنند. آگاهی از منشأ و خاستگاه هر یک از این نظریه ها ما را به درک این حقیقت رهنمون می سازد که چرا روش های به کار رفته برای سنجش این ویژگی ها در بین نظریه های اصلی متفاوتند. براین اساس چنانچه دئلوویچ و هیگز (2000) اظهار داشته اند نامهای متفاوتی به هوش معنوی داده شده که بخشی از علت اجتناب محققان از اتفاق نظر در مورد تعریفی واحد را بیان می کند؛ هوش معنوی (گلمن، 1996؛ سالووی و مایر، 1990) ، سواد هیجانی (اشتاینر،1997)، بهره هیجانی( بار آن، 1997، کوپر 1997؛ گلمن، 1996؛ 1998) هوشهای شخصی (گاردنر؛ 1983) هوش اجتماعی (ثراندیک ، 1920) و هوش بین فردی (گاردنر و هچ،1989). (به نقل از نیکو گفتار، 9:1385-38) در ذیل به برخی از تعاریف هوش معنوی اشاره می شود: هوش معنوی برنامه های فوری برای حفظ زندگی است که تکامل در وجود ما به تدریج به ودیعه گذارده است. از هوش معنوی تعاریف گوناگونی در طی مراحل ظهور و بروز آن به عمل آمده است. تعریف اولیه ی هوش معنوی برای اولین بار درسال 1990 با همکاری پیتر سالووی مطرح شد. این تعریف تابع یک روی آورد دو بخشی بود. بخش اول این روی آورد پردازش کلی اطلاعات عمومی بود و بخش دوم، اختصاصی کردن مهارت هایی بود که در چنین پردازشی به کار گرفته می شوند. در این تعریف هوش معنوی به معنای نوعی پردازش اطلاعات عاطفی که شامل ارزیابی صحیح عواطف در خود و دیگران و بیان مناسب عواطف و تنظیم سازگارانه عواطف است که به بهبود جریان زندگی منجر می شود.(مایر،سالووی،187:1990) هوش معنوی مجموعه ای از تواناییهایی است که کمک میکنددر زندگی شخصی با شغلی با دیگران رابطه ای دوستانه و مدار گرایانه برقرار کنیم. هوش معنوی یک اصطلاح فراگیر است که مجموعه گسترده ای از مهارت ها و خصوصیات فردی را در بر می گیرد و معمولاً به مهارت های بین فردی و درون فردی اطلاق می گردد که فراتر از حوزه های مشخص از دانش های پیشین بهره هوشی و مهارت های فنی و حرفه ای می باشد.(خائف الهی،دوستار،55:1383) مارتینز (1997) هوش معنوی را مجموعه ای مهارت های غیر شناختی توانایی هاو ظرفیت ها می داند که ظرفیت فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می سازند. طبق نظر مک گاروی(1997) هوش معنوی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل تکانه ها، توانایی کنترل هیجانات، توانایی همدلی و عطوفت کردن است. بار- آن (1999) هوش معنوی را مجموعه ای از توانایی ها، قابلیت ها و مهارت ها می داند که فرد را برای سازگاری مؤثر با محیط و نیل به موفقیت در زندگی تجهیز می کنند. بار – آن (2005) در تعریف دیگری معتقد است که هوش معنوی سلسله ای از توانایی های غیر شناختی قابیلت ها و مهارت ها است که بر توانایی افراد اثر می گذارد و به گونه ای که آنان را قادر می سازد بر فشارهای محیطی غلبه کنند.(بار-آن،71:2005) وایزینگر (1998) هوش معنوی، توانایی نظارت بر هیجانات و احساسات خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساسات خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباطات خود و سایرین می داند. بعدها وی اظهار می دارد که هوش معنوی عبارت از هوش به کارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران ، سرپرستان، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و چگونگی انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج می باشد. (وایزینگر،29:1998) گلمن در تعریف هوش معنوی می گوید: مهارتی است که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند از طریق خود مدیریتی آنرا بهبود بخشد و از طریق همدلی آنرا بالا ببرد. (گلمن،4:2001) پترلیمولکس(1999) شایستگی هوش معنوی را مجموعه ای از ابزارها تعریف می کند که نیل به هدف را آسانتر راحت تر و لذت بخش تر می سازد. 2-3-2 -تاریخچه هوش معنوی بحث های فلسفی درمورد رابطه بین تفکر و عاطفه در فرهنگ مغرب زمین به بیش از 2000 سال قبل برمی گردد. در این جا ما به فعالیت های روان شناسی از سال 1900 میلادی تا کنون اشاره می نماییم. این سال ها را می توان به پنج دوره تقسیم کرد:

  • سال های 1969-1900 دوره ای که در آن مطالعات روان شناختی مربوط به هوش و هیجان جدا و مستقل از یکدیگر صورت می گرفت.
  • . سال های 1989-1970 دوره ای که طی آن روان شناسان به بررسی چگونگی تاثیر عواطف و تفکر بر یکدیگر می پرداختند.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...