گفتار سوم : پویش تاریخی و معرفتی روش شناسی به مثابه علم جستار نخست :  عصر جدید و روش شناسی یکی از برجسته ترین نقاط عطف عصر جدید در حوزه معرفتی ، در اهتمام جدی و اشتیاق زاید الوصف فیلسوفان و متفکران این عصر به مقوله روش و نقد روش مقبول و متبوع دوران کلاسیک اندیشه یونانی و عصر مدرسی نهفته است . حساسیت متفکران بعد از جنبش نوزایی ، به ویژه فرانسیس بیکن و دکارت  به روش علمی ، معلول علل و عوامل عدیده ای است که دلایل معرفتی در این میان جایگاه ممتازی دارد که در ادامه این جستار ، جهات و جوانب مهمی از این مساله را تحلیل و بازکاوی می نماییم . مبحث نخست : فرانسیس بیکن و روش تجربه گرا فرانسیس بیکن ؛ فیلسوف تجربه گرا و روش شناس مشهور انگلیسی (1561 ـ 1626 م) که در پاره ای از مصادر و منابع فلسفی به عنوان پدر علم جدید شناخته شده است[157] ؛ در کتاب گرانسنگ و چالش آفرین خود – ارغنون نو[158] – که نمودار گسست از منطق صوری، گزاره گرا ،  و ماهیت اندیش ارسطویی و روی آوردن به روش شناسی سلطه آفرین و اقتدار زا و تغییر افکن اثباتی است ؛ با رویکردی تجربی مسلک و معطوف به تغییر جهان و نه تفسیر صرف آن[159] ؛ چنین مى نویسد: «با روشهاى متعارف و مرسوم، نه پیشرفت چشمگیری در آراى علمى حاصل مى شود و نه آثار علمى درخور توجهى فراچنگ مى آید . »[160] البته روشن است که علم جدید ؛ هیچگاه بر اساس روش معهود و مسلط یونانی نمی توانست پدید آید [161]. « مقصود بیکن از روشهاى معمول، روشهاى برگرفته از منطق ارسطویى است که در زمان وى رواج داشته است. به نظر بیکن، علوم رایج در زمان او در کشف صنایع نوین کارساز نیستند و نیز منطق زمانه او به کشف علوم جدید کمکى نمى کند.[162] بیکن بر آن بود که استدلال قیاسى مطلب جدیدى به دست نمى دهد و علم تازه اى نمى آموزد، بلکه تنها به اثبات حقیقتى مى پردازد که مقدمه کبرى، متضمن آن است و علاوه بر این، سر و کارش با الفاظ است نه با اشیا و مبتنى بر کبراهایى است که مقبول ارسطو و پیروان اوست و بدون مشاهده و تجربه دقیق جزئیات ساخته شده است.این نگاه انتقادى به روش پیشینیان و توجه ویژه به مسأله روش اختصاص به بیکن نداشت. کسانى مانند دکارت، گالیله و نیوتن هم به این موضوع عنایت خاص داشتند.» [163] مبحث دوم : دکارت و شک روش شناسانه بر خلاف اندیشه های فلسفی کلاسیک ، دکارت [164]با تامل در بنیان های یقین ، ایده شک دستوری را عرضه کرد که مهم ترین پیامد روش شناختی آن برای علوم معاصر خود ، طرح دوگانه ذهن – عین و متاثر از آن تفکیک یقین از معرفت – حقیقت بود .[165] با ظهور دکارت و تاملات دقیق و سنجیده وی ، مقوله روش و روش شناسی آن چنان جدی گرفته شد که شان واقعی علم به زلف روشمند روش و روش شناسی گره خورد و مقدم بر طرح هر گونه بحث معرفت شناختی در حوزه علم و فلسفه ، می بایست چالش های روشی و روش شناسانه سامان داده شود که از بطن آن ، دانشی یقین افزا و قابل اعتماد سر برآورد . دکارت افزون بر طرح اهمیت روش که سابقا در فلسفه عصر میانه مسیحی – و بعضا اسلامی مغفول افتاده بود ؛ با بنیان نهادن هندسه تحلیلی و شک دستوری ، خواهان اعطای قطعیتی از درجه ریاضیات به علوم بود که در این راه همچون فرانسیس بیکن بر این باور پای می فشرد که « بالاترین دستاورد علم عبارت است از هرمی از قضایا به طوری که عامترین اصول در راس آن واقع است ؛ اما بر خلاف بیکن که در صدد بود تا از طریق استقرای روابطی که درجه عمومیتشان کمتر است ، به اکتشاف قوانین عام در راس نایل آید؛ دکارت در صدد برآمد تا کار کاوش اصول را از راس هرم آغاز کند و آن را تا جایی که توسط یک شیوه قیاسی امکان پذیر است رو به پایین ادامه دهد . » [166]                                                                                                       از منظر دکارت « اصلی بدیهی است که شک در باره آن متضمن تناقض باشد . برای یافتن چنین اصلی ، دکارت به روش حذف توسل جست . با این روش دکارت هر قضیه ای را که بدیهی نبود رد می کرد . این روش ، شک دکارتی نام یافت . شک دکارتی وسیله نیل به یقین و بعضا حقیقت است و با شک گرایی که شک را غایت خود می شمارد فرق دارد . شک دکارتی بسیار دامنه دار است … شک باید حتی شامل حقایق ریاضی هم بشود و می توان حدس زد که شیطان شرور ، حقایق ریاضی را جعل و بر ذهن ما تحمیل کرده است ؛ به طوری که ما را از نادرستی آنها غافل گردانیده است . من می توانم به همه چیز شک کنم ، اما در این که شک می کنم ، دیگر شکی نیست . به عبارت دیگر به هنگام شک کردن ، مرا از شک کردن گریزی نیست . اما شک کردن ؛اندیشیدن است؛ پس اندیشیدن من مسلم است . از طرف دیگر وقتی من می اندیشم که وجود داشته باشم ؛ بنابراین ، دکارت نتیجه می گیرد که : « فکر می کنم ، پس هستم . » [167]  با این تمهیدات فلسفی ، دکارت با تمایز جهان نفس -اندیشه – از جهان ماده – امتداد و حرکت – به ثنویتی قائل گردید که در سراسر فلسفه غرب پس از رنسانس پایدار ماند[168] و حتی کانت نیز بر قیاس این دوگانه تحلیلی[169]معارف بشری را بر حسب دوگانه نومنا و فنومنا که عقل عملی و نظری عهده دار شناخت و فهم آن است ، تعبیر و تفسیر کرد .              « دکارت دریافت که روش او نه تنها نخستین اصل فلسفه را بنیاد می نهد ، بلکه ملاکی برای حقیقت فراهم می آورد .» [170]به هر حال تاثیر دکارت بر مقوله روش و روش شناسی به طور عام و برخی از پیشفرض ها و مدعیات روش شناختی حقوق بین الملل ، به ویژه در تدارک و تکوین و تکامل دیدگاه هنجاری هانس کلسن مبدع نظریه حقوق محض که بر پایه هرمی از قواعد و هنجارهای سلسله مراتبی استوار شده ، انکار ناپذیر می نماید ؛ هرچند کلسن بیشتر متاثر از معرفت شناسی کانتی و فلسفه تحلیلی- زبانی ویتگنشتاین است ؛[171] اما با الهام از اصل وضوح[172] و قطعیت[173] و دوگانه گرایی قلمرو – ضرورت و علیت – (زاین و زولن ) رگه هایی از اندیشه روشی دکارت و اسپینوزا را به ارث برده است . خلاصه اینکه : «  نهضت فلسفی که به وسیله دکارت آغاز شد ، مبتنی بر این اصل بود که می توان حقایق ضروری را ادراک کرد . از این رو همه فیلسوفانی که به این نهضت پیوستند ،فلسفه خود را بر اصل تناقض استوار کردند[174] … اما هیچ یک از فیلسوفان دکارتی اشکال نظریه منطقی خود را درنیافتند ؛ مگر لایب نیتس [175]که نظری جدید آورد و گفت که حقایق تجربی ضروری[176] نیستند و از این رو بر اصل تناقض تکیه ندارند ، بلکه بر اصل منطقی دیگری که اصل سبب کافی باشد استوارند .» [177]  ولف که از شاگردان ممتاز لایب نیتس و از جمله علمای برجسته حقوق بین الملل وستفالی بود ، با تبعیت از ایده اساسی استاد خود ، به دو قلمرو حقوق بین الملل ضروری – مبتنی بر قطعیت و بداهت عقلی و منطقی ، و حقوق بین الملل تجربی و امکانی قائل بود که از مقتضیات روش شناختی کارتزینی – دکارتی –  تبعیت نمی کند ؛ بلکه هم خصلتی تجربی و غیر ضروری و هم مقتضیاتی منطقی و احتجاجی بر ساحت روش شناسی و معرفتی این دانش نوظهور حکومت می کند .از این سخن ، می توان چنین نتیجه گرفت که روش حقوق بین الملل آمیزه ای است از مشاهدات، شواهد و قرائن تجربی و تنظیم و تنسیق منطقی که در یک تعامل و داد و ستد دیالکتیکی در عرصه های متنوع قاعده – هنجار ، نظام و یا سیستم حقوقی و مجموعه معرفتی حقوق بین الملل به مثابه شعبه ای از دانش های اجتماعی و شاخه ای از علوم پیچیدگی ، نسبت این دوسازه بنیادین روشی و روش شناسانه  – تجربه و منطق – بر یک نظم و نسق نیست .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...