پایان نامه انتخابات ریاست جمهوری، کشورهای آفریقایی |
« دوتوکوویل»[56] در مطالعه دموکراسی آمریکا اظهار داشت: «به نظر میرسد که کل جامعه در طبقه متوسط ذوب شده است» تکامل جامعه انگلستان از یک جامعه فئودالی به یک جامعه باز، قابل تقدیرتر از آمریکاست، که سابقه فئودالی ندارد. در انگلستان سابقه نظام پادشاهی مطلق گرا وجود داشت، در حالی که در آمریکا نظام فدرالی و تجارت آزاد شکل گرفت، و سرانجام به نظام سیاسی لیبرال منتهی گردید (سریع القلم،همان ،ص9) . خود مردم انگلستان علاوه بر این فرهنگ ، از لحاظ اخلاقی نیز چندان تمایلی به تغییرات اساسی ندارند. یا در آمریکا امروزه می بینیم، به عنوان نمونه در انتخابات ریاست جمهوری مشارکت مردمی چندان بالا نیست. این درحالی است که عدم مشارکت در انتخابات ناشی از نارضایتی جامعه آمریکا نیست، بلکه آنها تمایلی به تغییرات ندارند،و ناشی از رضایت آنها از شرایط موجود است (اگرچه تا حدودی فدرالی بودن نظام آمریکا هم بر آن تأثیر دارد). چون آنها هم تا حدود زیادی مثل جامعه انگلیس (اما نه به آن شدت) به ثباتی که نظام آنها به آن دست یافته احترام گذاشته، و در صدد بر هم زدن این ثبات نیستند. بنابراین همانطور که گفته شد معیارهای نظام پارلمانی موجب بیثباتی سیاسی میگردد، و اگر انگلیس توانسته با توجه به این ساختار (نظام پارلمانی) به یک ثبات سیاسی دست یابند، این موفقیت را مدیون ساختار خود نبوده، بلکه در انگلیس قبل از هر چیزی موفقیت خود را مدیون فرهنگی آزادیخواهی است که در این کشور نهادینه شده، شاید انگلیس تنها کشوری باشد، که قبل از رسیدن به ساختار مورد نظر، به فرهنگ آن دست یافته است. چه در مرحلهای که به ساختار تکثرگرایی شدید روی آوردند، که قبل از آن فرهنگ دموکراسی و تکثرگرایی در آن کشور نهادینه شده بود، و چه در مرحله ثبات سیاسی که قبل از آن فرهنگ همسانی (نزدیک کردن عقاید و افکار به یکدیگر و احترام به تفاوتها) را در بین مردمان خود نهادینه کرده (علاوه بر آن خود مردم انگلیس از لحاظ اخلاقی هم تمایلی به تغییرات نداشتند) . که می توان نظرات جهانی شدن و جهانی سازی را نشات گرفته، از همین تئوری دانست، تا از آن طریق تضارب آراء و تشدد آراء و اختلاف افکار را به حداقل ممکن برسانند. «اگر ایالات متحده آمریکا در چهار چوب نظام ریاستی ، یا کشوری همانند انگلستان زیر لوای نظام پارلمانی در ادوار تاریخی گذشته توانسته اند، به حیات خود ادامه بدهند ، بیشتر در اثر عوامل اجتماعی و سیاسی آنها بوده است ، تا در اثر تعادل قوای حقوقی در قوانین اساسی»(قاضی،1385، ص107) . کاملاً میتوان این تفاوت را با بررسی نظام ایتالیا بررسی کرد: در حالی که در ایتالیا وضع این گونه نیست، چون در این کشور چندحزبی ، احزاب حول محور برنامههای قوی و حساب شده چندانی در گردش نبوده، و بیشتر حول محور شخصیتهای برجسته و منتقددر حال فعالیت اند.مثلاً سیلویو برلوسکنی نخست وزیر سابق ایتالیا ، با در دست داشتن چندین نهاد قدرتمند از جمله شبکههای ماهوارهای و تلویزیونی و باشگاه آثمیلان و کسب محبوبیت در فضای آکنده از بیاعتمادی و آشفتگی در ایتالیا، توانست در انتخابات پارلمان نظر مردم را به خود جلب کند، اما برنامه حزبی منطقی و مدونی که بتواند ایتالیا را از بنبست بیاعتمادی و دیوارهایی که بین مردم و مسئولان ایجاد شده بود، ارائه نکرد، بلکه بر میزان بیاعتمادی هم افزود و علاوهبر آن گرایشات جنسی و نژادی و احساسات زودگذر و ثروتاندوزی او موجب شد، که در زمان سقوط دولت برلوسکنی از این سقوط به سقوط دیکتاتوری بزرگ در این کشور یادکنند (نقیبزاده،1373،ص78). در ایتالیا به دلیل وجود گروههای ذی نفوذ بسیار قوی و لابیهای قوی و وجود گروههای مافیایی در این کشور و نبود فرهنگ عمیق دموکراسی وتکثر گرایی، برخلاف انگلیس، که خود حاصل تاریخ کشور ایتالیاست، نتوانسته به یک ثبات سیاسی دست یابند. «نظام انگلیس از سه جهت مورد توجه خاص حقوق اساسی است، که اولین آن قدمت و استمرار میباشد. در واقع، نظام مذکور تحقق یک تئوری یا محصول یک اندیشه در خصوص حکومت نیست، در هیچ زمانی انگلیسیها در جستوجوی ایجاد یک نظام یا یک رژیم سیاسی از پیش تعریفشده نبودهاند، نهادهای حکومتی این کشور به تدریج و به اقتضای اوضاع و احوال و در تطابق با تغییر رابطه قدرت در اندرون جامعه به وجود آمدهاند، قدرت از شاه به پارلمان، از پارلمان به کابینه یابه حزب اکثریت انتقال یافته است. بدون اینکه یک تهدید و یک رفروم که در برگیرنده کل نظام باشد انجام پذیرد. نهادهای حکومتی بریتانیا محصول تاریخ هستند» (هریسی نژاد ،1387، ص 45). در مورد آمریکا هم باید اظهار داشت، نرفتن به سمت نظام پارلمانی و مخالفتهای ابتدایی با تحزب، کشوری که خود را خاستگاه دموکراسی میدانست، گویای این مطلب است، که در آمریکا قبل از آنکه وارد مرحله تکثرگرایی شدید (نظام پارلمانی) شوند، از همان ابتدا مخالفتها، با تکثر گرایی شدید شروع شد، دلیل آن این بود که آنها وجود تکثرگرایی شدید را خطری برای رسیدن به ثبات سیاسی میدانستند. جورج واشنگتن، اولین رئیسجمهور ایالات متحده و آمریکا معتقد بود، که حزب ها با تلاش خود برای جذب اعضای بیشتر، تدوین و تنظیم برنامهها و سازمانهای متفاوت و تبلیغات متضاد میان گروههای مختلف جامعه تفرقه میاندازند، و باعث تشدید تضادهای موجود در جامعه میگردد، واشنگتن به این نتیجه رسید که حزبهای سیاسی موجب بیثباتی نظام مردمسالار میگردد و در یگانگی و همسازی ملی عاملی بازدارنده است. (محمدی نژاد، بیتا، ص 45). جان آدامز اولین معاون ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، دو حزب معاصر خود در این کشور را از جمله بزرگترین و خطرناکترین دشمنان توسعه و پیشرفت در آمریکا میدانست. (همان،ص45). بسیاری از برگزیدگان کشورهای آفریقایی و آسیایی مانند محمد ایوب خان، نور دوم، سگوتوره، وسوکارنو، با جورج واشنگتن همصدا شده و تحزب را برای همبستگی و یکپارچگی ملی خطرناک پنداشتند. در یغ از آن که نگاه و رویکرد و مخالفت آنها با تحزب کاملاً متفاوت بود. به همین دلیل آنها نظام تکحزبی را پذیرفتند و وجود حزبهای مخالف را برای همبستگی ملی مضر دانستهاند. مخالفت آنها کاملاً برای تحقق خودکامگی خودشان بود. این درحالی است که در آمریکا مخالفت از نوع، مخالفت با ماهیت حزب نبود بلکه مخالفت با اختلاف عمیق افکار و عقاید بود. این رویکرد کسانی بود که خود مبلغ نظام دموکراسی بودند، گویای این مطلب است که آنان از همان ابتدای تکثرگرایی برای رسیدن به یک ثبات سیاسی که لازمه پیشرفت کشور بود با تکثر گرایی شدید مخالف بودند . و کاملاً میتوان به انتقادهای کسانی چون مرتن و کینگ که عملکرد امروزی حزب در آمریکا را ظاهری و کمرنگ میدانند صحه گذاشت. در واقع حزب نباید برنامه هایش کوتاه مدت وگذرا و در جهت منافع زود گذر جامعه باشد ،بلکه باید دارای برنامه های دراز مدت ودر جهت ثبات وپیشرفت کشور قدم بردارد وچندان سعی بر پافشاری بر خواسته های زود گذر خودشان نداشته باشند(دوورژه، 1375، ص 58-62).
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1398-12-11] [ 09:47:00 ب.ظ ]
|