با آغاز دهه ۶۰ میلادی، ابتدا در بریتانیا با مطالعات برنز و استالکر(۱۹۶۱) و وودوارد(۱۹۶۵) و سپس در ایالات متحده با آثار تامپسون(۱۹۶۷) و لارنس و لورش(۱۹۶۹)، محققان یک رویکرد موقعیتی و اقتضایی به انطباق سازمانی را توسعه می­ دهند.آنان با در نظر گرفتن سازمان به عنوان سیستم باز، رشد و بقا سازمان را در اتخاذ ساختاری می‌دانند که متناسب با محیط است. طبق نظر آنان، هیچ توالی و ترتیب درون‌سازمانی مشخصی برای تغییر وجود ندارد، بلکه گزینه‌های پیش روی مدیریت همچنان به وسیله ضرورت‌ها و الزامات محیطی و موقعیتی محدود می‌شود.

در این رویکرد، سازمان به عنوان یک سیستم یکپاچه در نظر گرفته می‌شود که با محیط در تعامل است، واین‌که ابزاری در دست مدیران عقلانی است. در اکثر مطالعات، سازمان برحسب متغیرهای کلان ساختاری (همچون تمرکز، رسمیت و استاندارسازی) و ویژگی‌های کلان سازمانی (همچون مقیاس یا بزرگی، کارکرد یا فعالیت‌ها و سیستم‌ها) توصیف می‌شود (لارنس و لورش، ۱۹۶۹؛ پاگ و همکاران، ۱۹۷۱). نقش محیط برجسته و تاثیرگذار است؛ و عمدتاً به ‌عنوان محیط وظیفه‌ای تعریف می‌شود که سازمان‌های متنوع و گوناگون همچون تامین‌کنندگان، مشتریان، رقبا و گروه‌های تنظیم‌کننده را شامل می‌شود، و برای سازمان اهمیت دارند (تامپسون، ۱۹۶۷، صص ۲۷-۲۸). در اکثر مطالعات، محیط برحسب سطوح عدم قطعیت (یعنی درجه پیش‌بینی‌پذیری)، ثبات (یعنی فراوانی و آهنگ تغییر)، پیچیدگی (یعنی درجه ناهمگنی و تعامل) و یا تهدید (برای مثال درجه رقابت) سنجیده می‌شود (برنز و استالکر، ۱۹۶۱؛ خاندالا، ۱۹۷۳؛ لارنس و لورش، ۱۹۶۹).

مطالعات اقتضایی، صرف‌نظر از چند مطالعه موردی عمیق (برنز و استالکر، ۱۹۶۱؛ لارنس و لورش، ۱۹۶۹)، برای یافتن تعیین‌کننده های بافتی یا زمینه‌ای انواع گوناگون ساختارها از تحلیل‌های مقطعی استفاده می‌کند. برای مثال، برنز و استالکر نشان می‌دهند که محیط باثبات به ساختار بوروکراتیک متمرکز نیاز دارد (سیستم مکانیکی مدیریت)، در حالی که شرایط متلاطم و پرآشوب نیازمند ساختار نامتمرکز و منعطف است (سیستم ارگانیک مدیریت)؛ مطالعات موردی پیشرو مانند مطالعات فوق بذر شمار وسیعی از مطالعات کمی مرتبط را می‌افشاند (دونالدسون، ۱۹۹۶).

‌بنابرین‏، انواع تغییر بحث شده در رویکرد اقتضایی عمدتاًً پاسخی ساختاری به شرایط خاص می‌باشند. همچنان‌که قبلاً ذکر شد، مطالعه سیستماتیک فرایند تغییر به خودی خود بخشی از تئوری اقتضایی نیست، بلکه مفروضه پشت این مطالعات آن بود که ” مدیران سازمانی متفکران استراتژیکی هستند که می‌توانند به طور منطقی برنامه‌ریزی کنند و تغییرات افزایش‌دهنده عملکرد را هدایت نمایند” (هیرش و لانسبوری، ۱۹۹۷). واضح است که طبق نتایج برگرفته از این مطالعات، نقش مدیریت عبارت است از واکنش دادن به محیط از طریق تنظیم مداوم و تدریجی طرح سازمان (لارنس و لورش، ۱۹۶۹). هر چند فرایند تغییر سازمانی یک فرایند عمدی درک می‌شود، اما فرایند انطباق تدریجی، محدود و واکنشی است.

در ذیل چهار متغیر مشهور اقتضایی که رابینز بیان می‌کند و از میان صدها متغیر گوناگون انتخاب شده است، ارائه می‌گردد. این متغیرها به طور متداول مورد استفاده قرار می‌گیرند و تصوری برای درک معنی متغیر اقتضایی ارائه می‌کنند.

    1. اندازه سازمان: بر تعداد افراد هر سازمان دلالت دارد و تاثیر عمده ای بر نحوه عملکرد مدیران دارد، زیرا هرچه اندازه سازمان افزایش یابد ، مسئله ایجاد هماهنگی در آن نیز افزایش می‌یابد .

    1. تکراری‌بودن فن‌آوری تولید: هر سازمانی برای دسترسی به اهداف خود از نوعی فن‌آوری استفاده می‌کند که به منظور تبدیل ورودی به خروجی مورد استفاده قرار می‌گیرد. اگر فن‌آوری تکراری باشد، ساختارهای سازمانی، سبک‌های رهبری، و سیستم‌های کنترلی مورد نیاز سازمان با آن چه که در سازمان‌های دارای فن‌آوری‌های غیرتکراری مورد نیاز است، تفاوت دارند.

    1. عدم اطمینان محیطی: میزان عدم اطمینان ناشی از تغییرات مستمر در محیط‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، فن‌آوری، و سیاسی بر فراگرد مدیریت اثر می‌گذارد. آن چه برای یک محیط پایدار و قابل پیش‌بینی مناسب عمل می‌کند، ممکن است برای یک محیط غیرقابل پیش‌بینی و در حال تحول سریع و مستمر ، کاملاً نامناسب باشد.

  1. تفاوت‌های فردی: افراد از حیث میزان تمایل به رشد، میزان بلوغ، استقلال، تحمل ابهام و انتظارت و نظایر آن باهم تفاوت دارند. این‌گونه تفاوت‌ها به‌ویژه هنگامی اهمیت می‌یابند که مدیر بخواهد با توجه به وضعیت نیروی انسانی، از میان روش‌های انگیزش، سبک‌های رهبری و طراحی‌های شغلی، گزینه‌های مناسبی را به کار گیرد.

۲-۴- ساختار زنجیره تامین

در دو دهه ۶۰ و۷۰ میلادی، سازمان‌ها برای افزایش توان رقابتی خود تلاش می‌کردند تا با استانداردسازی و بهبود فرآیندهای داخلی خود محصولی با کیفیت بهتر و هزینه کمتر تولید کنند. در آن‌زمان تفکر غالب این بود که مهندسی و طراحی قوی و نیز عملیات تولید منسجم و هماهنگ پیش‌نیاز دستیابی به خواسته‌های بازار و در نتیجه کسب سهم بیشتری از بازار است. به‌همین دلیل سازمان‌ها تلاش خود را بر افزایش کارایی معطوف می‌کردند. در دهه ۸۰ میلادی با افزایش تنوع در الگوهای مورد انتظار مشتریان، سازمان‌ها به طور فزاینده‌ای به افزایش انعطاف‌پذیری در خطوط تولید و توسعه محصولات جدید برای ارضای نیازهای مشتریان علاقه‌مند شدند. در دهه ۹۰ میلادی به‌همراه بهبود در فرآیندهای تولید و به‌کارگیری الگوهای مهندسی مجدد، مدیران بسیاری از صنایع دریافتند که برای ادامه حضور در بازار تنها بهبود فرآیندهای داخلی و انعطاف‌پذیری در توانایی‌های شرکت کافی نیست، بلکه تامین‌کنندگان قطعات و مواد نیز باید موادی با بهترین کیفیت و کمترین هزینه تولید کنند. توزیع‌کنندگان محصولات نیز باید با سیاست‌های توسعه بازار ‌تولید کننده، ارتباط نزدیکی داشته‌باشند. با چنین نگرشی، رویکردهای زنجیره تامین و مدیریت آن پا به عرصه وجود نهاد. از طرف دیگر با توسعه سریع فن‌آوری اطلاعات در سال‌های اخیر و کاربرد وسیع آن در مدیریت زنجیره تامین، بسیاری از فعالیت‌های اساسی مدیریت زنجیره با روش‌های جدید در حال انجام است.

مدیریت زنجیره تامین مجموعه‌ای از روش‌های مورد استفاده برای یکپارچگی مؤثر و کارای تامین‌کنندگان، تولیدکنندگان، انبارها و فروشندگان است، به گونه‌ای که به منظور حداقل کردن هزینه های سیستم و تحقق نیازهای خدمات، کالاها به تعداد صحیح و در مکان و زمان مناسب تولید و توزیع گردند.

مدیریت زنجیره تامین هماهنگی در تولید، موجودی، مکان یابی و حمل و نقل بین شرکت کنندگان در یک زنجیره تامین است برای دستیابی به بهترین ترکیب پاسخ گویی و کارایی برای موفقیت در بازار (تینگ چی، ۲۰۰۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...